نمایش نسخه قابل چاپ
نازنین گرامی چه دلیلی داره به حرف کسانی اهمیت بدید که خودخواهی و حداقل غیرمنطقی بودن اونها براتون مسجل شده!؟ ببنید فقط لبخند بزنید، بگید ممنونم و همین. باور کنید این رفتار به مرور رنگ می بازه و بدونید بدترین افراد برای مشاوره خونواده خودتون و همسرتون هستند. چون کمترین منطق در نزدیکان احساسی مشاهده می شه. به نظر من هم خود دختر و پسر هزاران مشکل دارند که هرچقدر از خونواده هاشون دورتر باشند مشکلاتشون کمتره. از خونواده ایرانی خیر بر نمیاد.
آقای سورنا نمی شه. باور کنید نمی شه. دیشب خسته رسیدم خونه. تا اومدم یک لقمه غذا بخورم هنوز دهنم نذاشته بودم دوباره بابا اینا شروع کردن. فقط قاشقمو پرت کردم تو بشقاب و خیلی خیلی سعی کردم گریه نکنم و خوابیدم.
همین...
نمی شه. شایدم می شه ولی ظرفیت من تکمیل شده.
نازنین راست میگه با این جور آدما چی کار میشه کرد پسرها راحت تر می تونن تصمیم بگیرن اما دخترا نه اگه خیلی کوتاه بیای دقیقا مثل حرف نازنین می گن حتما یک چیزی هست یا اگه اینم نگن به مرور زمان سکوت و کوتاه آمدن میشه وظیفت
خانم taravat عزیز سلام!:43:نقل قول:
نوشته اصلی توسط taravat
امیدوارم به با طراوتی اسمتون باشید و دیگه جواب های به این تلخی ندین .به قول امضائی که دارید دو تا چیز را دیگه نمی شه پس گرفت:یکی حرف پس از گفتن و یکی سنگ پس از رها کردن!:305:
حرفی که میزنیم تو زندگی خیلیا تاثیر میگذاره !چرا باید کاری بکنیم یا حرفی بزنیم که به صورت ناخودآگاه روزی باعث ایجاد یا بروز یه مشکل پیچیده تری بشیم؟مادر ایشون اگه بفهمه یا بخواهد از این موضوع اتو بگیره زندگی اینا از اینی هم که هست بدتر میشه!سری که درد نمی کنه دستمال نمیبندن که خواهر من :160:.رابطه اون 2 تا که مشکلی نداره ما بریم یه گره الکی بهش بندازیم تا یه گره دیگه ای که واقعا وجود داره بازش کنیم !:D
لطفا یکمی بیشتر به جوابی که میدیم دقت کنیم!:227:
موفق باشید !:72:
سلام مهسان عزیزم. خوبی ؟؟؟
دوست من در مورد مشکلمون من و همسرم به یک نتیجه ای رسیدیم. نمی دونم حالا جواب می ده یانه ؟؟؟
من و امین تصمیم گرفتیم فقط هفته ای یکبار امین بیاد خونمون. فقط 5شنبه جمعه ها. و ااز 4 هفته در ماه ، 3 هفته اون بیاد یک هفته من بروم.
به نظر خودمون اگه روابط کمتر باشه کمتر بهمون گیر می دن...
نازنینم من مشکلاتم یکی دو تا نیست
شوهرم ساعات کاریش 24-48 است یعنی دو روز سر کار نمی ره اما ماشین گرفته و داره توی اون دو روز روی ماشین کار می کنه
2- خانواده همسرم همشون شمال هستن یعنی اونجا زندگی می کنن
3-ایشون از وقتی عقد کردیم چون یک مقدار پول برای خرید ماشین لازم داشتیم داد و الان تا زمان عروسی قراره کرج با یکی از دوستاش زندگی کنه
4-کرج پارکینگ ندارن و دزدی توی اون منطقه زیاد می شه=>ماشین رو میاره میذاره توی خونه ما چون تا 9کار میکنه پس به کرج نمیرسه در نتیجه شب می خوابه
5-دلم واسش میسوزه تنهاست چه جوری بهش بگم کم بیا یا نیا
سلام مهسان جان:43:
امیدوارم حالت خوب باشه واوضاع بهتر شده باشه هیچ وقت به خاطر خانواده ات شوهرت رو از خودت دور نکن مخصوصا که اخلاقش خوبه به نظر من یا با منطق یا هر جوری که مادرت قلق داره راضیش کن...این دورانها به یاد زن وشوهر زیاد میمونه...به قول دوستان همسرت برات میمونه یا باید خونسردیتو حفظ کنی یا اینکه جلوی برادرت و...بایستی...مطمئن باش خواهر یا برادرت خودشون ازدواج کنن کار خودشون رو میکنن به تو هم اهمیت نمی دن...اما احترام مادرت هم جای خودش را داره... :72::shy:
عزیزم این مشکل شما مشکل تمام زوجهایی است که در زمان عقد به سر می برند و به نظر من شما در یک روز که شوهرت آمادگی صحبت کردن دارد تمام مسائل و مشکلاتتان را باز بفرمائید و در ابتدا هم از او بخواهید که راهی ارائه بدهدو خودتان پیش دستی نکنید که بگوئید بیا و یا نیا و بعد هم یادتان باشد دوری از همسرتان و فاصله ایجاد کردن مشکلات دیگری را به همراه خواهد داشت که نتیجه اش جنگ و درگیری از نوع دیگر خواهد بود باید خیلی با سیاست مسائل را مدیریت کنید و نیاز زمان را کاملا بشناسید و به آن عمل کنید و حتی صحبت کردن دوستانه و راه خواستن و کمک خواستن ازبزرگ ترها هم خیلی می تواند مفید باشد
دقیقا منم می دونم این دوران یاد همسرم می مونه ولی چه کار کنم خانوادم متوجه نمی شون. مامانم می گه به من چه. ناراحت بشن مگه ما این همه ناراحت نشدیم؟؟؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط بانوی عشق
انی عزیز من بارها با همسرم صحبت کردم ولی اونم وقتی آتویی دستش بیاد از مامانم اینا قشنگ کارهای مامانشو ماست مالی می کنه!!!!!!!!!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
100 بار هم با خانوادم حرف زدم.
مثلا دیشب همسرم مجبورشد بیاد خونه ما. چاره ای نداشت.
خونشون آماده نیست و پدر مادرش دوماهه خانه خواهرشن. از اون طرف هم مادرشوهر خواهرش می خواست بر خونشون و چون خونه خواهره کوچیکه مامانش بهش گفته بود امشب رو پیش نازنین.
واااااااااای اگه بدونید مامانم اینا چقدر غر زدن که به ماچه؟؟؟ چقدر شوهرت می یاد اینجا و ...:161::161: پدرم هم که تازگی ها یاد گرفته تیکه می اندازه...:302:
به خدا الانم که دارم تایپ می کنم یک بغض خیلی دردناک گلومو گرفته. :101:
ولی هر چی دودوتا چهارتا می کنم نمی شه بریم خونه خودمون. نمی شهههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههه.
عزیزم چه کاری به غیر از ماست مالی از دستش بر می آید آنها خانواده او هستند و تو همسرش چه بکند؟!!!!!من واقعا دلم به حال مردها می سوزد . بدبختها بر سر دوراهی قرار می گیرند و هر رفتارشان هم به حساب ماست مالی و ... است . نازنینم تو هم تقصیر نداری ولی مدیریت بحران داشته باش و اجازه نده مادرت اینطور صحبت کند البته نه با دعوا از پدر و مادرت عذر خواهی کن و بگو که این مدت را با صبوری به خاطر تو و آبرویت صبوری کنند رفتارامروزشان در زندگی اینده تو تاثیر می گذارد . شرایط سخت برای همه هست . شاید یک روز پدر و مادر و خانواده تو به هر دلیلی احتیاج داشته باشند منزل کسی بروند و...دنیا محل بده و بستان است و این طرز فکر به جوانها و زندگی هایشان آسیب می زند