-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
ببین چکامه دوباره داری احساساتی تصمیم می گیری. حتما با یک وکیل مشورت کن. چرا فقط 30 میلیون ؟؟؟ چکامه کمی سیاست داشته باش. همون طور که همسرت داشت. اگه از روز اول با داد و بیداد می خواست کارشو پیش ببره خیلی به ضررش می شدولی الان همه چی به نفع اونه. سیاست داشته باش.
اصلا تو فکر کن از همین الان ازش جداشدی. چیکار می کردی ؟ بعد از کارت که می یای خونه به خودت برس. شامتو بخور. کتاب بخون. فیلم مورد علاقه ات رو ببین. گاهی با دوستات بیرون برو. مهمونی بگیر. و اصلا وجود اونو ندید بگیر. در خفا هم با وکیلت مشورت کن ببین چه کاری بهتره. چکامه جا نزن. حداقل این طوری نه.
نوشتی من دارم جوونیمو هدر می کنم. راست می گی ولی دیگه نکن.
ببین سعی نکن برای پوشاندن ضعف هات یک کار دیگه بکنی. مثلا فکر کردی بعد از جدایی بلافاصله یک مرد دیگه سوار اسب سفید بالدار می یاد سراغت تا نیازهای روحیتو برآورده کنه؟؟؟
چکامه جان تو الان باید خودتو از این شرایط دربیاری.
اصلا بیا یک جور دیگه به قضیه نگاه کنیم. دو تا کاری می تونی بکنی :
1- با این شرایط بد از همسرت جدا می شی فقط با 30 میلیون . علاوه بر مشکلات خودت باید زیر بار هزین ههای زندگی بری. خسته ای. افسرده ای . شخصیتت له شده است . باید هزینه های زندگی رو تامین کنی. هر سال هزینه ها بیشتر می شه. تنهایی و ...
خوب فکر می کنم این شرایط خیلی جالب نباشه
2- صبر می کنی. کمی خوسازی می کنی. کم کم از همسرت فاصله می گیری تا اون زخم هایی که خوردی کمی جبران بشه. همسرت دوباره بهت کنجکاو شده. خودتو پیدا کردی. شرایط فکریت آرومتره. فرصت بیشتری داشتی تا با وکیل مشورت کنی. حق و حقوقتو کامل می گیری. کمی پس انداز کردی. برنامه ریزی هایی کردی برای جدایی. هدف هات مشخصه و الان اگه از همسرت جدا شی دیگه اون شخصیت توسری خور مظلوم رو نداری.
خوب این بهتره نه ؟؟؟
ببین چکامه تو خودت باید این فکرها رو تو خلوت خودت بکنی. خودت باید هوای خودتو داشته باشی. بشین منطقی فکر کن. 6 سال احساسی فکر کردی بسه. حالا عقلتو به کار بنداز.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چكامه جان اول از همه آرامش داشته باش . با اين همه اضطراب كه نمي توني از حقت دفاع بكني .كمك بچه ها رو قبول بكن و حتما" با وكيلي كه معرفي شده در تماس باش . آرام آرام پيش برو .ديگه هم از سختيهاي زمونه پيش شوهرت چيزي نگو . چون ديگه تنها نيستي و ما همه كمكت مي كنيم تا بتوني بهترين راه رو انتخاب بكني .
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنين يعني ميگي جدا نشم؟تو بودي با اين شرايط ميساختي؟آخه مسئله اينجاست که اون تغيير رويه نميده.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
جدا نمی شدم ولی من کی گفتم با این شرایط بساز؟؟؟ چکامه شوهرت با زن فعلی مظلوم و وابسته و بی دست و پا تغییر رویه نمی ده. هیچ مردی نمی ده.
گفتم خودتو پیدا کن. شخصیتتو قوی کن. محکم شو. کدوم مردی از زن دلبرا و قوی بدش می یاد؟
کتاب بامداد خمار رو خوندی ؟ 0 کاری به حرف های رحیم تو شب سراب ندارم ) جریانش این بوده :
دختر ارباب زن پسر نجار می شه. از خانواده طرد می شه . پسر قدرشو نمی دونسته . هرچی محبوبه خانم بوده ، رحیم و مادرش بی حیا بودن. محبوبه روز به روز ازشون بیشتر فاصله می گیره. می شه یک زن مظلوم بی دست و پا. عقب نشینی می کنه. به خودش نمی رسیده. بالاخره بعد بالا پایین های زیاد محبوبه خسته می شه و به پدرش پناه می بره. اونا کمکش می کنند . تو مدتی که خونه پدرش بوده دوباره کم کم خود واقعیشو پیدا می کنه و یک روز رو تعیین می کنند برای طلاق. محبوبه تو اون روز به خودش می رسه . محکم کمی یاد جلوی شوهرش و یک دونه می زنه تو گوش پسره . می دونی شوهرش بهش چی می گه : " می گه من اون محبوبه بی دست و پا رو دوست ندارم . من این محبوبه ببر رو دوست دارم "
چکامه این داستان مال عهد رضاخان.
تا بوده همین بوده. مردها جذب زن های مقتدر می شوند. متاسفانه تو از اول شخصیت وابسته داشتی. وقتشه خودتو اصلاح کنی چکامه. تا خودت به خودت نیای و خودسازی نکی شوهرت ازت گریزان.
اینم بگم اون رشته ای که باید بینتون پاره بشه تا به طلاق برسید هنوز خدا رو شکر نشده . از رفتار همسرت معلومه. چکامه به خودت بیا. پیش مشاور برو. رو خودت کار کن. این همه ضعف و وابستگی رو دور بریز. رو پای خودت وایسا گل من. مقتدر شو تا مردت دوباره جذبت بشه. زیبا باش. طناز باش و دست نیافتنی.
تو خودت تا پارسال که شوهرت دور و ورت بود براش ناز می کردی اونم می خرید حالا برعکسه!!! پس سعی کن دوباره تو ورقو برگردونی نه اون.
چکامه بلند شو و محکم وایسا برای تغییرات سازنده دوست من.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
گلی خانم بهترین و منطقی ترین زمان تصمیم گیری زمانیه که تو و جودت از قید و بندها رها شده باشن بعنوان نمونه از استرس اضطراب وابستگی و عصبانیت و کینه رها شده باشی .عزیزم تو الان در اوج همه ان عواملی پس در شرایط مطلوبی برای تصمیم گیری نیستی .الان هنگ کردی.همه اینا رو گفتم که بگم اصلا الان به طلاق یا جدایی یا هیچ مساله دیگری فکر نکن عزیز دلم فعلا فقط مشاوره بگیر و روی خودت کارکن که ارامشتو بدست بیاری که ممکنه 2 سالم طول بکشه تو این مدت ممکنه مجبور بشی بری پیش روانپزشک دارو بگیری عین همون کاری که من کردم و یه کمی از لحاظ مالی مستقل تر بشی بعد میتونی تصمیم بگیری در مورد موندن یا رفتن فعلا نیاز داری به یه روانپزشک خوب و یه وکیل خوب و با تجربه.فعلا اسم طلاقم نیار گل قشنگم من 9 سال این وضعو تحمل کردم تا اوضاعم برای چدایی مناسب بشه زود جا نزن.فعلا اونو همینطور که هست قبول کن و به جای اینکه هی حرف از نیاز عاطفی بزنی کاری کن که حالت بهتر شه و خودت آرامش وجود خودت باشی باور کن من همه جملات روانپزشک خودمو بت گفتم و این جملات کلیدی منو نجات دادن .میلمو برات فرستادم اگه خواستی بری پیش خانم داداشم برام میل بزن باش هماهنگ کنم موفق باشی خانمی و بدون که خیلی خوشبختی که تو زندگیت داری با ناملایمات میجنگی چون همه تجربه های این روزا فردا برات یه نردبون ترقی میشن و چه لذتی داره ببینی که بقیه این نردبونو ندارن.درست همون حسی که من الان دارم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه عزیز امروز خیلی درگیر بودم و الان پست شما و دوستان رو خوندم، عزیزم خیلی ناراحت شدم، امیدوارم زودتر حالت خوب بشه.
فکر کنم توی کتاب رازهایی درباره زندگی، از باربارا دی آنجلس، خوندم که بعضی مواقع ما به یه پرتگاه می رسیم، جرأت پریدن نداریم، چون از سقوط می ترسیم، از طرفی هم راه پس نداریم، آدمها در این جور مواقع دو دسته میشن، یکی اونهایی که خودشون بر ترسشون غلبه می کنن و می پرن تا به اون طرف پرتگاه برسن. یک دسته هم آدمهایی می شن که انقدر می مونن که زمانه یه لگد بهشون می زنه و حلشون میده به جلو، این دسته از افراد ضربه سختی رو تحمل می کنن، به هر حال به اون ور پرتگاه می رسن اما با زجر و سختی بسیار، همیشه جای لگدی که خوردن درد می کنه و توی ذهنشون می مونه! اما اونهایی که خودشون پریدن رو انتخاب کردن حس غلبه بر ترس و زیبایی پریدن رو با خودشون به اون سمت پرتگاه می برن...
عزیزم بعضی وقتها باید از یه شرایطی به یه شرایط دیگه رفت، منتظر اون لگد نمون، با اختیار و انتخاب خودت بپر...
منم طبق همون چیزی که قبلا گفتم و پیشنهاد سایر دوستان ازت می خوام که رویه ات رو تغییر بدی، برای هزارمین بار، ولی تو باز هم با پیدا شدن یه مشکل دیگه دست به دامان همسرت شدی! این بهترین موقعیت بود که به همسرت نشون بدی نیازی بهش نداری، اما این کار رو نکردی و باز هم ضعف نشون دادی، درکت می کنم عزیزم اما یه مار چند بار باید از یه سوراخ گزیده بشه؟؟ چند بار می خوای یه راهی رو امتحان کنی و به نتیجه نرسی؟ چکامه عزیز من هم هر کاری از دستم بر بیاد برات می کنم تا راحت تر خود واقعیت رو پیدا کنی...
باز هم بهت می گم، عزیزم راهت رو تغییر بده.
:72:
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام به چکامه عزیزم.
جند وقت هست که دارم تاپیکت رو دنبال میکنم . اما حقیقتا خودم رو واجد شرایط ندونستم که بتونم راهنمائیت کنم.
اما حالا بعداز این چند وقت تصمیم گرفتم نظر خودم هم بگم.
هیچ تا حالا فکر کردی که با گذشت این یک سال چرا هنوز از دست همسرت ناراحت میشی.... به خاطر اینکه دوستش داری حتی از خودت بیشتر .
من حتی سایتی رو که پیشنهاد کرده بودی خوندم. دست نوشته های یک جادوگر.. خیلی ممنونم از اینکه این سایت رو به ما معرفی کردی.
اما عزیزم میخوام بهت بگم انسانها زمانی شخصی رو دوست دارن که اون شخص هم خودش رو دوست داشته باشه.
چرا شما خودت رو دوست نداری؟؟؟ چرا در حق خودت اینقدر جفا میکنی. محبت بی پاسخ تا کی؟؟؟؟
همسرت داره از این موضوع سواستفاده میکنه..محبت بی قید و شرط تو... تو اگر میخوای به کسی تو رو دوست داشته باشه اول باید خودت رو دوست داشته باشی.... یادت رفته.... تو باید عاشق خودت باشی.... فراموش نکن... این گفته های خودت توی روزهای قبل بود.
چکامه جان.. همسر تو با توجه به اینکه دیگه علاقه ای به تو نداره....البته طبق گفته خودش ....عاشق خودش هست ..کسی که قید از تعهدات اخلاقی برای دادگاه رفتن میزنه چه طور این تعهدات رو برای ابراز محبت که جزو وظایف اون هست و حتی احترام به تو انجام نمیده...
یادمه یک بار گفتی به آرایشگری علاقه داری...
چرا مشغول نمیشی؟؟؟؟
این طوی هیچگاه ترسی از طلاق نخواهی داشت... هر چه سریعتر اقدام کن.... یک آرایشگاه میشه منبع در آمدت.... به کمک مهریه هم که اون ابید پرداخت کنه میتونی یک زندگی برای خودت محیا کنی که لا اقل نگراهنیهای مالی نداشته باشی..اون زمان برای طاق اقدام کن..
زندگی تو فعلا به همین روال ادامه بده... البته بدون انتظار محبت و علاقه از طرف همسرت...این رو فراموش کن و خودت به خودت محبت کن.
از لحاظ مالی خودت رو تامین کن.... و زندگی خودت رو بدون وجود این آدم از سر بگیر..
مگر طلاق چیه؟ تا قبل از ازدواج مگر چه طور زندگی میکردی.؟؟ بگذار از زندگیت بدون وجود این مرد لذت ببری...
فراموش نکن انسانها عوض میشن.... همسر تو و خود تو هم عوض شدید.. با این تفاوت که همسرت به جای پیشرفت پسرفت داشته...ببین خدا چه دوست داره...چون تو به سمت خدا اومدی اما اون بااین کاراش داره از اون مدام دور میشه.
پس سعی کن خودت رو دوست داشته باشی و با تعقل جلو برو و از کسی انتظار محبت نداشته باش...
خدا روفراموش نکن... به یاد خئا باش و برای شادی خئدت بیشتر تلاش کن..
دوست داریم
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
shad,f-z, نجوا و نازنین عزیزم مرصی از همتون.همتون درست میگین.راستش من راهمو گم کردم.بچه ها ما توی خونمون آکواریوم داریم و همسرم عاشق ماهیاشه.دیروز یه اتفاق جالب افتاد.نیما بهم گفت به نظرت برای آکواریوم چه ماهی بخرم؟از من نظر خواست!فکرشو بکنین.اون توی این مدت اصلا منو به حساب نمی آورد.منم نظرمو بهش گفتم.یه اتفاق دیگه هم دیروز افتاد.خواهر نیما(مهسا)4 ساله که با یه نفر دوسته.خانواده نیما از این رابطه باخبرن(البته غیر از نیما)تا آخر امسال میان برای خواستگاری.الان یه جورایی شاید بشه گفت باهم نامزدن.دیروز مهسا بهم زنگ زد و گفت اگه مایلی شام سه نفری باهم بریم بیرون.راستش اولش نمیخواستم برم.ولی بعد یاد حرفای نازنین و بچه ها افتادم و بهش گفتن میام.ساعت 6 بود که اومدن دنبالم.منم به نیما فقط گفتم دارم میرم بیرون.ولی نگفتم کجا و با کی.راستش میخواستم یه جوارایی مثل خودش رفتار کنم.میخواستم ببینم اصلا دلش برام شور میزنه یا نه.خیلی هم به خودم رسیده بودم.بیچاره شوکه شده بود. میتونستم بفهمم.آخه من ساعت 6 خیلی راحت سرمو بندازم پایینو برم بیرون؟بدون اینکه بهش بگم کجا میرم؟سابقه نداشت اینطوری رفتار کنم.البته نیما اصلا آدم گیربده ای نیست.ولی من خودم همیشه بهش میگفتم کجا میرم.ولی ایندفعه نگفتم.جاتون خالی رفتیم نارنجستان شام خوردیم.خیلی خوش گذشت.علی(دوست مهسا)از برنامه ما باخبره.بهم میگفت فقط به فکر خودت باش.من مطمئنم که نیما دوستت داره.ولی میخواد یه جوارایی اذیتت کنه.من مردم.بهتر از شما زنها رفتارهای یه مردو میدونم.بهم میگفت این مدت برای خودت زندگی کن.اصلا هرموقع من و مهسا خواستیم بریم بیرون تو هم باید با ما بیای.بذار یه ذره با این کارات نیما به خودش بیاد.بذار یه جوارایی احساس خطر کنه.تو وقتی همه چیزو از محبت بگیر تا کارهای دیگه براش تامین میکنی اون دیگه خلایی احساس نمیکنه تا بخاطرش بخواد بیاد طرفش.تو اصلا اونو ولش کن.یه جورایی وقتی همش به خودت برسی،بیرون بری و شاد باشی اونم یه جوارایی کنجکاو میشه و رویه اش رو تغییر میده.همون حرفایی رو بهم میگفت که شما دوستای گلم بهم گفتین.خلاصه که مهسا و علی خیلی دیشب باهام حرف زدن.ساعت یک ربع به 9 بود که دیدم موبایلم زنگ میزنه.دیدم نیماست.بدون اینکه سلام کنه بهم گفت (اگه تشریف نمیارین من درو قفل کنم بخوابم)منم بهش گفتم نزدیک خونه ام دارم میام.گوشی رو که قطع کردم علی گفت دیدی؟دیدی براش مهم بود؟مگه تو کلید نداشتی؟گفتم چرا.گفت مگه نمیدونست تو کلید داری؟گفتم چرا میدونست.گفت من یه چیزی میدونم که بهت میگم.اون الان مثل یه مریضیه که مثلا همه جای بدنش لمسه و حالا توی اوج ناامیدی پاشو تکون داده.یه حرکت کرده.این خودش خیلی امیدوار کننده ست.وقتی رسیدم خونه کاملا معلوم بود که کلافه ست.ولی سعی میکرد به روی خودش نیاره.ولی من کاملا متوجه شده بودم.دیدم زیر غذارو روشن کرده تا گرم بشه.منتظر بوده تا با من شام بخوره.برای همینم بهم زنگ زده بود تا یه جوارایی بفهمه من کجام و کی میام.ولی تیرش به سنگ خورد.چون من بهش نگفتم کجام.راستش با اینکه سیرسیر بودم ولی دلم نیومد باهاش شام نخورم.به زور باهاش نشستم و شام خوردم.ولی قیافه اش دیدنی بود.خیلی کلافه بود. حسابی خنده ام گرفته بود.امروز صبح هم دیدم دو تا ادوکلن که برای خودش خریده بود رو ا ز کیفش درآورد و بهم داد تا بوش کنم و نظرمو بهش بگم.اینم خیلی عجیب بود.توی این یکسال از کارها ازش ندیده بودم.از این به بعد تصمیم گرفتم هر 5شنبه با مهسا و علی برم بیرون.میخوام یه ذره به فکر خودم باشم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
خدا رو شكر كه مشكلتون داره حل مي شه. به همين رويه ادامه بديد . ولي كاري كنيد كه شورش در نياد. بهترين راه حل براي شما اينه كه فعلا در اين مرحله به ازاي هر قدم اون يك قدم به سمتش نزديك شيد نه بيشتر نه كمتر.( من هم به عنوان يك مرد دارم اين حرفها رو مي گم) اما فراموش نكنيد كه سعي نكنيد لجبازي كنيد. ايشالا كه حل مي شه. مشكل بيماريتون رو خوندم. اون رو هم پيگيري كنيد. پيش متخصصهاي ديگه اي هم بريد. ايشالا آقا نيما سر عقل مياد و متوجه مي شه خانوم گلش رو تا چه حد آزار داده.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
اصلا بیا یک جور دیگه به قضیه نگاه کنیم. دو تا کاری می تونی بکنی :
1- با این شرایط بد از همسرت جدا می شی فقط با 30 میلیون .
اين ديگه از اون حرفاست! انتظار برخورد بدتري رو از سوي آقايون با اين ديدگاهتون داشته باشيد. خوش باشيد.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه عزیز، خیلی خوشحال شدم.. :72:
یه مدت به همین رویه ادامه بده. سعی کن همسرت رو کم کم برگردونی، و انشاالله وقتی همه چیز روبه راه شد، مهربون باش اما مقاوم، مواظب باش دوباره تبدیل به چکامه حساس و زودرنج نشی.
مواظب باش در همین مرحله هم متعادل جلو بری، کاری نکنی که همسرت از به دست آوردن تو نا امید بشه...
مطمئن باش خدا کمکت می کنه همین طور که تا حالا کمکت کرده
:72:
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام خانومي
من چند روز نبودم وقتی ادامه ی پستاتو خوندم شوکه شدم اولش ناراحت بودم از اینکه تصمیم گرفتی جدا بشی ولی وقتی پست آخرتو خوندم خیلی خوشحال شدم
همین جوری ادامه بده من با شاد کاملا موافقم نباید یه جوری رفتار کنی که فکر کنه دیگه امیدی به برگردوندن تو نیست
امیدوارم همیشه لبات خندون باشه
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
santatian عزیز بهت پیشتهاد می دهم یکبار دیگه بخونی.
سلام چکامه خوبم. خیلی خوشحال شدم. آفرین . شدی یک خانم خوب.
همین رویه رو ادامه بده ولی حواست باشه شورشو در نیاری. خیلی خوشحال شدم برات . خیلی. کم کم رو خودتم شروع کن به کار کردن. سعی کن پس انداز کردن رو هم شروع کنی.
موفق باشی گلم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام دوستای عزیزم.بچه ها دیروز نیما ناهار درست کرد.اینم ازش بعید بود.ولی یه چیزی هم بگم.نمیدونم میخواد حرسمو در بیاره یا نه.چون بیرون رفتناشو زیاد کرده.خیلی حرص میخورم.امشبم با یکی از دوستاش داره میره عروسی.راستش خیلی حرصم گرفته.دیشب هم رفت بیرون.نمیدونم کجا.همش نگران اینم که با بیرون رفتنای من اون هم همینکارو بکنه.اونوقت یه جوارایی کلا راهمون از هم جدا بشه.
دیروز داشت جدول حل میکرد رفتم پیشش نشستم.(متاسفانه برای سکس همش من باید برم جلو)بهم گفت فکر نکن همه چیز تموم شده ها!منم بهش گفتم میدونم.یه وقتایی فکر میکنم دیگه برای سکس هم طرفش نرم.ولی راستش این تنها رشته ایه که نمیخوام پاره اش کنم.ولی راستش اصلا حس خوبی ندارم.نمیدونم چیکار کنم.همونطوری که نازنین گفت فقط سعی میکنم توی سکس باهاش گرم باشم.ولی بقیه زمانها سعی میکنم مرز خودمو حفظ کنم.البته علیرغم میلم.ولی چاره ای ندارم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
بهترین کار رو الان داری می کنی چکامه. یک مدت به همین رفتارهات ادامه بده. بعد به وقتش ( نمی دونم کی باید ببینیم چی پیش می یاد) از نظر سکس هم فاصله بگیر . من بهت قول می دهم دوباره نیما همون نیمای سابق بشه و اون تو رو تمنا کنه. به نظر من اون هنوزم دوستت داره برگشتنش دست خودته.
ببین چکامه خوبم رو خودت کار کن. هنوز خیلی ضعف ها داری. همین حرص خوردنت یکی ازنشونه هاشه.
چکامه قرار شد یک مدت نیما بشه مرحله سوم و مرحله اول و دوم خودت باشی. دوست خوبم خودتو بساز. تو هنوز تکه های پاره شده ات بهم نچسبیده. رو خودت شروع کن به کار کردن چکامه جان. تا تو محکم نشی ( ببین ظاهرا جلوی نیما نه. یا مثلا یک مدت کوتاه نه تا به هدفت برسی. باطنا و کلا باید درست شی ) زندگیت سر و سامان نمی گیره عزیزم. ما رو بی خبر نذار
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
با نازنین عزیز موافقم...
اگه شما هم امشب با خواهر همسرت قرار بذاری بری بیرون، بهتره، چرا شما فقط باید احساس کنی که با بیرون رفتن همسرت ازت دور میشه، کاری کن که همسرت این حس رو داشته باشه که اگه بدون شما بره بیرون، شما رو از دست میده. در ضمن می فهمه که روی این قضیه حساسیت نداری و ادامه نمیده.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
وای چکامه عزیزم باور کن از خوشحالی اشک تو چشام جمع شده عزیزم همین روندو ادامه بده بزار شوهرتم کم کم خودشو پیدا کنه انتظار نداشته باش یهو مثله اولش بشه ولی گلی جون مواظب باش شوهرتو نسبت به خودت بدبین نکنی به نظرم مشکلی نیست که بهش بگی من با خاهرت میرم بیرون فقط در همین حد بیشتر واسش توضیح نده موفق باشی مهربون
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام چکامه جان: از اینکه در کارت پیشرفت داشتی ، بسیار خوشحال شدم.با دوست عزیز ، شاد، کاملا" موافقم. سعی کن هم به شوهرت نزدیک بشی و هم اینکه یک مرزی را هم رعایت کرده باشی.در ضمن هم اینکه شوهرت بهت گفته :" فکر نکن همه چی تموم شده" خودش یک نشانه خوبی هست . به دلبریت ادامه بده:228::D
مقاوم باش و در هر گفتگویی که با شوهرت داری سنجیده و با تفکر و تعمق پاسخ بده
برات از ته دلم آرزوی موفقیت و شادی دارم:203:
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
خانومی خدا رو شکر کن که داری نشونه های خوب میگیری
فقط سعی کن حتی اگه خسته ای جلوی اون خودتو سرحال نشون بدی سعی کن هر شب یه کار جدید بکنی
مثلا میز شام خوشگل غذای جدید دسر جدید حتی اگه خواستی سکس داشته باشی اتاق خوابتو مدلشو عوض کن مثلا روتختی چراغ خواب...
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام دوستاي خوبم.ديروز دوباره براي دکتر رفتم کرج.چون ميدونستم نيما شب قراره بره عروسي منم با دوتا از دوستام قرار گذاشتم بريم شام بيرون.از کرج که اومدم ديگه نيومدم خونه.با دوستام رفتيم دربند.جاتون خالي خيلي خوش گذشت.اومدم خونه نيما هنوز نيومده بود.ساعت 12:30 بود که اومد.خودمو زده بودم به خواب.خيلي ناراحت بودم .خيلي زياد.دلم گرفته بود.منونيما هميشه همه جا باهم بوديم.ولي حالا....ميدونين بيرون که ميرم سعي ميکنم خيلي بهم خوش بگذره ولي راستش ته ته دلم هميشه يه غمي هست که از بين نميره.دلم ميخواد اونم پيشم باشه.ولي نيست.ديروز خيلي ناراحت بودم.فکرشو بکنين از ساعت 12 ظهر که راه افتادم برم کرج نيما يه زنگ نزد که ببينه من چه جوري رفتم،اصلا دکتر چي گفت.نميدونم ميتونين درک کنين يا نه.من احتياج داشتم به اينکه باهاش حرف بزنم.من زنشم.يعني واقعا اونقدر غيرت نداره؟منو همينطور تنها ميفرسته برم کرج.ديروز يکي از دوستام باهام تماس گرفت تا حالمو بپرسه.گفت اول زنگ زدم خونه تون نيما گوشي رو برداشت.بهم گفت رفته کرج براي دکتر.بعدش دوستم روي موبايلم تماس ميگيره.بهم گفت مگه نيما باهات نيومد؟چرا خودت تنها رفتي؟چي بهش ميگفتم.ميگفتم براش اصلا مهم نيست که من کجا ميرم،کي ميرم،کي ميام.منم بهش گفتم نميتونست مرخصي بگيره.براي همين خودم رفتم.خيلي داغونم به خدا.فقط وظايفش در حد پول دادن به منه.فکر ميکنه پول بده ديگه همه وظايفشو در قبال من انجام داده.از طرف ديگه بايد خيلي هم توي بيرون رفتنام محتاط عمل کنم.چون اگه زياد اين کارو بکنم ميدونم شروع ميکنه به تيکه انداختنو يه جورايي دنبال بهانه گشتن.به هر حال اون مرده و آزاديهاي اون بيشتر از منه.اون اگه 12 شب هم بياد خونه منو نميتونم چيزي بهش بگم ولي اگه من ساعت 9 شب بيام خونه بايد يه جورايي جواب پس بدم.هميشه همه چيز بايد به نفع مردها باشه.
راستش خيلي دلم هواي مسافرت کرده.خيلي زياد.خيلي از نظر روحي خسته ام.امروز ميخوام به نيما بگم براي ماه ديگه که يه تعطيلي هم داريم(فکر کنم عيد قربان باشه)برام بليط کيش بگيره.اگه اونم بياد که چه بهتر اگر هم نياد من ديگه نميخوام به پاي اون بشينم.منم احتياج به مسافرت دارم.با تور ميرم.ميخوام امروز بهش بگم ببينم چي ميگه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
آفرین به تو چکامه جان با این همه صبوری
من که دارم حسادت میکنم اگه من جای تو بودم تا حالا بریده بودم واقعا" نمیدونم شوهرت چه تصمیمی واسه زندگیش داره
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چكامه جان بازهم مي خوام بهت يادآوري بكنم كه از شوهرت پيش خودش گله گزاري نكن .فعلا" نسبت به رفتاراش خودت رو بي خيال نشون بده .اگه دوست داري بيرون از خونه بري كار خوبي مي كني ولي اگه سعي كني برنامه هات رو با خود خانواده شوهرت داشته باشي خيلي بهتره .حداقل فردا حرفي توش نيست .
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اليناجون چيکار ميتونم بکنم غيراز صبوري؟بايد بين بد و بدتر يکي رو انتخاب ميکردم.کاش نيما هم اينارو ميفهميد.ولي هيچوقت اين اتفاق نيفتاد.هيچوقت.نميدوني چقدر خسته ام.باور کن با يه لبخند اون به من يا يه ذره محبتش به من ميدونم که همه اين کارهايي که در حقم ميکنه رو فراموش ميکنم.من هيچوقت آدمي نبودم که از کسي کينه به دل بگيرم.اونم از نيما.ولي حيف.چرا بعضي ازآدما اينقدر راحت محتبشونو از ديگران دريغ ميکنن؟يعني نبايد بخاطرش پيش خدا جواب پس بدن؟کاش حداقل خدا يه جوري نيمارو متوجه اشتباهش ميکرد.قبل از اينکه خيلي دير بشه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
بهتره سر خودتو با یه کلاس گرم کنی
هرچیزی که بهش علاقه داری اینجوری وقتتو پر میکنی و دیگه بیکار نمیشی که به کاراش فکر کنی
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
آره اسما جون. منم به اين نتيجه رسيدم که بايد خودمو نسبت به رفتاراش بيتفاوت نشون بدم.همين کار رو هم ميکنم.چون دقيقا حس ميکنم که ميخواد يه جواريي حرص منو هم دربياره.الان از زمانيکه بيرون رفتنامو شروع کردم اونم داره همينکارو ميکنه.ولي اون خيلي بد آدمو ميسوزنه.من بيرون که ميرم اگه شام هم بيرون بخورم وقتي ميام خونه به روي خودم نميارم که شام خوردم و باهاش ميشينم شام ميخورم.ولي اون اينطوري نيست.فقط خيلي دلم ميخواد بدونم ايا واقعا هيچ حسي نسبت به من نداره؟يعني ديگه دوسم نداره؟دلم ميخواد يکي از آقايون هم بهم نظر بده و بعنوان يه مرد با وجود اين مسائلي که تعريف کردم بهم بگه آيا ميتونم به درست شدن اين زندگي اميدوار باشم يا نه.بالاخره مردها بهتر حس همديگرو درک ميکنن.يعني واقعا ميشه نيما هيچ علاقه اي بهم نداشته باشه؟
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
راستی یه سرگذشت یادم اومد بد نیست تو هم بشنوی
پسردایی یکی از دوستام با دختری ازدواج میکنه که اونه با اصرار خانواده ها ازواج میکنن نه با علاقه
اونا هم بعد از ازدواج مثل شما بودن ولی بدون سکس بعد از 2 سال که بدوم هیچ صحبتی گذشت حالا عاشق و معشوق شدند و یه بچه هم دارند
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
عزیزم مطمئن باش صددرصد شوهرت دوست داره این فکر و که اون هیچ احساسی بهت نداره از ذهنت بیار بیرون با این فکرا خودتو اذیت نکن
به نظرم همون که بی تفاوت باشی نسبت به کاراش و بدونه که با رفتاراش نمی تونه تو رو از پا در بیاره خودش کافیه
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط santatian
سلام مجدد
چکامه خانوم
چون فرمودید یک مرد نظر خودش رو بگه من ابتدا به عنوان یک مرد یک نکته خوشایند شما رو که بسیار هم محتمله می گم.
همسرتون هنوز به شما علاقه داره.این به چند دلیل بسیار به واقعیت نزدیکه.
1-اینکه همون طور که شما هم مشاهده کردید اون با فرد دیگه ای در ارتباط نیست."خوب یا بد مردی که در شرایطی که از زندگیش زده می شه سمت کسی نمی ره مرد مناسبیه برای زندگی. فقط باید ریشه یابی کرد دید مشکل رو چطوری آروم آروم می شه حل کرد."
2-حساسه به نبودن شما" این رو از تحریک پذیریش بعد از بیرون رفتن شما با مهسا خانوم " می شه فهمید.ببینید هر عکس العملی نشونه تاثیر پذیریه فرده! اتفاقا اگر اون بی تفاوت رفتار می کرد و بیرون نمی رفت شما باید حدس می زدید که واقعا همه چیز در حال تموم شدنه! اون می خواد تلافی کنه شاید.روش خوبی رو انتخاب نکرده.هرچند که واقعا به دلایلی که شاید برای خودش موجه باشه مغرورانه رفتار کرده. اما گاهی اوقات حق بدید به همسرتون. اینطوری فشار روتون کمتر می شه.بهش احترام بذارید مثل مردی که لایق احترامه. نه مثل بچه ای که نیاز به تر و خشک شدن داره! براش خانومی کنید.
من تا حدود زیادی حق رو به شما می دم. به خاطر اینکه به هر حال شما همسرش هستید و این دریغ کردن محبت سزاوار این رابطه نیست. ولی تا حدی (قلبا کمتر از حقی که به شما می دم)هم حق با همسرتون هست.
به یک نکته توجه کنید. شما 5 سال خواسته یا ناخواسته همسرتون رو آزرده خاطر کردید. این انتظار رو داشتید که تو اون شرایط همسرتون رفتار آزاردهنده شما رو (حتی اگر به عمد نباشه) تحمل نکنه و رابطه رو قطع کنه؟!
یک مقدار بیشتر صبر کنید. خدا با صابران است. رفتارتون رو باهاش عادی کنید. مثل یک زن دیگه.از احترام به اون کم نکنید ولی کاری نکنید که احساس کنید شورش داره در میاد.
ترجیحا تو این شرایط بیرون خونه کار نکنید. بگذارید اگر قراره همسرتون به حضور کمتر شما حساس شه و قدرتون رو بدونه این حساسیت تبدیل نشه به اینکه به نبودن شما عادت کنه!
"بعضی اوقات بعد از رفتنتون بیرون ذکر کنید: نیما ای کاش تو هم کنارم بودی. " و صحبتو به همین کلمات خاتمه بدید. فکر کردن اون به حضور زیبای شما بسیار کمک کنندست.
یک مقدار هم منطقی تر رفتار کنید. این حرفها که مگه نمی خواد پیش خدا جواب پس بده حرف خوبی برای یک رابطه که قراره ایشالا ادامه پیدا کنه نیست.
موفق باشید.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه جان نوشتی :
.الان از زمانيکه بيرون رفتنامو شروع کردم اونم داره همينکارو ميکنه.ولي اون خيلي بد آدمو ميسوزنه.
چکامه عزیز این چه حرفیه می زنی گلم. یادت رفته قرار بود چه کارهایی بکنی ؟؟؟:300:
دوباره گفتی :
من بيرون که ميرم اگه شام هم بيرون بخورم وقتي ميام خونه به روي خودم نميارم که شام خوردم و باهاش ميشينم شام ميخورم.ولي اون اينطوري نيست.
ای بابا چرا این کاررو می کنی ؟ قرار شد یک مدت نسبت به همسرت بی تفاوت باشی. چرا باهاش شام می خوری ؟ بذار بدونه بیرون شام خوردی .
:160:
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
دوست خوبم رک بهت می گم : تو گفتی قبلا یک زن حساس بودی.
من می گم : تو قبلا یک زن اعصاب خرد کن، زیادی گیر بده ، بی اعتماد به نفس و وابسته بودی. دوست من قرار شد این رفتارات رو اصلاح کنی. چکامه عزیزم تو با اون رفتارات داشتی شوهرتو از دست می دادی.
قرار شد رو خودت کار کنی تا اون احساسات و شخصیت بده قبلی ات رو دور بریزی ولی تو اینکاررو نمی کنی. به نظر من فقط داری صورت مساله رو پاک می کنی. سر نیما رو می خوای به ظاهر کلاه بذاری که رفتارات رو اصلاح کردی ولی باطنت هنوز همونه.
چکامه اگه می خوای دوباره زندگیت برگرده باید خصوصیات بدتو اصلاح کنی.
من دیگه چیزی ندارم بهت بگم. تمام حرفامو زدم. ببخشید اگه بد حرف زدم . از دستم ناراحت نشو. مثل خواهرم باهات حرف زدم. امیدوارم موفق باشی.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه عزیز، رفتی دکتر چی شد؟ چیز جدیدی نگفت؟
عزیزم همونطور که نازنین گفت، نباید بشینی باهاش شام بخوری، فقط مواظب باش این قضیه رنگ و بوی لجبازی به خودش نگیره، وقتی پای لجبازی وسط بیاد آقایون ماهرتر می شن، پس سعی کن کاری رو بکنی که باعث خوشحال بودنت میشه، نه کاری که باعث اذیت کردن همسرت، اینطوری نتیجه بهتری می گیری.
مسافرت هم خوبه اگه بری، البته اگه همسرت هم باهات بیاد که خیلی بهتر میشه، بهش پیشنهاد بده اما اصرار نکن، اگه نیومد خودت برو تا یه کم وضعیت روحیت بهتر بشه....
مطمئنی این دکتری که میری، دکتر خوبیه؟ خیلی مواظب خودت باش عزیزم
:72:
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنین خانوم عذر می خوام. ولی اگر همسر من با این رفتار خودش به من بخواد برسونه که نسبت به من بی تفاوته من یک ماه هم باهاش زندگی نخواهم کرد. "این واقعیت قضیست از دید یک مرد-شاید بد باشه ولی واقعیت داره"
چکامه خانوم نیازی نیست که نیما احساس کنه نسبت به اون بی تفاوت هستید. همین که احساس کنه رفتار شما از یک حالت وسواس گونه به حالت معمولی تغییر کرده کافیه.(افراط وتفریط نکنید)
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
آقای santatian عزیز من مطمئنم شما مردها اگه بخواین همسرتون رو تنبیه کنید و بالاخره به این نتیجه برسید که متوجه اشتباهش شده یک غرور کذب دارید که مانع از این می شه دوباره لبخند بزنید.
در ضمن شما نیما نیستید. همه مثل هم فکر نمی کنن. شاید خیلی از ما خانوم ها اگه جای چکامه بودیم خیلی واکنش های دیگه نشون می دادیم. پس اینجا نباید با مقایسه جواب بدیم.
در ضمن شما مردها تا احساس نکنید چیزی که دارید رو ممکن از دست بدید برای نگهداریش تلاش نمی کنید. این یک واقعیته. چه در مورد همسرتون چه در مورد وسائل شخصیتون چه کارتون و ... ناراحت نشید. کتمانشم نکنید. من قصد توهین ندارم ولی این ذات شما مردهاست. چیزی که تو وجودتون و تو آفرینشتون وجود داره و دست خودتون نیست.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه جان اینم بگم : قرار شد زن محکمی باشی ولی هنوز از اینگه تنها رفتی دکتر ناراحتی و ضعف نشون می دی. عزیز دلم رو خودت کار کن. محکم باش. تمام حرفات در مورد همسرت و اینکه الان داره اشتباه می کنه درسته. حق با توه. ولی چکامه جان محکم باش. از این وابستگی به همسرت بیرون بیا. قرار بود بری بیرون واقعا خوش بگذرونی نه فقط در ظاهر. قرار شد انقدر رو خودت کار کنی که اگه خدای ناکرده جدا شدید کمتر لطمه بخوری. اینا رو فراموش کردی گل من؟؟؟
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
ببینید مسلما شما ذات ما مردها رو از خودمون بهتر نمی دونید. من از همسرم انتظار کم توجهی رو تا حدی دارم. اما اگر منطقی در روابطش نباشه و یک مدت دیوونه وار عشق به من بورزه و یک شب بدون من شام خوردن براش عادی شه من تو ذهنم مشکل رو تا حدی از سمت اون هم می بینم.
ثانیا من نگفتم من نیما هستم. قرار هم نیست آقا نیما اینجا جواب بده. به عنوان یک مرد چون فکر می کنم خودم و امثال خودم رو بیشتر دیدم و شناختم نظر دادم. " این شاید بد باشه ولی واقعیت بیشتر اینیه که درون ما وجود داره نه اونی که برداشت می شه"
من هم دوست دارم زندگی این زوج جوون بهتر بشه. اما اگر بگم که واقعیت مردها اونیه که مثلا شما گفتید غیر از این که چیزی رو بگم که واقعیت نداره " از دید من به عنوان یک مرد" چی کار کردم؟!
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
ممنون از پاسخگویی تون. خیلی کار خوبی کردین
ولی این نظر شخصی من در مورد اقایون نیست. اگه کتاب راز هایی درباره مردان رو بخونید یا خیلی از مقالات دیگه می بینید که همه همین نظر رو دارند.
همون طور که ما زن ها خیلی از خصوصیات اخلاقیمون رو خودمون قبول نداریم ولی واقعیت داره. انعطاف پذیری و انتقاد پذیری خیلی خوبه برادر گرامی.
در هر صورت باز هم از پاسخ گویی تون ممنون. چون از میان همه این نظر ها چه درست و " چه غلط " ادم می تونه یک جمع بندی کلی بکنه .
براتون ارزوی موفقیت می کنم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام چکامه عزيز
خيلي وقته دوست داشتم برات مطلبي و بنويسم.ولي چون مي خواستم همه نظرات رو بخونم که نظرم تکراري نباشه فرصت نمي شد. راستش الان هم نشد وتا صفحه 5 بيشتر نرسيدم. بهرحال آفرين به اين همه مثبت نگري وعشق پاک. تواين مسيري که داري ميري سعي کن مقابله به مثلت با کارهائي که اساسا اشتباه هستش انجام نشه. مثلا اگه اون قهره وجوابت رو نمي ده شما اومدي خونه بلند سلام کن. ميخواد جواب بده ميخواد نده. همين کار ساده خيلي تاثير ميذاره. مواظب باش درخواست محبت منجر به اين نشه که عزت نفستت رو از دست بدي.
اظهار عجز نزد فرومايگان خطاست اشک کباب موجب طغيان آتش است
نمي دونم اينو ساير دوستان گفتن يا نه ،اينکه شما خيلي زياد مهمون دعوت کن خونتون. هم از فاميلهاي خودت هم از فاميلاي همسرت. از دوستا . اين باعث ميشه از اون حالت قهري که تو خونه گرفته يواش يواش بياد بيرون. اشتباهاش و بد خلقياش رو مياد. باب گفتگو وارتباط بين خودتون باز ميشه ..... اگه توضيح بيشتر خواستي بگو.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنین خانوم هیچ عقل سلیمی از افراط و تفریط خوشش نمیاد. اینکه من بدونم که همسرم که تا دیروز با من این رفتار عاشقانه رو داشت ظرف یک ماه می تونه بیرون بدون من شام بخوره بدون من مسافرت بره تصورم مبنی بر 2 چیزه. یا داره با من لجبازی می کنه که من هم به لجبازیم ادامه می دم. یا تا حالا داشته نقش بازی می کرده. من کاملا ممنونم از انتقاد شما. اما این حرف اول و آخر من. بی تفاوتی ممکنه عواقب بازگشت ناپذیرتری مثل خیانت رو در بر داشته باشه.
یا حق.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
خب و اگه بر عکسش باشه چی ؟؟؟ اگه یک مرد اینکار رو بکنه چی ؟؟؟؟
قرار نیست چکامه بی تفاوت بشه. قراره یک مدت فقط به خودشو و اصلاح رفتاراش فکر کنه. الان چند روزه که دیگه گریه نمی کنه. خب نتیجه اش اینه که واکنش همسرش بهتر شده. من فکر می کنم شما کاملا متوجه پاسخ های من و سایر دوستان نشدید. توی چندتا پست قبلیتون مشخص بود. موفق باشید