RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
كاشكي يكي بود ميتونست با اين تفاله چايي هاي تو استكانم واسم فال جايي بگيره....!
(در همين لحظه... صداي در.....!!!!) اي بابا كاش يه چيز ديگه از خدا ميخواستم....
اومدم اومدم ... سلام عليكم ... بفرمايين؟؟؟ شما؟؟؟ (قيافش كه شبيه فالگيرا نيست... خيلي بهتره...)
- --من baby هستم از تالار همدردي ....
- چيييييي مييييگيييييييي؟؟؟؟؟ واقعني ؟؟؟ شوخي ميكني؟؟؟؟ چه جوري اومدي اينجا؟؟؟؟ اي واي ببخشين سلام عليكم.... سلام عليكم ... شما كه داشتين ميرفتين خونه مثل من ....؟؟
پس چطور سر از اينجا درآوردين؟؟؟؟ كاشكي مثل من رو هم مياوردين.....
--- قربون شما .... گفتيم يكي يكي بيايم كه شما هول نكنين .....
نه بابا ما خيلي مهمون نوازيم . ... :73: البته اگه خونه باشيييم.... :P الان هم اتفاقي خونه ايم....
--- خب پس بيام تو.... ؟؟؟
ها؟؟؟؟ بله بله بفرمايين ..... مهمون حبيب خداست..... مخصوصا كه از تالار همدردي بياد....
اونم اين همه راهو.... :43:
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
مادرم میگه:::.."نقاب" بپاشو اون سفرو بیار نهارو بخوریم!!
به بابا هم بگو دست از اون کتاب شعر برداره بیاد نهار....
بابا میگه::..مژده دهید یار که بوی!!!!!
نقاب::بابا تورو خدا ول کن..
مامان راستی برادرم کجاست..دیر کرده...در همون لحظه ...زنگ در به صدا در می یاد...
مامان: حتما برادرت...نقاب::مگه اون کلید نداره
کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا به(شوخی)::منم منم بوزگ زنگوله پا!
بفرمایید با کی کار دارید؟؟؟
شیرین خانوم::از تالار مزاحمتون می شم..
من>>>به مامان>: مامان فکر کنم همون خانومست که قرار بود ..........
مامان:نه بابا اون که دیروز اومده بود..پس چرا خشکت زده درو باز کن حالا هر کیه!
بفرمایید داخل...
شیرین خانوم::چه عجب..میزگرد تصمیم گیری شما تموم شد..(.توی دلش میگه) >>این "نقاب" هم .........
درو باز می کنم.....>>>خدایا ایشون کین؟؟
شیرین:: دعوتم نمی کنی تو....نقاب>>.اخ ببخشید کمی شوکه شدم..
شیرین جون:>>چطور؟؟
مامان::نقاب خدا بگم چیکارت کنه مهمون دم درد خشک زد بگو بیاد تو....
شیرین جون:>>نه دیگه مزاحم نمی شم....بابا:>>دیدی پسر گفتم>>مژده دهید یار را...
نقاب>>>بابا بده...زشته...
بابا:: دخترم بفرما داخل...
خوب نقاب جان نمی خواهی این مهمان را معرفی کنید......نقاب>>خدایا اخه چی بگم...(چقدر شبیه دختر همسایمون شیرینه) همین جوری میگم =بابا نشناختید شیرین جونه دیگه!!!
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/99939666.gif" />وای چقدر خوابم میاد .
زییییییییییییییییینگ<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/35333696.gif" />
ای بابا کیههههه؟ دستتو از رو زنگ بردارقلبم ریخت
الوو! نه ببخشید بله؟ کیه؟
نقاب هستم یاسی خانوم<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/327503986.gif" />
کی؟
نقاب. نقاب تالار همدردی
ای بابا این کیه دیگه؟ ینی چی نقاب تالار همدردی؟ وای گیجه خوابم<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/100317434.gif" />
اهاااااااان . تالار همدردی. نقاااااااااب<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/52947516.gif" />
بفرمایید نقاب جان.
این چه صداییه میاد!
انگار دوا شده.
پس نقاب کو؟ چرا جواب نمیده؟
برم دم پنجره ببینم چه خبره.<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/35914585.gif" />
دادااااااااااااااااااش داری چیکار میکنییییی؟
نزززززززززن.
صبر کن توضیح بدم
داداااااااااااااااااااش
اومده در خونه میگه با یاسی کار دارم .
یاسی هنوز داداشش نمرده که تو ...
ای بابا داداش نززززززن . توضیح میدم. بابا ایشون نقاب تالار همدردی هستن. خودتم که مطالبشونو می خونی تو تالار...
آ قاااا شرمندهههههههههه
آبجی چرا زودتر نمی گی؟
ای وای کتتم که پاره شدهههه
آبجی چاییو بزار بیان یه گلویی تازه کنن
نههههههههههه
خیلی ممنون
از شما به ما رسیدههههه..........<img src="http://www.desktopsmiley.com/dl/86050413031/f/104311566.gif" />
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
خیلی ممنون
از شما به ما رسیدهههههه...........
تازه خونه نرفتم این بلا سرم اومد ....خونه برم که!!!
دیگه چیکار میشه کرد بریم..لااقل گلوی تازه بکنیم..یه چایی یه شربتی...
سلام علیکم و رحمته الله.....(باید کمی محتاط باشم این برادر "یاسی" بدجور حال آدمو میگیره)
خوب شد این فقط یه برادر داره...وگرنه فاتحم خونده شده بود...
برادر یاسی::>>>"نقاب" ..داش نقاب..اوهی نقاب...مرتیکه..
نقاب>>>اخ..ببخشید حواسم نبود بله بفرمایید..
برادر::چیه ترسیدی..جون داش راستشو بگو...
نقاب:>>نه بابا ..منو ترس..
برادر:>>با این اسمیه اخه؟؟نقاب هم شد اسم...سوسول بازی چرا در میاری؟؟ نقاب...خندم گرفت
نقاب:>>>بله ..شما به بنده لطف دارید ..هر چی شما بگید..چی بزارم اسمو خوشتون بیاد؟؟
یاسی:>>>تورو خدا ول کنید این حرفارو...یک روز آقای "نقاب" تشریف آوردن خونه ما (البته خوابمو هم به هم زد) حالا تو هم هی بهش گیر بده....
برادر:>>>راستی شنیدم تو تالار با دخترا کلکل می کنی...هان؟؟
نقاب:>>>نه به خدا...مارو کلکل...ما کلم هم نیستیم...
برادر:>>ای ول خوشم اومد ...به این میگن مرد..
نقاب(توی دلم):>>بابا یاسی خانوم یه چیزی بگو.....الان برادرش منو !!!!
خوب اگه اجازه بدید رفع زحمت کنم.....یاسی>>>نه آقای نقاب کجا...شما که الان تشریف آوردید.....برادر>>>ببینم بازم که تو با پسر مردم دهن به دهن شدی...اصلا برو تو حال...درم ببند.
نقاب>>یاسی خوب خداحافظ.....برادر>>>به سلامت....
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
زینگ........زینگ............
مامان میگه: ای وای باز این خواستگارا دست بردار نیستند چند بار بگم بابا من دختر شوهر نمیدم تا دخترم پروفسر نشه اصلا خواستگار به خونه راه نمیدم چه برسه به ازدواج و این حرفا................
زینگ.........زینگ...........
-مامانم : کیه؟
- منم ، نقاب
- ای خاک عالم، بقیه نقاب نداشتن ردشون کردم حالا اینو چیکارش کنم
مامان کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچی دخترم تو درستو بخون
زینگ..........زینگ.............
-کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- خانم گفتم که منم نقاب، همدردی........، تالار........
- ای داد بیداد حالا هیچی نشده با هم همدرد هم شدن، رفتن با هم تالار دیدن نکنه تالار عروسی باشه!!!!!!!!!!
مامان کیه ؟؟؟؟؟؟؟
مگه نگفتم تو درستو بخون
آخه مگه میشه، یکی داره زنگ درو میسوزونه تو میگی درستو بخون
ای دختر، خدا بگم چیکارت نکنه، این کیه که با تو همدرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وا یعنی چی مامان؟؟؟؟؟؟
نمیدونم که، تو باید بگی میگه همدردم تازه میگه تالار این کدوم تالار رو میگه؟؟؟؟؟؟؟
مامان این حرفا چیه؟؟؟
حالا اینا هیچی تو صورتش هم نقاب داره، والله من که مردی ندیدم که رو صورتش نقاب باشه!!!!!!!!!!
یکم فکر میکنم همدرد، تالار، نقاب ، ای داد بیداد مامان میدونی چی شد نقابه ، نقاب تالار همدردی، همونی که 19 سالشه، خیلی میدونه
وا دخترم این که از تو کوچکتره
مامااااااااااان قربونت برم این که خواستگار نیست
زینگ............زینگ............
ای وای یادم رفت درو باز کنم
بازم این آیفون خراب شده در و باز نمیکنه میرم دم در. ای وای چرا اینجا اینقدر علف سبز شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس نقاب کو؟؟؟؟؟؟؟؟نکنه رفته؟وا آقا نقاب چرا اینجا واستادین؟؟؟؟؟؟؟
- از بس که در و باز نکردین زیر پام علف سبز شد دیگه
-خدا مرگم به پس سر و وضعتون چرا اینجوریه کتتون چرا پاره شده؟؟؟؟؟؟
- والله برادر یاسی خانم یه خرده صمیمی شدن این نتیجش بود
-شرمنده به خدا " به خاطر علف ها" بفرمایین تو حالا یه شربتی،شیرینی اگه هم نبود به قول دوستان یه آب خنکی در خدمت باشیم[hr]
شرمنده مثل اینکه این بی اسم عزیز، اسم هم که نداره صداش کنیم یک دقیقه زودتر در رو باز کردن
RE: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
بعد از یک چتر اندازی طولانی از خونه مثل من میرم خونه خودمون تا در رو پشت سرم بستم دیدم صدای زنگ اومد!!!!
ای وای، باز هم لابد یکی از تالار همدردی اومده خونم! حالا چی کار کنم؟؟
بذار جواب ندم فکر می کنه خونه نیستم.
- روزن در رو باز کن میدونم خونه ای همین الان دیدمت رفتی خونه..
ای وای ای داد مردم دیگه آدمو تعقیب می کنن بذار ببینم حالا کی هست
- بله بله بفرمایید شما؟ ببخشید کمر که ندارم گوشهام هم این چند وقته سنگین شده!!
- من نها هستم
- نها؟؟ ای وای نها جون خوبی خانمی چه خوب شد اومدی خیلی دلم برات تنگ شده بود فقط ببخشیدا من کمرم درد می کنه نمی تونم بچرخم تا در رو به روت باز کنم، عزیزم چیزی می خوری از بالای در بندازم برات توی کوچه؟
- بله می خورم میوه ای چیزی دارید بندازید
- باشه مادر... ای وای نها جان اومدم یه قدم بردارم کمرم تیر کشید مادر، نمیتونم برم برات چیزی بیارم بزار یه چیکه آب بدم بریزی توی حلقومت.
- آخه چطوری شما که نمی تونی در رو باز کنی، میخوای برم از سر کوچه آب معدنی بگیرم؟
- ای وای خدا مرگم بده نه مادر، خودم بهت آب میدم، تو مهمون منی عزیزززززززززززم..
یواش یواش رفتم سمت شیر آب، بازش کردم و شلنگ رو گرفتم از بالای در توی کوچه...
- نها، نها جان، چرا ساکت شدی مادر؟
دیگه هیچ صدایی نمیاد..چند بار دیگه صداش کردم، نه سکوت مطلق، حالا با خیال راحت می رم توی خونه و استراحت می کنم.. شاید هم برم خونه یکی از بچه ها !!! :D
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
ester7: یعنی کی میتونه باشه این موقعه...
ester7: بله: شما؟
روزن تالار همدردی
ester7: الهی همون خانمست که نی نی تو راه داره، خدایا با این وضعیت چطوری همش راه میفته میره خونه این و اون، اونم بدون امید آقا... از دست این بچه های تالار همدردی که خیلی هاشون راه افتادن مهمونی این ور و انور. آخه من عاشق مهمونم اما باور کنید این روزا خیلی سرم شلوغه درک کنید... وای چقدر بد جنس شدما
ester7: بفرما تو قربونت برم خوش آمدید، صفا اوردی. آخی حتما خیلی هم خسته ای. حالا با چی اومدی عزیزم؟
روزن: هواپیما
ester7: خب پس زیاد خسته نشدین. اما کاش بی خبر نیومده بودین. ولی قدمتون به چشم.
ester7: چی میخوری روزن چون نوشیدنی خنک یا گرم؟
روزن: خنک باشه بی زحمت
ester7: با شربت بهار نارنج موافقی عزیزم
روزن: آره خوبه، لطفا زیاد شیرین نباشه.
ester7چه خبرا روزن خانم. چشمتون روشون هم واسه این مسافر کوچولو، هم به خاطر شادی نازنینم. از بابا مامان چه خبر؟ همه چی خوب پیش میره؟
روزن: خداروشکر، آره همه چی خوب خوب شدش، گذر زمان همه چی رو درست کردش. با بابا هم دیگه آشتی کردیم.
ester7خیلی خوشحالم کردی مهربون.
خوب خانمی می دونم این همه را اومدین، منزل خودتونه. راحت باشید. منم عاشق مهمونم. البته این روزا کارم زیاده هم پروژهای کاری را باید تموم کنم هم واسه یه سری همایش مقاله بنویسم.
روزن : ای بابا تو هم که ما رو بااین مقاله نوشتنات کشتی، چه خبرته؟ همش مقاله مقاله ... این کلاس ملاسا چیه واسمون میذاری.
ester7 : آخه محیط زیست خیلی مظلومه فعلا تنها کاری که میتونم بکنم مقاله نوشتنه. پس نباید کوتاهی کنم. و 5 ژوئن روز جهانی محیط زیسته واسه همین وقت زیادی ندارم.
روزن: ok ، مزاحم نباشم.
ester7: نه عزیزم این چه حرفیه من به کارم میرسم شما راحت باش. فکر کنم مامانم اومدن، آره درسته. مامان ایشون روزن خانم از بچه های تالار همدردی هستن.
مامان جونی: به به خانم خوش اومدین. صفا اوردین. خوب کردین ما هم تنها بودیم. خانواده محترم خوبن؟ چرا تنها تشریف اوردین.
روزن جان راحت باش مامان کاملا با بچه های تالار آشنایی دارند. و همه را خوب می شناسند.
مامان: چقدر دخترمون از شما و صبرتون تعریف می کرد خیلی دوست داشتم از نزدیک زیارتون کنم. چقدر خوبه شماها تجربیاتونو به هم میگین. دختر ما که همه فکر و ذکرش بچه های تالار شدن. بعضی وقتا دیگه حوصلمو سر می بره از بس تالار همدردی جلو چشمشه، و بعدشم می خواد ازش حرف بزنه، خب شما یه چیزی بهش بگید. فکر کنم اینم یه جور وابستگی پیدا کرده باشه
روزن: آره حق داره، آخه ما هممون اینطوری شدیم. اونجام یه خانواده تشکیل دادیم.
مامان: خدا آخر عاقبت همه جون ها را به خیر کنه...
ester7: (تو دلم می گم خداروشکر مامان به دادم رسیدن)، روزن جون من فعلا برم به کارم برسم تو اتاقمم، کاری داشتی صدام کن. آخه کامپیوتر روشنه. برم دیگه...
ester7: اگه کمر دردتون زیاد اذیت نمی کنه که عصری بریم بگردیم. به قول خودمونی بریم یه تابی بخوریم.
روزن: نه من برا این جور چیزا نه تنها نه نمی گم، خوشحالم می شم.
ester7: من دیگه صدای واضحی ندارم که براتون گزارش مهمونی را بدم...
فعلا...
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
اخی...عجب روز و روزگاری بود امروز!!!
اون از خونه "یاسی" ...که داداش خیلی به من لطف کرد...
اونم از خونه "نها" عزیز....که واقعا صبر و تحمل رو به آموختن..گر صبر کنی پشت در....از پشت سر علف می روید قد به قد./..
برم خونه ...دیگه من از این به بعد مهمونی نمی رم....
اخیش...هیج جا خونه آدم نمی شه...
زینگگگگگگگگ...زیییننگگگگ...
نقاب>>ای خدا یعنی کیه...(من که الان رسیدم//مامان و بابا هم که خونه نیست..چایی هم دم نیست.)
کیه؟؟؟.....
استار>>>باز کن مهربون...(این تکه کلام برام آشناست)
نقاب>>شما؟؟؟
استار>>>دستت درد نکنه...منو نشناختی..منو یادت نمی یاد..
نقاب>>>خدایا...آهان حتما یکی از بچه های تالاره...من که نشناختمش..ولی درو باز می کنم.
سلام...بفرمایید...
استار>>>شما عادت دارید نشناخته درو باز کنید
نقاب>>>شما از کجا فهمیدید که من نشناختمتون؟؟
استار>>>>مثل اینکه یادت رفت...من خانوم هستم و خانوم ها هم توی تشخیص بیستن..
نقاب>>>بله....نه...آره دیگه..
استار>>>خوب "نقاب" جان اگه گفتی اسمم چیه؟؟
نقاب>>>عجب جاکلید خوشگلی داره...اه..عکس یه گربه روشه...
نکنه!!!!...وای..سلام "استار" خانوم.....بابا شما که از خودمون هستید...من اگه می دونستم شمایید که این قدر رسمی برخورد نمی کردم....
استار>>>>(توی دلش) ...حالا خیلی هم صمیمی نشی...زود پسرخاله میشه...
نقاب>>شما چیزی گفتید....."استار">>>نه گفتم عجب خونه خوشگلی دارید؟؟(اخه کجاش خوشگله استار حرف دیگه بلد نبودی بزنی)
نقاب>>>راستی استار خانوم امروز تالار چندساعتی بسته بود آره؟؟ من که هر چقدر تلاش کردم نتونستم وصل بشم...
استار>>>(الان حالشو می گیرم) نه اتفاقا امروز از بقیه روزها زودتر به تالار وصل می شد..حتما اینترنت شما کم سرعته.؟
نقاب>>>>(توی دلم)::نه خوب بلده..حال گیری کنه...نقاب::تو از کجا میدونی منظوری از این حرف داشت..بابا رشته تو روان شناسی کمی رعایت کن...زو.د قضاوت کردن کار درستی نیست ها....الان محترمانه جوابشونو میدم:
بله...شاید هم همین طوره
نقاب...استار.....""سکوت حکم فرماست بین این دو""
نقاب>>>راستی استار خانوم از مدیریت تالار راضی هستید؟؟؟(اخه کی راضی نیست) (خودم) (نه خودش)(خودمو خودشو خود) (خوبه)...
استار>>>>بله..چرا که نه آقای سنگ تراشان سنگ تمام می گذارند....
نقاب>>>استار خانوم ما که این حرفا رو باهم نداریم.....بیا حالا که کسی نمی تونه حرفامونو گوش بده....لا اقل یه انتقادی از مدیر بکنیم تا دلمون خنک شه..چطوره؟؟
استار>>>>نقاب جان اصلا ازت انتظار نداشتم......
نقاب>>>بابا استار چرا ناراحت می شی ...شوخی کردم(توی دلم):: ولی آی می چسبید...جایی خود مدیر خالی..
اصلا.....پاشو بریم ...خونه مدیر ...یهو...سرزده...غافل گیرش کنیم...
استار>>>خجالت بکش....نقاب زود صمیمی می شی ها....
نقاب>>>عجب ها....بابا من نفهمیدم...اگه صمیمی نباشیم میگید خشکه...صمیمی باشیم میگید لوسه....تکلیف من پسررو روشن کنید دیگه؟؟؟ای خدا یکی به دادم برسه...
به: اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟
...
زنگ در خونه بازم به صدا درمیاد و منم حسابی سرم شلوغه اما چکار کنم که مهمون حبیب خداست.
داداشی جونیم درو باز میکنه، بله جناب عالی ؟
مهمون : من از بر و بچه های تالار همدردی (نقاب) از دوستان استار
داداشی جونی: ای بابا کارتون چیه؟ امنیتم دیگه نداریم از دست این دختره آدرس خونرو به همه داده؟// خوبه یه خواهر بیشتر نداریما آبرو واسمون نذاشته تو در و همسایه. دوستای حقیقیش کم بودن حالا مجازیم پیدا کرده. واقعا چشمم روشن باشه این یکی دیگه پسرم هست...
چقدر به مامان گفتم جلو این دخترتونو بگیرید، پناه بر خدا از دستش...
همدرد شدی دختر، نه؟/یه همدردی نشونت بدم که یادت بره ...
داداشی منو صدا میکنه ببین آقا چکارتون دارن
میام میبینم نقاب. وای چقدر دوست داشتم شما رو باز ببینم.
به دادایی میگم چرا تعارف نمی کنی بیان داخل. خب بفرما. خوش آمدین.
چه خوب شد امروز داداشمم هستا. به داداشم میگم این آقا نقاب جوونه 19 ساله تالاره ها همون که گفته بودم نابغست. خیلی قشنگ صحبت میکنه، همیشه گفتم نقاب مرد بزرگی میشه، خیلی هم مهربون و دلسوزه (اما بعضی وقتا که با بعضیا همصحبت میشه...) خب نقاب جان خوبید مامان چطورن؟ خانواده محترم خوبن؟ چه خبرا؟ خوش میگذره.
نقاب: خوبم ممنون.
استار: من پیش خودم می گم چرا انقدر کم حرف شده . نکنه ترسیده از داداشم...
می دونی مهربون همیشه خواستم به مامانتون تبریک بگم که همچین پسری تربیت کردن. متاسفانه خونتونم که اومدم نبودن که باهاشون صحبت کنم.
داداشی منو میکشه کنار یواشکی میگه بلبل خانم برو تو اتاقت لطفا، من می گم، خوبه از من کوچیکتریا. بعدشم گفتم که نقاب کوچولوهه، 19 سالست. داداشی میگه واقعا واست متاسفم ...من میگم ولی فکرش بزرگه نگاه به سنش نکن.
داداشی: خب استار خانم شما مثل اینکه کار داشتینا. برید لطفا به کارتون برسید.
استار : نقاب ناراحت نشی از دست داداشم این پسرمون فقط زیادی باغیرته اما خیلی آقاست و با معرفته .
داداشی : استار برو دیگه...
از تو اتاقم صداشون می شنوم که خونرو گذاشتن رو سرشونو و میگن و می خندن...چه خبرتونه پسرا لطفا یواش تر من درس دارم.
این داداشمم خوب زرنگه ها مهمونای منو می دزده واسه خودش. بابا من خون دل می خورم تو تالار...
... ای بابا بچه ها نقابووو کنگر خورده لنگر انداخته چند روزه خونمون مونده، زودی هم پسر خاله شده با داداشم و با همه دیگه
ولی بچه ها باورتون میشه از غیرت داداشی جونی هنوز نتونستم با نقاب همصحبت شم. چقدر حیف شد خیلی دوست داشتم با هم بحث می کردیم. تو تالارم که من وقت بحث کردن ندارم ... باشه برای یه وقت دیگه.
...