-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نمیدونم چرا اومدم اینجا بنویسم!
شاید فقط برای این باشه که می خوام افکارم متمرکز بشه تا بتونم درست تر عمل کنم!
خیلی وقته تو همدردی عضوم و می دونم تو اینجور مواقع موضع دوستان در همدردی چیه. اما من نمی خوام مطابق اون عمل کنم!
امروز صبح شوهرم یه اس ام اس جک بهم نشون داد. با نمک بود و خندیدیم. شماره ارسال کننده اش توجهم رو جلب کرد و پرسیدم کیه؟ گفت دوستم. بهش گفتم کدوم دوستت که اسمش رو سیو نکردی؟ خلاصه که عکس العملش جوری بود که مشکوک شدم!
شماره رو حفظ کردم. یکساعت پیش شوهرم رفت به خانواده اش سر بزنه و من چون حالم خیلی خوب نیست این روزها، نرفتم!
با یه سیم کارت دیگه با اون شماره تماس گرفتم و .......
و متاسفانه یه خانم پاسخگو شد و معلوم بود خط خودشه!
می خوام وقتی اومد ازش بپرسم که خودش توضیح بده که اون شماره مال کیه!
نمی تونم تحمل کنم!
سر در نمیارم چرا صبح اون اس ام اس رو نشونم داد و خودش حساسم کرد!
اونقدر فکر و خیال بسرم زده که حس می کنم با تمام وجودم از خودش و پسرش بدم میاد!!!!!!!!!!
این ماههای آخر بارداریم باهام خیلی مهربون شده بود و خیلی بهم محبت می کرد. هرچند از لحاظ جنسی بسیار بسیار سرد عمل می کرد. متوجه سردیش شده بودم. اما گاهی فکر می کردم شاید داره مراعات حال من رو می کنه، چون این روابط بسیار بسیار از لحاظ جسمی و فیزیکی آزارم می ده!
اما سرد بودنش فکر و خیال به سرم می انداخت ولی سریع از دهنم دور می کردم.
الان هم نمی دونم اون کی بود و می دونم امشب که بیاد و ازش سوال کنم، خیلی موضع درستی نمی گیره و ممکنه کار به مشاجره بکشه!
دوستان برام دعا کنید که چیز بدی نباشه و یه توضیحی بده که قانع بشم. والا واقعا نمی دونم باید چی کار کنم!
اینکه یه خانم اس ام اس جک برای شوهرم بفرسته، اصلا قابل قبول نیست!
اما آیا قابل قبول بودن یا نبودن من اهمیتی داره؟!
تاپیک تمام دوستانی که در همدردی چنین مشکلاتی داشتند، توی ذهنم میاد. احساسشون، راهنمایی های دوستان و ....
اما عاقبت داستانشون به کجا کشید؟!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام.عیدتون مبارک.
منم با موضعی که دوستان میگن موافق نیستم.مسلما تجسس نکردن یک روی سکه اعتماده و روی دیگه اشم وفاداری اثبات شده طرف مقابله.
اما فقط یک چیز...شما الان باید بیش از همه به فکر خودتون باشید اونم با شرایط سخت بارداری در ماه و فکر میکنم در مورد شما در روزهای آخر.
پس اگه میخاین با همسرتون در این مورد گفتگو کنید از آداب گفتگو که اینجا همه اش ازش حرف میزنن استفاده کنید(خودتون که ماشالله وارد ترین).و نکته دیگه این که فعلا هیچ گونه ذهن خوانی و قضاوت پیشاپیشی انجام ندید.خیلی ریلکس صحبت کنید.
به نظر من که یک موضوع خیلی ساده است(شاید از همکارهاشون بوده)
اگه میدونستم نظر من رو تصمیمتون اثر میزاره حتما ازتون میخاستم که صحبت در این مورد رو بزارید برای بعد از زایمانتون.وقتی که این همه فشار که روی شماست کمتر شده باشه.
در هر صورت تصمیم نهایی از آن شماست پس همه جانبه در این مورد فکر کنید.
موفق باشید:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیز،خانومم خودتو انقدر اذیت نکن.باشناختی که ازهمسرت دارم به نظرمن که اگه امروز به روی خودت نیاری بهتره. به شرطی که تافردا برای خودت ازکاه،کوه نساخته باشی.منم با این موضع دوستان اصلا موافق نیستم.میدونی که خودمن هم هنوز گرفتار یه همچین حالاتی هستم وهنوزهم کشفش نکردم.میتونی فردا باشماره ای که دستت داری یه جوری نام مشترک رو پیداکنی.یا یه جوری ازطریق نفرسومی هویت این خانوم رو افشاکنی.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ممنونم از داملا و زن امیدوار که صحبتهام رو خوندیدو برام وقت گذاشتید و راهنمایی کردید.
دیشب بعد از اومدنش باهاش صحبت کردم. البته نگفتم که به طرف زنگ زدم و یه خانم گوشی رو برداشت. اصرار داشت طرف یه آقاست و از ارباب رجوعهاش بوده که بخاطر نوع کارش بهش شماره تلفن داده و اون هم یه اس ام اس جک فرستاده و حالا هم درست نیست بزنه تو ذوقش و بگه دیگه اس ام اس نده. می گفت همینکه جوابش رو ندم کفایت می کنه.
تو حرفام حرف رو کشوندم به این سمت که اگر این ارباب رجوع خانم باشه چی؛ که گفت یه خانم اینکار رو نمی کنه ولی در واقع کرده بود.
متاسفانه دو مطلب در مورد شوهرم هست یکی اینکه دروغ میگه و تالا خیلی شده مشتش برام باز شه،و دیگر اینکه وقتی راجع به موضوعی سر حوصله حرف می زنه خیلی مثبت صحبت می کنه ولی پای عمل که می رسه اصلا مثبت نیست.
با علم به این موضوع بازهم قضیه رو کش ندادم و گذاشتم به این حساب که واقعا نمی دونه شماره متعلق به کیه!
دیشب قضیه تموم شد و بعدش صحبتهای عادی کردیم و بدون قهر و دلخوری خوابیدیم.
امروز صبح هنوز از خواب پا نشده بودم که اومد بالا سرم و شروع کرد انتقاد کردن ازم که می دونی مشکلات تو بخاطر چیه و علتش نوع رفتارته و ...
آقا نه گذاشت و نه برداشت، گفت اون روزی که اومدم خواستگاریت اگه اون اوایلی بود که می رفتم خواستگاری، اصلا حاضر نمی شدم باهات ازدواج کنم! من تحت فشار خانواده بودم برای ازدواج و دیگه برام دیر شده بود و ...
خودتون رو بذارید جای من که آدم چه حسی پیدا می کنه با شنیدن این حرفها!
حق دارم بهش شک داشته باشم که چشمش دنبال دیگران باشه!
بهش گفتم تو با این حرفات فقط داری تیشه به ریشه زندگیت می زنی! (حالا فرض کنید من هفته دیگه وقت زایمانم هست)
نمی دونم زندگیم داره به کجا کشیده می شه و دوباره بعد از 4 سال این حرفا چیه که می زنه! بهش گفتم اگه این حرفایی که الان داری بهم می گی، همون اوایل و دوران خواستگاری گفته بودی، زنت نمی شدم. الان چه وقت گفتنه این حرفاست!
خلاصه که اینه.....
کجا غیر از همدردی میشه این حرفا رو زد که غرورت نشکنه! که تف سر بالا نشه!
کاش دوستانی که تو تاپیک نامگذاری برای فرزندم اومده بودند و نگران علت اختلافات زندگیم بودند و می گفتند نامگذاری تو حاشیه است، کاش بیان این تاپیک رو هم بخونن! من اونجا نخواستم چیزی بگم که اون تاپیک منحرف نشه!
نمی دونم شوهرم تحت تاثیر چی بود که امروز اینطور باهام رفتار کرد!
دیروز تنها رفت پیش خانواده اش و زمان زیادی اونجا بود، نمی دونم اونها دویاره زیر پاش نشستند!
یا همه چیز از اون اس ام اس آب می خوره و یکی پیدا شده آقا رو آدم حساب کرده و یه اس ام اس فرستاده، اینم هوا برش داشته و زن وبچه اش رو از یاد برده و تو روم می گه نمی خواستمت و بخاطر تحت فشار بودن و خسته شدن از خواستگاری رفتن ، انتخابت کردمت!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بلو اسكاي عزيز
زياد حرفاي مردها را موقع عصبانيت جدي نگير عزيزم.
همشون همينطوريند موقع عصبانيت زمان و زمين را مي برند زير سوال.
من خودم هر وقت به حرف هاي شوهرم موقع عصبانيت فكر مي كنم. ساعت ها مي شينم و گريه مي كنم.
بارها هم از شوهرم پرسيدم كه آيا اين حرف هايي كه موقع عصبانيت مي زنه حرفاي دلشه؟
و اون در جوابم مي گه نه. اصلا حرفاي دلش نيست و حتي نمي فهمه كه چي مي گه و بعد دعوا حتي اون ها را يادش هم نيست.
نمي دونم شايدم حرفاي دلشه. ولي من خودم شخصا حرفايي كه موقع عصبانيت مي زنم اصلا حرفاي دلم نيست و اون حرف ها را فقط براي جبران حرفاي شوهرم مي زنم. براي همين وقتي اونم مي گه حرفاي دلم نيست سعي مي كنم باور كنم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
زياد حرفاي مردها را موقع عصبانيت جدي نگير عزيزم.
می دونی لیلا جان، بحث سر اینه که اصلا عصبانی نبود.
دیروز یه موضوعی پیش اومد و شب باهاش صحبت کردم. با اینکه یه خانم بهش اس ام اس جک داده بود، من نهایت خودم رو به حماقت زدم و به روش نیاوردم که طرف خانمه. حرفاش به ظاهر باور کردنم و حتی به خودم قبولوندم که شوهرم نمی دونه شماره ماله یه خانمه!!!
دیشب اصلا دعوامون نشد و بدون دلخوری و مثل هر شب خوابیدیم.
صبح هم بدون دعوا و بی مقدمه شوهرم شروع کرد به این حرفا! یعنی وقتی داشت این حرفا رو می زد نه اون عصبانی بود و نه من!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
blue sky عزيزم! تو باهاش دعوا نكردي اما خودش با خودش كلي جنگ داشته. يه عالمه دروغ بهت گفته! بقول آقاي sci منتقد درونيش تا صبح روي مغزش راه رفته. آخرشم براي اينكه خودشو توجيه كنه اومده به تو ميگه به زور منو دادن به تو. مجبور بودم! در واقع داره واسه كاري كه واسش عذاب وجدان گرفته توجيه مياره!
مچگيري هيچ فايده اي نداره. بر فرض كه بگيم مي دونم با فلاني در ارتباطي. برميگرده چي ميگه؟ هيچي! سرت داد ميكشه...بازم تكرار مي كنه. ايندفعه مسائل ايمني رو بهتر رعايت مي كنه. :163: حالا تو دلت خوش باشه شماره طرف رو سيو نكرده يعني واسش زياد مهم نبوده. مي تونست به اسم يك مرد ذخيره كنه و بعدي جوك رو بهت نشون بده.
اين كه خوبه! همكاراي مرد دارم(متاهل) كه خودشون به من جوك مي فرستن! يكم تو روشون مي خندي پسرخاله ميشن. اينجوريه ديگه سخت نگير!
با حرفهاي ليلا موفق هم كاملا موافقم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز وقتی تو عمق حرفات دقیق می شم فکر می کنم خیلی شبیه همیم.از لحاظ شخصیت و روحیات
منم همش نگرانم نکنه این حرفی که همسرم می گه حرف خانوادش باشه.حتی به درستی یا نادرستیش فکر نمی کنم.دوست دارم کارائی انجام بده که مخالف نظر اوناست.باور کن باعث می شه بیشتر قبولش داشته باشم.به نظرم این درست نیست.ما باید اعتماد به نفسمونو ببریم بالا.باید واسمون حاشیه ها بی اهمیت باشه.باور میکنی من که الان تصمیمی ندارم واسه بچه دار شدن.ولی دائم یه اسمائی رو مدام تکرار می کنم منم دوست ندارم یه موقع خانوادش یه اسمی رو انتخاب و تحمیل کنن.یه سوال راجع به انتخاب اسم؟اگه همسرت یه اسمی مناسب انتخاب کنه اما بفهمی نظر خانوادشه نه خودش مخالفت می کنی؟.
راجع به دعوای اخیرتون.به نظرم شوهرت عمدا اورده اون جکو نشونت داده.حالا هدفش چی بوده ؟ممکنه با شناختی که ازتون داشته خواسته بگه مواظب باش بهم بیشتر توجه کن.یه جورائی زنگ خطر.یا ممکنه خواسته امتحان کنه ببینه چه کار می کنی و .....خودت فکر کن هیچ آدم عاقلی اگه در حال خیانت باشه آتو نمی ده دست طرفش چون اون جوری آرامشش به هم می ریزه
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
یه سوال راجع به انتخاب اسم؟اگه همسرت یه اسمی مناسب انتخاب کنه اما بفهمی نظر خانوادشه نه خودش مخالفت می کنی؟
حقیقتش از اینکه اسم پسرم رو خانواده اش انتخاب کنن به شدت آزرده و عصبی می شم.
متاسفانه یه دشمنی و رقابتی بینمون (من و خانواده اش) پیش اومده که همدیگرو دشمن می دونیم.
اوایل که هنوز جنسیت بچه معلوم نبود، می ترسیدم دختر باشه و شبیه مادرشوهر یا خواهرشوهرام بشه. احساس می کردم در اون صورت هرگز نتونم بچه ام رو دوست داشته باشم.
حالا خدا رو شکر در مورد پسرم این حس رو ندارم. یعنی فکر می کنم شبیه اونها نشه! (امیدوارم که واقعا نشه!)
می دونم این حسها بی منطقیه ولی اونقدر دلم ازشون پره که هیچ جوری نمی تونم تحملشون کنم!!!
دیشب همسرم می گفت که اگه مردی بخواد خیانت کنه و سر و گوشش بجنبه، حتما کارش رو می کنه.
درست می گفت ولی کارهای همسرم هم زیاد عادی نیست.
خوب واقعیت اینه که یه خانم براش جک فرستاده بود و تو گذشته هم مشابه این چیزها ازش دیدم.
در صورتیکه ذاتا مرد هوسرانی نیست ولی از یه طرف خیلی ساده ست و از طرف دیگه یه مسائلی رو حق خودش می دونه و متاسفانه خیلی تحت تاثیر دیگران قرار می گیره.
خانواده اش هم که دشمن من و زندگیمن!
واقعا نمی دونم چی تو ذهنش داره می گذره، هنوز بعد از 3.5 سال زندگی لحظه به لحظه کنار هم، نتونستم تو این زمینه بفهممش!!
اما حس می کنم از لحاظ ظاهری خیلی مد نظرش نبودم. هرچند که خودش امروز منظورش اخلاقم بود!
اما یه صحبت دارم با تمام آقایونی که احیانا این پست رو دارن می خونن؛
اگه قصد دارین توجه خانموتون رو به خودتون جلب کنین، اگه دنبال زیاد کردن محبتش هستین، اگه حفظ زندگیتون براتون واقعا مهمه، هیچ وقت هیچ وقت از این روش، یعنی برقراری ارتباط با یه زن دیگه حتی بصورت صوری استفاده نکنید.
مطمئن باشید قلب همسرتون رو از دست می دید. همیشه اجبار برای زندگی با یه نفر نشونه عشق نیست. و هیچ اجباری برای هیچ کسی خوشبختی و آرامش نمی یاره!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بلواسکای عزیزم:
خانم عزیزم قبل از هر چیز ورود پسر گلت به دنیا رو تبریک می گم و امیدوارم قدمش برای شما و همسرتون مبارک باشه...
عزیزم قبل از هر چیز ازت می خوام که آرامش خودت رو حفظ کنی و سعی کنی تمرکزت از این موضوع رو کمی کم کنی....من به شما حق میدم ...دوران بارداری دوران حساسیه و خانم ها تو این دوران حساس میشن و اگر کمی آقای خونه هم کمی شیطنت کنه اوضاع خونه بدتر میشه..راستش نمی دونم بلواسکای عزیزم .چی بگم..ولی می خوام کمی راحت بگم و اون اینکه من کمی سیاست های شما برام سوال براگیز...من کوچکتر از اونم که بخوام به شما که تجربه 3.5 سال زندگی مشترک داری چیزی بگم ولی فکر می کنم می تونی خیلی با سیاست تر رفتار کنی عزیزم..شما بهتر از هرکسی مرد زندگیت رو می شناسی و رگ خوابشو داری ..چرا از این رگ خواب استفاده نمی کنی...من کار ایشون رو تایید نمی کنم و اینم متذکر می شم که بارها مدیر همدردی در مشاوره هاشون گفتن که کنجکاوی و جاسوس بازی زیاد در کار همسر غلطه و حتما شما بهتر از من می دونی...
من نمی گم خانم ها حواسشون به زندگیشون نباشه ولی وقتی شما محیط خونه رو برای همسرت لبریز از شادی مفرط نمی کنی ممکنه برخی مردان جهت تحریک زن خود از این حربه استفاده کنند..دوست گلم شما باردار هستی داری شکوفه زندگیتونو در رحمت پرورش می دی و هفته دیگه زایمانتون هست ..یعنی آخرین هفته زندگی دو نفره شما بدون بچه تا ان شالله بچه ها که ازدواج کنند دوباره دو تایی بشید..چرا این لحظاتو زیباتر طی نمی کنی...می دونید من وقتی تاپیک اسم شما رو خوندم کمی تفکرات نوشته شده از جانب شما رو و دیدتون به بچه و نام اون برای عجیب بود....می دونی چرا عزیزم؟مگر اسم بچه از روابط شما و همسرت مهم تره؟شما فرض کن اسم پسر گلتو اسمی گذاشتی که شما دوست داری ولی همسرت نمی خواد ولی رابطه شما و همسرت خراب شه ..آیا ارزش داره..اسم کودک همین که برازنده باشه و پر محتوا کافیه حالا چه شما انتخاب کنی چه ایشون..تازه لطفش به مشترک بون انتخابتون هست....لحظه هایی که باید برای شما و همسرت بشه قشنگترین خاطره ها شده خاطرهای نه چندان خوب....چرا؟واقعا چرا؟مگه ارزشش چقدره؟
عزیزم گاهی ارزش برخی لحظه های قشنگ زندگی خیلی بیشتر از نتایج اونه..حتی نتیجه اون هم قشنگه ..شاید اسم کودکت اونی نباشه که آرزوشو نداشتی ولی به جاش همسرت کنار خودته..
وقتی همسر شما در کنار شما اون لذت..اون هیجان رو نگیره ممکنه شیطنت کنه..نمی گم تقصیر شماست..نه اصلا..تقصیر ایشون هم هست ...ولی شما سیاست باید بخرج بدی که زندگیتونو حفظ کنید....
می دونم ..بائر کن می دونم تو چه شرایطی هستی..می دونم عزت نفست با حرف های همسرت خدشه دار شده ..ولی مه نمی خوای زندگی کنی..پس سعی کن آنقدر با همسرت رفیق بشی ..که اون باهات راحت باشه ..همه چیزو بهت بگه و تو با خیال راحت حتی با اون اس ام اس برخورد کنی....این هفته رو شاد کن...موضوع اسم کودکتو معضل نکن..حتی به نظر من اگر خانواده همسرت اسمی انتخاب کنند و بذاری روی بچه ات مهم اینه که شما و همسرت شادید و کودک نمونه تربیت کنید..شاید اسمش اونی نباشه که می خوای ولی اون پسرته و تو هستی که می تونی اونو فرشته صفت بار بیاری ..باور کن....
مواظب خودت باش..
سارا بانو:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ممنون خانم دکتر که برام پست زدی، زحمت کشیدی.
می دونی حقیقتش من این موضع رو که در مورد همسر تجسس نکرد رو اصلا قبول ندارم. (البته این دلیل نمی شه که فرضا سایر مشاوره های افرادی که معتقد به این جمله هستند رو در زمینه های دیگه قبول نداشته باشم. صرفا همین مورد)
نمی دونم فرصت داشته سریال "از یاد رفته" رو ببینی؟ اگه گلرخ یکم تو کار شوهرش تجسس می کرد و زودتر متوجه شکل گیری روابط عاطفی شوهرش با هکار خانمش می شد، شاید می تونست زندگیش رو نجات بده. شاید با نقل مکان به محل زندگی شوهرش و کنار اون بودن و درگیر کردنش به مشکلات بچه هاش، نمی ذاشت این غده در وجود شوهرش رشد کنه!
خانمی شما دکتری، مگه معتقد نیستید که هر بیماری رو اگه زودتر متوجه شی و شروع به درمانش کنی، احتمال بهبودیش بیشتره؟
خوب منم تو روابط زن و شوهری هم اعتقاد رو دارم. معتقدم رها کردن همسر، فقط باعث لغزیدن بیشترش میشه و یه رابطه در حال شکل گیری که اون اول به راحتی قابل کات کردن هست، تبدیل به یه رابطه عمیق عاطفی و احساسی میشه که به این راحتی ها قابل درمان نیست.
==========================================
اما اینکه من بی سیاستم، شوهرم رو تو این زمینه درست نشناختم و ... خوب درسته و ازش فرار نمی کنم. این هم یه ضعفه برای من که هنوز یاد نگرفتم چطور حلش کنم!
می دونی من دوران بارداری فوق العاده سختی داشتم و دارم. گاهی شوهرم باورش نمیشه راست می گم و بنظرش کم طاقتم. ولی حالم واقعا بده، خدا که بالاسرمه. (فکر کنم مادر و خواهر همسرم بارداریهای راحتی داشتند)
اما شوهرم با اینکه بعضی اوقات خسته میشه و سرم نق می زنه، اما بازم خیلی کمکم می کنه. یکی دو ماه رفتم سر کار، صبحها هر روز می رسوندم. خیلی تو کارم به مشکل رسیدم، کنارم بود و باعث شد مشکلات رو تنهایی به دوش نکشم. صبحها ظرفهای شام رو می شوره و صبحانه رو آماده می کنه.
من اینها رو می بینم و برای خودم تکرار می کنم تا خوبیهاش فراموشم نشه.
از یه طرف دلم می خواد که دوران بارداریم زودتر تموم شه تا دردهای جسمیم هم به دنبالش تموم شه ولی از یه طرف دلم نمی خواد این دوران تموم شه، چون توجه و محبت شوهرم هم به دنبالش تموم میشه.
همه اینها رو گفتم که به اینجا برسم که نمی دونم شوهرم واقعا چشه؟
چی می خواد؟ چی کم داره؟
اگه ظاهر و هیکل من رو نمی پسنده که خوب دیگه چی کار کنم! الان هم که دیگه کاملا بهم ریختم، تا 40 روز بعد زایمان هم که ورزش بی ورزش!
اگه اخلاق و رفتارم رو نمی پسنده که مشکل از من نیست و بعد از 35 سال نمی شه از کسی یه فرد دیگه ساخت. میشه با شکستن غرورش و حرمتش، هویتش رو ازش گرفت ولی دیگه فرصتی نیست که بهش یه هویت جدید مطابق میل خودت داد!
کاش من قبل ازدواجم با این سایت آشنا شده بودم. هرچند شوهرم رو بخاطر خوبیهاش (و نه بی وفاییهاش) دوست دارم، اما اگه اطلاعاتی که الان از انتخاب همسر دارم، اون زمان داشتم، انتخابش نمی کردم.
همسرم میگه تحت فشار خانواده بودم ولی من تو انتخاب همسر بخاطر بی اطلاعی خودم، اشتباه کردم. روش سنجش معیارهام درست نبود!
================================
حالا راه حل چیه؟
گذشته که گذشته و دیگه قابل برگشت نیست. همسرم که باهام مشاور نمیاد و هیچ تجربه خوب و موفقی هم از رفتن به مشاوره نداشتم.
خوب باید چیکار کنم؟
روابط من و شوهرم شده مثل یه چینی شکسته که تا حالا هزار بار بند خورده! اگه بحال خودش بذارمش بالاخره یکی از همین خانمهای بی مسئولیت هرزه که دست از سر شوهر مردم برنمی دارن، از راه بدرش می کنن.
اینم که تا من بهش شک کردم و اونم بواسطه خودش، تغییر موضع بدم و بهش امتیازات بیشتری تو زندگی بدم (حتی توجه و محبت و ...) خوب عملا بهش گفتم که هروقت امتیازی خواستی برو بهم خیانت کن، من از ترس از دست دادنت همه چی در اختیارت می ذارم!
خلاصه که من چیزی به ذهنم نمی رسه، از وقتی یادم میاد همیشه باهم قهر بودیم. تو همه مناسبتها و الان هم لابد تو تولد فرزندمون باید باهم قهر باشیم.
خیلی حرف زدم. اگه کسی حوصله کرد و تا اینجای صحبتهام رو خوند ازش عذرخواهی می کنم و هم تشکر می کنم که برام وقت گذاشته. :46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام فقط یک نکته:شما از موضعی سخن میگید که انگار ثابت شده که همسرتون خیانت کرده!
هنوز هیچی معلوم نیست.دوست گلم این قدر ذهن خوانی نکنید و از وقایع مبهم تفاسیر آزاردنده برای خودتون درست نکنید.
کمی ریلکس باشید.الان وقت مناسبی برای پیدا کردن راه حل نیست!الان باید به فکر خودتون باشید.مسلما به خاطر بارداری استرس زیادی رو متحمل میشید پس چرا مضاعفش میکنید؟
من این پستتونو خوندم پستی که بعد از صحبت با همسرتونم گذاشتید هم خوندم حتی از نحوه ی نگارش شما مشخصه که در بازه زمانی بین این دو پست گفتگوی درونی شدیدی در شما شکل گرفته.
قصدم نصیحت نیست چون تازه کارتر از اونیم که بخام فرد باتجربه ای مثل شما رو نصیحت کنم و البته خودمم اونقدر در زندگی مشکل دارم که شاید ده برابر شما باشه!فقط اینو مد نظرتون قرار بدید:یه کم زاویه دیدتونو به مسائل تغییر بدید مشکلات با همسرتونو به جای بزرگ نمایی کوچیک کنید و بعد براش دنبال راه حل باشین.
موفق باشید
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمان آبی عزیز.بیا هر چی تو دلته بگو شاید کمی راحت شی.
با شوهرت چی؟نمی تونی درد و دل کنی؟.من یه پیشنهاد دارم با این که تو این شرایط سخته ولی اگه می تونی برو واسش هدیه بخر کیک هم همین طور و این اواخر دوران دو نفرتونو جشن بگیر.خودتو بزن به کوچه علی چپ.انگار نه انگار تو دلت غصه ست.کمی تغافل برای برگزاری این جشن کوچیک لازمه.اصلا هم آتو دست شوهرت نده که بهمش بریزه چون استعدادشو داره می گم.بعد ازش بخواه عکس بندازه از هر دوتون.و این بهترین فرصته ازش تشکر کنی و بگی من فهمیدم و دیدم که چقدر تو این مدت کمکم کردی.اما از گفتن هر چی که بوی بحث میاد پرهیز کن.تو باید آخرین تلاشتو قبل از اومدن بچه برای ترمیم روابط انجام بدی.
با این حرفا که زدی نگران شدم کاملا درکت می کنم باور می کنی وقتی داشتم حرفاتو می خوندم چشام پر اشک شد؟
نمی دونم اعتقادات در چه حده؟اما اجر حمل کردن نه ماهه فرزندتو خدا خودش به بهترین شکل می ده قبول کن که انتخاب اسم خیلی دربرابرش نا چیزه.اگه ازین مورد هم تو این روزای آخر چشم پوشی کنی تا همسرت فکر نکنه خوش رفتاریت به خاطره حق انتخابه اسمه خوب می شه.باور کن می دونم همه اینا در عمل سخته و حتی شاید خود منم در شرایط تو نتونم اما شاید تو تونستی عزیزم:46::72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان گلم
من امروز تلفنی مشاوره گرفتم. خانم مشاور نظرش این بود که با اون خانم صحبت کنم یا با همسرم، و بفهمم که رابطه شون در چه حده!
معتقد بود که در غیر اینصورت میشه زندگی با حماقت!
نمی دونم درسته یا نه. نظر شما چیه؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
فکر کنم با همسرتون صحبت کنید بهتر باشه.در غیر این صورت اون هم مدعی می شه می گه تو هم با من رو راست نبودی.
راستی برام دعا کن اون قدر گریه کردم چشام شده بادکنک.به خاطر خانوادش که نتونسته نه بگه بهشون.تو بارداری دعات مستجاب میشه:302:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
فکر کنم با همسرتون صحبت کنید بهتر باشه.در غیر این صورت اون هم مدعی می شه می گه تو هم با من رو راست نبودی.
راستی برام دعا کن اون قدر گریه کردم چشام شده بادکنک.به خاطر خانوادش که نتونسته نه بگه بهشون.تو بارداری دعات مستجاب میشه:302:
رایحه جان در جریان مشکلت نیستم.
متاسفانه اونقدر تحت فشار هستم که اصلا نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم و تاپیکت رو بخونم و نظری بدم.
اگه حالم بهتر بشه حتما تاپیکت رو می خونم و لااقل همدردی می کنم باهات.
اما عزیزم با گریه فقط خودت رو از بین می بری. سعی کن به خودت مسلط باشی و شادابی و طراوت خودت رو تحت هیچ شرایطی از دست ندی. چون وقتی از دست رفت، هیچکس دلش که نمی سوزه هیچ تازه بدتر آدم رو ترک می کنن.
اما دعا چشم. متاسفانه سزارین می شم. برنامه داشتم طبیعی زایمان کنم و کلی لیست داشتم برای دعا و کلی لیست برای نفرین :163: (نگید نفرین بده که پیامبر هم مباهله کرد!)
با تمام وجود از خدا می خوام مشکلت رو حل کنه!!
===============================================
ببین با خانم مشاور که صحبت کردیم، آخرش خودش هم گفت که اگه با شوهرت حرف بزنی خوب جوابش معلومه و خواهد گفت که من شماره ام رو به همه ارباب رجوعهام میدم و اینهم یکیشونه و این که اون اس ام اس داده، من مسئولیتی ندارم.
می گفت وقتی جوابش رو می دونی، چرا باید بگی.
حتی داشت یادم می داد که تو محل کارش یا ماشینش براش شنود بذارم!
نمی دونم صحبت با اون خانم می تونه مفید باشه یا نه! لااقل می فهمم ارتباطشون در چه حده!
خانم مشاور معتقد بود که باید این رو که ارتباط شوهرم در چه حدیه رو بفهم.
یه مطلب دیگه هم هست؛
این بار اولی نیست که من به شوهرم شک کردم. حقیقتش دارم تو یه برزخ زندگی می کنم. از یه طرف افکار ناجور سراغم میاد و از یه طرف نمی خوام باور کنم که چنین پیزی وجود داره.
اینطوری زندگی کردن هم عذاب آوره.
شوهر من تو موارد راست نمی گه، دروغگوییش گهگاهی برام ثابت شده، و اگه بخوام خیلی ادامه بدم حاشا می کنه و من رو به شکاکی متهم می کنه!
اما باید از این برزخ بیرون اومد، حالا یا جهنمی یا بهشتی! اگه فرضا من همین مورد رو مطمئن بشم که رابطه ای بوده یا نه و از این برزخ بیرون بیام، تکلیفم با زندگیم روشن میشه. می فهمم کجای این زندگی هستم. چه وضعی باید اختیار کنم. و ...
تصمیمی که آدم تو روشنایی می گیره خیلی بهتر از تو تاریکی موندن و خیالبافی کردنه!
اما...
نمی دونم آیا با صحبت با این خانم می تونم به نتیجه ای برسم؟!
با صحبت با شوهرم مطمئنم به حقیقت نمی رسم. اما این خانم چی؟!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
باز خودت شوهرتو بهتر می شناسی.اگه با این خانم صحبت کنی و همسرت بفهمه چه عکس العملی نشون می ده؟
تصمیم داری بعد از به دنیا اومدن فرزندت اقدام کنی؟
به نظرم کمی بیشتر صبر کن تا کارشناسا بیان نظر بدن مخصوصا آقای sci
در حال حاضر تاپیکی ندارم که بخونی البته قبلا تو تاپیکام اشاره کردم .اما دیگه حوصله ایجاد تاپیک جدید ندارم.خیره سرم موقع امتحانامه.:163:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
اگه با این خانم صحبت کنی و همسرت بفهمه چه عکس العملی نشون می ده؟
تصمیم داری بعد از به دنیا اومدن فرزندت اقدام کنی؟
حقیقتش همین که این خانم به شوهرم بگه و اونمهم به روی من بیاره، نشون دهنده عمق رابطع ست و در واقع چیزیه که من می خوام بفهمم.
اگه اون خانم، آدم موجهیی باشه و همه چیز سوء تفاهم باشه مطمئنا حفظ زندگی یه زوج براش مهمه و کاری نخواهد کرد که یک زندگی از هم بپاشه. ولی اگه یه زن هرزه باشه و قصدش ویران کردنه یه زندگی باشه و شوهرم هم با یه همچین زنی ارتباط برقرار کرده باشه، خوب هر عکس الملی می خواد شوهرم از خودش نشون بده. اصلا بذار ببینم چه عکس العملی نشون می ده!
در مورد تصمیمم، اول باید عمق رابطه رو بفهمم. تا ندوستن این مورد هیچ تصمیمی ندارم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
فقط یک چیزیو میدونم الان وقت مناسبی نیست
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمان ابی عزیز
به اینکه فونت فارسی ندارم و واسم سخته گفتم بنویسم که یه وقت نسنجیده زنگ نزنی
نمیگم بزن یا نزن فقط میگم این حالت ها را هم در نظر بگیر
ممکنه یه دختر ساده باشه که عاشقه شوهرت شده. اگه زنگ بزنی تا قطع کنی زنگ میزنه به شوهرت
ممکنه یه زنه شوهردار باشه و یا مطلقه یا بیوه ... این موارد تجربه زندگی مشترک دارن. خیلی چیزا میدونن و ممکن هم هست واسه ابرو یا پول ... با احتیاط رفتار کنن. مطمئن نباش که مستقیم به شوهرت بگه و ...
اگه از این رابطه منافعی غیر از عاشقی نصیبش بشه تلفن شما مسیر مورد نظرت را طی نخواهد کرد
نکته اصلی اینه که به نظرم الان وقتش نیست.
تمرکز کن روی آرامشت و بچه ات
اگه بچه آروم نباشه بعد از تولدش اینقد گریه میکنه و اذیت میکنه که روزی صد دفعه توبه کنی
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوباره:
بلو اسکای عزیزم .نمی دونم چطور بگم که از دیروز تا الان چقدر فکر کردم به این اتفاق و واقعا ناراحتم..واقعا درک کردن موقعیتی که شما هستی شاید آسان نباشه ولی من معتقدم هیچ غیر ممکنی وجود نداره...
قبل از هرچیز دوست دارم بدونی که من در پست قبلم به هیچ عنوان قابلیت های شما رو خدای نکرده زیر سوال نبردم که حق هم ندارم...دوست داشتم حتما اینو بدونید...
عزیزم من راستش تاپیک شما رو برای همسرم خوندم ..نمی دونم ولی اون معتقد بود هیچ مردی اس ام اسی که می دونه مال خانمی هست و ممکنه همسرش تحریک بشه و ناراحت بشه به زنش نشون نمیده و اگر نشون داده پس نیتی داشته و یا منتظر تبعاتی هست ...
نمی دونم تا چه حد درسته..مردها با هم فرق دارن و هیچ کس به اندازه شما نمی تونه بفهمه چرا همسرش این کارو کرده...
من در حال حاضر چون معتقدم مسئله شما در مرحله خاصی هست که هر رفلکس غلط شما می تونه به قیمت زندگیتون باشه و منم تخصصی در مشاوره حرفه ای ندارم سکوت می کنم تااین بحران رو طی کنی و بعدها اگر دوست داشتی وقتی این معضل تمام شد به خیر و سلامتی برای سیاست ها و ..اگر دوست داشتی صحبت ها کنیم....ولی من اصلا با نظر اون مشاور تلفنی موافق نیستم..شنود!!!!! این کارها واقعابه نظر من خانمان براندازه عزیزم...من جای شما بودم با اون خانم هم صحبت نمی کردم چون کافیه ایشون نیت خوبی نداشته باشه و با بیان یک سری دروغ شما رو بیشتر بهم بریزه ..نمیشه به این گونه خانم ها اعتماد کرد چون اگر قصدش خانمان برانداز باشه به هر قیمتی این کارو می کنه....به نظر من بهترین راه صحبت با همسرتونو اونم با یک روش خاص با احترام...
کاش مدیر همدردی به این تاپیک سر بزنن....عزیزم منتظر باش تا مدیر بیاد بعد اقدام کن خیلی نگرانم با یک عمل غلط خدای نکرده مشکلت بزرگتر بشه ...
مواظب خودت باش
سارا بانو:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
عزیزم من راستش تاپیک شما رو برای همسرم خوندم ..نمی دونم ولی اون معتقد بود هیچ مردی اس ام اسی که می دونه مال خانمی هست و ممکنه همسرش تحریک بشه و ناراحت بشه به زنش نشون نمیده و اگر نشون داده پس نیتی داشته و یا منتظر تبعاتی هست ...
پریشب که با شوهرم حرف زدم، خودش هم همین رو می گفت که اگه مشکلی بود که بهت نشون نمی دادم.
اما شوهر من کارهای عجیب و غریب زیاد می کنه.
در مورد این مساله هم می شه هم مثبت فکر کرد و هم منفی؛
مثبت اینکه واقعا شوهرم نمی دونسته که صاحب شماره خانمه (البته با شناختی که از شوهرم دارم و حس کنجکاویش بعیده پیگیر نشده باشه که کی براش اس ام اس داده) و واقعا فکر می کنه یکی از ارباب رجوعهای آقاشه.
منفی اینکه کار خیلی بیخ پیدا کرده و شوهرم میخواد به یه نحوی حالیم کنه که پای کس دیگه ای میونه، مخصوصا که دقیقا فرداش بهم گفت که من اگه تحت فشار خانواده نبودم تو رو انتخابت نمی کردم. بعد از 4 سال این نهایت نامردیه. بگذریم که چقدر غرور و عزت نفسم شکست. اگه من می دونستم محال بود زنش بشم.
خوب بالاخره واقعیت از بین این دو حد مثبت و منفی خارج نیست.
و باید راهی پیدا کنم که حقیقت رو بفهمم. چون اینجوری آرامش ندارم. نمی تونم بیخیال باشم و بگم حالا بعد از دنیا اومدن بچه بهش فکر می کنم. اما در بدترین حالت هم تا قبل از دنیا اومدن بچه به روش نمی یارم.
دیروز صبح تمام گذشته دوباره پیش کشید، حتی کتک کاری(!) هامون رو! اونم مراعات زن و بچه اش رو نکرد و دلش نسوخت.
شب هم دوباره مثل گذشته، جاش رو عوض کرد و تنها خوابید!
می خوام سبک سنگین کنم و تصمیمم برای زنگ زدن به اون خانم رو عملی کنم. البته تا شنبه صبر می کنم. حواسم هست که شاید طرف دشمن من و شوهر و زندگیمون باشه و هرچی گفت رو چشم بسته قبول نمی کنم.
اما من به شوهرم شک دارم. خیلی وقته. باید یه راهی پیدا کنم که بفهمم من دارم اشتباه می کنم یا درست شک کردم.
این برای خودم، بچه ام و زندگیم بهتره.
اما راهش رو نمی دونم دقیقا چیه!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز؛
بعد از همه پست ها علاوه بر تشکر زیر پست معمولا تشکر نوشتاری هم می کردید. این دفعه که من براتون پست زدم اصلا اون صفحه را هم نخواندید. خب معلومه که خیلی داری پسر کوچولوت را اذیت می کنی و مامان بدی شدی که حواست اینقد پرت شده.
می تونم بپرسم بر فرض اینکه نتیجه تحقیقات مثبت شد برنامه تون چیه.
من هم مثل شما در زمینه خیانت موافق خط فکری این تالار نیستم. اما نمی تونم بفهمم با این همه شیوع خیانت و بی وفایی و بی بند و باری واقعا راه حل درست چیه؟
باز هم می گم کاش که بیشتر صبر کنی. شنبه زوده. فعلا به تولد پسرت فکر کن و سعی کن اون را به بهترین شکل ممکن و با آرامش کامل انجام بدی. این تجربه ای است که شاید فقط یکبار در عمرت داشته باشی. خرابش نکن. الان فقط برای کوچولو برنامه ریزی کن. وسایلش را آماده کن. وسایل خودت را و برنامه چند روز اول را هماهنگ کن. دوربین را شارژ کن. با همسرت صحبت کن و بگو چه هدیه ای دوست داری برات بیاره و ... در مورد اسم بچه باهاش یک شب صحبت کن و به نتیجه نهایی برسید و ....
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
شب نم جان
من پستت رو خوندم و مابین صحبتهام بهشون جواب هم دادم خانمی!
می دونی اونچه که هست نمی تونم فراموش کنم و تا فراموش نکردم نمی تونم آروم باشم.
شوهرم هم نخواست که لااقل گذشته مون یادآوری نشه!
برنامه من بعد از تحقیقات موکول میشه به نتیجه تحقیقات. الان اگه بخوام برنامه یا تصمیمی داشته باشم باید برای تمام حالات ممکنه باشه. پس بهتره اول بفهم کدوم حالت در مورد ما واقعیته، بعد تمام انرژیم رو بذارم برای تصمیم گیری راجع به اون. (و مطمئنا بعد از تولد بچه هست)
شب نم جان ممنون که به فکرمی :72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بلواسکای
چندروز هست که مرتب دارم به مسئله پیش اومده شما فکر می کنم.هیچ جوری نمی تونم باور کنم یه مرد کاسه ای
زیر نیم کاسه اش باشه وبیاره همون اس ام اس رو نشون خانومش بده.اینکه می گی عمدا این کار رو کرده من
نمیتونم قبول کنم چون لااقل این هفته با این اوضاعی که دارید این کارو نمی کرد.می گی شک داری،من کاری با
اونا ندارم ولی تو این یک مورد آخر به این نتیجه رسیدم که 90 % امکان داره که این اس ام اس اشتباهی اومده
باشه وواقعا همسرت بی تقصیر باشه.اما شما با تماستون باشماره موردنظر همه چی رو خراب خواهیدکرد.درسته
که من با این تجربه کمم نمی تونم مشاوره درستی به شما بدم ولی به عنوان خواهر کوچکترتون میگم که
صبرکنی،شما درست میگی الان توی برزخی وباید این مسئله یک طرفه بشه اما نه مستقیم وتوسط خودت!!! می
تونی این کار رو باسیاست واز طریق نفر سوم پیگیر باشی.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
داملا و رایحه عشق عزیز
از راهنمایی تون و پیشنهاد نفر سوم ممنون. ولی میشه راعنمایی تون رو تکمیل کنید و بگید این نفر سوم چجور می تونه کمک کنه! اصلا زنگ بزنه چی بگه و خودش رو کی معرفی کنه تا بتونه بفهمه اون خانم به همسرم ربط داره یا نه؟
من که نمی دونم!
==============================
دو شب بود که قهر کرده بود(!!!!!!!!!!!) و جای خوابش رو عوض..
امروز صیح رفتم بهش گفتم که من رو باید تا جایی برسونی و بعدش هم یه خرید داشتیم.
پیش ترها وقتی باهم می رفتیم بیرون یه سری رفتارهای بدی می کرد که احساس می کردم شخصیتم خرد میشه، متاسفانه امروز هم دقیقا همون کار رو کرد!
نمی دونم چش شده! چرا یه دفعه اینهمه تغییر کرد و دوباره برگشت به موضع قبلی؟!
ما که روابطمون خوب شده بود!
چند روز دیگه میخواد بچه اش به دنیا بیاد!
بخدا این رفتارش خیلی آزارم میده! کاش می تونستم فکرش رو بخونم!
راستی یه چیز دیگه؛
امروز بابت اون خریدی که داشتیم زنگ زد به دوستش مشورت بگیره، یه دفعه صدای یه خانم اومد (اسپیکر گوشیش بلنده و من می شنیدم) که من بیرونم عزیزم و ....
یه صحبت به نسبه طولانی کرد و قطع کرد. (شوهرم ساکت بود)
گفتم کیه، گفت نمی دونم انگار خط رو خط شده!
بعد زنگ زد خونه دوستش و مادر دوستش گوشی رو برداشت و سراغ دوستش رو گرفت و به مامانش گفت که گوشی فلانی رو یه خانم برداشت یا گوشیش دست کسیه یا خط رو خط شده بود!
حالا بنظر شما تو این موقعیت این چه مساله ای بود؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیزمی دونم که الان توی فشاروناراحتی زیادی هستی ولی به خاطربچه ات فعلاکوتاه بیا.چون این حالتهایی که داری واسه نوزادت خوب نیست.تجسسوفراموش کن تااین چندروزباقیمانده هم به خیروخوبی بگذره.:46:.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز ، مادر خوب ، چند روز دیگه به دنیا اومدن آقا پسرت نمونده ، اون وقت این حرف ها ، این تنش ها ، ایم موضوعات داره بدترین اثر رو روی تو و پسرت میذاره
می خواهم به یه سئوال من پاسخ بدهی
بلو اسکای ازاین دنیا و این زندگی چی می خواد؟
خواهش می کنم خوب ِ خوب فکر کن و بعد پاسخ بده
این سئوال رو من از خودم پرسیدم ، زمانی نه چندان دور شاید حدود سه یا چهار ماه پیش ، وقتی که بدجوری بهم ریخته بودم و داغون بودم و از شوهرم ، از فرزندم، از پدر و مادرم ، از پدر و مادر همسرم ، از محیط کارم از ... از تمام دنیا بیزار بودم ، وقتی که تمام دنیا و زندگیم شده بود بیهوده و بی ارزش
یادم هست یه پست هم توی تالار زدم و بعدش یه مدت حدود یک ماه و نیم رفتم
میدونی پاسخ من به این سئوال چی بود :
بالهای صداقت از این دنیا یه زندگی اروم می خواد
یه زندگی بی دغدغه
یه همسر خوب
یه شوهر همراه که درک کنه
یه فرزند خوب
یه پدر و مادر که باری از دوشم بردارند و در کنارشون من آرامش بگیرم
یه خانواده شوهر که به همدیگر احترام بگذاریم و همدیگر رو دوست خود بدونیم
بالهای صداقت یه زندگی عادی و معمولی می خواد مثل همه
می خواهم صبح در کنار همسرم و دخترم صبحانه بخوریم
دلم می خواد ناهار مون رو سر یه ساعت مشخص بخوریم اون هم سه تایی
دلم می خواد همسرم بهم کمک کنه
دلم می خواد مادر و پدرم اینقدر از همسرم ایراد نگیرند
دلم می خواد مادر شوهر وخواهر شوهرم کمی درک کنند که من ازشون دلم شکسته و ازم دلجویی کنند
دلم
دلم
دلم
به نظر تو این خواسته های بالهای صداقت زیاد هست؟
داشتن یه زندگی آروم در کنار همسر و فرزند؟ اون هم بعد از این همه تحمل سختی؟ بعد از این همه که من روی خودم کار کرده ام و دارم برای زندگیم تلاش می کنم؟!
نه خواسته زیادی نیست ، ولی دنیا بر وفق مراد من نمی چرخه
خوب حالا من چی کار می تونم بکنم ؟
اینکه هر روز اعصاب خودم رو بریزم بهم ؟!
اینکه چرا مادرشوهرم فلان پیغام رو فرستاد؟
چرا شوهرم اون روز ازم حمایت نکرد
چرا مادرم نسبت به همسرم اینقدر موضع بدی داره؟
نه ، اگر بخواهم هر روز به این چیزها توجه کنم عمرم تموم میشه اون هم با یک دنیا حسرت
به جای اینکه اینقدر ناراحتی ها رو ببینم و خودم رو داغون کنم به دنبال خوبی ها رفتم و دارم از زندگیم لذت می برم
بلو اسکای " انجمن معنا درمانی" رو حتما بخون
به خدا معنای زندگی بالاتر از این چیزهاست
سعی کن از زندگیت لذت ببری ، اون هم خیلی آسون
خدایا شکرت که سقفی بالای سرم هست
خدایا شکرت که همسری دارم
خدا شکرت که فرزندی دارم
خدایا شکرت که ناتوان نیستم
خدایا شکرت که محتاج نیستم
خدایا شکرت که گرسنه نیستم
خدایا شکرت که تو رو دارم ، تو تمام نداشته های منی
الان هم اصلا به اون خانم زنگ نزن ، به روی شوهرت هم نیار
جدی دارم می گم
به روی شوهرت بیاری که چی بشه؟ که یا بگه آره و حرمت ها بینتون از بین بره و شکسته بشه و یا بگه نه و کلی قسم و آیه بخوره که چیزی بین ما نیست و تو هم باور نکنی؟
به اون خانم زنگ بزنی که بگی من زنش هستم و پات رو از زندگی من بکش بیرون که اون خانم یا باهات تند برخورد کنه و یا اینکه بهت بگه خیال می کنی و باز تو باور نکنی ؟ و. بیشتر بریزی بهم
ببخش منو اگه برات تند نوشتم :72:
آخرش به چی می خواهی برسی؟
>>> اگه به نظرت طلاق بگیری و تنهایی زندگی کنی و پسرت هم نصف هفته پیش تو باشه نصف هفته پیش باباش ، زندگی بهتری میشه برات خوب دست به کار شو ، واسه چی نشستی؟ منتظر چی هستی؟ حتی شده یه پولی هم به شوهرت بده و خودت رو از این زندگی اشتراکی مطلقه کن
>>> اگه به نظرت می بینی همسرت رو همین جوری که هست دوستش داری ، دلت می خواد پسرت هم سایه مادر بالای سرش باشه هم سایه پدر ، اگه در خودت این توان رو می بینی که با مشکلات زندگی روبه رو بشی و اونها رو حل کنی و در تلاش باشی که زندگی خوبی در کنار شوهر و پسرت بسازی و از زندگی ات لذت ببری ، پس دیگه ول کن ، این همه نفرت و تنفر و خشم و عصبانیت و یادآوری گذشته رو برای همیشه متوقف کن
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بالهای صداقت
امیدوارم روزگار همواره روی خوشش رو بهت نشون بده :72:
نقل قول:
وقتی که بدجوری بهم ریخته بودم و داغون بودم و از شوهرم ، از فرزندم، از پدر و مادرم ، از پدر و مادر همسرم ، از محیط کارم از ... از تمام دنیا بیزار بودم ، وقتی که تمام دنیا و زندگیم شده بود بیهوده و بی ارزش
احساست رو در شرایط فوق با تمام وجودم درک می کنم. می دونم چه حسیه و چقدر سخته، چون خودم دقیقا گرفتارشم!
======================
ببین بالهای صداقت عزیز با تمام ارزش که برای راهنماییهات قائلم، اما اصلا موضع بی تفاوتی تو این قضیه رو قبول ندارم.
من حرفام رو و نظرم رو نوشتم که چرا فکر می کنم حتما باید مطمئن بشم که شوهرم با کس دیگه ای ارتباط داره یا نه!
اما نمی دونم چرا برخی دوستان یا فرصت خوندنش رو نمی کنن یا ...
یا حدس زدن که همسرم حتما با کسی در ارتباطه.
من باید بفهمم با چجور آدمی زیر یه سقف دارم زندگی می کنم. چقدر ارزش سرمایه گذاری در زندگی مشترک رو داره. اینکه تصمیم به جدایی بگیرم یا نه، بستگی داره به اینکه اصلا قضیه رابطه صحت داشته باشه، بعد ببینم تا چه اندازه پیشرفته است.
شاید اصلا شوهرم به کمک احتیاج داشته باشه که از لبه پرتگاه کنار کشیده بشه.
غفلت امروز من شاید بهای سنگینی داشته باشه.
چرا به قضیه از این بعد نگاه نمی کنید.
از طرفی واقعا نمی تونم با تصور اینکه شوهرم با کس دیگه ای در ارتباط هست، کنارش باشم.
پس بهتره حقیقت رو بدونم.
به قول اون مشاور تلفنی، نمی خوام با حماقت زندگی کنم.
تو اینکه می خوام حقیقت رو بدونم، شکی ندارم. ولی اینکه راه دونستن حقیقت رو درست انتخاب کرده باشم، مطمئن نیستم.
کاش تو این زمینه راهنماییم می کردید!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ای خدا....بازم میگم الان وقتش نیست:302:
(با این که با اکثر حرفاتون موافقم)
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
سلام بالهای صداقت
امیدوارم روزگار همواره روی خوشش رو بهت نشون بده :72:
نقل قول:
وقتی که بدجوری بهم ریخته بودم و داغون بودم و از شوهرم ، از فرزندم، از پدر و مادرم ، از پدر و مادر همسرم ، از محیط کارم از ... از تمام دنیا بیزار بودم ، وقتی که تمام دنیا و زندگیم شده بود بیهوده و بی ارزش
احساست رو در شرایط فوق با تمام وجودم درک می کنم. می دونم چه حسیه و چقدر سخته، چون خودم دقیقا گرفتارشم!
خوب ، خدا رو شکر که گرفتی از سر دل سیری برات ننوشتم، بلکه خودم هم چشیده ام و دلم می خواد تا اونجایی که در توانم هست بهت کمک کنم
======================
ببین بالهای صداقت عزیز با تمام ارزش که برای راهنماییهات قائلم، اما اصلا موضع بی تفاوتی تو این قضیه رو قبول ندارم.
من کی گفتم موضع بی تفاوتی بگیر؟! گفتم زیبایی های زندگی رو ببین و زندگی کن ، زندگی ات رو بر مبنای اینکه اون این کار رو می کنه یا نه بنا نکن بلکه برای وجود خودت زندگی کن
من حرفام رو و نظرم رو نوشتم که چرا فکر می کنم حتما باید مطمئن بشم که شوهرم با کس دیگه ای ارتباط داره یا نه!
اما نمی دونم چرا برخی دوستان یا فرصت خوندنش رو نمی کنن یا ...
یا حدس زدن که همسرم حتما با کسی در ارتباطه.
من باید بفهمم با چجور آدمی زیر یه سقف دارم زندگی می کنم. چقدر ارزش سرمایه گذاری در زندگی مشترک رو داره.
چرا روی شوهرت می خواهی سرمایه گذاری بکنی
خیلی راحت بهت بگم اگه روی شوهرت سرمایه گذاری کنی از همین الان ورشکسته ای ، شک نکن
روی خودت سرمایه گذاری کن تا اون وقت ببینی روز به روز زندگی ات بهتر میشه
اینکه تصمیم به جدایی بگیرم یا نه، بستگی داره به اینکه اصلا قضیه رابطه صحت داشته باشه، بعد ببینم تا چه اندازه پیشرفته است.
نه ، اصلا موافق نیستم
اینکه من بخواهم با شوهرم زندگی بکنم یا نه ، دست خودم هست
اومدیم و شوهر من بی عیب و نقص ترین آدم روی زمین ،بهترین مرد دنیا
اما من نخواهم باهاش زندگی کنم
کسی میتونه من رو مجبور کنه که باهاش زندگی کنم؟
اومدیم و شوهر من بی صفت ترین آدم روی زمین ، بدترین آدم دنیا
اما من بخواهم باهاش زندگی کنم
آیا کسی می تونه من رو از زندگی کردن با شوهرم منع کنه؟
شاید اصلا شوهرم به کمک احتیاج داشته باشه که از لبه پرتگاه کنار کشیده بشه.
مگه درخواست کمک کرده؟
من که جایی در جملاتت صدای کمک شوهرت رو نشنیدم
جز اینکه می گفت بلو اسکای همسر خوبم ، من رو دوست داشته باش و باورم کن
غفلت امروز من شاید بهای سنگینی داشته باشه
چرا به قضیه از این بعد نگاه نمی کنید.
نگاهم کردم ولی چیزی ندیدم ، جز قفلی به نام بلو اسکای
که داره تغییر می کنه
و کلیدی به نام شوهر بلواسکای
که بعد از اینکه بلواسکای تغییر کرد و شوهرش رو از عشق خودش سیراب کرد ، اون کلید شروع می کنه به عوض شدن
از طرفی واقعا نمی تونم با تصور اینکه شوهرم با کس دیگه ای در ارتباط هست، کنارش باشم.
پس بهتره حقیقت رو بدونم.
خوب زندگی نکن
ببین یکبار دیگه بخون جمله ات رو " با تصور "
من با این تصور کردن تو کار دارم ، مشکل کار اینجاست
این تصور رو ببر به سمت خوب دیدن
ببین عزیزم
روراست بهت بگم ، تو عاشق شوهرت هستی و خیلی زیاد دوسش داری ، شوهرت هم همین طور
به همین خاطر (دوست داشتن زیاد) نگرانی که از دستش بدهی
اون وقت این تصور از دست دادنش که در حقیقت از دست دادن نیست ، بلکه تصور کم شدن علاقه شوهرت به تو باعث میشه منفی ها در نظرت بزرگ بشه
به قول اون مشاور تلفنی، نمی خوام با حماقت زندگی کنم.
گاهی اوقات مشاورها حرف هایی می زنند که من نمی دونم کی می خواهند تاوان این حرف هاشون رو پس بدهند
مشاور هم یکی هست مثل من و تو
شاید کمی کتاب های بیشتری از من و تو مطالعه کرده باشه و تجربه اش بیشتر باشه
پناه بر خدا ، پیامبر نیست که حرفش آیه قرآن باشه
به من هم تمام این مشاوره هایی که می رفتم می گفتند که باید طلاق بگیرم و نباید برگردم با شوهرم زندگی کنم
تنها جایی که بهم گفت طلاق رو بی خیال شو
همین تالار بود
تازه ، عنوان تاپیک من چی بود؟ " مشکلات بعد از طلاق "
به خدا دلم می خواد دست شوهرم رو بگیرم و همراه دخترم برم پیش تمام اون مشاورها
و بهشون بگم این همون مردی هست که به من می گفتید ازش جدا بشم
الان بهش بگم بمیر ، برام میمره
یعنی دلم می خواد برم حسرت زندگیم رو به دلشون بذارم :163:
تو اینکه می خوام حقیقت رو بدونم، شکی ندارم. ولی اینکه راه دونستن حقیقت رو درست انتخاب کرده باشم، مطمئن نیستم.
کاش تو این زمینه راهنماییم می کردید!
حقیقت اینکه تو و همسرت همدیگر رو دوست دارید اما زبان همدیگر رو نمی فهمید
بلو اسکای یه نگاه به تاپیک های قبلی ات بنداز
توی تک تک اونها فقط نارسایی زبان شما دونفر هست که نمی تونید با هم هم زبان بشوید و گرنه چیزی به جز عشق میان تو همسرت نیست
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بالهای صداقت خواهش می کنم بلو اسکای رو رها نکن مگه اینکه حرفای شما روش اثر بذاره .در ضمن بلو اسکای عزیز من حرفامو راجع به نفر سوم پس می گیرم من خواستم از بین بد و بدتر بدو انتخاب کنی اما اشتباه کردم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمان ابي عزيز
يه نكته هست كه ناچار به گفتنشم.بسياري از خانم ها دردوران بارداري بسيار حساس تر و شكستني تر و... مي شن..اگرچه اين امر فيزيولوژيكه اما در كنار شرايط قبلي تشديد ميشه.( به خاطر افزايش هورمون پرژسترون هم هست..)چند روز پيش حرفاتو راجع به نام فرزندت و انتخابش خوندم.
بي شك عزيزمن شما حساس شدي و از اون بدتر اين كه داري در حساسيت خودت پيش ميري و بدتر از اون اينكه بر اساسش قضاوت ميكني..تصميم گيري و حتي عمل هم ميكني.
عزيز دلم ما حق داريم از رفتار بد ديگران زخمي بشيم اما حق نداريم با زخمها و حساسيت هاي خودمون قضاوت و عمل كنيم.تصور كن دستت زخم باشه بخواي باهاش گلدوزي كنه ميشه باهاش يك گل لطيف و ظريف بدوزي؟
جان دلم الان ماجرا اين نيست كه همسرتون يا مادر و خواهرشون چه اشتباهاتي ميكنن.. الان مهم اينه كه اگه اونا اشتباه كنن شما چطور خود و فرزندتو آرام نگه داري محفوظ نگه داري.. وقتي از خشم و آزردگي شما كم شد مي توني با چشمهاي كاملا باز ببيني و بعد تصميم بگيري .. ميتوني الان واكسن من ناراحت نميشم و از هر چيزي آزارم ميده دوري ميكنم استفاده كني؟
ميشه اين تصور خيانت رو فعلا تو ذهنت بايگاني كني تا بعد تولد بچه؟ميشه فعلا؟:72:ميشه اين رو هم در نظر بگيري كه همسرت از فرط حساسيت هاي شما تصميم گرفته حتي اگه واقعا كارگاه دوستش هم رفته بهت نگه؟يا اون روز واقعا سر كار بوده ماموريت بوده فردي كه بهت گفته نمي ياد اشتباه كرده؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امروز به پیشنهاد یکی از دوستان (که واقعا ازش ممنونم) با این خانم تماس گرفتم و خودم رو یه شخص بیگانه معرفی کردم و جویای همسرم شدم.
اظهار عدم شناخت کرد و گفت این خط مال همسرم بوده است و شاید از دوستان همسرم باشد. من از همسرم سوال می کنم و اگر او را شناخت با شما تماس می گیرم.
واقعا از این دوست عزیز ممنونم که این راهکار رو که خودم اصلا به ذهنم نمی رسید، جلوی پایم گذاشت.
حرفهای اون خانم با حرفهای شوهرم بنظرم همخوانی داره.
فکر کنم اون خانم خودش هم از نگرانی درآمده باشه، چون من یکی دوبار زنگ زدم و حرف نزدم. لابد اونم فکر بد در مورد شوهرش کرده!!!
خوب الان خیلی خیالم راحت شد. چه خوب شد که قبل از دنیا اومدن پسرمون این سوء تفاهم برطرف شد.
حالا فقط می مونه که چرا شوهرم تو این موقعیت باهام دعوا کرد و گفت من تحت فشار خانواده انتخابت کرده بودم و تا الان باهام قهره!!!!!!
احتمالا اونروز که تنها رفته بود خونه مادرش، باز پرش کردند.
آخه سرم منت می ذاشت که من بخاطر تو که بارداری 10 روزه نرفتم به خانواده ام سر بزنم و اونا نیاز دارن و حالشون خوب نیست و ... (حالا مادرش چند روزی با یه جمع زنونه رفته بود سفر!) و می گفت که تو باید از من تشکر کنی!
ای خدا منت می ذاره سر من!!
اما بازم شکر که پای شخص دیگه ای وسط نیست. خوب من که می دونم خانواده اش چشم دیدن من رو ندارن. اگه علت کج خلقیش اونا باشن باز قابل تحمل تره!
اینجاست که میگن تب بهتر از مرگه! :163:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
الان خیلی خوشحالم که مسئله بلو اسکای حل شده اما یه سوال ازبالهای صداقت وسارابانو دارم که فکر می کنم سوال خیلی ها بوده باشه:
دوستان عزیزم اظهارات شما کاملا صحیح ، اما یه موردی هست، اگه بلو اسکای ازوجود یک زن توی زندگیش مطمئن نشده بودبه نظرتون آیا می تونست با خودش،همسرش و واون بچه طفل معصوم کناربیاد؟چرا همیشه تو این جورموارد نظرتون اینه که قضیه رو کلا فراموش کنیم وبدبین نباشیم،تجسس نکنیم؟میخوام بدونم شما به چی فکر می کنید که من نمی تونم درکش کنم؟
ولی الان لااقل خیالش ازاین بابت راحت شده وفقط بامشکلات همیشگی رو بروست.
بلواسکای عزیز می بخشی که توی تایپیک شما سوال کردم.دوستان لطفا جوابمو بدید ممنون میشم.برام خیلی مهمه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام :
خب ..خدا رو شکر ..این بهترین خبری بود که می تونستم بشنوم ..چون واقعا حالم خوب نیست و این خبر برام خوشحال کننده بود....
بلواسکای عزیز خوشحالم الان از تردید بیرون اومدی و خیالتون راحت شده و امیدوارم که بعد از بدنیا امدن کوچولوتون کمی بیشتر به تجربیاتتون اضافه کنید....
در پاسخ داملا عزیزم باید بگم همان طور که بالهای صداقت عزیزم گفتن ..من هم تاکید دارم ما هرگز نمی گیم که تجسس نکنید ...تجسس رو میشه از چند دید بررسی کرد ولی با توجه به اینکه این تاپیک مال بلو اسکای عزیز هست اگر دوست داری یک تاپیک باز کن داملا جان تا بتونیم همه باهم صحبت کنیم ..فکر می کنم در ک واقعیت تجسس در زندگی مشترک برای خیلی ها لازم باشه و مفید..من هم در حد توانم میام و شرکت می کنم...
موفق باشید..
سارا بانو:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
از نظر من مشکلی نیست که همینجا هم بحث بشه.
در واقع لازمه که به یک دیدگاه مشترک در اینباره برسیم. چون چیزی که واضحه همگی نیتمون خیره و قصدمون کمک به طرف مقابله. اینجوری کمک میشه به همه که بدونیم دیگران رو تو راهنمایی هامون به چه سمت سوق بدیم.
هرچند که من معتقدم یه نسخه رو نمی شه برای همه یکسان پیچید.
می ترسم اگه تاپیک جداگانه باز شه، سریع منتقل شه به بخش گفتگوی آزاد. ولی شاید اینجا مدیرا خبردار نشن. (از مدیرا خواهش دارم این یه تیکه رو نخونن :203: )
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملاحت1
جان دلم الان ماجرا اين نيست كه همسرتون يا مادر و خواهرشون چه اشتباهاتي ميكنن.. الان مهم اينه كه اگه اونا اشتباه كنن شما چطور خود و فرزندتو آرام نگه داري محفوظ نگه داري.. وقتي از خشم و آزردگي شما كم شد مي توني با چشمهاي كاملا باز ببيني و بعد تصميم بگيري .. ميتوني الان واكسن من ناراحت نميشم و از هر چيزي آزارم ميده دوري ميكنم استفاده كني؟
ميشه اين تصور خيانت رو فعلا تو ذهنت بايگاني كني ت
:104::104::104:
بلواسکای عزیز
از این به بعد این توصیه ملاحت رو خیلی خیلی در نظر داشته باش
داملای عزیز در پاسخ به شما : اگه همه تاپیک های بلواسکای عزیز رو بخونی متوجه می شوی قوه تصور ایشون در زمینه های منفی خیلی فعال هست ، که باعث شده همه افراد رو نسبت به خودش با سوء نیت ببینه ، لذا من توصیه اکید به بلو اسکای نازنین دارم که تصورش رو متوقف کنه و اصلا به احساس ها و حدس و گمان هایی که در ذهنش جا می گیره بها نده و سعی کنه مثبت های زندگی و افراد رو ببینه تا کم کم این تصور منفی مهار بشه
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
منم خیلی خوشحالم که تو این شرایط فکرت آزاد شد .:46:
بالهای صداقت قدمت خیر بود واسه بلو اسکای:72: