با سلام
اعضاء محترم اینجا فقط یک بیت شعر قرار دهید، چند پست ارسال شده مربوط به تاپیک گلچین اشعار است
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام
اعضاء محترم اینجا فقط یک بیت شعر قرار دهید، چند پست ارسال شده مربوط به تاپیک گلچین اشعار است
ای آبشار نوحه گر از بهر چیستی؟
چین بر جبین فکنده ز اندوه کیستی؟
دردت چه درد بود که همچو من
سر را به سنگ می زدی و می گریستی.
فکر فردای خود امروز ، کن ای مرد خدا
که کسی یاری تو غیر تو فردا نکند
هر که شاخ را گرفت، شکست و فرو افتاد و
هر که درخت راگرفت، همهی شاخ آنِ اوست.
شمس تبریزی
در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد
و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل
یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .
ای کار گشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
هر سحرگاه وقتی که خورشید
ان سوی کوه در خواب ناز است
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نكشد جامی
باید انگاه بر خیزم از خواب
چون که صبح است و وقت نماز است
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جما ل چهره تو حجت موجه ماست
زان یا ر دلنوازم شکر یست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
ما ازین هستیه ده روزه به تنگ آمده ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد
ببوس دیده او را که برتو حق دارد
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم جامی
من چه غم دارم که ویرانی بود
زیر ویران گنج سلطانی بود
چراغ ظلم ظالم تا سحر هرگز نمی سوزد
اگر سوزد شبی سوزد شب دیگر نمی سوزد
شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست
این شقایق با نگاهی سرد پرپر می شود
سر ارادت ما و استان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسو د چمنش
کس نیست که افتاده ان ز لف دو تا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند؟
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
امشب ای ماه بدرد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
ای دوست بشارت میدهم خوش روزگاری میرسد
یا دورغــم طی مـیـشود یا غــم گــساری مـــیرسد
گــر کار گــردان جــهان بــاشــد خـدای مهـربان
ایـــن کشـــتی تــوفــان زده هـــم بــرکناری میرسد.
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه ان می کند که بتوان گفت
نسیم باد صبا دوشم اگهی اورد
که رو ز محنت و غم رو به کوتهی اورد
ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
در اندرون من خسته دل ندانم کیست ... که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
به جان دوست كه غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف كارساز كنيد
صبا وقت سحر بویی ز زلف یا ر می اورد
دل شو ریده ما را به بو در کار می اورد
[align=justify][align=right][align=center]روزی اگرغــمی رســدت تنـــگ دل مــباش[/align][/align][/align]
رو شــکر کــن مــباد کــه از بــد بتــر شــود
ای دل صبــوربــاش و مــخورغــم کـه عاقبت
ایــن شــام صـبح گــردد و ایـن شـب سـحر شـود
شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست
این شقایق با نگاهی سرد پرپر می شود
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان شیشه دردی به دست
سر به بازار قلنــــــــــدر در نهـــــم
پس به یک ساعت ببازم هر چه هست
پرده پنـــــــــــــــــدار می باید درید
توبـــــه زهـــــــــاد می باید شکست
عطار نيشابوري
یاد باد انکه نها نت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
دانی که ز میوه ها چرا سی نکوست؟
نیمی رخ عاشق است و نیمی رخ دوست
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد...!
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت می کند این قد و قامت
معاشران ز حریف شبانه یاد ارید
حقوق بندگی مخلصانه یاد ارید
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش