RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
فقط يه مشكل جديدي برام پيش اومده كه همه مي خوان ديونم كنن. هرجا ميرم حرف از ازدواج ميزنن. مگه من چند سالمه؟ متولد 67 هستم. خواستگار دارم ولي مي خوام چندسال وقتم ازاد باشه و بتونم گذشته رو جبران كنم . اگه بدونين كل فاميل دست به دست هم دادن تا منو ديونه كنن. من هم تو فاميل و هم غريبه خواستگار دارم ولي با اين افكار و اعمال فعلا بايد دورشو خط بكشم. اخه امروز عقدكنون دختر يكي از اقوامون بود كه از من كوچكتره .چرا نميذارن راحت باشم.
دوستان اگه كمك شماها نبود نميدونم چيكار ميكردم.خيلي خيلي ممنون و همتونو دوست دارم
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
سلام
موفقيت شما آرزوي تمام بچه هاي اينجاست!
براتون آرزوي روزاي خوبي دارم
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
انديشه جان مرسي. دلم باز خيلي پر شده. از دست خانوادم دارم ديونه ميشم. من فرزند اول خانواده هستم و به قولي موش ازمايشگاهي هستم . هميشه محدوديتها مال من بوده يادمه دوران مدرسه نبايد عضو هيچ گروهي ميشدم و دوست صميمي براي من قدغن بود واردو بي اردو. موقع انتخاب رشته دانشگاه هم پدرم برام تصميم گرفتن و رشته اي رو كه دوست نداشتم بالاتر از همه زدن . خودم ميدونستم حتما اين رشته رو قبول ميشم درصورتي كه ميتونستم شهرستان رشته هاي تاپي قبول بشم ولي پدرم اجازه ندادن كه من شهرهاي ديگه رو انتخاب كنن. بالاخره وارد رشته اي شدم كه مورد علاقم نبود اين موضوع گذشت تا سال 87 موقع انتخاب رشته خواهرم كه پدرم براي ايشون تمام شهرهاي ايران رو زدن و الان خواهرم رشته مورد علاقشو مي خونه. ناشكري نميكنم من توي يكي از دانشگاههاي دولتي مي خونم كه هركسي ارزو داره اونجا بخونه ولي وقتي رشتم مورد علاقم نيست چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟ در صورتي كه من هميشه احترام پدر مادرمو نگه داشتم . اين محدوديتها به همين موضوع ختم نميشه . مثلا همين امروز دوستم زنگ زد كه باهم بيرون بريم ولي پدرم اجازه ندادن اخه منم دل دارم. خانوادم كه از اون موضوعات من خبر ندارن تازه من توبه كردم ديگه دنبال هيچ كس و هيچ چيزي نميرم اون موردايي كه هم برام پيش اومد بچه بازي بود وگرنه من تو دانشگاه در مقابل جنس مخالف خيلي اروممم ولي با دوستام خيلي شادم و هميشه به همه كمك مي كنم و دريغ نميكنم . اونا هم منو دوست دارن. توي خانواده و فاميل هم همينطورم طوري كه اكثرن دردودلشونو به من ميگن ولي نميدونن دل من خونه . يكي ديگه از محدوديتهاي پدرم اينه كه توي فاميل هركي از من خواستگاري كرده من حق رفتن به خونه اونا رو ندارم . اين عيدي هم من خونشون نرفتم. چيكار كنم؟ پدرمه ديگه. ولي امروز واقعا دلمو شكست اخه يك بيرون رفتن مگه چي بود؟؟؟؟؟؟؟ بگين چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
نمي خوام به پدر مادرم بي احترامي كنم . ولي ديگه برام سخت شده. چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gonahkar87
انديشه جان مرسي. دلم باز خيلي پر شده. از دست خانوادم دارم ديونه ميشم. من فرزند اول خانواده هستم و به قولي موش ازمايشگاهي هستم . هميشه محدوديتها مال من بوده يادمه دوران مدرسه نبايد عضو هيچ گروهي ميشدم و دوست صميمي براي من قدغن بود واردو بي اردو. موقع انتخاب رشته دانشگاه هم پدرم برام تصميم گرفتن و رشته اي رو كه دوست نداشتم بالاتر از همه زدن . خودم ميدونستم حتما اين رشته رو قبول ميشم درصورتي كه ميتونستم شهرستان رشته هاي تاپي قبول بشم ولي پدرم اجازه ندادن كه من شهرهاي ديگه رو انتخاب كنن. بالاخره وارد رشته اي شدم كه مورد علاقم نبود اين موضوع گذشت تا سال 87 موقع انتخاب رشته خواهرم كه پدرم براي ايشون تمام شهرهاي ايران رو زدن و الان خواهرم رشته مورد علاقشو مي خونه. ناشكري نميكنم من توي يكي از دانشگاههاي دولتي مي خونم كه هركسي ارزو داره اونجا بخونه ولي وقتي رشتم مورد علاقم نيست چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟ در صورتي كه من هميشه احترام پدر مادرمو نگه داشتم . اين محدوديتها به همين موضوع ختم نميشه . مثلا همين امروز دوستم زنگ زد كه باهم بيرون بريم ولي پدرم اجازه ندادن اخه منم دل دارم. خانوادم كه از اون موضوعات من خبر ندارن تازه من توبه كردم ديگه دنبال هيچ كس و هيچ چيزي نميرم اون موردايي كه هم برام پيش اومد بچه بازي بود وگرنه من تو دانشگاه در مقابل جنس مخالف خيلي اروممم ولي با دوستام خيلي شادم و هميشه به همه كمك مي كنم و دريغ نميكنم . اونا هم منو دوست دارن. توي خانواده و فاميل هم همينطورم طوري كه اكثرن دردودلشونو به من ميگن ولي نميدونن دل من خونه . يكي ديگه از محدوديتهاي پدرم اينه كه توي فاميل هركي از من خواستگاري كرده من حق رفتن به خونه اونا رو ندارم . اين عيدي هم من خونشون نرفتم. چيكار كنم؟ پدرمه ديگه. ولي امروز واقعا دلمو شكست اخه يك بيرون رفتن مگه چي بود؟؟؟؟؟؟؟ بگين چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوست من
ببينيد مشكل همش از طرف پدرتون نيست.
يك نگاهي به نام تاپيكي كه باز كرديد بندازيد؟چه كسي جز شما ممكنه شما رو لعنت كنه؟
يه نگاه به نام كاربريتان بندازيد؟(قصد من توبيخ نيست،بلكه آگاهي شماست از رابطه اي كه خودتون با خودتون داريد)
ببينيد خود شما هم در حق خودتان مهربان نيستيد و هواي خودتون رو نداريد حالا چه انتظار از ديگران داريد؟
من به عنوان مقدمه عرض مي كنم كه شما بايد اول خودتون با خودتون مهربان باشيد تا بخش زيادي از نيازهاي روحي و روانيتان را خودتون براي خودتون مهيا كنيد.
تو فرهنگ ما به فرزند اول توجه خاص و ويژه اي ميشه هرچند بعضي وقتا اين توجهات افراطي ممكنه خوب نباشه.
براي اينكه اين امكان رو براي بيرون رفتن با دوستتون مهيا كنيد پيشنهاد مي كنم دوستتون و خانواده اش رو به پدر معرفي كنيد و يك روز دوستتون رو به خونه خودتون دعوت كنيد و به پدرتون معرفي كنيد.
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
سلام خواهر من
تو پاکی
مواظب باش : تو آدمی فرشته نیستی .
آن اتفاقات آزمایشی بوده تا خود وخدای خودتو بهتر بشناسی و از این اتفاقات در زندگی ما آدما زیاده .
با توجه به سن شما ،شما تازه اول راهید . انرژی خودتون رو تلف نکنین .
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
سلام. انديشه جان پدرم تا حالا دوستمو ديدن و دوستم تا حالا چندبار به خونمون اومدن . منم همينطور. دختر خيلي خوبيه. دختر مومن و پاكيه .خيلي معصومه . من تا قبل از دانشگاه جرات داشتن دوست صميمي رو نداشتم ولي با اين دوستم از اول دانشگاه دوستيم . خودم مي دونم پدرم منو خيلي دوست دارن حتي بعضي وقتا بخاطر يك سردرد كوچك من برام گريه كردن ولي دليل اين محدوديتهاشونو متوجه نميشم.
از شما دوست عزيز انسان جان هم خيلي ممنونم/.
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
نا امیدی از رحمت خدا از گناهان کبیره است .................................................. ............................
گناه شما بزرگتره یا رحمت خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خدا رو کوچیک می بینی خواهر گلم؟؟!!
آفرین که توبه کردی.
کافیه دیگه هیچ وقت کار بدت رو تکرار نکنی . خدا دوستت داشته که فهم توبه کردن رو بهت عطا کرده . پس نا امید نباش . خدا دوستت داره و آبروت رو حفظ می کنه. با آرامش و با درایت و عقل راه زندگیت رو پیدا کن و جلو برو.
موفق باشی
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط متولد88
سلام. انديشه جان پدرم تا حالا دوستمو ديدن و دوستم تا حالا چندبار به خونمون اومدن . منم همينطور. دختر خيلي خوبيه. دختر مومن و پاكيه .خيلي معصومه . من تا قبل از دانشگاه جرات داشتن دوست صميمي رو نداشتم ولي با اين دوستم از اول دانشگاه دوستيم . خودم مي دونم پدرم منو خيلي دوست دارن حتي بعضي وقتا بخاطر يك سردرد كوچك من برام گريه كردن ولي دليل اين محدوديتهاشونو متوجه نميشم.
سلام متولد 88
نام كاربريتون زيباست.بله هر كدام از ما بايد بارها و بارها بيدار بشيم و دوباره متولد بشيم.
درباره مسئله اي كه مطرح كرديد:
اين رفتار پدر شما نشان از محبت و عشق و علاقه ايست كه به شما داره.آيا دوست داشتيد پدران به جاي اين كار شما رو به حال خود وا مي گذاشتند؟
RE: توروخدا لعنتم نكنيد .كمكم كنيد
سلام انديشه جان و همينطور كاملياي عزيز. خودم ميدونم پدرم علاقه زيادي به من دارن ولي خوب براي من محدوديتهايي رو هم قائل شدن . از اين موضوع ناراحتم چرا براي من يكسري محدوديتهايي رو قائل ميشن ولي براي خواهر و برادرم نه؟ ولي خوب پدرن ديگه. بهترين پدر دنياااااااااا