RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
یعنی میشه هرچه دل تنگم میخواد بگم
واقعا میشه
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش بازوانش برایم آغوشی می ساخت که از همه دنیا امن تر بود
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش گرمی دستانش دستان سردم را گرما می بخشید و بر آنها بوسه عشق میزد
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش تا سحر بر بالینم می نشست و عاشقانه نگاهم میکرد و سوز نگاهش در قلبم عشق را شعله ور می کرد
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش صداش نگاش بوش تنش لمس بدنش برایم حرمت عشق را زنده می کرد
دلم تنگه تنگ صدای آمدن پاش
دلم تنگه خوندن شعر
دست دستی باباش میاد صدای کفش پاش میاد
دلم تنگ شور و نشاط و غوغا و هیاهو ست
دلم تنگه مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش برایم مرد بود و تکیه گاه
دلم تنگه مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش در کنارش احساس امنیت می کردم
.
.
.
اما افسوس که اکنون اون مرد همه احساس های پاک عشق را به ذره ای فروخت و رفت
رفت که دیگر از عشق نگویم
عشق را اگر نگویم می نویسم که من با عشق زنده ام
:72::72:
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا یه سراب بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دلتنگ لحظه لحظه زندگی هستم .
دلتنگ آغوش خورشید گرم و مهربان
دلتنگ آغوش خواب آلود مهتاب خاطره ساز
دلتنگ ستاره های چشمک زن
دلتنگ از همه ی دلتنگی ها
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت ....
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد زندگی را از سر گرفت
کاش می شد دلت را پس بگیری از هرکه گرفت
کاش می شد گریه کنی از ته دل هروقت که دلت گرفت
:16::16::16:
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟ ،کجاست کسی که آسمان را به من نشان دهد ،؟ دلم از این ابرها گرفته ........
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
متن زیر را از سر دلتنگی نوشتم اما شما به دل بازتان ببخشید مرا که دلم تنگ است جایی جز این خانه مهر محرم ندیدم .
با اینکه هنوز بوی عزیز یاس از سجاده نمازهای طولانی مادرم بیادم مانده ، اما در آینه بی تصویر ، کورمال کورمال بدنبال خودم می گردم ، گویی از ازل نبودم من ، بی خاطره و بی یاد .
این دروغ آینه بی تصویر است ؟ یا من نیستم ؟
از مرز روشن رویا که می گذرم ، آن شب ماه را ، شبی که ماه از حوض پر آب حیاط خانه کوچک ما ، از میان حلقه ستاره ها، خیره نگاهم می کرد ، بیادم می آید ، این خاطره سال ها با من است ، اما چرا در آینه که می نگرم پیدایم نیست ؟ من نیستم ؟
پنداری از یاد آینه رفته ام که این چنین ، خالی از تصویر من است .
به گمانم در خانه ای که آینه اش بی تصویر است ، پر از قافله جن باشد ، خانه بی مهر ، مسافرخانه است ، کاروانسرای قافله ارواح پلید را می ماند .
سخن از مهر آمد ، از قدمت این گوهر هستی چه بگویم ؟
از سالهای هزاره آوازهای عاشقی که همه مهربان بودند و عاشق ، چون شرابی مقدس در محراب ، و این راز را به روشنی روز همه می فهمیدند و جرات حاشا نبود چون امروز ، که کنده شدیم از کنده عشق و ریشه در بوته ی بی مهری داریم . عجب سال هایی بود ،آن سالهای شراب در محراب .
در آن سالها که ثلث اول عمرم بود ، دفتر مشقم را زیر نگاه ماه می نوشتم ، یک شب ماه پرسید : این رسم الخط عشق از آن کیست ؟ بلند گفتم : من .
دریغا که آن سالها دبگر رفتند ، سالهای که عطر امید و بوی زندگی و میل عاشقی بود ، سالهایی که ماه ، نشسته بر کجاوه ی عشق ، بر بالای پشت بام های کاه گلی خانه های شهر ، چون ساقی ، مهررا در پیاله ی دل ها می ریخت .
کاش هرگز گوشهایم نمی شنید آن آوازهای عاشقی را ، یا نمی دید چشم هایم خیل عاشقان صادق را، که باور آن فراسوی فهم نسل امروز است ، اگر چه اکنون از بالای بام آسمان خراشهای شهرمان ، هزاران ماه می تابد که اگر دستی بر آری به چنگ ات آیند ، اما بی می و ساقی
چشم هایم را می بندم پشت به آینه ، چند قدم دور می شوم ، وقتی چشمهایم را باز می کنم همه جا در سکوت بی مهری است ، خانه خالی از عشق است ، و من هراسان باز بسوی آینه بر می گردم ، اما آینه همچنان بی تصویر است .
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ترنم باران در کوچه پس کوچه های قلبم, صدای تک گنجشکی بر روی درخت دلم,
نوید لحظه های زیبا را میدهد
مرا به خاطر بسپار تا از خاطرت نروم
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
زیر آوار این لحظه های غریب
سوسوی هیچ ستاره ای برای من نیست
دلم گرفته
یک دلتنگی همیشگی مدام همراه من است
من سبزترین واژه ملموس غروبم کاش در این وسعت سبز یکنفر درد مرا می فهمید......
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گویی که در این بودن بی مقصود ، یک لحظه بی بغض هم نباید بود که هزاران قطره آب شور، چشم مرا می جویند و هزاران حرف نا گفته مرا می خوانند.
به گمانم سال…. سال قحطی عشق است که هزار گهواره پر گریه می جنبد و بذر عاشقی کمیاب است و ماه باکره در زیر چادر شب ، از عشق ستاره میگرید.
با این همه کسی از من خیس شده از اشک چشم ماه نمی پرسد که چرا ، بذر عشق را به زمینی پاشیدم که خیس از نم اشک دل عاشق نبود؟
شاید تقدیر من این بودکه در مشرق دیار ممنوع ، در پس سایه ای سرد نمور، قلب خوش باور خود را به گور بسپارم.
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
امشب دلم خیلی برای دوستم تنگ شده؛ واقعا" دلتنگم
برایش مینویسم
سلام به دوستی که به رسم جاده ها چه دور است و به رسم دل چه نزدیک
یاد اون روز های خوب
یاد اون روزهای شاد
یاد اون روزهای روشن ؛دلم رو خون میکنه
رفیق؛ نبری گمان که زدل من رفته باشی! تو عزیز دل منی هر کجا نشسته باشی
به یاد .:رفیق:. شب های بی کسی ام...