RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام به همه دوستای خوبم
شاید هم حق با آقای سنگتراشان بود یعنی واقعا حق با ایشون بود من رفتم باهاش حرف زدم البته منطقی باهاش حرف زدم نه اینکه فکر کنین رفتم از روی احساس باهاش حرف زدم نه اصلا اینطور نیست
حرف آخرش رو وقتی بهم زد که داغون شدم دیگه اصلا نمی تونستم خودم رو کنترل کنم داشتم می خوردم زمین ولی خودم رو کنترل کردم و جلوی اشکام رو گرفتم
وقتی دید داره گریه ام می گیره نیشخندی زد و گفت تو فکر کردی من اینقدر ناراحتی قلبی ام شدیده که تو داری فکر می کنی . اون بهم گفت که من توی دستش بازیچه بودم اون منو نمی خواست از اول هم منو نمی خواسته حرفاش واسه من خیلی گرون تموم شد به طوری که وقتی اومدم خونه اولین کاری که کردم رفتم توی اتاقم و تا تونستم گریه کردم بعدش هم می خواستم برم پیش یکی از دوستام اما از شدت سردرد نتونستم یه دونه آرامبخش خوردم و خوابیدم تا همین الان که دارم این کامنت رو می زارم .
واقعا واسه اون متاسفم چون لیاقت عشق من رو نداشت
بعدش هم واسه خودم متاسفم که دل به همچین ادم پستی داده بودم
حالا بهم بگین چی کار کنم که از این فشار روحی که رومه رها بشم
ولی با این که این کار رو با من کرد و اینجوری بازیم داد نمی دونم چرا نمی تونم بگم که ازش متنفرم حتی نمی تونم بگم که دوستش ندارم
واقعا ایندفعه دیگه نمی دونم باید چی کار کنم
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
گردآفريد به اين دليل اين موضوع رو گفتم چون اين خانم درمورد بيماري قلبي اين آقا تا چه حدي اطلاع و آگاهي داره؟اصلا مي دونه اين بيماري چه شرايطي رو براي شخص به همراه داره؟ساده ترين مطلب اين آقا چه رژيم غذايي بايد داشته باشن و اين خانم مي تونه اين رژيم غذايي رو تحمل كنه؟
پدر من عمل باز قلب كردن و دچار بيماريه قلبي هستن خيلي سخته كه اين غذاهاي بي روغن و بي نمك و بي ادويه رو بخوري يا ماهي يك بار براي چكاپ به دكتر مراجعه كني و بعد از اون هم حدود 3-4 ساعت توي يه آزمايشگاه درگير آزمايش و جواب اون باشي و از همه اينها سخت تر شرايط تنفس اين افراده كه توي هر مكاني نمي تونن باشن و هر تحرك و فعاليتي رو نمي تونن انجام بدن نمي تونن فشار روحيه زيادي رو تحمل كنن اينها رو اين خانم مي دونن؟بعيد مي دونم
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام مرکا عزیز حق با شماست شاید من اینها رو ندونم
من از خودم بدم میاد
بیشتر به خاطر اینکه بازیچه دست یکی بودم که زل زد تو چشمام و بهم گفت که منو نمی خواد بهم گفت که از اول هم منو نمی خواسته هر کدومتون جای من بودین الان چی کار می کردین یکی رو که خیلی دوستش داری یهو بیاد بگه که تو دستش بازیچه بودی
از خودم بدم میاد چون به این راحتی به یکی که هیچ شناحتی ازش نداشتم دل بستم
واسه خودم متاسفم که عشق پاکم رو فدای همچین آدمی کردم
می فهمین از خودم بدم میاد نمی خوام دیگه زنده باشم نمی خوام زندگی کنم به حدا خسته شدم از این همه حقارت خسته شدم
تو رو خدا کمکم کنین نمی دونم باید چه جوری تحمل کنم
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard
من با همه وجود می فهمم چی میگی وچه احساسی داری....
ولی خدایی که ما را آفریده بسیار توانا آفریده است. ممکن است از روی ضعف اشتباهی مرتکب شویم، ما اگر از توانایی و شعور خود استفاده کنیم حتی از شکستهایمان درس می گیریم و موفقیت بیشتری را کسب می کنیم.
خواهش می کنم پست 22 در همین موضوع را که پیش از پیش برایت نوشتم برگرد و دقیق مطالعه کن.
در مورد عشق صحبت کردم؟
تو شکست نخوردی؟ می دانی چرا؟
چون عشق یک مفهوم در قلب ماست.... به وجود می آید ولی از بین نمی رود. عشق یک انرژی فوق العاده است که عامل حرکت انسان است ، از یک صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود اما از بین نمی رود.
شاید در مصداق اشتباه کنیم و اشتباه لباس بلند عشق را بر تن یک جسم کوچک بپوشانیم و به قامت او اندازه نباشد. اما عشق ما همچنان در اختیارمان هست. نیاز است که دقت کنیم و این گوهر را به آنکس که قابلش را دارد و توانائیش را دارد بسپاریم.
اکثر دختران و پسران با بی دقتی در پیدا کردن مصداق و فرد مورد نظر اشتباه می کنند. اما عشق را در قلب خود خوب متوجه شده اند.
احساس حقارت نکن. چون در درونت عشق داری
احساس رنجش نکن چون در وجودت عشق داری
احساس شکست نکن، چون با عشق آشنایی
احساس خستگی در تن عاشق ذوب می شود.
سعی کن خودت را گسترش دهی....
عشقت را پروبال دهی...
عشقت را رشد دهی...
همه ما شاهد عشق درونیت هستیم.
باید تعادل را بیاموزیم...
ما دوستان در بیرون از گود بهتر بر اوضاع مسلط هستیم...
آنوقت که او را فداکارتر از خود خواندی و عنوان این موضوع را انتخاب کردی، به خاطر شدت احساست و افراطی بودن تو را تردت نکردیم، و در کنارت برای این عشق بزرگت تحسین کردیم اما نظر هم دادیم، و اکنون هم که به شدت نوع دیگری فکر می کنی باز هم در کنارت هستیم و مواظب هستیم که در این مسئله تفریط نکنی.
بارها گفته ایم.... ثبات و تعادل در احساس و فرمان گرفتن از اندیشه به ما کمک می کند که زندگی توام با آرامشی را داشته باشیم.
دوست عزیز
ما همه در کنارت هستیم :122: :228:
باور نکن تنهائیت را ( اینجا کلیک فرمائید)
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
جهانگرد عزيز سلام
به نظر من شما شكست نخورديد بلكه تجربه كسب كردي مگه نمي گي با اينكه اينجوري بوده ولي باز نمي توني بگي كه ازش متنفري پس بدون دوسش داشتي و دوست داشتنت حقيقي بوده حالا حتما كه نبايد بهش برسي اتفاقا خيلي از دوست داشتنها در نرسيدنش قشنگه اشكال نداره از اين موضوع درس بگير بالاخره به اين فكر كن كه تونستي خيلي چيزها ياد بگيري و دوران خوشي رو با هم گذروندين همه چيز كه در رسيدن معنا نمي گيره خيلي ها هم در نرسيدن معني مي گيرن
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
حق با شما بود من از اول هم نباید اینقدر بهش دل می بستم درسته که واسم یه تجربه شد ولی واقعا تجربه سنگینی بود بیشتر از هر تجربه و شکستی توی زندگی ام کمرم رو خم کرد طوری که دیکه نمی تونم از جام بلند شم هنوز هم وقتی می بینمش پاهام سست می شه و می خوام بزنم زیر گریه اما نمی تونم
به نظر شما حالا باید جی کار کنم
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard ،:43:
از اسمی که واسه ی خودت انتخاب کردی معلومه که به سفر ، دنیا دیدن و کسب تجربه علاقه داری و این محشره ....
می دونی چرا ؟ چون زندگی یه سفر سراسر تجربه است . یه سفر مهیج و پر از خاطرات خوب و بد که اون رو دوست داشتنی و ما رو بزرگ می کنه ... و باور کن زندگی برای همه همینطوره ... واسه همین هم هست که یه جوون 20 ساله علیرغم شور و انرژی که داره اغلب نمی تونه به اندازه ی یک پیر 70 ساله (که حتی ممکنه به نظر فرتوت بیاد) در مورد زندگی قضاوت بجا و عاقلانه تری داشته باشه ....
می خوام یه حقیقتی رو بهت بگم :
خیلی وقتها بوده که احساس کردم آن چنان زمین خوردم که بلند شدنم غیرممکنه ... اما بعد در کمال ناباوری محکمتر و توانا تر از قبل ازجام بلند شدم
(افتادم و عاقبت چنین بود بی بند ، نگیرد آدمی پند)... ....
و می دونم این فقط من نیستم که چون گاهی سربه هوام یا چون توی تاریکی راه می افتم یا چون راهو درست بلد نیستم یا چون ... زمین می خورم بلکه زمین خوردن و بلند شدن یکی از نقشهای اساسی انسانهاست ...
اصلا می دونی چیه ؟ به نظر من ارزش آدما به زمین خوردن اوناست مشروط بر اینکه وقتی از جاشون بلند می شن خودشونو نبازن و یا اینکه دوباره از یک سوراخ گزیده نشن و یا ....
عزیزم ؛:72:
باید به خودت ببالی که همین حالا فهمیدی باید در روشت تجدید نظر کنی . الان دیگه نوبت اینه که محکم و قوی از جات بلند شی تا ببینی که چقدر بزرگ شدی ... به خودت اعتماد کن ... نترس و مطمئن باش این تجربه سنگین می تونه چراغ راهت باشه برای یک زندگی بهتر... ...
موفق باشی
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
طاهره جان ممنونم که راهنمایی ام کردی
ولی خوب یه مشکلی که من دارم اینه که تحمل ضربه خوردن رو ندارم به همین دلیله که همیشه توی زندگی ام ضربه خوردم خدا خودش به داد من برسه
این اولین تجریه شکست من نبود من توی زندکی ام خیلی شکست خوردم اما تا اونجایی که تونستم از جایم بلند شدم امیدوارم این دفعه هم بتونم
یکی از دوستان من به من پیشنهاد داده بود که سر خودم رو گرم کنم تا بتونم فراموش کنم که چی به سرم اومد
فعلا اینقدر کار سر خودم ریختم که حتی وقت سر خواروندن هم ندارم چه برسه به فکر کردن نمی دونم الان باید نسبت بهش چه حسی داشته باشم هنوز هم نمی تونم بهش احساس نفرت داشته باشم ولی نمی تونمم دوستش دارم مثل قبل
یعنی هنوز هم دوستش دارم اما وقتی به این فکر می کنم که چه بلایی سرم اوردم ازش متنفر می شم اما چند لحظه بعد انگاز دچار عذاب وجدان شده باشم که چرا ازش متنفر شدم هر چی باشه اون دو سال مهمون دل من بوده
الان هم نمی دونم که باید چی کار کنم
شماها به من کمک کتید
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
روزي شيوانا پير معرفت يكي از شاگردانش را ديد كه زانوي غم بغل گرفته و گوشه اي غمگين نشسته است. شيوانا نزد او رفت و جوياي حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بي وفايي يار صحبت كرد و اينكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفي داده و پيشنهاد ازدواج ديگري را پذيرفته است. شاگرد گفت كه سالهاي متمادي عشق دختر را در قلب خود حفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد ديگر او احساس مي كند بايد براي هميشه با عشقش خداحافظي كند.
شيوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطي به دخترك دارد!؟"
شاگرد با حيرت گفت:" ولي اگر او نبود اين عشق و شور و هيجان هم در وجود من نبود!؟"
شيوانا با لبخند گفت:" چه كسي چنين گفته است. تو اهل دل و عشق ورزيدن هستي و به همين دليلآتش عشق و شوريدگي دل تو را هدف قرار داده است. اين ربطي به دخترك ندارد. هركس ديگر هم جاي دختر بود تو اين آتش عشق را به سمت او مي فرستادي. بگذار دخترك برود! اين عشق را به سوي دختر ديگري بفرست. مهم اين است كه شعله اين عشق را در دلت خاموش نكني . معشوق فرقي نمي كند چه كسي باشد! دخترك اگر رفت با رفتنش پيغام داد كه لياقت اين آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعي اين شور و هيجان فرصت جلوه گري و ظهور پيدا كند! به همين سادگي!"
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
امروز بعد از حدود 4 ماه دوباره برگشتم سراغ این پست نمی دونین با چه سختی دوباره توی تالار پیداش کردم چون این دفعه دیگه داشتم دیونه می شدم
امروز وقتی ایمیلم رو باز کردم یه ایمیل ناشناس دیدم وقتی خوندم جا خوردم دیکه داشتم دیونه می شدم بعد از گذشت 4 ماه که تازه داشتم همه چیز رو فراموش می کردم اون برگشته و این ایمیل رو برام زده
سلام
من كسی هستم كه ناراحتی قلبی دارم و 5 سال به كسی علاقه مند بودم كه هیچ چیز در وجودش نبود
ولی بعد ها مدتی گذشت خانمی به من علاقه مند شد. در درون حرفهایش صداقت ومتانت و وقار و... موج میزد. علاقه را در درون چشمانش میشد دید. روزی با خدای خود خلوت كردم. من در مقابل احساس و علاقه او مسئول بودم. از وضعیت قلبی خود نیز آگاهی كامل داشتم. برایم سخت بود اما تصمیم گرفتم از او فاصله بگیرم. میدانی چرا؟ بخاطر علاقه ای كه به او پیدا كرده بودم. مردها وقتی چیزی رو از جون و دل دوست دارم نمیتونن بخاطر خودخواهی خودشون آینده كسی رو تباه كنن. تماس شما اون رو عذاب میده. بخاطر شدش هم كه شده اكه واقعا دوستش داری فراموش كن. بذار بقیه عمرش رو با خدای خوش خلوت كنه و خوش باشه. اینها رو میگم چون میدونم چی میكشه.
خدا نگهدار
وقتی خوندم ناخودآگاه اشک تو چشمام جمع شده بود .
حالا باید چی کار کنم؟