-
RE: چه جوری بگم؟!
اگه به زندگی در کنار همسرتون علاقه دارید پس تصمیم بگیرید که دیگه در مورد تحصیلات ایشون حرفی نزنید و همه چیز رو فراموش کنید ....... مطمئن باشید اگه همین طور پیش برید بالاخره یه روز صبر همسرتون تموم میشه و اون موقع باید افسوس این روزها رو بخورید .... یکمی دیدتون رو به زندگی عوض کنید و هر از گاهی خودتون رو جای همسرتون بزارید .........اکثر پسرهایی که میرن دانشگاه فقط به خاطر این میرن که ضمینه رو واسه پیدا کردن یه شغل خوب ایجاد کنن تا یه روزی گشنه نمونن(حالا بگزریم از این که اکثرا هم گشنه میمونن):D بعد همسر شما بدون این که چند سال عمرشو واسه پاس کردن واحدا بگذرونه یه شغل خوب داره و از صبح تا شب کار میکنه تا شما و خودش رو از لحاظ مالی تامین کنه بعد شما درس نخوندنش رو هی میکوبید تو سرش؟؟؟. به نظرم شما خیلی بی انصافید ببخشید که مجبور شدم رک بگم :307:
-
RE: چه جوری بگم؟!
عزيزم نا سلامتي تو يه خانم هستي......خانم ها براي فهموندن مطلب به طرفشون كلي راه سراغ دارن از انواع حركت هاي سر و صورت و ابرو و دست گرفته حركت چشم و .....بلاخره يه راهي پيدا ميشه شما به طرفت بفهموني از دستش دلخوري نه؟؟؟؟
-
RE: چه جوری بگم؟!
سلام دلی خانومی
خواهره خوبم همسرت یکم از دستت دلگیره و این طبیعیه چون شما ضعف هاشو به رخش کشیدی واین بدترین چیز در مورده آقایونه
ببین گلم این که تو هی به همسرت بگی من دوست دارم و بهت افتخار می کنم فایده ای نداره باید این چیزها رو خودش از رفتارت بفهمه
اولین قدم اینه که تا اطلاع ثانوی از همسرت نخوای که درس بخونه و بهش ثابت کنی همینی که الان هست رو قبول داری حتی اگه بهت گفت بخاطر تو می خوام درس بخونم بگو نه زمانی درس بخون که بخاطر خودت باشه
دومین قدم اینه که این ذهنیت رو از خودت دور کنی که چون ایشون درس نخونده در بعضی موارد بی ملاس رفتار می کنه و تو باید جلوشو بگیری تذکرهای پی در پی ممنوع ایشون هم به عنوان عضوی از این جامعه که در بازار کار هم هستند روابط اجتماعی رو بلدند پس نیاز نیست مراقب همه ی رفتارها باشی
اگر شوخی یا رفتاری می کنه که باب میلت نیست اینو به حساب درس نخوندنش نزار چون خیلی از آدمای تحصیل کرده هم هستند که رفتارهای نابهنجار از خودشون نشون میدن
گاهی سعی کن بهش اعتماد به نفس بدی مثلا بگو تو نسبت به همسن و سالات خیلی موفق تری و خدارو شکر که تو کارت بهترینیو الی و بلی و ... ممکنه آقایون در مقابل این حرفا اون لحظه عکس االعملی نشون ندن ولی تاثیرش رو روحیه اشون بینظیره
نکته ی آخر اینکه هیچ وقت حسرت زندگیه کسی رو نخور چون تو از درونه اون زندگی هیچی نمی دونی و فقط ظاهرو می بینی
:72:
-
RE: چه جوری بگم؟!
:72:دوست خوبم دل عزیز:72:
با توجه به مشکلات قبلی شما و اینکه همسرتون به خاطر شما خیلی از رفتاراشونو تغییر دادند معلومه که شما رو دوست دارند و رضایت شما براشون اهمییت داره.
در مورد ادامه تحصیل هم همسرتون بی میل نیستند . اما شما باید ذهنتون رو از ادامه تحصیل همسرتون پاک کنید.
شما تصورتون این باشه که همسرتون هیچ وقت قرار نیست ادامه تحصیل بده.حالا این موضوع ارزش این رو داره که زندگی خوبی که به دست آوردید به خطر بیافته؟؟؟؟
همسر شما الان دلگیره . شما باید سعی کنید اون اعتماد از دست رفته دوباره بدست بیاد.
قدر زندگی خوب و همسرتون و مهم تر از همه خودتون رو بدونید.
ذهنیتتون رو تغییر بدید.
دوست خوبم واقعا خوشحالم که به فکر زندگیتون هستید . باید به خودتون افتخار کنید که زندگیتون رو دوست دارید و به خوبی های همسرتون آگاه هستید.
:16:از صمیم قلب برای شما آرزوی موفقیت می کنم:16:
-
RE: چه جوری بگم؟!
بچه ها از همتون ممنونم، راستش دیروز غروب نشستم و یه نامه واسه همسرم در جواب گفته هاش نوشتم و اولش قبل از هر چیز نوشتم که به صداقت در کلماتت، به ادبیات قشنگت ، به داناییت افتخار می کنم و از اینکه وقت گذاشتی و فکر کردی در مورد روابطمون و زندگی مون ازت ممنونم. براش نوشتم که دوست دارم موضوعاتی رو که بین مون هست رو دونه به دونه و با فکر و تدبیر و راه حل درست حل کنیم و به نتیجه برسیم تا اون موضوع دیگه بین مون پیش نیاد، از موضوع به قول همسرم گیر دادن شروع کردم و همین طور انتظاراتی که من در جمع از ایشون دارم، در این مورد بهش پیشنهاد دادم که هر دومون مطالعه مون رو در زمینه زنان و مردان بالا ببریم تا شاید این جور با شناخت بهتر درک بیشتری از همدیگه داشته باشیم، در مورد گیر دادن هم به خودم قول دادم که تا چند وقت دیگه هیچ چی نگم تا اوضاع یه مقدار آروم تر بشه، ولی ازش خواستم تا در مورد انتظارات و خواسته هایی که یه زن به عنوان یه همسر از شوهرش داره رو و اینکه چه جوری اون خواسته ها برآورده بشه فکر کنه! براش نوشتم که من بهتر از شما آگاهم که شما عاقل و بالغ و بادرک و شعور هستی و در این زمینه به شما افتخار می کنم!
دیشب هم قبل از اینکه بخوام امروز نامه رو بهش بدم باهاش صحبت کردم، گفتم: اشکالی نداره، شروع کنیم دونه به دونه مشکلاتمون رو حل و فصل کنیم!
بچه ها از راهنمایی های همه ی شما عزیزان ممنونم!
فقط چه جوری باید اعتماد به نفسم رو بالا ببرم؟ از کجا شروع کنم؟
-
RE: چه جوری بگم؟!
del عزيز
من فكر ميكنم چون شما هنوز تو محيط دانشگاه هستيد بيشتر حساس مي باشيد. وقتي آدم دانشجوست احساسات عجيبي راجع به خودش و آينده اش دارد در حقيقت آدم فكر مي كنه شق القمر كرده وارد دانشگاه شده. فكر ميكنه ديگه خيلي پيشرفت كرده و اگر خداي ناكرده شريكش قدمي عقب مونده باشه دچار بدترين عقب افتادگي هاشده.در حقيقت روياها خيلي پر رنگتر هستند اما وقتي از محيط دانشگاه بيرون ميآييد بخصوص اگر جذب محيط كار بشيد يك كم واقع بين تر ميشويد. وانوقت ديگه اينقدر تحصيلات همسرتون ازارتون نمي دهد من اينجوري فكر ميكنم . اميدوارم موفق باشيد.
-
RE: چه جوری بگم؟!
دوست خوبم خانوم مهناز عزیز ممنونم از راهنمایت! خودم هم گاهی اوقات به این نتیجه می رسم ولی من چند سالی هم هست که دارم کار می کنم و محیط های مختلف رو هم تجربه کردم، من الان هم به همراه درسم کار هم می کنم، از این حقیقت آگاهم! اما نمی دونم چرا از وقتی خودم رو شناختم به موضوع تحصیلات ( البته تحصیلاتی که سازنده باشه روی شخصیت انسانها بتونه تاثیر گذار باشه) حساس بودم، چه برای خودم و چه برای دیگران!
-
RE: چه جوری بگم؟!
بچه ها سلام، راستش بعد از چند روز اومدم که بگم تصمیم گرفتم روشم رو توی زندگی عوض کنم، خوب احساس کردم که همسرم از اینکه دائم دارم سعی می کنم دنبال راه حل باشم، روش پیدا کنم، نامه بنویسم، نتیجه گیری کنم و ... خسته شده! دیگه به قول بعضی از دوستان داره همه چیز رو به یه چشم میبینه! همه ی گفته ها و ناگفته هام رو داره به نام " گیردادن " تعبیر میکنه! خوب حس میکنم خستگیش و بی شوقیش رو نسبت به زندگی مون! اون روز وقتی بحثی بین مون پیش اومد گفت: دیگه خسته شدم از بس احساس می کنم که تو شدی معلم و من شاگردت، توی خونه به جای اینکه محل آرامش من باشه، شده یه سلسله مراتب اداری، نامه بنویس، جواب بده، منتظر نتیجه گیری باش!!!1
فکر کردم دیدم راست میگه، بنابراین به خودش هم گفتم که تصمیم دارم همه چیز رو توی زندگی مون بر پایه ی عشق و محبت بنا کنم، عشقی که بخاطر خدا باشه بعدش هم به خاطر تو! می خوام روشم رو عوض کنم! فکر می کنم باید به این جمله ایمان داشته باشم که "از محبت خارها گل میشود"، یکبار قبلا تجربه اش رو داشتم، رفتارهای عملی براساس عشق خیلی میتونه سازگار باشه!
فردا قراره با یه مشاوره در مورد روشهای زیاد شدن محبت در زندگی و بین همسران صحبت کنم و گفته که یک سری روشها بهم پیشنهاد بده!
امیدوارم که بتونم توی این زندگی هم خودم لذت ببرم و پیشرفت کنم و هم همسرم!
بچه ها همتون رو دوست دارم و از تک تک تون ممنونم!
ولی می دونم که هنوز مشکلاتی زندگیم داره که حل نشده و از اون جمله بعضی از رفتارهای خودم، امیدوارم که بتونم خودم به خودم کمک کنم.
-
RE: چه جوری بگم؟!
سلام خانومی
خوشحالم که تصمیم خوبی گرفتی ولی به شرطی که دل و زبونت یکی باشه و هرچه که به زبون میآری رو قبول داشته باشی و بهش عمل کنی اینجوری مطمئن باش نتیجه می گیری
موفق باشی گلم:72::72::72::72:
-
RE: چه جوری بگم؟!
بهترین راه حل رو انتخاب کردی دل عزیزم
امیدوارم موفق بشی :104::104::104: