RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
با سلام حامد جان :
من مثل دوستان دیگه امیدوارم که شما بتونید از پس این مشکل سربلند و خوشبخت بیرون بیاین اما چیزی که من از حرفای شما به نظرم رسید این بود که با این تفاسیر و عقایدی که شما گفتید شما از لحاظ فرهنگی با خانمتون متفاوتین و احتمالاً محیطی که شما دو تا توش بزرگ شدین هم شرایطش کاملاً متفاوت بوده... من فکر می کنم خانم شما هم همانند شما دچار این تضاد شخصیتی شده و فکر می کنه که نمی تونه در افکار و رفتار با شما به تفاهم برسه..او هم درست مثل شما تصور می کنه شماها از دو گروه جدا از هم بودین و حتماً ناراحته که چرا با تیپ شخصیتی مشابه خودش ازدواج نکرده...به نظر من اگر شما و خانمتون به زندگی مشترکتون و فرزندتون علاقه مند هستین تنها راه چاره سعی در تعدیل خواسته ها و به اشتراک رسوندن اوناست.. باید تلاش کنید خودتون رو علاقه مند به عقاید و طرز تفکر خانمتون نشون بدین. مطمئناً اون از اینکه از طرف شما تأیید نمیشه ناراحته..سعی کنید خودتون رو با اعتقادات او وفق بدین. او و تمایلاتش رو سرکوب نکنید. بهش نشون بدین که نظرات ، اعتقادات، و افکار اون براتون مهمه. بگذارید این ذهنیت که براش پیش اومده و تصور می کنه هیچ وجه اشتراکی با شما نداره به کلی پاک بشه....
امید وارم نتیجه بگیرید. با آرزوی خوشبختی شما
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
آتنا عزیزم
من تو اون مثالها سعی کردم که همینو برسونم که من در تعدیل و نزدیک کردن افکار و خواسته هام به اون تلاش کردم (10 کانال از 1000 کانال ...... ) اونا مثالی بود که بهتر بتونید هردوی مارو بشناسید.
بازم خوشحال میشم برام حرف بزنید
متشکرم
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام. ببینید من فکر می کنم بعضی در مسایل بهتره شما کاملاً جانب حرف اونو بگیرین. اگر به نظر اون داشتن ماهواره بده بنابراین حذف بعضی از کانالها نمی تونه نظر اونو عوض کنه چون این طور که پیداست او برای خودش عقایدی داره که سرسختانه به آنها پایبنده. یا مثلاً در مورد حجاب .. او حتماً یک سری اصول کلی رو برای خود تعریف کرده و با اون رشد کرده. شما نباید اون رو مجبور کنید دست از این اصول برداره. بهتره در اینگونه مسایل که به حیطه شخصیتی و اعتقادی او مربوط میشه نه تنها دخالت نکنید بلکه اگر می تونید خودتون رو معتقد و علاقه مند به اونها نشون بدین. از من می شنوید فعلاً ماهواره را کلاً بی خیال بشید. سعی کنید خودتون رو به مسایل دینی بیشتر مقید نشون بدین. با هم به جاهای مذهبی و محافل این چنینی برید. می بینید که اینا جزء علایق اون هستن نه چیزایی که شما قبلاً فکر می کردین. در کنار اینا براش کتابهایی که نحوه برخورد زن و شوهر رو در دین توضیح داده و مانند اون.. بخرین. امیدوارم این راهکارها کمک کنه با همسرتون به تفاهم برسین. بازهم مارو در جریان بگذارین......
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
زندگی حنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست . ........
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
آتنا عزیز
من 4 ساله ماهواره بیخیال شدم یعنی حرف اونو گوش کردم - در مورد مسئله حجاب هم الان نظر خودشه و تغیر نکرده-
مسائل دینی هم من هم روزه میگیرم نماز میخونم اگه فرصت بشه به زیارت میریم.....
ولی تا کی؟ 4 سال گذشت نباید بگه خوب حالا 1 سالم به نظر تو ولی مثلا فقط 5 کانال؟؟؟؟؟
عزیزم بریدم دیگه .
البته الان دارم کاری که یکی از دوستان پیشنهاد داده عمل میکنم - فراموشی گذشته و از نو شرو کردن به مدت یک هفته...
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقا حامد
دقت کنید که رفتار های مورد انتقاد شما دو دسته هستند بعضی از اونها ریشه مذهبی ندارند و سختگیری هایی هستند که تابع محیط پرورش همسرتون هستند بعضی هاش ریشه دینی دارند که به نظر من تفاوت گذاشتن بین اونها و پذیرش دسته دوم همسرتون رو برای تغییر توی دسته اول هم آماده می کنه
یک نکته مهم دیگه اینکه اگر ما همسرمون رو همونطور که هست بپذیریم آمادگی بیشتری برای تغییر و هماهنگی پیدا می کنه چون از حالت دفاع خارج میشه. من این مطلب رو بارها توی زندگی شخصی خودم تجربه کردم
مطلب آخر اینکه توی مطالب مختلف شما که گشتم چیزی در مورد نظر همسرتون در مورد زندگی تون پیدا نکردم واکنش احساسی ایشون نسبت به وضعیت زندگیتون چیه آیا ایشون هم مثل شما اجساس می کنن به بن بست رسیدن یا نه؟
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام hamed ،:72:
پیگیری و ظرفیت شما در شنیدن و بررسی حرفها و نظرات مختلفی که در مورد مشکلتان از طرف دوستان مختلف مطرح می شود جای سپاسگذاری و خوشحالی دارد . ما همه امیدواریم شما تغییرات جدید و شیرینی را تجربه کنید .
همانطوری که می بینید افراد مختلف از زاویه های متفاوتی به مشکل شما نگریسته اند و این خود گویای راز مهم و بزرگی ست :
" شاید واقعیت اونجوری که من فکر می کنم نباشد . بنابراین باید سعی کنم با بینش جدیدتر و البته روشن تری خود ، خانواده و زندگی خود را مورد ارزیابی و ارزشگزاری قرار دهم ."
من در این پست می خواهم به عمق این راز بزرگ و اهمیت درک آن در زندگی بپردازم . اگر پرحرفی می کنم و نوشته ام کمی سخت می شود، مرا ببخشید .
نمی دانم برداشت شما از پست قبلی من چی بود . اما من در جایگاه قضاوت در خصوص رفتار و عملکرد شما و همسرتان نیستم . بلکه تمام تلاشم این بود که چشم انداز دیگری از زندگیتان (غیر از آنچه که خودتان می بینید) را از پنجره ای دیگر به شما نشان دهم و چه بسیار پنجره های دیگری در زاویه های مختلفی از ساختمان زندگیتان وجود دارد که می توانید با دقت و کنکاش آنها را بیابید ، از دریچه ی آنها منظره هایی جدید را به تماشا بنشینید و از زندگیتان لذت ببرید ...
حامد ؛
نگرشها و برداشتهای ما از زندگی مثل نقشه های شهر ها ، راهها و ... هستند ، با این فرض که همه می دانیم نقشه ها، خود منطقه نیستند بلکه فقط نمایانگر جنبه های معینی از مناطق هستند . برداشتهای ما از زندگی نیز همین گونه اند .
اگر نقشه ی شما نادرست باشد پشتکار شما ، گرایش شما ، رفتار شما و تلاش شما هرچقدر هم که خوب باشد نمی تواند شما را به مقصد برساند . اما اگر نقشه شما ، درست باشد آنگاه پشتکار شما اهمیت پیدا می کند و اگر در طول راه با موانعی ناکام کننده روبرو شدید آنگاه گرایش شما می تواند موثر باشد و ...
همه ی ما نقشه های (به معنی نگرش و برداشت ) بسیاری در سر داریم که می توانند به دو دسته ی اصلی تقسیم شوند : نقشه هایی از امور به گونه ای که هستند (واقعیات ) و نقشه هایی از امور به گونه ای که باید باشند (ارزشها) و البته صرفا متعلق به ما هستند ...
بدین معنا که همه ی ما فکر می کنیم واقع بین هستیم و امور را همانگونه که هستند یا انگونه که باید باشندمی بینیم . در حالی که ما جهان را نه آنگونه که هست بلکه آنگونه که خودمان هستیم یا آنگونه که شرطی شده ایم (یعنی تجربه کرده و آموخته ایم) می بینیم و دیدگاه ما به این بستگی دارد که در کدام نقطه نشسته یا ایستاده ایم . وقتی از چیزی که می بینیم حرف میزنیم درواقع از خودمان ، از نگرش و برداشتهای خودمان حرف می زنیم . به همین دلیل است که وقتی دیگران با ما مخالفت می کنند فورا فکر می کنیم آنها دچار مشکل هستند و یا آنها هستند که واقعیت را نمی بینند و درک نمی کنند ...
اهمیت این امر زمانی روشن می شود که بدانیم هر کسی برای خود نقشه هایی از زندگی دارد که می تواند با نقشه های ما متفاوت باشد یعنی هرچقدر هم که فکر کنیم و به شیوه ای عینی و روشن امور را تفسیر کنیم ، باز می بینیم که دیگران نیز ظاهرا از نقطه نظر عینی و روشن خودشان این امور را از یک زاویه ی متفاوت تعبیر می کنند ، یعنی از طریق عینک تجربه ی منحصر بفرد خودشان. دقیقا مثل ما ...
جالب اینجاست که هرچه بیشتر بتوانیم میزان تاثیر تجربه ها و دانسته های خود را در نگرشها وبرداشتهای کنونی خودمان تشخیص دهیم بیشتر می توانیم نقشه هایی منطبق بر داده های واقعی و به روز برای خودمان تهیه کنیم و در نتیجه موفق تر عمل می کنیم .
یعنی چه ؟ یعنی اگر کشف کنیم که تفکر و برداشت ما از امور مبتنی بر کدام باید و نباید است وناشی از کدام تجربه ، می توانیم بفهمیم که آیا مثلا فلان تجربه ای که منجر به ایجاد یک برداشت قطعی در حامد شده است آیا با شرایط و واقعیت حاضر قابل قیاس و سنجش و استفاده است یا خیر ؟ و اگر پاسخ بله و خیر باشد چه کنیم که بهترین نتیجه و تاثیر را از آن بگیریم و نقشه ای قابل استفاده تر و واقعی تر طراحی کنیم.
چرا ؟ چون خواهیم کوشید که تاثیر برداشتهای ناشی از آموزه ها و تجربه هایی که ما را از واقعیت دور می کند را کنترل کنیم و کاهش دهیم و امکان تاثیر اندیشه ها و تجربه های مفید را افزایش .
چگونه ؟ با گوش دادن به دیگران و مطلق و ولاغیر ندانستن نگرشهای خود و باز بودن و اصرار بی جا نکردن بر درستی اندیشه های خود و احتمال درست دانستن آنچه دیگران درک می کنند ...
و اینگونه می توانیم تصویری بزرگتر با امکانات بیشتر و دیدگاهی بسیار عینی تر و غنی تر نسبت به مسائل مختلف پیدا کنیم ..و چون ما انسانیم و با یکدیگر زندگی می کنیم و با نقشهای مختلفی که در کنار هم می پذیریم (پسر، پدر ، همسر ، برادر و ... ) معنا دار می شویم تلاش می کنیم تا ارتباطات خود را با دیگران منطبق بر نگرشها و برداشتهای مشترک سامان دهیم . برای دستیابی به نگرش ها و ادراک واحد از واقعیات (یا نقشه های مشترک) باید بکوشیم برداشتهای اصلی را که منشاء بروز گرایشها و رفتارهای ما هستند شناسایی کنیم ، بررسی کنیم ودر صورت لزوم باز تعبیر کنیم.
نکته این است :
برداشتهای ما چه درست و چه نادرست منشاء گرایشها و رفتارها و روابط ما با دیگران است . و تغییر برداشت موجب می شود که نگرش ما از جهان عوض شود .و این عوض شدن، تغییرات و دگرگونی قدرتمندی در ما ایجاد می کند ...
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
حامد عزیز ؛
آنچه می بینیم کاملا به آنچه هستیم ارتباط دارد . اگر شیوه ی بودن خود را عوض نکنیم ، نمی توانیم بینش خود را عوض کنیم و اگر بینش خورا عوض نکنیم نمی توانیم شیوه ی بودن خود را عوض کنیم .
نگرشها و برداشتها قدرتمندند زیرا عینکهایی را بوجود می آورند که از طریق آنها جهان را می بینیم . قدرت تغییر نگرش و برداشت – خواه تغییری آنی و خواه فرایندی آهسته و سرشار از تعمق و تامل – منشاء دگرگونی عظیم است .
دوست خوب من ؛
برای اینکه بتوانی همسرت را به شیوه ای متفاوت ببینی ، باید خودت متفاوت باشی . باید برداشتت را از خودت و از او تغییر دهی (من نظرم در مورد ماهواره این است . او نظرش ... من هر کاری کرده ام او راه خودش را می رود ... همه ی تلاشها را برای تغییر من انجام داده ام او هیچ ...).
وقتی برای رشد و پرورش منش خود کوشیدی نگرش و برداشت تازه ای در شما ایجاد خواهد شد و شکل تازه ای از زندگی را تجربه خواهی کرد ....
"بودن " یعنی "دیدن"در ابعاد انسانی .
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آقا حامد ،
تمامی آنچه که هر یک از ما به شما توصیه می کنیم هیچکدام به این معنی نیست که شما مقصرید یا همسرتان. بلکه ما فقط سعی می کنیم برداشتهای ذهنی خودمان را از آنچه شما می گوئید نمایش دهیم ... و چون در حال حاضر طرح مساله از سوی شما بوده است ، ما ناچارا شما را مخاطب قرار می دهیم ....
ضمن اینکه فراموش نکنید در زندگی مشترک مقصر وجود ندارد بلکه این اشتراک و یا تفاوت در نگرشها و برداشتها و تلاش و مداومت ما در ایجاد و یا تثبیت هر یک از آنهاست که منجر به یک زندگی شیرین یا تلخ خواهد شد ....