RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
جالبی تالار و کلا گروههای درمانی در روان درمانی در این است که وقتی ما در وسط معرکه قرار گرفته ایم. و فقط و فقط یک دریچه برای خوشبختی خود می شناسیم و آن دریچه را نیز بسته می بینم ، ناگهان کسانی که آزاد ترند، و احساس و منطقشان فلج مشکلات ما نشده است، به راههای مختلفی اشاره می کنند که یا به نظر ما نرسیده یا فکر می کردیم این راه نتیجه بدتری دارد.
اینکه شما مرتب تاکید کنید و بگویئد مرغ یک پا داره، و تنها راه برون رفت خود را جلو آمدن آقا بدانید، فعلا تنها آفت زندگی شماست. ( جان من برگردید پست های دوستان را با دقت بخوانید. بهاره، ستاره، و مطلب تحلیلی قشنگ طاهره، ....، تا وقتی که بگوئید شما درست می گوئید ولی من اینطور می کنم ...، راه همه مشاوره ها به روی شما بسته خواهند بود. باز هم می گویم اگر درست فکر و احساست را کنترل می کردی اینجا نبودی، و اگر اکنون هم تغییر دهی باز اینجا نخواهی بود.
خواهش می کنم سوء تفاهم پیش نیاید. من و دوستانم اکنون با تو حرف می زنیم ، نه با همسرت. اگر او میلیونها اشتباه محرز هم داشته باشد، ما نمی توانیم او را هیچ تغییری بدهیم جز از طریق تو. و از طریق تو یعنی اینکه تو ابتدا رابطه را بهبود بخشی ( همان وصله زدن به رابطه) و بعد با مدیریت رابطه و دیگر بحث هایی که در پست های قبلی شد به قول بهاره از تکرار مشکل جلوگیری کنیم.
فراموش نکن هیچ زن و شوهر خوشبختی یک روز صبح از خواب پا نمیشوند صبحانه بخورند و برای تفنن بروند دادگاه و از هم طلاق بگیرند. همه طلاقها از یک جایی شروع شده و تحریف کم کم آنقدر پیش رفته که به نقطه غیر قابل برگشت رسیده است. ا
گر شوهر شما نخواهد یا نداند ، یا نتواند که این تحریف را اصلاح کند و شما هم که می دانید و هم می توانید، اصلاحی را شروع نکنید، ( یعنی نخواهید معجزه زندگی خود را بکنید). پس تجزیه و تحلیل نامه های خصوصی شما توسط من هم کاری نمی کند.
اصولا ما مشاوران اعتقادی به پیدا کردن مقصر در خانواده نداریم ، چون کاربرد بسیار کمی در تغییر اوضاع دارد.
به یکی از دوستان گفته بودید از تئوری بیرون بیائیم و عملی بیندیشیم. فراموش نکنید تا شما با تئوری مسائل آگاه نباشید هیچ عمل مثبتی نخواهید داشت. دانش، آگاهی و مهارت مانند حلقه ها زنجیر در ارتباطند و نتیجه آن خوشبختی خواهد بود انشاء الله
--- توصیه می کنم با دقت با دقت با دقت ارسال های دوستان را بخوان ( به خصوص ارسال قشنگ طاهره در پست 24 ، به طوری که از آن ها روش و اجرا و عمل در آوری، نه اینکه ارزیابی کنی که تقصیر کدامتان است و وظیفه چه کسی هست که جلو بیاید.).
شما فرض را بر این بگذارید همانطور که او اشتباه کرده است و شما را بیرون کرده است، خدایی نکرده مجددا نیز اشتباه کند و دنبال شما نیاید و برای طلاق اقدام کند؟ واکنش شما چه خواهد بود؟ من می گویم به جای اینکه منفعلانه منتظر اقدامات اشتباه و مکرر او باشی. مبتکرانه خود روشی را انتخاب کن که او مجبور به پیروی و انفعال شود و البته مثبت....
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام
ممنونم
امروز تصميم گرفتم كه بهش زنگ بزنم.زنگ زدم توي شركت اتاقش نبود . چرا دعوام مي كنيد ؟ خوب من هم يك آدم هستم و نظر دارم . من فكر مي كنم اين كار او را عادت بدهد . همين .حالا بهش زنگ بزنم چي بگم ؟ بگم چرا تا حالا زنگ نزدم ؟ بگم خسته شدم و مي خوام برگردم ؟ چجوري شروع كنم ؟
شما يك سوال مرا جواب نداديد ، اوني كه بر سر هر دعوايي به من مي گه برو خونه بابات ، آيا عادت نخواهد كرد ؟
اگه بهش زنگ بزنم باهام سرد برخورد نمي كنه ؟ اگه كرد چي ؟
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
آقاي مدير من نمي فهمم تعادل بين فكر و احساسم يعني چي ؟ من هنوز نفهميدم كجاي كار من بين احساس و فكرم تداخل ايجاد شده
لطف كنيد براي من واضح تر صحبت كنيد . شايد من هنوز نفهميدم شما چي مي گيد . باور كنيد شايد اشكال كار اينه
اون دفعه قبل كه بيرونم كرده بود به خواهرم گفته بود من فقط به خاطر شما مي رم جلو . خوب اين حرف بدي نيست ؟ پس به خاطر من ؟ به خاطر خواهر من چرا ؟
الان بار سومه كه كار ما به اين جاهاي باريك مي رسه . هر بار هم از طرف ما اقدام شده . چرا شما مشاوران اين چيزها را نمي بينيد ؟
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
عدم تعادل احساس و منطق یعنی اینکه شما از طرفی با تمام منطق می دانید که باید برگردید به زندگی ( علیرغم مسائل پیش آمده)، اما از نظر احساس آزرده و اندوهگین و نگرانید. و در این میان نمی توانید حکم را به یک طرف بچربانید.
مسئله دو بخش است:
1) ارتباط مجدد شما دو نفر و شروع مجدد با هم بودن
2) پیشگیری از تکرار جدایی به هنگام با هم بودن
و اما شما این دو مسئله را از هم تفکیک نمی کنید. یعنی شما قصد دارید که کارهای زمان پیشگیری را ( بند 1) هم اکنون که زمان حل این جدایی هست ، انجام دهید. که این اشتباه است.
نکته:
بازهم تاکید می کنم که شما به گفته من و دوستانم توجه و تامل کافی را ندارید. من می توانم شما را درک کنم. اما فراموش نکنید که این تالار زمان کمی برای این درک در اختیار دارم. ناچارم که صحبت کنم.
پست قبلی من ساعت 17 و 4 دقیقه بوده است و بعد از 15 دقیقه شما جواب خود را داده اید. در حالیکه اگر می خواستید با دقت و عملیاتی آن پست را می خواندید و توصیه های آنرا هم عمل می کردید حداقل به 2 ساعت وقت نیاز داشت که شما این کار را نکردید.
شاید در زندگی خود نیز فرصت کمی برای تعمق روی دلمشغولی های شوهرت داشته باشی. وقتی ما زیاد نگران خودمون باشیم این اتفاق بدیهی است.
شما الان هنوز هم نگران هستید که اگر با او ارتباط بگیرید با شما سرد برخورد کند. من به شما گفتم بیائید فاعلانه برخورد کنید نه منفعلانه .
یعنی مدیریت را در دست بگیر. تصمیم بگیر با هر زبان و روشی و عشق و محبت و ....، ارتباط را بازسازی کنید. ( جهت اقدام بند اول)
اگر در فاز بند اول موفق شدید. برای فاز دوم می توانید روشها و مهارتهایی را بیاموزید که بتوانید خودتون ، زندگی و شوهرتون را نوعی اداره کنید که هرگز چنین جوی پیش نیاید. و شاید نیاز باشد به جلسات حضوری مشاوره خانواده بروید. چون شما بیشتر از اینکه نیاز به راه حل ، و ....، داشته باشید، نیاز به همدلی و همراهی و درک دارید. شما در پست 26خود پس از اینکه همه دوستان کلی صحبت کرده بودند چنین آورده ایدکه :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صداقت
از لطف و توجه همه شما بسیار ممنونم . از اینکه جایی بود حرفهامو بزنم و خالی بشم خیلی خوشحالم چون در روحیه ام اثر خوبی داشت .
پس جلسات حضوری احتمالا بیشتر بتواند به شما کمک کند. البته ما هم در تالار منتظر شما هستیم البته انشاء الله بعد از آشتی... :)
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
بله ممنون
چي بگم . من انقدرها هم كه فكر مي كنيد بد نيستم . چه كار كنم ؟ شايد هر كس ديگه اي هم جاي من بود همين حس را داشت .
من زود جواب دادم چون من هميشه در حال چك كردن هستم تا نتيجه اي بگيرم .
مامانم به خواهرم گفته كه اينها فقط بايد جدا بشوند من اجازه نمي دم با اين كارها اين پسر اين بچه را انقدر اذيت كنه همش بندازدش بيرون و همين بساط باشه . اگه اونها بفهمند من رفتم جلو پدرم را در مي آورند . من نمي هوام اونها بفهمند . به اونها بايد بگم خودش اومده صلح كرده و از شوهرم هم بخوام كه نگه .
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت
اتفاقا من و دوستانم اصلا فکر نمی کنیم شما آدم بدی هستید. و به عکس اعتقاد داریم که فعالیت های تحسین بر انگیزت برای حفظ و استمرار یک زندگی واقعا محشره.
یکبار یادم می آید خیلی قبل ها طاهره به من گفته بود خیلی خشک و بدون توجه به احساس مراجعان، با آنها صحبت می کنی. ( به نظرم حق داشت)
من همین جا از شما معذرت می خواهم. شاید کلیات صحبت های من این حس را در شما به وجود آورده که شاید شما آدم بدی باشید یا ....، به هر حال وقتی آدم زیاد حرف می زنه و فرصت بازخوانی اونها را نداره و خلاصه هم می گوید، ممکنه از بعضی همدردی ها فاکتور بگیرد. البته همه اینها بهانه است. و باز هم از شما معذرت می خواهم.
صداقت
لطفاقوی و فاعلانه عمل کن و مسئولیت تصمیمات و زندگی خود را با قدرت بپذیر و خودت را هم به خانواده ات و هم به همسرت دیکته کن، نه اینکه با زور و اجبار، بلکه با دانش و انعطاف و درایت.
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام صداقت ،
همه ی حرفهایی که گفته شد یعنی خودت باید تصمیم بگیری . هیچکس نمی تونه بهت بگه چیکار کن یا چیکار نکن. لطفا این انتظار رو هم از کسی نداشته باش .
بحث اینجاست که اگه تو نری جلو و اون هم نیاد جلو ، پس کی باید بیاد جلو و یه کاری بکنه؟
معلومه وقتی اوضاع به این جا برسه اونوقت دیگران مثلا اعضای خانواده ها از روی دلسوزی و مهربونی به خودشون اجازه خواهند داد که دخالت کنند و به جای شماها تصمیم بگیرند ، تصمیمی که شما دوستش نداری و باهاش موافق نیستی . مثلا مادر شما یا شاید حتی مادر ایشون...
شما فکر کن شاید همسرتون هم همین دلمشغولی های شما رو داره . شاید خانواده ی اون هم همین چیزها رو بهش می گن . شاید او هم از قضاوت دیگران می ترسه ...
اصلا بذار صریح باهات صحبت کنم و اگه لحنم کمی تند می شه منو ببخش :
من اصلا منظورت رو از این حرف : " اوني كه بر سر هر دعوايي به من مي گه برو خونه بابات ، آيا عادت نخواهد كرد ؟ "
نمی فهمم . ببخشیدها .......
پس تو اونجا چیکاره ای ؟ یعنی نمی تونی جلوی دعوا رو بگیری ؟ یا کاری کنی که دعوا به این سمت نره ؟ اصلا چرا بذاری دعوا بشه ؟
یعنی علیرغم این همه عذابی که داری می کشی هنوز فکر می کنی اگه برگردی دوباره همین رفتارها باید از سوی هردوتون ادامه پیدا کنه ؟ حتی از سوی تو ، تو که با این اشتیاق و اصرار داری دنبال راهی می گردی که زندگیت رو از هر آسیبی حفظ کنی ؟ یعنی هنوز هم ؟ ...
اگه اشتباه نکنم یه جایی توی یکی از یادداشت هات نوشتی " مشکلم الانه وگرنه اگه آشتی کنیم من سعی می کنم یه جور دیگه رفتار کنم و دیگه برای همه چیز با تالار مشورت می کنم ". خوب ، پس چی شد ؟
خیلی عذر می خوام . ولی شما هم خدا رو می خوای هم خرما رو .
من نمی دونم شوهر شما چطور آدمیه ؟ و فقط از روی نوشته های شما دارم نسبت به ایشون شناخت پیدا می کنم . و نمی تونم با ایشون صحبت کنم ولی یه چیز رو فهمیدم و اونم اینه که شما دوستش داری و برای همین هم هست که می خوای هر جور شده برگردی سر خونه و زندگیت . پس یه کاری بکن دیگه ....
یه چیز دیگه : اگه واقعا می گی غرور و خودخواهی مانع تماس مجدد شما نیست پس جمله های زیر چیه ؟
" اون دفعه قبل كه بيرونم كرده بود به خواهرم گفته بود من فقط به خاطر شما مي رم جلو . خوب اين حرف بدي نيست؟ پس به خاطر من ؟ به خاطر خواهر من چرا ؟ "
یه وقت اشتباه نکنی ، من نمی گم خاطر تو مهم نیست بلکه می گم این رفتار توئه که خاطر تو رو با اهمیت یا
بی اهمیت می کنه ...
ازت خواهش می کنم یه بار دیگه از اول ، همه ی نوشته ها رو بخون و بهش فکر کن . رفتار منفعلانه نداشته باش یعنی : اجازه نده شرایط زندگی تو رو بسازه بلکه تو با قدرت خودت شرایط رو بساز . از اون چیزی که هنوز نیومده نترس و با توجه به همه ی جوانب بهترین تصمیم رو بگیر . تو که نمی خوای کارت به طلاق و جدایی بکشه ؟ میخوای ؟ ..
تا اون جا که یادم میاد در اولین یادداشتی که آقای سنگ تراشان واست گذاشتند حتی برات نوشتند چه جمله ای رو برای ارتباط سازی مجدد بکار ببری و ...
موفق باشی .
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
سلام به همه دوستان خوبم
دیشب داشتم با خودم کلنجار می رفتم که بهش زنگ بزنم . توی همین فکرها بودم که گوشیم صدا کرد . sms بود دیدم شوهرمه . فقط نوشته بود سلام . من هم خوشحال و شادان جواب مفصلی دادم اینکه دلم برات تنگ شده و دوست دارم و......گفت صبح می یام دنبالت با هم بریم شرکت .
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
صبح منتظر شدم . با دوتا شاخه گل قشنگ اومد . حلقه ام را هم اورده بود . و البته من هیچی بهش نگفتم که کجا بودی و ... فقط از کارهایی که کرده بودم خلاصه صحبت کردیم و اون از کارش ÷شیمان بود و گفت شرمندم . همین . بیا با هم صحبت کنیم و زندگیمون را عسل بسازیم
خیلی خوشحالم
از همه شما خیای ممنونم . باز هم منتظرم باشید . باید کمکم کنید که موفق بشم
RE: وابستگی همسرم به خانواده اش
خوشحالم و امیدوارم همیشه خوشحال باشی .
فقط یادت نره حفظ این خوشحالی در گرو تدبیر و توجه همیشگی توست .