RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
به نظر من اول اینکه می تونی یه بهانه ی دیگه مثل اینکه مثلا فلان فامیل دور همسرم فوت شده و ما هم برای احترام هم که شده می خوایم یه مقدار صبر کنیم و بالعکس همین موضوع رو برای فامیل های همسرت هم میتونی عنوان کنی!
به نظر من اصلا این منطقی نیست که ایشون بخوان دائم شما رو چک کنن! دختر یه مقدار عاقلانه تر فکر کن! تو الان اگر محکم نایستی، هنوز که تو در حد عقد هستی، چطور اجازه یا بهتر بگم جرات انجام کاری رو نداری(؟)، حتی این حق رو که بخوای بری با کسی که بیرون گود نشسته و بیشتر از تو و همسرت دیده و شنیده، مشورت کنی، چطوری فردا می خوای توی زندگی از حقوق طبیعی خودت دفاع کنی! من فکر می کنم که توی دوران عقد که مرد بیشتر و بیشتر به حرفهای همسرش گوش میده، بخصوص اگر نزدیک عروسی باشه، تازه همه قربون صدقه ی عروسشون میرن که مثلا با آرامش روحی و روانی بخوان همسرشون رو سر زندگی شون ببرن، شما داری دعوا و بحث میکنی که از حقت دفاع کنی یا واسه ی زندگیت تصمیم بگیری؟
خواهش می کنم یه کم بیشتر به خودت و همسرت و انتخابت ارزش قائل باش و بیشتر فکر کن! نیازی نیست که بخاطر طلاق گرفتن بخوای عروسی رو عقب بندازی، شما فقط میخوای با اطمینان بیشتر سر زندگیت بری! همین!
این میتونه فرصت خوبی باشه تا بهتر همسرت و البته ببخشید ها! اخلاق های بچه گانه و وابسته گونه اش رو بیشتر بشناسی!
از ته قلبم برات دعا می کنم تا بهترین تصمیم ها رو بگیری!:203:
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
اگه حتی یک درصد هم شک دارین نباید عجله کنید چون بعدا دیگه به مراتب خیلی سخت تر از الان میشه! همسر من هم نسبت بهم حساسیت های زیادی داره که می تونم بهتون بگم از این نظر اوضاع بعد از ازدواج بدتر میشه همسر من هم قبل از ازدواجمون مثل نامزد شما بود من جایی تنها نمی رفتم و مرتب با هم تماس داشتیم نمی خوام بترسونمتون ولی الان من ماه هاست توی خونه مون زندانی شوهرم هستم. اگر بهتون بدبینه یا حساسه واقعا این چیزیه که طولانی مدت نمی شه تحملش کرد مطمئن باشین این براتون زجرش ممکنه از هرچیزی بدتر بشه چون این جور مردها حساسیت هاشون به مرور زیادتر هم میشه من خیلی تو یکساله زندگی مشترکم زجر کشیدم هنوز هم اوضاعم همینه و این فقط نتیجه عجله خودم بوده برای همین می گم حتی اگه برای طلاق مستاصلید حداقل ازدواجو به تاخیر بندازید تا بدون دغدغه وارد زندگی مشترکتون بشید حالا بعدا خودتون کلی مسائل پیدا می کنید اگه الان اول کار هم مشکل داشته باشید که دیگه معلوم نیست بعدش چی بشه! همه زندگی ها که یک شکل نیست ولی من که با خیال راحت و صد در صد اطمینان اومدم خونه جدید الان پشیمونم که چرا یک لحظه شک نکردم شما اگه شک دارین قبل از اینکه به مرحله پشیمونی بعد از ازدواج برسین که دیگه نمیشه کاری رو حداقل به این راحتی با یه به هم زدن مراسم عروسی که اصلا هم سخت نیست کرد الان یه اقدامی بکنید!
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
عذر ميخوام اما يكي از اشتباهات شما همين از حد گذروندن رفت و امد و رابطه در دوران عقد بوده....چرا دائم بايد پيش شما باشن يا از حالتون با خبر باشن؟؟
توي يه تاپيك به خوبي اوقات يه خانواده تقسيم بندي شده بود....اوقات تنهايي (تك نفره)...اوقات دونفره....و اوقاتي كه به تمام اعضاي خانواده تعلق داره....شما از وقت تنهايي خودتون مايه گذاشتين خيلي هم مايه گذاشتين.....همه به تنهايي نياز دارن....:305:
آدما عوض نميشن چه ازدواج كنن چه ازدواج نكنن اين خيلي بده كه فكر كنيم با ازدواج معجزه ميشه....مثلا كسي اعتيادشو ترك ميكنه يا حسادت رو كنار ميذاره و ....و ......و.....
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
الناز عزیز
فکر نمی کنم مشکل این دوست ما رو مطالعه کرده باشین .
مشکل ایشون فقط وابستگی همسرشون نیست بلکه بیش تر بی مسئولیتی همسرشون هست .
از همین الان همه چیز بر دوش این دوست عزیز هست و شوهرشون مسئولیت پذیر نیستند و فوق العاده به ایشون وابسته هستند البته این می تونه به همین دلیل باشه که شوهرشون از خودشون کوچک تر هستند.
دوست عزیز همسر شما از همه لحاظ چه مالی چه عاطفی به شما وابسته هست ، اینکه لحظه ای شما رو تنها نمیگذاره یا اینکه دائم با شما در تماس هست چیز خوبی نیست . ایشون با این وابستگی چطور می خوان مرد زندگیه شما باشن . شما برای ایشون نقش یک مادر رو دارید نه همسر.
در واقع همسرتون هنوز به حدی نرسیدند که برای زندگی مشترک آماده باشند .
من و دوستان دیگه راهنمایی کردیم و نظراتمون رو دادیم و حالا این شما هستند که باید خودتون تصمیم بگیرید به خودتون کمک کنید .
زندگی با ارزش تر از این حرف هاست که بخواد با این همه تردید و شک و دو دلی شروع بشه.
امیدوارم تصمیم درست رو بگیرید و عروسیتون رو عقب بندازید و فرصتی دوباره به خودتون بدید.
براتون آرزوی موفقیت دارم.:203:
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
دوست من تبلی و بی ثباتی و در یک کلام بی جوهری مرد چیزی نیست که بتونی درستش کنی. نه شما هیچ کس دیگه نمی تونه. شاید تا حدودی اصلاح بشه ولی ذات وجودی آدم ها عوض نمی شه.
به نظر من هم تا دیر نشده فکری اساسی بکن. برای من هم اصلا قابل هضم نیست که به عنوان یک دختر مستقل نتونی کاری انجام بدی که همسرت متوجه نشه و دائما چکت کنه ...:300:
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
1به تاخير انداخت مراسم عروسي
2 مراجعه به مشاور....بعد از جواب مشاور به فكر جشن وشادي باشيد لطفا:shy:
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
چشم.
از دیروز پافشاری میکنم روی مسئله مشاور و قبول کرده ولی با عقب انداختن عروسی مخالفه میگه میخای ازم فاصله بگیری.ابروریزی یو حرف مردم بهانست میترسه کار به جای باریک بکشه و من باز طلاق بخوام.ضمنا امروز ظهر میره یه شرکت که از دوستان اداره معرفیش کردن اونجا برای کار.از دیشب خیلی اروم گرفته حتی من هر کار میکنم هر چی میگم خونسردو مهربونتر از قبله.همش میگه دعا کن این کار جور شه باز سربازی رو ایراد نگیرن برم سر کار
باورم نمیشه اینقدر ذوق کرده .تا امروز که صد جور کار پیشنهاد دادم حتی من یا دیگران پیدا کردیم یا نشده یا به بهانه ای نرفته ولی اینبار یه ذره فرق داشت برخوردش شاید از بهم خوردن عروسی ترسیده شایدم ....
دعا کنین این بار بهانه ای پیدا نشه شروع کنه بکار.منم همین امروز با خانواده ها حرف میزنم یا به زبان یا به زور عروسی رو عقب میندازم.
از همتون ممنونم که به حرفام گوش میدین و کمکم میکنین.بدجوری سردرگمم و واقعا به راهنمایی هاتون نیاز دارم.هرجور شده پیش مشاور هم میرم.تنها مشکلم الان قبولوندن به خانواده هاست که عروسی رو بهم بزنن ولی میدونم سخته حتی نشدنی چون حتی خانواده خودم هم از شنیدنش بهم میریزن...تازه خونه...اجاره و پول پیش پرداخت شده....جهیزیه....همش علیه منه....یعنی تو این شرایطم اخرش مجبورم قرض کنم و تمام این هزینه های پرداخت شده از تالار گرفته تا کارت و لباس و هزار تا کوفت دیگه رو خودم جبران کنم شاید خانواده ها قبول کنن بهم خوردن عروسی رو.دعام کنین...دعام کنین.
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
سلام
با توضیحی که تو پست آخر دادی کاملا مشخصه که همسرتون احتیاج به یک تلنگر داره ببین وقتی با یک حرف این طور آروم میشه یعنی اینکه میترسه شما رو از دست بده پس یکم باید رو این قضیه کار کنی فعلا پیگیر مشاور باش
در مورد عروسی هم فعلا بزار ترس بهم خوردن عروسی تو دلش باشه و یکم به خودش بیاد
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
دارم همین کارو میکنم ولی مشکل وقت هم دارم یعنی حدودو دو هفته تا مراسم.
ضمنا فقط بترسونمش از بهم خوردن مراسم یا بهم بزنم؟
چون بهم زدن این مراسم بیشترین ضربرو مخصوصا مادی به خودم میزنه
ممنون از راهنماییتون.
RE: شمارو بخدا بگید چه خاکی بریزم تو سرم؟
ببین عزیزم
اینکه عروسی رو بهم بزنی یا نه باید خودت تصمیم بگیری
برای ما گفتن این که عروسی رو بهم بزن خیلی راحت ولی برای شما عمل کردن به این امر فوق العاده سخته اونم در شرایطی که در آستانه ی عروسی هستی
اینجا باید خودت مهم ترین تصمیم زندگیتو بگیری اول از همه برو پیش مشاور و همه ی مشکلاتت رو بدون سانسور بهش بگو (یادت باشه خودتو رو گول نزنی و همه چیزو مو به مو به مشاور بگی)
بعد از شنید نظرات مشاور و صحبت با همسرت باید تصمیم بگیری تو باید انتخاب کنی
1. ازدواج و قبول مشکلاتی که داشتی و داری و خواهی داشت و سعی بر برطرف کردن بخش کمی از اون ها
2. بهم زدن عروسی و فرصت دادن به خودت و زندگیت و منتظر باشی تا همسرت تکون بخوره بعد عروسی بگیری
اگه راه اول و انتخاب کنی باید بگم که مشکلات وجود دارند بزار آرمانی فکر نکنیم همسرتون یه سری رفتارها دارند که شاید ترکش یا ممکن نباشه یا خیلی سخت باشه پس باید قبولشون کنی
در راه اول باید بگم اگر بخواهیم ایده آل فکر کنیم شاید با مهارت شما و تکون خوردن همسرتون و .... 10 تا 20 درصد مشکلاتتون برطرف بشه هیچ وقت فکر نکنید بعد از ازدواج زندگیتون گلستون می شه همسرتون به یک باره می شه مرده مورد علاقه تونو و همه ی رفتارها تغییر می کنه
تازه این 10 - 20 درصد خوشبینانه است البته من نمی خوام بترسونمت فقط دارم واقعیت های بعد از ازدواج رو بهت می گم
راه دوم هم ضرر مالی به همراه چند هفته حرف و حدیث به دنبال داره و همچنین فشاری که خودتون باید تحمل کنید در این صورت همسرتون دوراه داره
یا اینکه به خودش می آد و شما به هدفت می رسی و میرین سر زندگیتون
یا اینکه بازم تکونی نمی خوره و اون موقع شما دو راه داری
یا اینکه جدا بشی
یا اینکه برگردی سرخونه ی اولت یعنی همین الان که با همین شرایط بری سر زندگیت
موفق و پیروز باشی