در سرا پاي دو عالم رخ او جلوه گر است
كه كند پوچ همه زندگي باطل من
« امام »
نمایش نسخه قابل چاپ
در سرا پاي دو عالم رخ او جلوه گر است
كه كند پوچ همه زندگي باطل من
« امام »
کسی نبود پس خودم ( ن ) می دم ....
نيست جز ذكر گل روي تو در محفل ما
نيست جز وصل تو چيز دگري حاصل من
نقطه عشق نمودم بتو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی
یا رب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهانم ده
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
من كــه با كورى ومهجورى خود سرگرمم
از چنين كور، تــــــــو بينايى و ديدار مخواه
هان مشو نومید چون واقف نیی ز اسرار غیب
هست اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
حافظ
روز و شب سجده میآریم به درگاه نیاز
حضرت عشق در آن کعبه، خدای من و توست
سلام الان که جواب مشاره را می نویسم آخرین ارسالی که در بخش سرگرمی و قسمت مشاعره برای من نوشته شده است اسم Mashoogh Haminjastنوشته در صورتی که خودم به مشاعره با ( ر ) خیلی وقت هست که جواب داده ام و بعد من هم کسی جواب نداده و این مشکل خیلی برای من پیش می آید و حتی چند بار آخرین صفحه را چک می کنم ، نمی دونم مشکل از کجاست .... بازم خودم جواب می دم .
تو بودیّ و چشم تو بود و سیاهی
اگر چشم در چشم شب می گشودم
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
یا بکش یا برهان زین قفس تنگ مرا
یا برون ساز ز دل این هوس باطل ما
آنقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم
"" تقدیم به پدرم که اولین تجربه ی عشقی من بوده .""
محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من
جز تو ٫ ای دوست که خود محرم اسرار منی
یادگاری بنویسیم کاش رو گلبرگای قرمز
بنویسیم که عزیزم هر جا باشم بی تو هرگز
بچه ها کجائین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زیر اون درخت گیلاس، یادته؟ با دوتا شاخه گل یاس؛ یادته؟
یادته گفتن راز ،به قاصدک ؟ یادته، چه قدر به هم گفتیم، کمک ؟
کمال است در نفس انسان سخن تو خود را به گفتار ناقص مکن
نماز بی ولای او عبادتیست بی وضو به منکر علی بگو خدای خود رها کند
دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه در این زمانه ی پر نیرنگ یک مرده به گور به ز صد زنده به ننگ
تقدیم به کسانی که با مردنشون به ما زندگی بخشیدند.
گر ز خزان گلستان چون دل عاشق بسوخت نک رخ آن گلستان گلشن گلزار من
نيمه شب آواره و بي حس و حال
در سرم سوداي جامي بي زوال
پرسه اي آغاز كردم در خيال
دل به ياد آورد ايام وصال
لب گشا اي شير زن راه عشق
خود بسوزان عاشقي را ساز كن
نازد به خودش خدا که حیدر دارد دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله صد بار که کعبه ترک بردارد
***عید غدیر خم مبارک باد***
درویش و غنی بنده ی این خاک درند آنان که غنی ترند محتاج ترند
عید ولایت بر عاشقان امامت مبارک باد
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
چندیست که حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها می کوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد
داد سخن دادمی،سوسن آزادمی لیک ز غیرت گرفت دل ره گفتار من
ناگاه سراسیمه سر آمد دریا
موجی زد و از خودش در آمد دریا
دنبال بنفش آبی چشمانت
عریان به میان بندر آمد دریا
آن گرگ بدان زشتی،با جهل و فراشتی نک یوسف کنعان شد،تا باد چنین بادا
افسوس ما خوشبخت و آرامیم
افسوس ما دلتنگ و خا موشیم
خوشبخت زیرا دوست میداریم
دلتنگ زیرا عشق نفرینیست
تب كرده ام پيراهنم ويروس دارد
گلبته هايش داغ نامحسوس دارد
من ديده ام در تب مي افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معكوس دارد
دزدی چون جان،می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی،ای رونق بستان ما
*مولوی پارسی*
امشب شده آن شبي كه بايد بزنی
اين جام لبالبي كه بايد بزنی
گيرم كه نريزد لب تو خونم را
از خون دلم لبي كه بايد بزني
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
((عید غدیر عید امامت و ولایت بر همه شما عزیزان مبارک ))
می باش چو مستسقی،کو را نبود سیری هرچند شوی عالی،جهد به اعلا کن
نگاهم میکنی اما به سردی
نه تنها من،تو هم دنیای دردی
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
می گفت می پرست تماشایی است
چشم سیاه مست تماشایی است
پرواز را اگر چه نمی فهمید
می گفت هر چه هست تماشایی است
تا بنوشد در نوازشهاي گرم دستهاي من شبنم يك عشق وحشي را
اي كدامين شب يك نفس بگشاي چشمان سياهت را
آه چه غرقاب مهیبی است عشق
مهلکۀ پر ز نهیبی است عشق
قطره، قطره، شد آب، آدم برفي
شدآب ، در آفتاب ، آدم برفي
آب از سر او گذشت، اما هرگز
بيدار نشد زخواب، آدم برفي