RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
آقای haft انشاء الله که بزرگترین اشتباه زندگیتون همین باشه که گفتید و دیگه از این اشتباهات بزرگ نکنید. و انشاء الله که تو گفتگوی بعدی جبرانش میکنید و نمره کامل رو میگیرید.
بله اینکه مادرتون گفتن بهتر که به برادرتون نگفتید درست گفتن چون این کارها رو از ابتدا نباید همه جار جار زد و البته درسته که برادرتون عضوی از خونواده شما هستن و غریبه نیستند اما به هر حال فکر کنم گفتید ازدواج کردن و خودشون خونواده دارن پس از طریق مادرتون باشه خیلی بهتره از این حرف مادرتون ناراحت نشید چون حق با ایشونه .اما اون جمله ای که من گفتم منظورم یه لحن خاصی بود ( بسیار خشن و تند ) که الحمد الله اینطور نبوده .
و پیامبر اکرم (ص) هم فرمودند : خواستگاری را پنهانی و ازدواج را آشکارا برگزار کنید !
برادر من اتفاقا" شما دکتر عاقلی هستید جدی میگم این چیزیه که من فکر میکنم و قصد تعریف از شما رو هم ندارم .چون هم میخواید خونواده تون به این کار راضی باشن ، هم به فکر آبروی خودتون و اون خانم هستید و هم با وجود این افکار درستون رو میخونید و هم اینکه مشورت میکنید ! :104:
اینکه استرس ندارید خیلی خوبه و اما در این یک مورد کاملا" طبیعیه و تا حالا هیـــــــچ کس حتی موفق ترین پزشکان و دانشمندان و مخترعان و ... هم تجربه اش کردن و راه گریزی هم نداره :311:پس این مورد جز استرس شما حساب نمیشه.
اینو بدونید که مادر خوبی دار ید ! این از حرفها و رابطه شون با شما مشخصه :104: قدرشون رو بدونید و سعی کنید دلشون رو بدست بیارید اما دلشون رو نشکنید :305:
در مورد متوجه شدن اون خانم من که خیلی وقت پیش بهتون گفتم خانمها باهوشتر و تیزتر از اونی هستند که شما فکر میکنید اما شما گفتید نه متوجه نشده .من باز هم میگم ایشون به احتمال زیــــــــاد متوجه قضیه شده اما فعلا" که رسمه پسر از دختر خواستگاری کنه و پاپیش بذاره .برای همین خیلی مراقب رفتارتون باشید و سعی کنید به کسی ( غیر از خونواده ) چیزی در این مورد نگید تا وقتی که مطمئن نشدید و جواب نگرفتید اینطوری بای هر دوی شما خیـــلی بهتره .
پس بازهم : فعلا" امتحانات مهمه :305:
از لطف شما ممنون... انشاء الله شما پزشک موفقی باشید و آینده خوبی داشته باشید ما هم اگه راهمون افتاد اون طرفها حتما" یادتون میندازیم که همتالاری تون هستیم و تقاضای تخفیف داریم:311:
موفق باشید
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
دوست خوبم ...حق داری خیلی مته به خشخاش بگذاری و خیلی دقیق مراحل را پیش ببری .... ولی گاهی اوقات خیلی حساب و کتاب کردن و زیر و رو کرن قضیه و حلاجی بیش از اندازه باعث دور شدن شما از قضیه و تلف کردن زمان و خدای ناکرده از دست دادن ایشان میشه و ممکنه مانع گرفتن تصمیم درست بشه ...علاقه و دوست داشتن اینقدر حساب و کتاب نمی خواد ...اینها را گفتم چون خودم این را تجربه کردم:305:
حرفهای موعود عزیز را کاملا قبول دارم :72:
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
آقای haft چی شد ؟
امتحاناتون تموم شد ؟ حال مادرتون چطوره ؟
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
سلام
از پاسخ دوستان خوبم خانم موعود و آگرین ممنونم
بعد از چند روز پاسخ گذاشتم چون می خواستم حرفام به اندازه ی کافی جمع بشه و به اندازه ی کافی هم اتفاقات رخ بده!
خانم موعود بابت تعریف و تمجیدهاتون ممنونم ، جداً به خودم امیدوارم شدم!
شنبه امتحان فیزیولوژی(1+5 واحد) داشتم که خوب دادم و فکر می کنم 14 میشم امروز هم انقلاب داشتم که اون رو 20 میشم ؛ الآن قاعدتاً باید خوشحال باشم ، اما نیستم! چون فکرم خیلی خیلی مشغوله ، نمی دونم چی کار باید بکنم؟ واقعا نمی دونم چی می خواد بشه؟ سردرگمم که قدم بعدی چیه؟ گفتم بیام تو همدردی پست بذارم شاید فکرم راحت شه ؛ از پاسخ های خانم موعود معلومه که ایشون میگن باید دوباره با مادرم صحبت کنم و از پاسخ های آگرین که نباید دس دس کرد و رفت قضیه رو بهش گفت! که هیچکدوم اصلا راحت نیست!(راستی نظرات خانم موعود و آگرین کاملا متفاوته پس چه جوری آگرین: "حرفهای موعود عزیز را کاملا قبول دارم" !!!!)
مغزم کار نمی کنه دارم دیوونه میشم ، فردا امتحان ویرولوژی دارم و 145صفحه ی خفن که میخوام بخونم اما نمیتونم
هر دو راهکار اصلا راحت نیستند ؛ راهکار اول یعنی صحبت دوباره با مادرم دیگه به راحتی قبل نیست و درسته که اوایل متوجه نشده بودم اما الآن که دقت میکنم رفتار مادرم با من تغییر کرده ؛ سعی داره به من بیش از پیش بفهمونه که باید فراموشش کنم و همچنین مدام منو تست می کنه که فراموشش کردم یا نه؟ خب من هم تا حدودی تریپ بی خیالی و سرخوشی ورداشتم و شاید مادرم فکر می کنه فراموش کردم ؛ گذشته از این مدام با رفتار و صحبتاش بر عدم استقلال و اصطلاحاً بچه بودن و تحت کنترل بودن من تأکید می کنه! و کلاً رفتارهاش یعنی هیچ اقدامی در این زمینه برای من نخواهد کرد و خلاصه مگه پشت گوشتو ببینی . . . !
راهکار دوم هم از من برنمیاد اوایل اصلا بهش فکر نمی کردم و بارها همین جا گفتم که مستقیماً اقدام نمی کنم اما دیگه باتوجه حال و روز این روزهام و بسته شدن همه ی درها به روم و حرفای آگرین و ترس از دست دادن و... بهش به عنوان یه راه حل انتحاری فکر می کنم
در مورد متوجه شدن ایشون ؛ باید بگم توی دو امتحان اخیر که داشتیم باز دوباره به این نتیجه رسیدم که احتمال نداره ایشون متوجه شده باشند!
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
سلام
برادر گرامی اینکه آگرین گفتند حرفهای منو قبول دارن منظورشون فکر کنم همون از دست ندادن زمان و دس دس نکردن باشه خب منظورمن هم همینه با این تفاوت که من با صحبت کردن مجدد با مادر یا پدرتون موافقم و آگرین با صحبت کردن با خود اون خانم .
بازهم میگم شما تا وقتی که موافقت والدین تون رو جلب نکردید درست نیست با خود اون خانم صحبت کنید اونم مستقیم ! اومدیم و ایشون پیشنهاد شما رو برای ازدواج قبول کردن اونوقت چیکار می کنید ؟ در اون شرایط راضی کردن خونواده تون مشکلتر میشه و نسبت به شما بی اعتماد میشن چون شما یه بار با مادرتون هم صحبت کردید و ایشون هنوز موافقت نکردن . با این اوضاع شما سر دوراهی قرار میگیرید بیش از پیش البته و انتخاب راه درست سختتر میشه .
برادر من حالا که مادرتون حساس شده شما دیگه خودتون رو نزنید به اون راه چون ایشون فکر میکنن شما فراموش کردید و هیچی دیگه . حالا (البته بعد از امتحانات) بهترین فرصته که باز باهاش صحبت کنید ؛ مردونه و منطقی :305:
وقتی مادرتون صحبتهایی میکنه مبنی بر اینکه شما هنوز بچه اید یا باید کنترل بشید یا ... منتظر پاسخ منطقی شماست که خلافش رو ثابت کنید . شما هم اگه واقعا" تصمیم جدی گرفتید با دلیل و توضیح کافی بهشون بگید که رو چه حسابی چنین تصمیمی گرفتید .
با صحبت کردن خیلی از مشکلات حل میشه اما حیف که ما از صحبت گریزانیم و این باعث دوری اعضای یک خانواده از همدیگه و کمرنگ شدن روابط میشه .و فکر میکنیم کسی ما رو درک نمیکنه در حالیکه اگه صحبت بشه نظرات همدیگه و دلائل موافقتها یا مخالفتها مشخص میشه .
بازهم میگم خودتون مستثیم برای جویا شدن از نظر این خانم اقدام نکنید .
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
ممنون حالا اومدیم خونواده با هزار رنج و زحمت راضی شدند(راضی شدن هم که به این راحتی که الآن میگم نیست!!!) و جواب اون خانم منفی بود یا اصلا کس دیگه ای تو زندگیش بود یا اصلا از من خوشش نمی اومد
دقیقاً ! مشکل همین جاست ، مشکل همین صحبت نکردنه!
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
این درست اما مشا باید هر دو احتمال رو بدید و این بین باید ببینید کدام احتمال پیش بیاد بهتره ؟
اگه خونواده موافق باشن اما اون خانم جواب منفی بده حداقلش اینه که اگه کس دیگه ای رو بعد از این ماجرا انتخاب کنید در صورتی که مورد مناسبی برای شما و خانواده تون باشه مخالفتی نمیکنن یعنی در کل با ازدواج شما مشکلی ندارن . با جواب رد یک دختر هم زندگی به آخر نمیرسه و همچنان ادامه داره و چون شما هنوز در اول راه هستید ممکنه در اینده نزدیک معیارهاتون برای ازدواج تغییر هم بکنه و ثبات بیشتری پیدا کنه بنابراین به مورد دیگه ای فکر کنید.
اما اگه اون خانم جواب مثبت بده اما خانواده راضی نباشن ، هم اون خانم چشم انتظاره و شما رو شخص با اراده ای نمیدونه ( و این خیلی مهمه) چون نمیتونید برای خودتون تصمیم بگیرید و هم اینکه رابطه شما و خونواده تون بهم میخوره و به شما بی اعتماد میشن چون بدون جلب رضایت اونها تصمیم به ازدواج با کسی گرفتید و نظرشون رو نپرسیدید و دیگه اینکه امکان داره برای مورد دیگه ای هم با شما زیاد همراهی نکنند و د رکل رابطه شما با هانواده تون دچار مشکل میشه .
در این حالت شما هم باید برای اون خانم جواب قانع کننده ای داشته باشید هم برای خونواده تون !
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
کاملا متقاعد شدم که جواب منفی ایشون بعد از رضایت خانواده بهتره
اما در حال حاضر واقعا سردرگمم و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم؟ نمی دونم شاید اگه خودتون رو جای من بذارین حتماً این حالت رو درک می کنین ؛ راستش فکر میکنم دیگه نمیتونم این وضع رو ادامه بدم چون از این طرف مونده از این طرف رونده شدم! این که نتونی هیچ کاری انجام بدی خودش خیلی بده
توکل به خدا:72:
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
در حال حاضر اول یه فنجان چای نوش جان کنید:82:
بعد به نظر من به ترتیب :
اول: همونطوری که خودتون گفتید توکل به خدا
دوم: درس و پاس کردن امتحانات به نحو هرچه بهتر
سوم : صحبت مجدد با خانواده در کمال ادب و احترام و با دلائل منطقی و مادر پسند
چهارم : تا اون موقعه خدا بزرگه ، اشناء الله هرچه خیر و مصلحته شماست پیش میاد:323:
(برید سر درس و امتحانتون)
موفق باشید:72:
RE: ....::::::: تو رو خدا کمکم کنـــــــید :::::::....
سلام ...
اقای haft امیدوارم در امتحانها بهترین نتیجه را بگیری ...
ممنون از موعود عزیز برای جوابی که به آقای haftدر پست 35 دادن.
حرفهای موعود کاملا منطقیه و شما همانطوری که ایشان گفتند عمل کنید حتما نتیجه خوبی خواهید گرفت .
و با تمام احترامی که برای موعود جان قایلم باید بگم منظور من از گفته ام"حرفهای موعود عزیز را کاملا قبول دارم" همون پست 31 بود .چون در مورد برخورد شما با خانواده و نظر ایشون در مورد مادرتان و متوجه شدن خانم و... بود یعنی دقیقا منظورم همون پست 31 بود...ببخشید که گنگ تایپ کردم ...