RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shfa
...
اين تالار جای خوبيه برای تبادل افکار ، بعد از يه مدت متوجه ميشی که نه تنها يک خواهر ، بلکه چندين خواهر و برادر بزرگتر و کوچيکتر داری که دوست دارند به تو کمک بکنند .
سلام
اشتباه نکنید.
اینجا و همه جا، برادرا، برادر دارن و خواهرا ،خواهر.
برادرا ،خواهر نخواهند داشت و خواهران نیز برادر نخواهند داشت، الا برادران و خواهران تنی و خونی.
دو تا غریبه با جنس مخالف نمی تونن جای خواهر و برادر همدیگه باشن. البته این امر یکطرفه هست و از طرف آقایون این امکان وجود نداره.
خانوما،
لطفا هیچوقت حرف یک مرد رو مبنی بر اینکه جای برادر شماست یا جای پدر شما، قبول نکنید. چون ژنتیک و ذات این مساله در مردان وجود نداره. علیرغم اینکه خانوما خیلی راحت می پذیرنش بخاطر ذات خاص اهالی مونث جهان.
پیروز باشید
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
با سلام به جنابsedmammad:
من چون خودمم به این حرف شما تا حدودی معتقد بودم نوشتم " یه آبجی بزرگتر میخوام". مرسی که نظر دادین . موفق باشین
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
باز هم سلام خانوم shfa عزیز :
متن فوق العاده قشنگی بود، من رو به تفکر وا داشت. ازتون ممنونم . امیدوارم بتونم طرز فکرم رو به این سمت سوق بدم . بازم ممنون از لطفتون
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
ثمین جان سلام
ببینم تو هیچ فکر کردی اسمت چقدر قشنگه؟!
واقعا" شرمنده ام کردی .از لطفت خیلی خیلی ممنونم و از اینکه برای زن داداش من و بقیه مریضا دعا کردی باز هم ممنونم امیدوارم خدای خوب دعات رو مستجاب کنه و مشکلات همه رو حل کنه.ان شاء الله
آبجی کوچیکه تو چرا انقدر خودتو عذاب میدی و نا امیدی ؟مگه نمی دونی ناامیدی از گناهان کبیره اس ؟ تو که خودت گفتی خدا بزرگه و فدرتمند پس چرا برای خودت هم ازش کمک نمی خوای؟ائمه ما هم نماینده های خدا روی زمین اند صبور و مهربونن یعنی اگه غیر از این بود که مقام والای امامت رو نداشتن!اونا برای ارشاد و کمک به بنده های خدا اومدن .گلم ازشون خجالت نکش و درد دلت رو بهشون بگو.مطمئن باش این بهترین راه حل مشکله.در ضمن من که هنوز نمیدونم حرف دل تو چیه .وقتش نشده که بگی از آبجی های بزرگت چی میخوای؟
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
آقای sedmamad ازتون خيلی ممنونم
نکته خوبی بود
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
با سلام****ثمین خانم خواهر خوبم احساسات شما را درک میکنم چراکه خود من هم در سن شما چنین مشکلی داشتم و دائم دنبال شخصی بودم که بتوانم با او صحبت کنم همیشه احساس تنهایی میکردم فکر میکردم اگر چنین شود و اینچنین کسی را بیابم تمام مشکلاتم مرتفع میگردد تا اینکه چند نفر را یافتم که میتوانستم با آنها صحبت کنم وآرام شوم اما بعد ازمدتی دوباره ارزو کردم که مثل قبل تنها شوم خلاصه اینکه به قول استاد شهریار<بعد از آنهمه باهم و تنها گشتن /زندگی به من آموخت همین یکه و تنها گشتن>
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
اون هایی که دارن هم پشیمونن.
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام به دوستای خوبم :
برادر عزیزم آقا رضا ، نمیدونم فعلا همون احساسات شما رو دارم ، امیدوارم در آینده بهتر بشه.......... از توجهتون ممنونم.
کنجکاو جان ما معموبلا قدر چیزایی رو که داریم نمیدونیم ، در حالیکه بعضی ها در حسرت داشتن اون چیزا هستند... بهرحال قدر خواهرتون رو بدونین چون خواهرا اگه خواهر خوبی باشن ، واقعا جواهرن..............
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام به همه آبجی های گلم:
دلم برای همتون تنگ شده بود ....... یه مدتی تووی بلاتکلیفی بودم ، نه حوصله حرف زدن داشتم ، نه حوصله گوش کردن و نه حتی حس ارتباط برقرار کردن ........ نمیدونم چم بود ، انگار در حال پشت سر گذاشتن یک دوره بحران بودم .... هیچ انرژی برای ادامه دادن فعالیتام نداشتم و مونده بودم عاطل و باطل بدون هیچ حرکت و کار مفیدی..... ولی دیگه خسته شدم ، دیگه نمیخوام اینطوری باشم ....میخوام آیندم رو بسازم و از زمان حالم لذت ببرم ....ولی نمیتونم کارای گذشتم اذیتم میکنه، خاطرات گذشتم همه زندگیم رو گرفته .... در عین حال با مشکلات الانم (نمیدونم چقدر جدیه ولی فکر کنم جدی باشه) با تمام وجود دارم مبارزه میکنم که حداقل از این حادتر نشه و کم کم درست بشه .......
ولی با گذشتم خیلی بیشتر مشکل دارم و میدونم که اگه اون رو فراموش کنم و یا قبولش کنم و بذارمش کنار ، این مشکلات الانم هم تا حدودی حل میشه ، من میدونم ظرفیتم از لحاظ ارتباطی ، خانوادگی ،درسی و ...بالاتر ازچیزیه که الان هستم ،ولی نمیشه تا وقتی توی گذشته زندگی میکنم نمیشه به چیزی که میدونم میتونم باشم دست پیدا کنم........ ای کاش آدم میتونست ارادی آلزایمر بگیره و همه چیز رو فراموش کنه...........
همتون رو دوست دارم:72::72::72:
RE: یک آبجی بزرگتر میخوام
سلام
ثمین 2 جان
بنظر میرسه حالا داری سعی می کنی با خود باوری با مشکلاتت برخورد کنی .
به قول جناب مدیر بهترین کسی که می تونه بهت کمک کنه خودتی می دونی چرا، برای اینکه قوی ترین مشاورها هم بهت مشاوره بدن اگه راهنمایی ها را با انرژی دنبال نکنی فایده نخواهد داشت .
ضمنناً این رو از من داشته باش که شیطان سعی می کنه هم سن و سالهای تو را با نا امید کردن از خدا از اون دور کنه یعنی با این القاء که تو خیلی بدی ها داری و خدا قبولت نمی کنه و .... بزگترها را هم با امید زیاد به جسارت در برابر خدا وادار می کنه و اینگونه دور شدن از اون .
این را اگه در نظر داشته باشی و از طرفی بدونی که خدا بنده هاش رو رها نمی کنه و دلسوز تر و مهربان تر از هر کس دیگه ای هست نسبت به اونها چون زیر و بم و به عبارتی جیک و پوک ما بنده هاش رو بهتر از هر کس دیگه ای می دونه ، هیچ وقت تسلیم شیطان نمی شی و خیلی صمیمی با اون درد دل خواهی کرد و نتیجه اش را هم خواهی دید .
و اما در خصوص راهنما و گوش شنوا این را هم از خدا بخواه مطمئناً اونچه صلاحت باشه اون سر راهت قرار میده فقط خوب دقت کن و مواظب باش اشتباه نکنی .
اما اینکه گذشته رو کنار نمی گذاری این ریشه در مسائل دیگه روحی داره که وقتی اون حل بشه این حالت هم از بین میره ، جون اطلاعات کمی از تو دارم نمی تونم احتمالات رو مطرح کنم که مبادا خود این اثر منفی داشته باشه .
تا بعد....
سرفراز باش