چشم آقای رئیس :P
فقط یه سوال :
این یه انتقاد بود ؟ ;)
نمایش نسخه قابل چاپ
چشم آقای رئیس :P
فقط یه سوال :
این یه انتقاد بود ؟ ;)
سلام vatovato .
من یادداشت شما رو ندیدم . معذرت .
اما اگه دقت کرده باشی یکی از سوالات من هم همین بود ؟ اینکه آیا اصولا اون چیزی که می خواهیم مطرح کنیم ، جایگاه انتقاد داره یا نه ؟
جوابهای دوستان رو یک بار دیگه خوندم اما مطلبی که مستقیما به این موضوع اشاره کنه ندیدم .
اما به نظر خودم سوال شما چند قسمت می شه . یکی اینکه اصلا صحبت ما انتقاد هست یا نه ؟ دیگه اینکه کی
می تونه بگه چی درسته چی غلطه ؟ و سوم این که از کجا به اون چیزی که در ذهنمان میگذره ایمان داشته باشیم که درسته؟
هر کدوم از اینها واسه خودش یه داستان داره. اما من فقط یه کوچولو ، از چیزهایی که به ذهنم می رسه می نویسم .
اولی رو که می دونی نمی دونم چون سوال خودم هم بود .
اینکه : کی می تونه بگه چی درسته ؟ چی غلطه ؟
به نظر من بیشتر یه سوال فلسفیه و جاش اینجا نیست . ضمن اینکه اصولا درستی و غلطی پدیده ها یک امر نسبیه که برحسب پیش زمینه ذهنی افراد و شرایط و زمان و مکان تعیین می شه . مثل مفهوم خوب و بد . مثلا وقتی من میگم طاهره درست میگه . بستگی داره که تعریف درستی در ذهن من چی باشه و آیا رفتار طاهره مطابق با تعریف ذهنی من باشه یا نه ؟ مثلا ممکنه تو درستی رو در راستگویی بدونی ولی من درستی رو در واقع بینی ببینم . و.... به نظر من مشکل از همین جاست که زندگی ما پر است از این مفاهیم کلی و ما بدون توجه به تفاوتی که در نوع برداشت از این مفاهیم در اذهان مختلف وجود داره ،مدام از این مفاهیم
( مثل درست ، غلط ، خوب ، بد ، شایسته ، ناپسند ، منطقی ، غیرمنطقی و ....) در برقراری ارتباط با سایرین و در رفتار و گفتارمون استفاده می کنیم و دیگران رو بر همون اساس (در واقع براساس ذهن خودمون ) مورد داوری و قضاوت قرار می دیم ...
و اما این که : از کجا به اون چیزی که در ذهنمان میگذره ایمان داشته باشیم که درسته؟
من فکر می کنم انسان موجود پیچیده ایه که دانسته یا نادانسته ، مدام در حال تغییره . نمی دونم چند سالته ؟ اما ازت می خوام خودت رو در سن 5 سالگی ، 12 سالگی ، 18 سالگی ، 20 سالگی و ... به یاد بیاری . در این سنین چون تغییرات فیزیکی بارزتره ، کسی معمولا به تغییر و رشد دیدگاهها و تفکرات توجه نمی کنه . اما واقعیت اینه که همونجوری که یک مفهومی مثل جنگ در ذهن یک بچه 5 ساله فرق می کنه با وقتی که به یک جوان 20 ساله تبدیل شده .می تونه باز هم تفاوت پیدا بکنه تا وقتی که 25 ، 30 ، 40 و .... ساله بشه .
این مطلب بویژه در مفاهیم کلی صدق بیشتری پیدا می کنه . تو در یک مقطعی ممکنه درستی رو در راستگویی بدونی . اما در مقطع دیگه چون تجربه کردی و فهمیدی که راستگویی ممکنه تبعاتی داشته باشه ، واقع بینی و
تصمیم گیری برحسب شرایط رو درست تر می دونی و .....
این اتفاقی ست که حتی در لحظه هم شکل می گیرد . چه تو متوجهش باشی و چه نباشی .
حالا اگر انسان بتواند قدرت و سیر پیش رونده آگاهی خود را بفهمد و در اختیار بگیرد آن وقت متوجه می شود که با توجه به سرعت تغییری که در همه پدیده های عالم از جمله انسان وجود دارد ، ثابت و لایتغیر دانستن خیلی از چیزها بیشتر از روی نادانی ست . و بر اساس این ذهنیت (فارغ از باورهای درونی ) اصرار بر رجحان و برتری و درستی و غلطی نظرات و پدیده ها به نظر بی اهمیت می رسد . چرا که در چنین شرایطی ارزش وجودی انسانها برای تو بالاتر از هر معیار و مدرکی ست . و می توانی بفهمی که همه انسانها نیز مانند تو در حال تغییرند و تغییراتشان با تو متفاوت و شگفت انگیز و ارزشگذاری آنها کاری سخت و مشکل .
نکته ای که در این جایگاه مهم می رسد این است که با رشد آگاهیهای آگاهانه ، تو می توانی هدایتگر ذهنت باشی و دقیقا بر حسب شرایط از دانسته هایت به نفع یا ضرر خود و دیگران استفاده کنی .... که انتقاد هم خارج از این رویه نیست ...
سلام دوستای خوب
وهمچنین طاهره عزیز،
تعجب میکنم که چرا شما معذرت خواهی میکنید...
جسارتا،احساس کردم بحث ها شخصی شدند و من جای این پرسش و جوابش رو خالی دیدم:کی حق داره انتقاد کنه؟
حالا از شما میپرسم،ایا اصولا انتقاد یک حق همگانیست...یعنی هر کسی،هر جایی که دید اوضاع بر وفق مراد نیست،میتونه منتقد باشه؟؟؟؟یا که نه....باید به یک حدی از رشد اجتماعی ،علمی،فرهنگی و...رسیده باشه..اگه اینطوره،اون حد چیه؟
با درود؛ به باور بنده،در جهان اندیشه و اندیشه ورزی هیچ کجا جای ماندن نیست و هیچ مفهومی مطلق نمی باشد؛ هرکسی حق دارد در هر موضوعی اظهار نظر کند و نه آنکه بخواهد نظرش را تنها نظر برحق قرار دهد؛ باید در انتقاد رویه ای مورد پذیرش همه و با ضوابط و چهارچوبی روشن را تعریف کرد؛
سلام جناب vatovato
بابا یکم کوتاه بیا . می دونی سوالاتت چقدر سخته ؟
با گردآفرید موافقم . چون حق هم مثل درست و غلط ، مثل خوب و بد و .... یک مفهوم کاملا کلی و نسبیه و تعریف اون در شرایط مختلف و در افراد مختلف شکل ثابت و مطلقی نداره . این موضوع حتی گاهی در برخورد با قوانین و حقوق قراردادی جامعه
که برای جلوگیری از تبعات عملکرد همین نسبی بودن "حق" ( که یکی از اونها هرج و مرجه ) طراحی شده ، هم صدق می کنه . [/color]مثلا تفاوتی که در تصمیمات قضات محترم در برخورد با قوانین یکسان وجود داره ، ناشی از همین امره .
و اما تو چی می خوای بدونی ؟
فکر می کنم پاسخ این سوالت رو هم حداقل از نظر خودم در پست قبلی دادم .
آره . وقتی تو یک انسان رشد یافته باشی به خوبی می تونی حقوق فردی افراد رو از حقوق گروهی و اجتماعی اونها تشخیص بدی و در هر جایگاه بهترین تصمیم رو به نفع خودت و دیگران بگیری حتی اگر به ظاهر،خلاف قانون عمل کنی . ...
اما اگر نه ، باید خودت رو با قانون تطبیق بدی که در شرایط معمولی تعیین کننده ترین معیار ، برای دفاع از حقوق فردی و جمعی انسانها در جوامع مختلف می باشد ...
و در تمام این شرایط انتقاد هم از این رویه خارج نیست...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
سلام دوستان ،
مدتی از آخرین صحبت ما در مورد انتقاد گذشته ، اما هنوز سوال اول من که سوال vatovato هم بود به پاسخ نرسیده .
من هنوز نمی دونم چطوری می تونم متوجه بشم کی و کجا باید انتقاد کنم ؟
خواهش می کنم منو راهنمایی کنید .
ستاره ، Mashoogh Haminjast ، vatovato کجایین ؟ کمکم کنید تا یه جواب پیدا کنیم .
سلام:دوستان خوبم
يك پيشنهاد :اين كه ميشه توي خونه ها يك صندوق گذاشت و هرروز يك اعتراف از اشتباه خودمون داخل اون بيندازيم و شب يك جلسه تشكيل بديم و در مورد حل و فصل و اصلاح اون از همديگه ياري بخواهيم اخه هر كله اي يك مغزي داره
وقتي انها را روي هم بريزيم نتيجه بهتري داريم يه موقع هستش كه كو چكترين فرد خونه راه حلي ارائه مي ده كه بزرگترهارو متعجيب مي كنه.
خوب .اصل پيشنهادم روي اعتراف كردن و پذيرش اشتباه بود. راستي ما چقدر اشتباهاتمان را به گردن مي گيريم ؟؟اصلا نگاهي به ان مي كنيم ؟؟؟؟ ايا وقت مي كنيم مروري داشته باشيم ؟ يا اگر متوجه شديم ان را مانند گردنبد گردن فر د ديگه اي مي اندازيم وخلاص؟؟.
خانواده هاي اروم و خوشبخت اگر مشكلي پيدا كنند . هريك نفر اون خونه تقصير را به گردن خودش مي گيره و عذر مي خواد و با هم دنبال راه حل مي گردند .باهم مهربونند . كسي به كسي خشم نمي گيره و نمي خواد هر طور شده و به هر شيوه اي كه هست اون رو از گردن خودش واكنه و گردن ديگري بندازه .اما خانواده هاي نااروم و مشكل دار برعكس هيچ كدومشون حاضر نيستند حتي تقصير گناه خودش را هم به دوش بگيرند. هركسي گناه را گردن كس ديگه اي مي ندازه . اگر هم از درونش قبول كنه ولي هيچ وقت به زبون نمي اره و مي خواد هر طوري شده خودشو تبرعه كنه.
حالا پيشتهاد مي كنم كه صندوقي براي اعترافات رو زمره بگذاريم تا هم انهارا شناسايي كنيم وهم كمك به رفع اون .
فكر مي كنم اگر اين اعتراف كردن را باب كنيم دلخوريها كاهش مي يابه . عصبي شدن ها كمتر مي شه . احساسات بهتر شناخته مي شه .انتقاد ها بهتر پذيرفته مي شه.چون دستهايمان را بالا گرفته ايم و لازم نيست ديگري به خود زحمت بده و مارا مقصر كنه.
با اعتراف ما خودمان اولين منتقد هستيم.يعني من پاك و بي عيب نيستم و ممكن است خطايي از من سرزند حال سهوا يا عمدا ولي حاضرم خودم را اصلاح كنم . واين چراغ سبز نشان دادن ارتباط ما را باهم گرم و صميمي مي كنه.
وقتي با خود خلوت مي كنيم ديگه ازدست عذاب وجدان داشتن و ملامت كردن خودراحتيم چون قبلا اعترا ف كرده ايم . ديگر باري را بدوش نمي كشيم . در خارج از خانه وقتي يك نفر از ما انتقاد مي كنه خوب، بلد شديم كه، چه واكنشي را نشان دهيم ..انتقاد را از ريشه و به كل رد نمي كنيم بلكه بررسي مي كنيم بعد با فكر و تدبير ميبينيم كه بپذيريم يا رد كنيم و احترام طرف مقابل راهم حفظ مي كنيم چون قبلا داخل خانه خودمون اعتراف مي كرديم و انتقادهارا جلو جلو مي پذيرفتيم و انهارا باكمك هم تجزيه و تحليل مي كرديم.
در ضمن وقتي دنبال معايب خودمان هستيم ديگر دنبال معايب ديگران كمتر هستيم وكمتر انتقاد مي كنيم و چون كمتر انتقاد مي كنيم انتقادمان بهتر پذيرفته مي شود و قتي با خودمان مهربون هستيم و درست از خودمون انتقاد مي كنيم همانطور هم با ديگران مهربون هستيم و دوستانه و مناسب انتقاد مي كنيم نه خصومتي داريم و نه جنگي.
البته اگر صندو ق را گذاشتيم ديگه نبايد ازش غافل بشيم .بايد هرروز مراقب باشيم.
دوستان نظرتون در مورد پيشنهادم بگيد .ممنون
خدايا كمكمان كن هروزمان بهتر از ديروزمان باشد.«امين»
سلام
من قبلآ این کامنت و با همه ی پستاش خونده بودم اما شاید چون اون روز انتقاد برام یه معضل نبود خیلی خوب نوشته هاتونو درک نکرده بودم . اما واقعا مفید و خوب نوشتید . دستتون درد نکنه .به خصوص پست 11 که آقای سنگ تراشان یه جامعیت کلی به موضوع دادند .
اما یه سوال:
من از قسمتی از آنچه شما گفتید اینجوری برداشت کردم که برای سازنده بودن نقد ، دو طرف انتقاد کننده و انتقاد شونده باید یه جای خالی برای نا درست بودن کارها یا رفتارشون تو ذهنشون وجود داشته باشه که هم بتونند روی گفته های طرف مقابل کمی فکر کنند و هم گفته های خودشونو از یه دیدگاه دیگه ای ارزیابی کنند.
اما اگه توی بحث با یکی و انتقاد به گفته هاش ، پی ببری که اون شخص چنین نمیکنه یعنی هیچ جایی برای پذیرفتن غلط بودن گفته اش نداره ، باید چه کار کرد؟
همین طور بحث کرد و حرف خودمونو بزنیم که این بی فایده است و هیچ نتیجه ای در بر ندارد و شاید گاهی به غلط به بیراهه منجر شود ؟
و یا اینکه کناره گیری کنیم و جواب ندیم البته در این مورد هم شاید این تصور به وجود بیاد که تو به دلیل ضعف و پذیرفتن سخن او هیچ نمیگویی؟؟؟
لطفآ کمکم کنید!
سلام سمیه جان ،
سوالت خیلی ظریف و دقیقه . و یه جورایی مربوط به سوال من و vatovato که
می خواهیم بدونیم ( آیا هر کسی،هر جایی که دید اوضاع بر وفق مراد نیست،میتونه منتقد باشه؟؟؟؟ )
پیشنهاد من اینه که همگی یکبار دیگه پست 11 آقای سنگ تراشان رو از سر مرور کنیم .
تصور می کنم رعایت همه ی اصول توصیه شده توسط ایشون بتونه پاسخگوی سوالات ما باشه بویژه از بند 8 تا 10.
«««««« یکم: محدوده مشکل یا مسئله خود را تعریف کنیم تا زیاد گسترش نیابد و نظرات و انتقادات با محتوا و عمیق باشد. ( مثلا طاهره این کار را می کند آنجا که مسئله واکنش به انتقاد را از نحوه انتقاد کردن جدا کرده و از دوستان می خواهد فعلا در مورد انتقاد بحث کنیم. همچنین هنگامی که از گرد آفرید می خواهد که نظر خود را عینی و عملیاتی کند. این یعنی محدود و عملیاتی کردن بحث که می تواند انتقادها را نیز روشن و آشکار سازد)
دوم: بین احساس و موضوع عقلانی بحث باید مرز مشخصی باشد. غالبا وقتی ما به جای پرداختن عقلانی به مسئله ای، انتقاد خود را به صورت احساسی نشان می دهیم ، یا احساسات طرف مقابل را هدف قرار می دهیم. ارتباط دچار مشکل می شود.
سوم: واکنش دفاعی نداشته باشیم. ( mashoogh Haminjast گفته گاهی افرادی چنان می کنند که ....) منظورم اینست که نباید در توری که طرف مقابل در بحث پهن می کند ، به سادگی بیفتیم. اگر او احساسی کرد، اگر او بحث را زیادی گسترده ، مبهم یا انتزاعی کرد، یا شخصیت ما را هدف قرار گرفت، نباید فریب بخوریم و منفعلانه در راهی قدم برداریم که او مدیریت می کند. البته این به معنای پذیرفتن توهین نیست. شما می توانید بگوئید به خاطر توهین یا خارج شدن بحث از مسیر درست، از ادامه بحث معذوری ، اما اگر ادامه دادید بهتر هست شما خلاقانه مدیریت کنید و بحث را به مسیر صحیح برگردانید نه دنباله رو روش غیر منطقی دیگران باشید.
چهارم: همانطور که طاهره اشاره کرده است، بحث باید متوجه رفتار، گفتار یا ...، فرد باشد و به هیچ وجه به کلیت شخصیت فرد نپردازیم. مثلا تو آدم بی ادبی هستی. ( بهتر است بگوئیم، استفاده از کلمه ....، از نظر من بی ادبی محسوب می شود)
پنجم: به طرف مقابل در هنگام انتقاد برچسب نزنیم. مثلا تو کینه ای هستی، تو مرد یا زن سالاری، تو دیکتاتوری، تو خشکه مذهب هستی، تو روشنفکرمآبی، تو عقده ای هستی و ...) این برچسب ها مانند ماسکی می شوند که ما دیگر نمی توانیم با واقعیات ارتباط بر قرار کنیم و در واقع با ماسکی که در ذهن خود ایجاد کرده ایم ارتباط برقرار می کنیم نه با شخصیت واقعی طرف.
ششم: حتی المقدور از انتقاد در موضوعاتی که به خودمان نیز انتقاد مشابه وارد هست ، پرهیز کنیم. مثلا اگر ما هم هنگام بحث گاهی با عصبانیت کار را پیش می بریم، بهتر است که در مورد عصبانیت فرد مقابل با احتیاط انتقاد کنیم ( یا اصلا شاید بهتر باشد که صرفنظر کنیم)
هفتم: در کنار انتقاد که در صدد هستیم یک معضل یا مشکل یا ....، را حل کنیم به صورت مکمل پیشنهاد جایگزین را ارائه دهیم.
اگر فرد مقابل کسی هست که زمان زیادی ، یا مطالب زیادی را با هم داریم و زمان زیادی را با هم هستیم، بهتر است به جای انتقاد مستقیم، در خلال بحث به طور تلویحی، انتقاد خود را مطرح کنیم مانند انتقاد لطیف طاهره که به نحوه گفتمان بعضی موضوع ها و تالارها که به صورت موضوعی جدا در اینجا مطرح شد و زمینه بهبود گفتمان ها را به همراه خواهد داشت( انشاء الله)
هشتم: یک نکته ظریف اما بسیار مهم در اینجا می تواند به ما کمک کند. که غالبا وقتی فردی به یک انتقاد پاسخ افراطی می دهد، که بارها خودش این انتقاد را به خودش کرده است و با خود در گیر است، لذا در این زمان اگر فرد دیگری این انتقاد را بکند، فرد واکنش به شدت احساسی نشان می دهد. در واقع این واکنشی هست که قبلا بارها به خودش نشان داده است. پس همیشه مواظب باشید به کسی که اعتماد به نفس پائینی دارد انتقادی غلیظ نداشته باشید. و کمیت و کیفیت انتقاد خود را بسیار رقیق و کم کنید. و بیشتر از روشهای جایگزین استفاده نمائید.
نهم: همچنین ظرفیت سنجی افراد، نخستین گام ارتباط با آنها مخصوصا وقتی نیاز به انتقاد وجود دارد، می باشد. شما با کودک، نوجوان، میانسال، پیرمرد، تحصیل کرده، مذهبی، روشنفکر، متعصب، دختر ، پسر، منطقی ، احساسی و ...، نمی توانید با یک شیوه وارد تعامل و انتقاد و ... شوید، پس ارزیابی دقیق منجر می شود که تیرهای آگاهی خود را به خطا پرتاب نکنید و آب در هاون نکوبید. اگر تصور می کنید فردی قبل از بحث موضع خود را تثبیت کرده است. پس بدانید انتقادهای شما جز اتلاف وقت برای شما به همراه ندارد.
دهم: پیش زمینه هر بحث اینست که گمان ببریم همواره مقداری از حقیقت را نمی دانیم و احتمالا نزد طرف مقابل هست و به امید افزایش آن، وارد بحث می شویم. اگر به عکس تصور کنیم که آمده ایم دیگران را هدایت کنیم ، پس از اول واکنش های دفاعی مانع انتقاد پذیری ما می شود و از طرف دیگر موضوعی جز بحث انتقادی هم در صحبت ها ما نیست. یعنی دهندگی صد درصد ما و گیرندگی صددر صد طرف مقابل. اینگونه آدمها فقط قسمتی از حرفهای طرف مقابل را تائید می کنند که حرفهای خودشان هست. و بعید است در جمله ای بگویند که من این دیدگاهم را اصلاح کردم یا این آگاهی را از شما آموختم. لذا چون بازخوردهای مثبت به طرف مقابل در بحث نمی دهند و صرفا انتقاد می کنند، انتقاد این افراد ره به جایی نمی برد. »»»»»»
گذشته از تمام این موارد خیال می کنم مهمترین نکته در انتقاد کردن ، رعایت احترام و پرهیز از زیرسوال بردن دیگران باشد .
ضمن اینکه اگر در هنگام انتقاد ، نوع گفتار و رفتار ما حاکی از کوچک شمردن نظرات دیگران، برتری جویی و نگاه از بالا به دیگران باشد معمولا نقد سالم و سازنده ای نخواهیم داشت و عمل ما به نوعی انتقاد برانگیز خواهد بود ...
شاید بهترین راه برای جلب مشارکت فرد مخاطب در نقد ، ایجاد حس اعتماد در
طرف مقابل باشد و نشان دادن تلاش دوسویه برای فهم بیشتر موضوع .
تصور می کنم سوال کردن (به جای زیر سوال بردن) ، می تواند راه خوبی باشد برای ایجاد علامت سوال و تردید در ذهنیات طرف مقابل و جلب توجه او به تامل در دیدگاههایش ....
فراموش نکنیم :
- احترام کلید گشایش ارتباطات است .
- انتقاد کردن با لجبازی فرق دارد .
- نقد سازنده فارغ از هرگونه تعصب و پیشداوری ست .
( شاید من که امروز در مقام حمایت کننده از یک سری اصول، افکار ، نظریه ، باورها و الگوهای فکری و رفتاری خاصی بوده و به دفاع از آنها در جایگاه یک منتقد قرار گرفته و سعی در تغییر نظر دیگران و ترویج افکار خود دارم ، فردا یا هر روز دیگری به لزوم تغییر
( کم یا زیاد ) در پشتوانه نظری خود پی ببرم و این حقیقتی ست که با توجه به ویژگی انسان بودن و قابلیت تغییر و رشد مستمر انسان ، امری محال و دور از دسترس نبوده و نخواهد بود .)
شاد باشید .
سلام دوستان:
سمیه عزیز دست گلت درد نکنه بخاطر باز کردن این بحث قشنگ. طاهره جان خوشحالم دوباره این بحث باز شد این دفعه راه خودم رو نمی رم «من الان دلم می خواد گریه گنم.چون هیشکی به سوالات من توجه نمی کنه من چندتا سوال پرسیدم .اما همه بازم دران راه خودشونو می رن».من قول می دم هرچی بگی گوش کنم فرمانده! وقتی مطالب را چند بارمرور کردم و خوب فکر کردم و با اشکالات و برخوردها در تالار مقایسه کردم پی به ضرورت دانستن جواب سوالهای دوستان بردم که برای خود من سوال شد.این بود که کتاب «هیچکس کامل نیست »را مطالعه کردم و مختصری از اون رو نوشتم.
ایا از ترس اینکه مبادا کسی را از خود برنجانید و دربیان مطالبی که صمیمانه ان را مفید می دانید ،تردید می کنید؟چرا انتقاد در مفهوم رایج خود دارای تاثیری مخرب است؟
انتقاد منفی که بیشتر به صورت نا خوداگاه مطرح می شود ،عملا رایج تر و زیان بارتر از انتقاد سنجیده و اگاهانه است. سیل مداوم سخنان تلخ وگزنده که به صورت طعنه ،تردید ،مخالفت و سر کوفت زدن بیان می شود ،در قوی ترین روحیه ها هم اثر بدی می گذارد و تصویری که انسان از خود دارد و ارزشی را که به عنوان یک فرد برای خواد قائل است تحلیل می برد.
قبل از انکه مهارت لازم را برای انتقاد کردن و انتقاد شنیدن مسئولانه و موثر درخود به وجود اوریم ،باید دقیقا بررسی کنیم که به طور کلی افکار،احساسات و اعمالمان چگونه برواکنش کلی ما نسبت به انتقاد اثر می گذارد؟
فردی که خشمگین ،نگران یا تحت فشار عصبی است نمی تواند به طرز شایسته ای پذیرنده انتقاد باشد احساسات منفی به هنگام ارزیابی منطقی انتقاد به مداخله برخاسته و هرگونه اثر سازنده ان رااز بین می برد.
برخی انتقادهادرواقع هیچ هدف سازنده ای را دنبال نمی کنند . پریشان کردن ،خجالت دادن و یا تحقیر کردن طرف مقابل از هدفهای تخریبی این نوع انتقاد ها به شمار می روند.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،انتقاد را چون ابزاری برای حل مشکلات به کارمی گیرد.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،از افراد انتقاد می کند تاانهارا به تفکر ازادانه و خلا قیت و پیشرفت تشویق کند.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،نسبت به فردیت مقابل تفاهم وهمدلی نشان می دهد.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،به طرف این را القاءکند که انتقاد برای خود اوسازنده است.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،برا اهمیت و جودی طرف مقابل تاکید بورزد.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،اگاهی از طرز تلقی طرف مقابل از وضعیت یک مشکل یا رفتار او اهمیت ویژه ای دارد.سعی می کند چگونگی ارزیابی فرد را از موضوع مورد انتقاد جویا شود.این نشان می دهد که به عقیده طرف احترام می گذارد و انتظار دارد درحل مشکل نیز خودش مشارکت کند.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،از نظریات طرف خود برای برخورد سازنده با انتقاد استفاده می کند.
کسی انتقاد سازنده می کند که ،فراموش نمی کند هیچ کس کامل و بی عیب نیست.چون انتظارات سطح بالا و غیر واقعی درانجام کار فقط منجر به ابراز یک سری نظریات انتقادی منفی می شود کسی که با اشتباهات جزئی دیگران مدارا می کند نارسائیها ی انسانی رامی فهمد و فشارهای روحی را از روی همدلی درک می کند.انتظارات منطقی از دیگران سبب می شود استاندارد های بهتری درانجام کار به دست اید و به طور غیر مستقیم نیز از اثار منفی انتقاد بکاهد.
فرد منتقد سعی می کند روابط دوستانه تری با افراد داشته باشد.
کسی که انتقاد سازنده می کند ،4 هدف اصلی دراد.
1- شکستن مقاومت دربرابر انتقاد
2- دخالت دادن جدی فرد مقابل درعمل جریان انتقاد.
3- متقاعد ساختن فرد مقابل به اینکه کارش مهم و ارزنده است.
4- استفاده از انتقاد برای تغییر عادات بد و جایگزین کردن عادات خوب .
چگونه انتقاد کنیم و نتیجه بگیریم :
مردی تصمیم گرفت به جای انتقاد از شلختگی همسرش درخانه داری که معمولا به جر وبحث منجر می شد ،راه دیگری درپیش گیرد.بدون انکه به همسرش حرفی بزند ،چندین اسکناس را درجاهایی که حدس می زد همسرش متوجه ان نمی شود ،پنهان کرد.یکی دوروزبعد ،همسرش درفریزر راکه باز کرد،یکی از اسکناس هارا با یاداشتی که به ان متصل شده بود،پیدا کرد .دریاداشت امده بود:«جایزه شماره یک برای مرتب کردن فریزر!»حس کنجکاوی او تحریک شد وانتقادات دیگری راهم که شوهرش به زبان اورده بود،به یاد اورد.درگوشه اتاق کوچک مطالعه ،مشغول وارسی مجله ها........................................یاد اشتی دید«جایزه شماره چهار برای سروسامان دادن به مجله ها». وقتی فهمید جایزه شماره دو و سه و احتمالا جوایز دیگری هم وجود دارد ،با خوشحالی به نظافت ادامه داد.وقتی جستجوی گنج به پایان رسید،حس کردبه همه چیزهایی که شوهرش ازانها شکایت می کرد و نتیجه ای درپی نداشت،پاسخ مثبت داده است و به جای احساس ازردگی ،رضایتی هم دردلش پیدا شده است.
زنی می گفت« من همیشه فکر می کردم که انتقاد شنیدن کار دشواری است اما حالا می فهمم که انتقاد کردن ازدیگران ،به مراتب دشوارتراست،چون نمی دانم چگونه باید انتقاد کنم.»
برای انکه انتقادمان سازنده باشد وازان احساس خشنودی کنیم باید به یک پرسش کلیدی یاسخ دهیم :اطلاعاتی را که می خواهیم به طرف مقابل بدهم،چگونه بیان کنیم که طوری ان رابپذیرد که هم از ان سودببرد وهم به بهبود روابطمان کمک کند.
این پرسش ،مرکز ثقل مساله راازعیبجویی به حل مشکل تغییر میدهد و برسه کیفیت ضروری انتقاد مثبت و سازنده تاکید می کند:
1-انتقاد کننده را وادار می کند که به انگیزه هایی که برای طرح انتقاد دارد،با تیز بینی و دقت بیشتری بنگرد.
2-برامکاناتی که برای تغییر و اصلاح رفتار وجود دارد،تاکید می کند.
3-طرفین انتقاد رانسبت به موضوع انتقاد ،متعهد می کند ،یعنی براین نکته تاکید می ورزد که هردو طرف درمورد بهبود رفتار مورد نظر مسئولیت دارند.منظور این نیست که انتقادی که به طریق مثبت طرح شده،الزاما به نحو مثبت هم پذیرفته شود.زیرا صرف نظر از نیت انتقاد کننده ،برداشت طرف مقابل ممکن است برداشت سازنده ای نباشد.اگر انتقادکننده و انتقادشونده می خواهند به هدف انتقادسازنده که تغییر رفتار خاصی است دست یابند ،باید بایکدیگر همکاری کنند.
*چه بگویم؟
برای طرح یک انتقاد سازنده و موثر ،شخص بایدبه یک سلسله پرسشهای اساسی پاسخ دهد این پرسشها هم محتوای انتقاد وهم روند ان را دربرمی گیرد .پرسشهای مربوط به محتوا به ما میگوندکه چه اطلاعاتی لازم است مبادله شود وپرشهای مربوط به روند انتقاد ،مارااز چگونگی تبادل ان اطلاعات اگاه می سازد.مسلما«چه بگویم» و«چگونه بگویم »ارتباط نزدیکی با هم دارند ،محتوا و روند انتقاد متقالابریکدیگر اثر می گذارند.
سه نمونه از گفته های انتقادی رایج را انتخاب کرده ایم که هرکدام شکل متفاوتی ازروابط شخصی رانشان می دهد.
_در روابط صمیمانه (زن . شوهر): تو« هیچ وقت احساس مرا درنظر نمی گیری»شکل عبارت مهم نیست- ممکن است این طور گفته شود «تو به اندازه کافی به من توجه نمی کنی»یا «تو مرا دوست نداری»مفهوم انتقاددرهر سه مورد یکسان است.
_در محیط کار(رئیس به مرئوس یا کارمند به همکار):«اشکال تواین است که سرسخت ترازانی که رفتارت را تغییر دهی»دراینجا هم عبارت ،مهم نیست .همان انتقاد می تواند درقالبهای متفاوتی بیان شود.
_در روابط دوستانه:«دیگر سراغی ازمن نمی گیری ،انگار مرااز یاد برده ای.»
تمام این گفته ها متهم کننده ،گلایه امیز و بدترازهمه نا مشخص ومبهم اند .اولین قدم برای تبدیل انها به انتقاد سازنده ،این است که انهارا برحسب «موضوعشان»بررسی کنیم.
*از چه می خواهم انتقاد کنم؟
در تعیین محتوای خاص یک انتقاد ،ابتدا باید ازخود بپرسید:ازچه رفتاری می خواهم انتقاد کنم؟یک بارکه به جواب این سوال فکر کنید ،خواهید توانست انچه دیگران انجام می دهند (یا در انجام ان کوتاهی می کنند)و سبب ناراحتی شما می شود،دقیقا مشخص کنید.
مثال:
تو هیچ وقت احساسات مرا درنظر نمی گیری(تو حرفهایی می زنی بدون اینکه فکر کنی چه اثری برمن می گذارد(یا )برای کارهای من هیچ ارزشی قائل نیستی (یا مشخص تر)تو سالگرد ازدواجمان راپاک فراموش کرد ه ای.)
تو سرسخت تر ازانی که رفتارت را تغییر دهی (ادعا می کنی که برنامه جدید تولید عملی نخواهد شد ،اما واقعا نخواسته ای درحد توانایی ات سعی کنی.)
دیگر سراغی ازمن نمی گیری انگار مرااز یاد برده ای(ماها است که نه تلفن کرده ای ونه نامه نوشته ای)
انگشت گذاشتن روی رفتار خاصی که می خواهید ازان انتقاد کنید ،از چند جهت کمک می کند. اول اینکه از تعمیم و گسترش انتقاد وبه کاربردن کلمات پوچ و ازار دهند «همیشه».«هرگز»جلوگیری می کند.برای شخص مورد انتقاد اسان است که کلی گوییهایی را که گفته می شود نادیده بگیرد یا ان را رد کند. او همیشه می تواند استثنائی برای ان پیدا کند «ایا پارسال برای تو گل نفرستادم؟»«من و سرسختی؟پس کی بود که با طرح مضحکی که برای بسته بندی داده بودی موافقت کرد؟» « به همین زودی فراموش کردی؟من که در تعطیلا ت برایت کارت فرستادم»شخص مورد انتتقاد می تواند همچنین با توجیهات گوناگون درباره رفتار مورد بحث با انتقاد مخالفت کند. کلماتیمانند متفکر و مسئول،سرسخت و بی فکر درنزد افراد گوناگون معانی متفاوتی رامی رسانند.وقتی انتقاد شونده بتواند به یک مورد استثنا اشاره کند یا درمورد معنی ان کلمه به بحث و جدل بپردازد بحثی که احتمالا ادامه پیدا می کند اصل انتقاد را تحت الشعاع قرار داده وان را از بسیاری از ارزشها یش تهی ساخته است.هنگامی که انتقادی با قاطعیت و به طور دقیق مطرح شود به طرف مقابل این امکان را می دهد که منظور شما رابهدرستی درک کند(ودر عین حال بفهمد که شما خودتان هم دقیقا می دانید که چه بگوئید)بهاین ترتیب انتقادتان بهمراتب قابل قبول تر می شود. مخاطب شما به حای انکه احساس کند به نا حق مورد حمله قرار گرفته است نظر شما را به عنوان نظری موجه ،منصفانه و شایسته تامل و تعمق می پذیرد .انتقادی که رفتار خاصی را دقیقا تصریح می کندبیشتر احتمال دارد منجر به گفت و شنودی دو جانبه و سازنده شود تابحثی که حدودان مشخص نیست ویا بحثی که به انکاردربست منتهی گردد.
*ایا تغییر امکان پذیراست؟
اما اگر کسی نخواهد رفتارمورد انتقادش را تغییر دهد چطور؟ مردی می گفت« وقتی من و همکارروزنامه نگارم دریک اتاق کارمی کردیم .میز کاراو همیشه به هم ریخته ونامرتب بود.من واقعا نمی توانستم بفهمم چگونه کسی می تواند دران شرایط کارمفیدی انجام دهد ودائما به او خرده می گرفتم اما او همیشه می گفت «من اینطوری»دوست دارم . وقتی میز کارم شلوغ ودرهم برهم است بهتر کار می کنم،بنا براین بهتر است دست از سرم برداری»انتقادی که بی فایده باشد مثل عیبجوئی به سرعت مورد بی اعتنائی واقع می شود.
*ایا انتقاد من کمکی می کند؟
ضمن انکه محتوای انتقادتان را ارزیابی می کنید ،از خودتان بپرسید :انتقاد من چه تاثیری در بهتر شدن اوضاع ویا بهبود روابطمان می تواند داشته باشد؟
انتقاد ،بدون جاذبه یک انگیزه مثبت و نیرومند ،مانندصدور حکمی است که سود ان صرفا متوجه انتقاد کننده است . انگیزه ،باعث می شود که فرد احساس کند به نفع خودش است که انتقاد را بپذیرد .انتگیزه کمک می کند تا سد دفاعی راکه بیشتر ما بی اختیار دربرابر انتتقاد می سازیم ،بشکند.انگیزه کمک می کند تا انچه را که عادتا« تنقید «تلقی می کنیم به صورت «تشویق»ببینیم.
تو هیچ وقت احساسات مرا در نظر نمی گیری(حرفهایی می زنی بدون انکه فکر کنی چه احساسی درمن به وجود می اورد .برای کار هایی که رایت انجام می دهم ارزشی قائل نیستی .حتی سالروز ازدواجمانراهم فراموش می کنی .اما اکر دست از بی اعتنایی نسبت به من نبرداری اگرگه گاه به این فکر بیفتی که محبتت را نسبت به من نشان بدهی به من امکان می دهی که فکر کنم واقعا بهمن علاقهمندی وان وقت من هم دلم می خواهد حتی بیش از اینها به تو محبت کنم .اگر بیش ازاین بهمن توجه کنی زندگی برای هردوی ما شیرینتر خواهد شد .من دائما اعتراض نمی کنم وتو هم احساس نمیکنی که دارم ازتو عیبجوئی می کنم.)
تو سر سخت تز ازانی که رفتارت را تغییر دهی(تو ادعا می کنی که برنامه جدید تولید ،موفق نخواهد بود ونمی خواهی وقت کافی روی ان بگذاری . اگر توجه کنی خواهی دید که خیلی بهتر از انچه تو فکر می کنی موفق خواهد بود.واگر این برنامه عملی شود کارتو خیلی اسانتر خواهد شد. به جای ان که به مسائل اجرائی تولید بپردازی ،بیشتر وقتت را صرف امور مدیریت خواهی کرد و به این ترتیب خواهی توانست بعد کاملا جدیدی در شکل فعالیتهایت ایجاد کنی و به مدیر کل نشان دهی که اگر بخواهی ،تا چه حد می توانی قابل انعطاف باشی.)
دیگر سراغی ازمن نمی گیری انگار مراازیاد برده ای(در این اواخر ،هیچ سراغی ازمن نگرفته ای واین مرا به شک می اندازد که ایا هنوز هم برای دوستی مان ارزشی قائل هستی؟اگر می دانستم این دوستی برای توهم به اندازه منت ارزش دارد ،وقت و انرژی بیشتری صرف ان می کردم . مثلا من در تعطیلات تابستان اینده درفکر مسافرت هستم.میل دارم اگر تو هم بخواهی ،دراین سفر با هم باشیم.)
*از انتقادخود چه انتظاری دارم؟
اگر معتقد باشید که رفتار شخص مورد انتقاد شما واقعا قابل تغییر است باید برای خود روشن کنید:از شخص مورد انتقاد ،چه واکنشی را انتظار دارم؟
بسیاری از کسانی که انتظار دارند شکل و محتوای انتقادشان موثر واقع شود ،یکی از علل عدم موفقیت خود را این گونه بیان می کنند که «من بعدا متوجه شدم که منظورم را به روشنی بیان نکرده ام»لزوما دانستن و بیان مطلبی که دقیقا می خواهید شخص مورد انتقاد شما انجام دهد و اینکه چه رفتاری را دراو می پسندید ،شما را وادار می کند که درباره موضوع مورد انتقاد خوب فکر منید«اخر این هم طرز رانندگی است!»انتقادی است ناشیانه که مساله ای را حل نمی کند و صرفا به راننده که دارد کاری را انجا م می دهد ،احساس نا خوشایندی می دهد دراین انتقاد از اینکه ازاو چه انتظاری می رود ،خبری نیست . اهسته تر براند ؟تند تر براند؟نا غافل ترمز نکند؟ازاین خط به ان خط نپیچد.فرمان را دو دستی بگید؟ ... چه کند؟
ایا انتقاد من تفهیم شده است؟
و بالاخره باید از خود پرسید ایا شخص مورد انتقاد می فهمد چه می گویم؟ایا با انچه می گویم موافق است یا مخالف؟بسیار مهم است که مطمئن شویم طرف مقابل ،فقط به حرف ما گوش نمیدهد ،بلکه ان را دقیقا می فهمد ،زیرا در غیر اینصورت ،ممکن است از گفته هایمان نتایج نا درستی بگیرد.«تو قدر مرا نمی دانی»یا «احساسات مرا درک نمی کنی»ممکن استبرای یک زن و شوهر ،بهانه ای برای نزدیک شدن باشد،درحالی که همسری که اعتماد به نفس ندارد ،ممکن است ان را این گونه تعبیر کند که شما دارید می گوئید « من دیگر تاب تحمل زندگی زنا شوئی راندارم و خیال دارم از تو جدا شوم»کارمندی که به علت «سر سختی و یک دندگی »مورد انتقاد واقع شده ممکن است این گونه تعبیر و تفسیر کند که شما دارید می گوئید «فکر نمی کنم بتوانید کارتان را به درستی انجام دهید»ساده ترین راه برای اطمینان از اینکه انتقاد شونده منظور شما را می فهمد این است که از او سوال کنید «ایا منظور مرا درک می کنی؟»یا «فکر می کنی چه چیزی را می خواهم به تو بگویم؟»یک مشاور خانوادگی ،شوهری را به یاد می اورد که عادت داشت درپاسخ به سوالات همسرش ،خونسرد و ارام شانه اش را بالابیندازد .مشاور پرسید:شانه بالا انداختن چه معنایی دارداما پیش از انکه شوهر بتواند جواب بدهد همسرش به سرعت گفت «من می دانم معنایش چیست .می خواهدبه من بگوید بازهم خطایی ازمن سرزده و بنابر این بهتر است گورم را گم کنم!اما زمانی که شوهر ،بالاخره فرصتی برای حرف زدن پیدا کرد گفت «معنی شانه بالا انداختن این است که به راستی نمی دانم چگونه به سوالی که ازمن شده ،جواب بدهم ،چون قبلا هرگزبه ان تفکر نکرده ام»
طرح این سوال از انتقاد شونده که ایا با انتقاد موافق است یانه می تواند مفید باشد . پاسخ این سوال هرچه باشد،دست کم،گفتگوئی را اغاز کرده و از واکنشی به شکل سکوت یا اخم و ترشروئی جلو گیری می کنند.
بیشتر مردم هنگامی که مورد انتقاد قرار می گیرند ،احساس می کنند که در معرض حمله واقع شده ونمی توانند از خودشان دفاع کنند .اگر تشویق شوند(یا به انان مهلتی داده شود)که عقیده شان را در موردانتقاد ابراز دارند،احساس خطر و نا امنی انها تا حد زیادی از بین می رود.بدیهی است پذیرش انتقاد از سوی انتقاد شونده ،غالبا به این اعتقاد می انجامد که وی رفتار خود را تغییر خواهد و چنانچه این انتظار براورده نشود انتقاد کننده ازرده و مایوس می شود.
*چگونه بگویم؟
ادامه دارد...........
دوستان عزیز :راستش دست من که درد گرفت.حالا سر و حوصله شما را نمی دانم اگر حوصله داشتید ومایل بودید بقیه مطلب کتاب را در قسمتی دیگر بیاورم .
راستی کاربردی کردن اینها خیلی کار می بره و سخته حالا کی بره این همه راه رو............................
دوستان دراین مدتی که درتالار حضور داریم و فکر می کنم هدف همه ما یادگیری و بدست اوردن مهارت است خواهش می کنم مرا از انتقادات سازنده خود بهره مند کنید .خدا قوت!
خدایا توفیق!