-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به روی ماه همتون
حال و احوال همه خوبه؟
طرفای ما که هوا حسابی آفتابی و روشنه :) طرفای شما چی ؟ تاریک نشده اون ورا؟ :163:
تازه مگه جرات داشت تاریک بشه؟ اونم توی روز به این مهمی :D
2 دی ماه روز به این قشنگی و خوبی :43: روز ولادت بهار شادی کوچولو مگه میشه تاریک شه؟ :227:
به به چشمک هم اومده از این طرفا :46: پات خوب شد؟ خوش اومدی. فقط خواهشا اعتیاد رو ترک کن که یه وقت تو
بیهوشی یا خواب بندی چیزی از همدردی آب ندی جلوی همسر گرامی :D
راستی پدر بزرگ
شب بلدایی شاهکار کردیم من و داداشم :D
خواهر برادری از خودمان کلی ذوق هنری در وکردیم و فهمیدیم که بسی مستعدیم در این زمینه :D
شب یلدا هی پز می داد جلوی خانواده همسرش که ببینین من و خواهرم چقدر هنرمندیم بچم جوگیر شده بود :311:
به ما که بسیاررررررررررررر خوش گذشت! به شما چطور؟
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به همگی
من هم خوبم.
از همه عزیزانی که تو این چند روزه با پیام خصوصی ابراز لطف کردن ممنون.
چند روز ی رفته بودیم قشم. جاتون خالی ، عجب هوائی داشت نه سرد و نه گرم . دریا هم بسیار لطیف و خوب بود.
همون روز اول که از بندر با لنج موتوری رفتیم قشم ، یه نسیم دربا که به صورتم خورد ، تمام خستگیها یادم رفت.
دیروز هم جاتون خالی تنی به آب زدیم. خیلی لازم داشتیم به این مسافرت.
شهر گل کاغذی رو هم تو برگشت 4-5 ساعتی بودیم ، پاساژهای خوب و مردم بسیار خونگرمی داره با اون لهجه شیرین بندری شون
می دوستمتون :72:
.
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام
اينجا كه هوا خيلي خوبه
البته به قول بچه ها تا چند روز پيش با يه نفس كشيدن كل جدول مندليف رو ميكشيديم تو حلقمون!!:311:
اما بعدش بارون باريد خوب شد!
ديروزم كه باروني بود،امروز هوا صاف و لطيفه!
:43:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
baby ؟!!!
تو رفتی جنووووووب؟ قششششم؟ درررریااااا؟ قااااایق؟ ماهی ی ی؟ :302:
ازت متنفرم بی بی!!!!!
تنها تنها اینهمه خوش گذروندی؟ بابا یه تعارف میزدی به بروبچ همدردی هم جای دوری نمیرفت ها! ترسیدی برامون هتل و قایق و اینا بگیری؟
حالا که تنهایی رفتی صفا سیتی، بده بیاد اون چمدون سوغاتای منو از قشششششم! :324:
معطل نکن!
خووووون تو چشمهامو نیگاااااا:shy: حالا جیییییگرشو داری بگو سوغات نیاوردم! یوها ها ها ها
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
[size=medium]نه دیگه اینقدا هم بی معرفت نیستم (یعنی بیشتر از اینقد هستم !! :311:)
به یاد همتون بودم ، خصوصا موقع شام و ناهار ، با غذاهای دریائی تازه همش جاتون رو خالی میکردم ، البته سفارش مجازی می دادم ها :311:
حالا هم تور تفریحی - مجازی baby به اقصا نقاط دنیا ، از جزایر هنولولو گرفته تا خلیج مکزیک ، آبشار نیگارا ، مناره های کج هرات و.... خلاصه هرجا که شما اراده کنید ،
فقط آشپزخونه مجازی تون رو هم همراه بیارید :311: ، تورمون فقط با صبحونه س.
سوغاتی و اینا هم که می دونید ، ما تو خونواده مون رسم نداریم ، فقط سوغاتی میگیریم :311: (جلسه خواستگاری شد:227:)[/size]
ولی واقعا عالی بود ، تا قبل از اسفند حتما استفاده کنید. اگه فرصت دارید و یه کمی پول.
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
یعنی baby دمت گرم اگه دو - سه نفری هم مونده بود که اسم شهرمو نمی دونستن دیگه الان بلاشک همه دقیقاً می دونن در کدوم نقطه ی جغرافیایی هستم!!:311::311:
خب چرا خبر نکردی؟ گاوی گوسفندی... چیزی قربونی کنیم! یا حداقل آمار جاهای دیدنی و بازارای باحالشو بهت می دادم که وقتی می رفتی با کیفیت و قیمت عالیش کیف می کردی:227::227:
حال خودت رو گفتــــی ... از حال جیبت هم یه خبری بده!!! آقایونی که از این حوالی رد می شن معمولاً حال جیبشون دیدنی تر از حال خودشونه:311:
اوووووه فراموش کردم اینجا حال و احواله!
خدمتتون عرض کنم که امروز اولین روز کاری من بود! فقط و فقط یه نفر مراجعه کننده داشتم.... که اونم چون اولین نفر بود و علی الخصوص سیــــد وجهی دریافت نشد!!!
اما در کلی روز خوبی بود... به قول بهار مگه می شه تولد بهار بد باشه؟؟؟
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
باشه! آشپزخونمون رو هم میاریم! فقط یه نکته ای در باب آشپزخونمون بگم که بعدا نگی چرا نگفتی!!!! و اون این که: جماعت سیاهی لشکری که می بینی توی آشپزخونه جمع شدن همه هنرشون اینه که برن از سوپری سر کوچه فلافل بخرن. از سوپری سر کوچه کنسرو ماهی و خمیر پیتزا و چه میدونم سوسیس کالباس و اینا بخرن. قلیه ماهی رو با کنسرو تن ماهی و سبزی خشک درست میکنن. . .
به جان خودم!
باور نداری؟ یه سر برو آشپزخونه دقیق پستها رو بخون ببین اوضاع از چه قراره.
حالا خود دانی! اگه خیلی دلت میخواد غذاهای آشپزخونه ما رو بخوری این قوم بنی هندلو هم با کاسه قابلمه هاشون همراه خودمون میاریم.
حالا برا ناهار و شام من (که تو رژیم ام) دست تو جیب کنی جای دوری نمیره! خسیس بازی در بیاری مجبور میشم با همون صبحونه هتل اندازه ناهار و شامم هم بخورم اونوقت آبروت میره ها!
=============
حالتون خوبه؟ من خوب نیستم! من مسافرت قششششششششم میخوام:323::323:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
بی دل تا بندرش رو تو بیا... قشم رو من خودم می برمت...
دیگه نمی خواد حالت به خاطر قشم بد شه که!!!!
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
ای وای آقای baby دقت کردین چقدر صفا آوردین .....:)
بعد بگید هندونه می زاریم زیر بغلتون خوب چیزی که عیان هست چه حاجت به بیان هست
بی دل جان شما باز داری پرخاشگرانه رفتار می کنیها من خوشحال بودم آلاچیق کل کل تعطیل شد بی دل نمی تونه پرخاش کنه
حالا اومدی خشمتو اینجا فرو میریزی ....یکم لطیف باش عزیزم... چرا یهو متنفر میشی
شمام میری قشم شماهم میری مسافرت ......اینکه ناراحتی نداره.....
-----------------------------------------------------------
منم خوبم:)
راستی :72:
من که همش حال واحوال میکنم ولی بقیتون رو الان hamed 65 دعوا میکنه ....:311:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
نازنین جان سوسول بابا! اینو چی میگی؟ :311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
[b][color=#006400]این آقای baby رفته صفا سیتی مثل اینکه حالش خیلی خوبه و زیادی خوش خوشانشه انگار
نظرتون چیه حالا که تنهایی رفتن و سوغاتی هم نیاوردن بریزیم سرش تا انقدر کیفش کوک نباشه؟ :D
آقای ابراهیمی رو هم خبر می کنیم چون واسه انتقام های خانگی گزینه خوبیه :311:
هر کی موافقه دستاش بالا
(راه حل جایگزین : آقای baby سوغاتی ها رو رو کن هر چه سریعتر!!! :D)
بهارجان بنده با هرگونه اعمال خشونت موافقم! آقای ابراهیمی هم حله!
فقط نمیدونم بی بی کجا غیبش زد یهووووو :311:
=============
شما خوبین؟ من بهترم!:101:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
آره بی دل جان
راستی حالتون خوبه ، حال و احوال یاران همدردی چطوره ؟؟
خب بگذریم اصل حالتون چطوره؟
آره بی دل شدیدا موافقم ، خصوصا با این مدل جدید غذاها ، فکرشو بکن سر ظهره و ماهم هلاک قلیه ماهی ، بعد بچه ها بیان همدیگه رو صدا بزنن با یه عالمه علامت سوال و تعجب :311::311: (ر.ک آشپزخونه ، غذای امروز سر آشپز :227:)
بعد هم برو بر همدیگه رو نیگا کنیم ، همه اینا یه پرس قلیه ماهی تند قشم با ماهی هوور تازه نمیشه ، میشه؟؟
یادمه یه همکار داشتیم ، لوبیای قرمه سبزیش رو ، کنسرو لوبیا چیتی میزاشت ، دیگه نمی دونم سبزیش رو چیکار میکرد !!!:311:
خب بگذریم ، میگم همگی هندونه اضافیای شب یلداتون رو بیارید بذاریم زیر بغل همدیگه ، خیلی حسه خوبی میده به آدم ، عجیب انرژیی داره :311:
تو خوبی نازنین؟
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
بی دل راست میگه دیگه نازی! حالا درسته تولدمه اما خوب تک خوری تو مرام بر و بچ همدردی نیست! :)
من هم به شدت در این مورد موافقم با بی دل :D
گاهی هیجان به شدت برای خون آدم لازمه و خشونت مگه نه؟ :D
تازشم امروز تولدمه هیچ کی نمیتونه هیچی بگه که چرا اینجا پست گذاشتی و اینا! چه آقا حامد چه بقیه مدیرا :305:
کسی اعتراضی داره؟! شما که اونجا داری نگاه می کنی..آره با شمام! معترضی؟ :311:
بی دل به جز آقای baby ، پدر بزرگ هم که قرار بود بهم جایزه میوه آرایی بده غیبش زده! :163:
آخه چرا با احساسات من بازی می کنین :302:
پدر بزرررررررررررگ! کجایی من جایزه میخوام! الوعده وفا!
اون فرشته است داره از دور میاد؟ :D دیگه آلاچیق کل کل هم نداریم احتمالا پستامون میره قاطی باقالیا پیش جهان
تاریکی نوستراداموس :311:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام
یلداتون مبارک:72::72::72:
تاخیر که ندارم نه؟؟؟نــــــــــــــــه!!!! :311::311::311:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام دوستان...من حالم خوبه!شما خوبين؟
سال 1/1/1رو به شما تبريك عرض ميكنم(ستاد بازماندگان از حادثه آخرالزمان):311:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام.
دوستان حال غریبی دارم امروز همسرم رفت کربلا:302::302:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
رایحه جان به امید خدا همسرت به سلامت برمی گرده
امیدوارم این ده روز برایت خیلی زود بگذره
می دونم که دلتنگی چقدر سخته، اما سعی کن تو این 10 روز سر خودتو با کارهای خوب گرم کنی
حتی می توانی یه کم به خونه برسی و همسرت و سورپریز کنی(مثل تغییر دکور خونه)
یا یک تغییری در ظاهر خودت به وجود بیاوری(البته اگه فکر می کنی همسرت خوشش می آید) مثل رنگ کردن یا تغییر مدل موهایت
کلا به این 10 روز به چشم یک فرصت برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده نگاه کن
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
گاهی اوقات واقعا این سوال برام پیش میاد که:
آیا من خیلی کرگدنم؟ یا بعضی ها خیلی پروانه ای و ننر تشریف دارن! :303:
خدایا شکرت برای همه نداده هات! بچه رو که از شیر میگیرن چه بدبختی و مصیبتی دامن ملتو میگیره! حالا فکر کن ما که بهمون شیر ندادن بخوریم از بچگی، هیچوقت هم کسی یادش نمیاد بابت اینکه از شیر گرفتنمون گریه کنیم.
هیچ وقت هم مادرمون نمیتونه بگه شیرم و حلالت نمیکنم! :227: شیر بها و این چیزها رو هم نداشتیم. به شیر مادرمون هم الکی قسم نمیخوریم!
ما چه جوری بزرگ شدیم، بچه های امروزی چه جوری!
یادمه یه روزگاری جنگ بود. زنها همسرانشون رو ماه تا ماه یا دو ماه به دو ماه یا حتی گاهی بیشتر نمیدیدند یک طرف! استرس اینکه یه وقت یکی با خبر مجروحیت و شهادت بیاد دم در طرف دیگه!
خدایا الان میفهمم که خیلی از چیزهایی رو که یکروز بهت بابت نداشتنشون نق میزدم و غصه میخوردم، اگه داده بودی چیزی جز اسارت و بندگی برام نداشت. خدایا ازت ممنونم بابت این رهااااااااااااااااااااااا اااااااایی
بابت این صبر جمیلی که تازه میفهمم چیه و الان دیگه کم کم مزه اش زیر دندونم رفته
و بابت همه پس گردنی هات
همه مهربونیهات که صرفا در دادن خلاصه نمیشد
ازم میگرفتی تا
تا آدمم کنی
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
درود :72:
بازم هوا بارونی شد ! درخت بادامي که
کاشتي و رفتي
با اشک، آب دادمش
بادام تلخي داد ..................
نمی دونم چرا با برف میونه بهتری دارم ... دور از جونت ، هوا که بارونی میشه استرس می گیرم !
این چند روزه همش دنبال یه وقت خالی می گردم ، یه چند ثانیه ای برگردم عقب رو نگاه کنم .... حقیقتا نشده !
تالار نمی دونم چرا اینقدر سرد شده ... بخاری ها جواب نمی ده یا یکی دری یا پنجره ای رو باز گذاشته !
...
ولی جدا بزرگ شدن سخته ... داشتن مسولیت سخته ... نمی دونم چرا نمی تونم مثل دوران دبیرستان بلند بلند بخندم .... دلم لک زده واسه اون وقت ها .........
گاهی وقت ها به خودم میگم پسر ، حرف دلت رو بزن ! مگه چند وقت توی این دنیایی ....
آخه می دونید .. خشونت این دنیا فقط یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست ....
خشونت گاهی یک نگاه است ..نگاهی که ما نمی بیینیم. ....
و گاهی لــحظه های ســــکوت
پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند
مــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهیم بـگوییم ولی نــمی توانیم بگوییم ... :305:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به همه دوستان عزیزم:
امیدوارم همه شما شاد و سلامت باشید و روزهای زندگی با شادی سپری کنید..
منم خوبم!! راستش الان ایران نیستم...و واقعا اینجا با تمام جاذبه هاش برام معنای خاصی نداره ..یک حسی داره انگار یخ زدم...!!!به ادم ها نگاه می کنم و کریسمس که الان هست و اینها شادند و من برام با همه زرق و برقش جذابیتی نداره ...به خصوص که تنها اومدم و همسرم هم ایرانه ...رایحه عشق عزیز اگر جای من بودی چی می گفتی که 1 ماه و نیمه درست و حسابی همسرمو ندیدم..چون اول همسرم تنها اومد و تا اومد ایران من اومدم اینجا ...این سختی ها به عشق جاذبه میده دوست من....بیشتر احساس تنهایی می کنم و خوشحالم فعلا موقتی اینجام و تا چند هفته دیگه بر می گردم تا دفعه بعد برای همیشه با همسرم بیام..:302:
از نظر تحصیلی اوکی بود و موفقیت حاصل شده تا الان که ان شالله قطعی که شد میام و حتما می گم به دوستان....
خیلی هم دلم برای مامان و بابام و خواهر کوچولوم تنگ شده ...به خصوص برای خواهرم ..دلم می خواد بشینم و ساعت ها بزنیم تو سر و کله هم!!!!
بگذرم....
شما خوبید؟می بینم که بی دل جان جای منو حسابی پر کردی و داری حساب بی بی می رسی:160:....ان شالله همیشه لباتون پر خنده باشه...
فرشته جونم خوبی؟دلم حسابی برات تنگ شده...
باران جان هم که اومده..بالهای صداقت هم که خبری ازش نیستا!!!مشکوک می زنه!!!حامد 65 و لرد حامد هم که هستند خدا رو شکر..
کیوان جان تو چطوری؟مشکلت حل شد؟
ترانه هم که تو اشپزخانه موندگار شده.رایحه عشق..بهار شادی عزیز...دکتر فکور..مدیر همدردی.آنی جان...جوانه..راحیل خانم..صبا2009..فرهنگ..محمد ابراهیمی...نازنین اریایی...ویدا..پاییزان..پدر بزرگ....و سایر دوستان که الان حضور ذهن ندارم..امیدوارم همه شما خوب باشید...و دنیا به کامتون.....
سارا بانو:72:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
بابا جان تسلیم بی دل جان.یعنی حق نداریم .........
یعنی این کارا لوس بازیه؟؟؟؟
من فقط خواستم ثبت احوال کنم.دوستون دارم.
حالم بهتره چون بعد از ساعتها تونستم خبری از مسافرامون داشته باشم.کمی نگران بارندگی نجف و کربلا و سیلی که راه افتاده هستم ولی از ترس بی دل ................
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
[align=justify]سلام بر همه دوستان گل:72:
امروز سر کلاس بودم یکی از دانشجوها داشت سمینار میداد یک واژه رو به طرز بسیار خنده داری غلط میگفت :311:و متاسفانه اون واژه توی همه اسلایداش بود و دائم تکرار میکرد من از طرفی به اون واژه و نحوه بیانش خندم گرفته بود و از طرفی یاد یک همکلاسیم که تو دوره کارشناسی داشتم افتاده بودم در مورد همکلاسیم کارش به این شکل بود که یکبار به دوستش سپرده بود برای سمینارش موضوع و اسلاید تهیه کنه و دقیقا قبل ارائه سمینار از شهرشون اومد و اصلا موضوع سمینا رو هم نمیدونست بیچاره وسط اسلایدا گم شده بود و دوستش هم که کلی برای اسلایدها effect گذاشته بود و اون آقاهه گیج تر شده بود خلاصه ارائه اش خیلی خنده دار بود و دو ساعتی همه بهش خندیدند[/align]
خلاصه من امروز سر ارائه این دانشجو به یاد اون روز افتاد و حس نیاز به خنده از نوع بسیار شدید و غیر قابل کنترل رو داشتم هر کار کردم با یک لبخند ساده این حس رو کنترل کنم و از حالت جدی درنیام نشد که نشد
در کلاس هم آخر کلاس بود و نمیشد برم بیرون چون خندم رو همه میدیدند
خلاصه خنده هه دست از سر من برنداشت و شروع کردم به خنده http://www.hamdardi.net/imgup/42800/...17327b70dd.gif و بقیه دانشجوها هم ادامه دادند و کلاس کلا رفت تو هواhttp://www.hamdardi.net/imgup/42800/...17327b70dd.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/42800/...17327b70dd.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/42800/...17327b70dd.gif
خلاصه که من مثلا مدرس این درس بودم و باید دانشجوها رو کنترل میکردم یکی نبود منو کنترل کنه
چه کار کنم هر کار کردم نشد که نشد:163:
البته آخرش توضیح دادم که به خاطر یک خاطره من خنده ام گرفت ولی اگه میشد از اول جدی میبودم بهتر بود به هرحال گذشت دیگه
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام
شب بخیر
اومدم بگم جای امید 65 خیلی خالیه .امیدوارم بتونه خوب و تند مشکلاتش رو حل کنه و بیاد خبری از خودش بده
بالهای صداقت عزیزم امروز اومده بوده :310:
بالهای صداقت :46: از بس کم میاد من چشمام سراب می بینه رویای صداقت رو اشتباهی فکر میکنم بالهای صداقته
بد نزدیک که میرم می بیننم نه رویای صداقته :46:(رویایی فکر نکنی تو سرابی ها منظورم به اشتباه دیدم هست)
آخه بالهای صداقت خیلی خیلی کم پیدا هست :(
-----------------------------------------------------------
همسرم تصادف کرد عصری :( نصف ماشینمون داغون شد داشت از سرکار برمی گشته خیابون یخ زده بوده.ی خانم جلوش بوده زده رو ترمز بعد اینم زده رو ترمز گفت یهو نمیدونم چی شد رفتم رو گارد ریل ........ خدا رحم کرد چیزی نشد فقط ماشین یکم صدمه دیده
خیلی ترسیده بود می گفت مثل گنجشگ ترسیدم :302: کلی بهش دلداری دادم روحیه دادم ..از بعداز ظهر تا الان به شهرداری که خیابون یخ زده رو ول کرده و اون خانم که ترمز زد گیر داده بود غر می زد ........منم همراهیش می کردم هی میگفتم آدمم درست رانندگی کنه بازم شرایط خطر آفرین هستن و .....
الان گفت نازنین ی اعترافی می خوام کنم عذاب وجدان دارم.....
گفت سرعتم بالای حد مجاز بود خیلی بالا!! خیلی بالا ....می گفت دقیقا قبل تصادف داشتم با خودم میگفت ای ول دست فرمون !!!!!!!!
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
بالهای صداقت عزیزم امروز اومده بوده :310:
بالهای صداقت :46: از بس کم میاد من چشمام سراب می بینه رویای صداقت رو اشتباهی فکر میکنم بالهای صداقته
بد نزدیک که میرم می بیننم نه رویای صداقته :46:(رویایی فکر نکنی تو سرابی ها منظورم به اشتباه دیدم هست)
آخه بالهای صداقت خیلی خیلی کم پیدا هست :(
دقیقا چندبار خودمم همین اشتباه رو داشتم!
فکر کردم بالهای صداقت عزیزه ، بعد دیدم خودمم:311::311::311::311::311::311:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
با اجازه بی دل :46:همسر من یک دوست خیلی صمیمی داره.خیلییییییییییی فابریک.یعنی از اول ازدواج همش ازین یارو خاطره تعریف می کرد.خلاصه این سفر کربلا هم با هم جور شد رفتن من قبل رفتن گاهی به شوخی می گفتم دوست جونت هست دیگه ما رو یاد نمی کنی و ازین حرفا.چندین بار این شوخی رو می کردم.آخه واقعا گاهی توجهش به این دوست حسادت منو برمی انگیخت.خلاصه یه ساعت پیش فهمیدم پاسپورت این دوستش یه مشکل داشته و از کاروان جا مونده البته فکر کنم رفع شده ولی تا اونجا که می دونم کاروان به سمت نجف (یا علی جانم:323:)رفته واین دوستش هم در به در دنبال کاروان تا بهشون برسه.خانومش به من زنگید و شماره سیمکارتی که شوهرش خریده رو گفت بدم همسرمتا باهاش تماس بگیره بگه کجان .همسرم فکرش مونده پیشش و ما هم دچار عذاب وجدان شدیم.:302:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام دوستان :302:
حالم خوب نیست.تازه دیروز صبح به طور اتفاقی(کارخدا) متوجه شدم یه کتاب 600صفحه ای رو اشتباها به جای ویرایش هفت ویرایش پنجمش رو خوندم...باخودم گفتم حتما یه ویرایش تغییر زیادی نمی تونه بده اما وقتی کتاب رو دیدم داشتم بیهوش میشدم.یه کتاب غول اسا که هیچ ربطی به اون که من خوندم نداشت...تمام برنامه ریزیهام به هم خورد.دیگه وقتی واسم نمونده.از ساعت 8 صبح تا همین الان داشتم بکوب میخوندم.همینجا از همه دوستان التماس دعا دارم.چند روزه دیگه باید به دانشگاه مقصد برم و تا یک ماه دیگه نمیام.پس فعلا ازتون خداحافظی میکنم
خواهش میکنم برام دعا کنید:316:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
حال و احوال این روزهای من... ( گوش کنیـــــد)
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
یعنی کشته مرامتونم
معرفتتون
همدلیتون
همدردیتون
بابا مهاجر از اینجا مهاجرت هم بکنه یکی نیست بگه کوشی کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام بر همه
مهاجر جان اینجا از رونق افتاده و سوت و کور شده
ضمنا شما که هنوز جز بقایای بازماندگان توی آشپزخونه هستی خیلیا همونجا هم نیستند
حال و احوال من
مریض سرماخورده بی حال و ضعیف:302:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به اعضای خوب تالار
یادی از اعضای قدیمی خانم شادی خانم رو زن خانم صبا 2009 خانم داملا خانم شیدا حاتمی اقای کامران خانم طاهره خانم زهره خانم موعود خانم گل مریم خانم بهار زندگی خانم انی خانم سارا بانو خانم باران 68 چند وقتی توی تالار نیستند جا در تالار خیلی خا لی است امیدوارم زودتر به تالار بر گردید براتون ارزوی موفقیت سلامتی می کنم
:72::72::72::72::72::72:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
واي كاش اين يه ماه هم بگذره و كنكورمو بدم و تموم شه و يه نفس راحت بكشم و ...
واااي..
كاش بزنيم جلو روزها رو:302:
شنيدم بي دل:72::72: كسالت داره
آشپزخونه هم كه داره خاك ميخوره
خدايا روزاي خوشو دوباره برسون:43::43::43:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
خدایا شکر به خاطر همسر خوب و خانواده خوبش:323:
من امروز پای صحبت صمیمی ترین دوستم نشستم کی می دونست این همه درد داره تو سینش؟؟
حالم بده.چون نمی دونستم باید چه عکس العملی باید نشون بدم.هستند همسرانی که بعد ازدواج قول هایی که دادن رو فراموش می کنن.هستند کسانی که هنوز درک نکردن زندگی مشترک یعنی چی؟؟؟هستند کسانی که حتی اجازه ندارند برای بیماری والدینشان یک آبمیوه ببرند.هستند کسانی که ......
خدایا من چقدر غبطه می خوردم به دوستم که شوهری داره رو پای خودشه.یه تکیه گاه محکمه.ولی امروز چی شنیدم.:302::302:.چرا من نمی دونستم که بهترین رفیقم 5 ساله داره چی می کشه.آخه مگه می شه یه مرد از نقطه ضعف همسرش برای پیشبرد هدفش استفاده کنه؟؟؟
نمی دونم برای خودم خوشحالم :323:یا برای دوستم ناراحت:302:
این روزها که همسرم رفته سعی کردم به خیلی ها که بعد ازدواج ازشون دور شدم دوباره نزدیک بشم و نمی دونم چرا همشون یه دردی داشتن تو دلشون و من تو این مدت فقط چسبیده بودم به همسرم
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
امروز از بد هم بدترمhttp://www.postsmile.net/img/20/2024.gifhttp://www.postsmile.net/img/20/2023.gif
دوساله هر سال برای حج دانشجویی اسم می نویسم و هر سال یکی ازبچه ها که اصلا تو خط این چیزا نیست رو اجبار می کنم که اسم بنویسه
هر دوسال من اسمم نیوفتاد
اما اون دو نفری که بزور ثبت نام کردن اسمشون افتاد
پارسال رفیقم مصطفی و امسال mjr100 خودمون
خیلی دلم می خواست تو این سفر یه رفیق خوب همرام باشه ولی رفیقای خوبم باید تنها برن و من همچنام در حسرت
آخه چرا اینجوری می شههههههههههههههه.............
همینجا از mjr100 می خوام وقتی مشرف شد منو فراموش نکه بگه یکی امسال همه امیدش همین بود که امیدش ناامید شد.
کل دیشب منتظر مشخص شدن جواب بودم........................http://www.postsmile.net/img/20/2027.gif
نادیا خانم دیدی هرکی یه جور دل مارو میشکنه
باورت شد؟
اینم از خدای ما..............
مجید جان التماس دعا دارم خییییلییی زیاد
بهت تبریک می گم مجیدجان، بچه پاک و مهربونی هستی و لیاقتشو داشتی داداشم
:72::72::72::72::72::72::72:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
آقا صابر
میگن خدا کسایی رو زودتر می طلبه که نیاز دارن به اینکه هدایت بشن. البته نه همه ها. برخی رو میگم.
کعبه یک سنگ نشونه است دوست خوب من که راه رو گم نکنیم. احرام دگر بند ببین یار کجاست! اگر راه گم کرده
نیستی در مصلحت خداوندی و باورهات شک نکن. این هم یک جور امتحانه!
خدا کسایی رو که خیلی دوستشون داره ، دلتنگ ترشون می کنه تا مشتاق تر بشن.
پس حکمتی در کاره. به خداوند و تدابیرش اطمینان کن چرا که شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد!
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
saber-g1 جان
انقدر ناراحت نباش
مثل روز برام روشنه که میری
فقط کافیه یه چیزیو از ته دل بخوای
رد خور نداره که میشه
خود منم همینطورم
باورت میشه که یهروز یهو گفتم:
میشه منم برم حج؟؟
2 ماه بعدش به مدت 1 ماه و نیم تمام عربستان بودم
طوریکه دیگه واسه ایران اومدن له له میزدم
نگران هیچی نباش
این قول و از طرف من داشته باش که حتما میری
من یک مادرم و برات دعا میکنم
این لحظه رو به یاد داشته باش و وقتی برای اولین بار چشات به گل دسته های مسجد کعبه افتاد
برای من دعا کن که پسرم رو در آغوش بکشم
یاحق
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
دیگه بسه این همه انتظار دوسال روز شماری می کردم موقع ثبت نام بیاد
می دونید امسال چند تا نامه به سایت لبیک فرستادم
زمان ثبت نام با دو ماه تاخیر شروع شد
می دونید روزی سه بار سایتو چک می کردم
دیگه خسته شدم
اینم باشه برا اهلش
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saber-g1
دیگه بسه این همه انتظار دوسال روز شماری می کردم موقع ثبت نام بیاد
می دونید امسال چند تا نامه به سایت لبیک فرستادم
زمان ثبت نام با دو ماه تاخیر شروع شد
می دونید روزی سه بار سایتو چک می کردم
دیگه خسته شدم
اینم باشه برا اهلش
سلام
امروز خیلی حالم بد بود اینو نوشتم
شرمنده
دعا کنید برای سال دیگه طلبیده بشم و بیام اینجا بنویسم اسمم افتاد:43:
ممنونم از همتون:72::72::72::72::72:
یا حق:72:
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
من اولین باری بود که دلم می خواست برم، یه جورای به اون بلوغ رسیده ام .... اما خوب ، اسم منم در نیومد ...
از اینکه یه حس حزن میاد توی قلبت میشنه باهات همدردم .. اما مطمئنم اگر خالص بشیم ، حتما ما رو به خونشن دعوت میکنه :323:
یه سوره ای هست که اگر هرروز مرتب خوانده بشه ، زیارت خانه خدا نصیبت میشه
مو طلایی میگه سوره نبا هست
بسم اله
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
چقدر دغدغه های ادما باهم فرق میکنه..
همین تنوع چقدر قشنگه...
چند روز پیش یه شوک روحی بهم وارد شد...شکستم...بدجور....قلبم سوخت...همه چی خراب شد یهو....
ولی تو این چند روز خیلی تغییر کردم....من با مریم 3 روز پیش خیلی فرق کردم...خیلی
فکر میکنم سالار شهیدا تو این روزا بهم گوشه چشمی انداخته....من دیگه قلبم درد نمیکنه...قرصامو گذاشتم کنار
فقط خدا میدونه تو این دو روز چه اتفاقی برای مریم افتاده....
-
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
صابر باز خوبه حداقل تو می تونی توی قرعه کشی شرکت کنی.... ما دخترای مجرد چی؟؟؟ حتی برا قرعه کشی هم نمی تونیم اسم بنویسیم.
من یه بار رفتــــم ولی وقتی میری بیشتر دلت می خواد دوباره بری...:302: