نوشته اصلی توسط saboktakin
ديروز همسرم زنگ زد و گفت كه يكي دو تا از وسيله هاشو براش بفرستم با آژانس سركارش . منم خيلي عادي باهاش برخورد كردم و براش فرستادم .
بعد نيم ساعت زنگ زد و تشكر كرد و گفت هنوز نامه دادگاه نيومده گفتم نه . گفت من مي دونم تاريخش 25 خرداده ساعت 9 صبح و جاش رو هم گفت . گفت حتما اگه خونه نباشي نامه رو مي دن به همسايه ها . منم گفتم آره ديگه حتما مي دن به اونا و هيچي نگفتم و بازم خيلي عادي باهاش برخورد كردم و خداحافظي كردم .
اصلا نمي دونم چرا دوباره اين حرفو زد . خب اگه قراره به وقتش نامه بياد كه مياد ديگه . مخصوصا مي خواد با من كل كل كنه . منم ديگه سعي مي كنم حساس نباشم .
به قول ارسطو تو سريال پايتخت همش به خودم مي گفتم (حساس نشو ، حساس نشو :311: )
ديروزم رفته بودم خونه عممينا . گير سه پيچ داده بودن كه بذار يه بزرگتري پا پيش بزاره ببينيم آخه چشه . بالاخره تكليفت مشخص بشه و منم اصلا قبول نكردم . هر چند خيلي وقتا ديدم تو فاميل كه با پا در ميوني بزرگترها مشكل حل شده ولي در مورد شوهرم مطمئن نيستم و دوست ندارم كه ديگه بهش اصرار كنم .