الهی قربونت برم. همینم خوبه که حوصله گشت تو این سایت و اینترنت رو داری
کاش با یه مشاوره خوب مشورت می کردی گلم من نمی دونم چطور کمکت کنم. امیدوارم زودتری حالت خوب شه.
واست پیام خصوصی می گذارم
نمایش نسخه قابل چاپ
الهی قربونت برم. همینم خوبه که حوصله گشت تو این سایت و اینترنت رو داری
کاش با یه مشاوره خوب مشورت می کردی گلم من نمی دونم چطور کمکت کنم. امیدوارم زودتری حالت خوب شه.
واست پیام خصوصی می گذارم
نه زیاد خوب نبودنقل قول:
سلام.
یک سوال...
قبل از این اتفاقات (مرگ دوست تان و)رابطه شما با خانواده تان چطور بود؟
آقا کیوان شما همش میگید مشکل شما از خانوادتونه نه مرگ دوستتون
ولی نزدیکای عید 87 اون میخواست منو ول کنه فکر میکرد دوستش ندارم انقد اصرار کردم تا برگشت اون موقع هم اینطوری شده بودم حالم بدتر از این بود با برگشتنش حالم خوب شد
ولی بعده 2 هفته از دنیا رفت
سلام دوست عزیز.
مرگ دوستتان برای شما مشکل ایجاد کرده ,اما اگر با خانواده خود رابطه بهتری داشتید بدون تردید اوضاع از این بهتر بود.من با توجه با آنچه نوشتین این نظر رو دادم ؛اگر مشکل شما خانواده تان نیست چرا هر پستی که میزنید به خانوداه و کم اهمیتی و.. اشاره میکنید,
دوست گرامی سعی کنید اگر مشکلی برایتان پیش می آید آن را در کل زندگی درگیر نکنید, به قول .....(من از دنیای سیرم,که در آن اسیرم)نه از تمام دنیا.
به هر حال تمام سعی بنده بر این بوده که شما را از این وضعیت خارج کنم البته با کمک خود شما.اگر هم این زحمت را به خود بدهید واز مقالات تالار استفاده کنید نتیجه میگیرید.
چند توصیه دیگر:
هر روز از که از خواب بلند میشید ,اول از همه لبخند را از یاد نبرید ,خودتان انتخاب میکنید که آن روز شاد باشید یا غمگین و بیحال؛
شما رو درک میکنم که از یاد بردن وقایع و یا عزیزی سخت است اما شما هنوز فرصت زندگی کردن را دارید,پس خودتان انتخاب کنید.
در دکوراسیون اتاق خود تغییراتی ایجاد کنید,و بدور از این حالات از هر آنچه که موجب خوشحالی شمااست و در روحیه شما تأثیر گذار است استفاده کنید.,حتی در رنگ لباس و نوع آن هم این کار را انجام دهید.بدون شک هر روز همه ما هر کدام به نوعی از موسیقی استفاده میکنیم در این شرایط گوش سپردن به بعضی آهنگها تأثیرات مخربی بر روی شما میگذارد پس سعی کنید از آهنگهای شاد استفاده کنید.
به خودتون فکر کنید و ببیند از چه چیزی لذت میبرید (که باعث خوشحالی و مثبت اندیشی شما میشود),از طبیعت,؛گردش همنشینی با دوستان و...... همان کار را انجام دهید.ورزش کنیدو یا اگرمیتوانید در رشته مورد علاقه خود فعالیت داشته باشید.چون ورزش کردن تأثیر بسزایی در حالات روانی ما انسانها دارد.در این مورد به این انجمن تأثیر متقابل ورزش وروان مراجعه کند.مطالعه را هم از یاد نبرید.
موفق باشید
ببخشید پرنده عزیز که تاپیک شما رو اشغال کردم راستش خیلی تحت تاثیر حرفهای زیبا و راهنمایی های آقا کیوان قرار گرفتم ...
چرا که ایشون با دید باز و پر از تجربه صحبت و نصیحت می کنن.
از سر فضولی خواستم در موردشون بدونم. اما اشتباهی در تاپیک شما این پست را ارسال کردم.
معذرت می خوام گلم. اما منم خواهش می کنم به حرفهاشون فکر کن. خیلی خوب راهنمایی کردن.
امیدوارم زودی مشکلتون حل بشه.
از طرف یه فوضوله شرمنده
سلام
بعضی وقتا احساس میکنم خودم نیستم خودموگم کردم
یا اینکه دارم میشم اون اخلاق و رفتاری که اون داشته یواش یواش منم اخلاق و رفتارای اونو انجام میدم دارم از خودم دور میشم
چیکار کنم؟
؛اگر خودتان را گم نمیکردید قطعا" این مشکل را نداشتید ؛هدف من و دوستان از نوشته هایمان این بوده که شما خودتان را پیدا کنید. همانطور که قبلا" عزیزانی اشاره کرده اند که......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sedmammad
سلام پرنده عاشق
با صمیم قلب باهات همدردی می کنم و درکت می کنم که چه احساسی داری.می دونی با مردن کسی نابود نمی شه. بامردن عشقی تموم نمیشه.اگر عشق عشق واقعی باشه هرگز و هیچ وقت فراموش نمی شه.فکر نکن اون مرده و دیگه تو رو نمی بینه و رفته که رفته.دوست پسر تو عمرش تموم شده بوده و زندگیشو باید در یک دنیای دیگر شروع می کرده.مردن تولدی دوبارس ،کاری از دست ما ساخته نیست. ادم زنده باید زندگی کنه ادم مرده هم زندگی میکنه منتها توی یک دنیای دیگه.پس برای شادی روحش و برای داشتن یک شروع خوب در اون دنیا فراموشش نکن وبه یادش باش تا روحش شاد باشه.
پرنده قشنگم. خب تو چی؟
تو که حق زندگی کردن داری
به خاطر خودت بیا کمتر بهش فکر کن.
قربونت برم دوستان عزیز حرفهای خوبی زدن. اما خودتم باید بخوای که حالت بهتر شه؟
دوست داری فقط یکی بگه شرایط تو رو داره تا فکر کنی درک شدی؟ عزیزم خیلی ها از تو هم شرایطشون سخت تره.
می دونی من خودم وقتی مشکل بزرگی دارم و می خوام یکی درکم کنه میام اینجا مشکلات دیگرون رو می خونم. یادم می ره و می فهمم که خیلی خوشبختم.
هر انسانی شرایطش خاص خودشه مهم اینه که تو سربلند از پسش بیرون بیای گلم مطمئن باش هر کسی خودش طبیب خودشه و بهتر می تونه خودشو درمان کنه. فقط کافیه به قدرت درونیت و خدا ایمان داشته باشی.
مدتی بهش فکر نکن گذر زمان همه چی رو درست می کنه
تو می تونی. پاشو بایست و زندگی کن.
امیدوارم به قدرت درونیت پی ببری و زودی بیای بگی حالت خوب خوب شده.
در پناه خدا جونی
سلام ممنون از راهنماییتون
شادزی عزیز فراموشش تکردم به یادشم
و استار 7 عزیز این روزا خودمو زدم به فراموشی نه اینکه اونو فراموش کنم هااااا نه وقتی میخوام ناراحت بشم خودمو میزنم به بی خیالی
دارم برا خوب شدن وضعم تلاش میکنم
روحیه ام کم کم داره خوب میشه البته با راهنمایی های شما دوستان و عقلم و به کمک خودم
نه عزیز نه این که فکر کنم درک شدم میخوام بدونم اون چطوری با مرگ عشقش کنار اومده چطوری این دوران سوگ رو گذرونده میشه گفت استفاده از تجربهنقل قول:
دوست داری فقط یکی بگه شرایط تو رو داره تا فکر کنی درک شدی؟
تو یکی از پست هام هم گفتم خوندن ماجرای دیگران باعث میشه داغم بیشتر بشهنقل قول:
می دونی من خودم وقتی مشکل بزرگی دارم و می خوام یکی درکم کنه میام اینجا مشکلات دیگرون رو می خونم. یادم می ره و می فهمم که خیلی خوشبختم
من این تاپیک رو باز کردم که قبول کنم من باید بدون اون زندگی کنم اون این دنیا نیست به زندگی بدون اون عادت کنم چون هنوزم که هنوزه عادت نکردم(ما باهم زندگی نکردیم ولی دوست بودیم) درسته از دنیا رفته ولی انگار برای من زنده است (برا همین وقتی به این فکر میکنم که یه روزی باید ازدواج کنم نگار اون زنده اس و منو اون از هم جدا میشیم)
برای من این سخته که به جای اون یکی دیگرو تو قلبم را بدم (شاید بگین چرا به جای اون درکنارش)ولی عشق من برا اون انقد زیاده که نمیتونم به کسی دیگه ای عشق بورزم
<به قول اون مرحوم دله دیگه دروازه نیست که>
ولی عقلم میگه تو به امروز فکر کن شاید زمان باعث شه نظرت عوش بشه یعنی بتونی یکی دیگه رو به جای اون قبول کنی یعنی قبول کنم که من در آینده با یکی دیگه به جز اون قراره ازدواج کنم
ولی از این میترسم که با گذشت زمان نه تنها یکی دیگه رو به جاش قبول نکنم بلکه عشق من نسبت به دوستم بیشتر و بیشتر بشه
برا همین ازتون میخوام کمکم کنین
عقلم راست میگه زمان حل میکنه یا باید الان خودمو قانع کنم؟
خودمم دارم سعی میکنم که زندگی بدون اون و قبول کنم
من میخوام اون احساسی که غلطه رو با کمک شما درستش کنم چون من یکمی کم تجربه ام
******************
راستش یه شب خواب دیدم رفتم سر قبرش روحش اومد با من حرف زد بهم میگفت من زنده ام من میگفتم نه باور کن تو دیگه این دنیا نیستی اونم سرم داد زد و گفت نه من زنده ام تو خودت مردی منم گفتم خب اگه مردم پاشو بیا سرقبرم اونم گفت نه نمیتونم بیام
یاد 3 هفته قبل از مرگش افتادم که میخواست ازم جدا شه من ناامید بودم بهم گفت چرا انقد ناامیدی تو ناامید نباش کسی که ناامید باشه یعنی مرده
یه بار هم وقتی اومد به خوابم بهم گفت به خواب مامانم رفته بودم الان اومدم به خواب تو کلی باهاش حرف زدم بهم گفت گریه های مامانش اینارو میدیده گفتم من چی گریه های منو میدیدی میدونی وقتی خبر از دنیا رفتنت رو شنیدم چی کشیدم سرشو انداخت پایینو گریه کرد هیچی نگفت برا اولین بار تو خواب گریه اش رو دیدم
تا 40 امش که تقریبا هر شب خوابشو میدیدم بعد 40 امش هفته ای 1 بار بعد ماهی 1 بار الان هم اگه اون ماهی یه بار هم که بببینم خواب میبینم رفتم سر قبرش
وای ببخشید شروع کردم به تعریف کردن خاطرات
دلم میخواست بگم دیگه برا همین
***************