RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بچه ها سلام لطفا بخونيد به من كمك كنيد.........
ديروز عصر با همسرم تماس گرفتم خيلي سرد حرف زد وقتي گفتم چرا اين طوري رفتار مي كني و با من اينطوري حرف مي زني مگه اينجت جز تو چه كسي رو دارم گفت : موقعه اي كه اذيت مي كردي با يد اين فكر هار و مي كردي گفتم مگه چي شده با مامانتينا دعوا كردي گفت لا زم به دعوا نيست به خاطر تو به من هم محل نمي دن بعد خداحافظي كرد ..........من موقعه خونه رفتن براي مادر شوهرم گل خريدم و رفتم ازش دلجويي كردم خواستم منو مثل دختر ش دوست داشته باشه اونم گفت من هم اينجا جز تو دختري ندارم ....... خلاصه بعد از چند دقيقه همسرم با يه حال عصباني اومد نه جواب منو مي داد نه مادرشو بعد از كلي پافشاري گفت كه تصادف كرده و رفت تو اتاق..... من دنبالش رفتم و خواستم در مورد جزئياتش كه آيا مقصر بوده يا نه شوال كنم جوابمو نمي داد فقط مي گفت برو بيرون حوصلتو ندارم وقتي با اعصاب خورد آدم مي فرستي بيرون بايد اين فكر هارو ميكردي.........بعد از كلي اصرار من گفت كه افسر گفته هم تو برو هم اون ماشيني كه به تو زده و كسي مقصر نبوده وقتي ازش پرسيدم كه امشب ميره سر كار يا نه سرم داد زد توهين كرد و خواست از اتاق برم بيرون و گفت با اعصاب خورد كجا مي خوام برم ........( ما ماشينو تازه خريديم چند ماهه و همسرم با اون كار مي كنه ) شب وقتي دستشو چند بار گرفتم دستمو پرت كرد و گفت بهم دست نزن منم گفتم چون دوست داري تنهات بذارم منم اين كارو مي كنم و رومو برگردوندم بعد از چند دقيقه گفت :....مي خوام ماشينو بفروشم و بيام تو خونه بشينم ديگه حوصله هيچي رو ندارم خسته شدم به هر چي دست مي زنم خاكتر مي شه و..........!!!!!!!!! من گفتم خدا رو شكر كن خودت چيزي نشدي مگه كسي تصادف نمي كنه سرم داد زد و خواست ساكت بشم...................منم ساكت شدم
بچه ها چي كار كنم چرا من نمي تونم يه روز خوش داشته باشم چرا بايد اين اتفاق واسه همسر من كه فقط چند وقته داره كار مي كنه بايد بيفته !!!!!!!
اگه ديگه نره سر كار چي كار كنم ؟؟؟؟؟؟؟خيلي كم صبرو كم ايمانه. مي گين من چه كار كنم ........صبح از مامانش خواستم به هاش حرف بيزنه تا به آرامش برسه و بره ماشينشو درست كنه ...........داغونم بچه ها .......... روي خوش زندگيه من كي مي اد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستان و مدير همدردي يه مشكل جديد ديگه خواهش مي كنم كمكم كنيد...
بچه ها سلام لطفا بخونيد به من كمك كنيد......... در ادمه مشكلم كه ديروز تو تاپيكه قبلي نوشتم.......
ديروز عصر با همسرم تماس گرفتم خيلي سرد حرف زد وقتي گفتم چرا اين طوري رفتار مي كني و با من اينطوري حرف مي زني مگه اينجت جز تو چه كسي رو دارم گفت : موقعه اي كه اذيت مي كردي با يد اين فكر هار و مي كردي گفتم مگه چي شده با مامانتينا دعوا كردي گفت لا زم به دعوا نيست به خاطر تو به من هم محل نمي دن بعد خداحافظي كرد ..........من موقعه خونه رفتن براي مادر شوهرم گل خريدم و رفتم ازش دلجويي كردم خواستم منو مثل دختر ش دوست داشته باشه اونم گفت من هم اينجا جز تو دختري ندارم ....... خلاصه بعد از چند دقيقه همسرم با يه حال عصباني اومد نه جواب منو مي داد نه مادرشو بعد از كلي پافشاري گفت كه تصادف كرده و رفت تو اتاق..... من دنبالش رفتم و خواستم در مورد جزئياتش كه آيا مقصر بوده يا نه شوال كنم جوابمو نمي داد فقط مي گفت برو بيرون حوصلتو ندارم وقتي با اعصاب خورد آدم مي فرستي بيرون بايد اين فكر هارو ميكردي.........بعد از كلي اصرار من گفت كه افسر گفته هم تو برو هم اون ماشيني كه به تو زده و كسي مقصر نبوده وقتي ازش پرسيدم كه امشب ميره سر كار يا نه سرم داد زد توهين كرد و خواست از اتاق برم بيرون و گفت با اعصاب خورد كجا مي خوام برم ........( ما ماشينو تازه خريديم چند ماهه و همسرم با اون كار مي كنه ) شب وقتي دستشو چند بار گرفتم دستمو پرت كرد و گفت بهم دست نزن منم گفتم چون دوست داري تنهات بذارم منم اين كارو مي كنم و رومو برگردوندم بعد از چند دقيقه گفت :....مي خوام ماشينو بفروشم و بيام تو خونه بشينم ديگه حوصله هيچي رو ندارم خسته شدم به هر چي دست مي زنم خاكتر مي شه و..........!!!!!!!!! من گفتم خدا رو شكر كن خودت چيزي نشدي مگه كسي تصادف نمي كنه سرم داد زد و خواست ساكت بشم...................منم ساكت شدم
بچه ها چي كار كنم چرا من نمي تونم يه روز خوش داشته باشم چرا بايد اين اتفاق واسه همسر من كه فقط چند وقته داره كار مي كنه بايد بيفته !!!!!!!
اگه ديگه نره سر كار چي كار كنم ؟؟؟؟؟؟؟خيلي كم صبرو كم ايمانه. مي گين من چه كار كنم ........صبح از مامانش خواستم به هاش حرف بيزنه تا به آرامش برسه و بره ماشينشو درست كنه ...........داغونم بچه ها .......... روي خوش زندگيه من كي مي اد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
همتای عزیز این رفتاری که همسرت داره می کنه فکر نمی کنم رفتار همیشگیش باشه حتما الان شدیدا عصبیه وتعادل روحی نداره
اولین قدم اینه که همسرتو از این حالت در بیاری و بزاری یکم آروم بشه
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
bloom جان جه طور مي نونم اين كارو كنم ........
بجه ها خوتهش ميكنم اگه مشكلمو مي خونيد جوابمو بديد كاش مي دونستين تو شهر غريب تنها چه حالي دارم شما تنهام نذاريد............
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
سلام
برای مشکل کم صبر بودن و کم ایمان بودن باید خودش بخواد البته شما هم میتونید کمکش کنید تا به مرور بهتر بشه .
ولی در مورد این اتفاقی که افتاده شما باید بدونید مرها وقتی ناراحتند و یا عصبانی هستند . نیاز به تنهایی دارند ( بر عکس خانومها ) اگر شما یکساعت همسرتان را تنها می گذاشتید شاید اینهمه اعصاب خوردی بوجود نمی آمد .
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
سلام همتا جان. شما براي كار به اون شهر رفتيد؟ شما در حقيقت مثل تمام زن و شوهرها داريد با هم زندگي مي كنيد. اصلاً و اصلاً و اصلاً درست نيست كه دوران عقد را كامل پيش هم بمانيد آن هم خانه مادرشوهر. تا جايي كه مي تونيد به خونه خودتون بازگرديد. فقط احترام هاي دو طرف از بين مي ره. همونجوري كه مادرشما نمي تونه شوهرتون رو هر روز در منزل بپذيره خانواده شوهر بعد از مدتي خسته مي شوند. زياد خودت وابسته شوهرت نشون نده. در مواقعي كه عصباني هست باهاش صحبت نكن بذار آروم بشه بعد. اون الان حتماً درگيري مالي داره و به زمين و زمان بدبينه . موفق باشي.
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
بچه ها از كمك تون ممنوم
اما مي گيد اگه خواست واقعا ماشينو بفروشه و سر كار نره چي كار كنم........
اصلا محلم نمي ده همه چيزو از چشم من مي بينه ......... مي گه تو اعصابمو مي ريز ي به هم هميشه بايد با اعصصاب خورد برم سر كار..............
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
نگران نباش عزیزم
اون حالا از ناراحتی یه چیزی میگه باهاش بحث نکن یه کم ازش فاصله بگیری بهتره
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
عزیزم شاید همسرت هنوز فکر میکنه اختلاف شما با مادرش هنوز برطرف نشده . به مامانش بگو بره باهاش صحبت کنه و بگه که شما با هم مشکلی ندارین . بگه که همو مثله مادر و دختر میبینین . باید خیال شوهرت از بابت ارتباط شما با مادرش راحت بشه تا بتونه به آرامش برسه . حتما زا مادر شوهرت بخواه این کارو انجام بده.
RE: مگه من چه گناهي كردم ؟؟؟تنهام نذاريد
خانم همتا من احساس می کنم که شما به هیچ کدوم از پاسخهایی که بهتون داده میشه توجه نمی کنید، فقط نگران مشکلتون هستین، خوب باید ببینید دوستان چی میگن و بهش عمل کنید.
شما هیچ جوابی به اینکه امکان جدا زندگی کردن شما از خانواده همسرتون هست یا نه رو ندادین، این خودش مشکل سازه، حالا شاید بین شما و خانواده همسرتون کشمکشی به وجود نیاد اما نتیجه اش همین مشکلاتی میشه که الان شما با همسرتون دارید.
اول از همه بررسی کنید ببینید امکانش هست به شهر خودتون منتقل بشید یا به هر طریقی با خانواده همسرتون زندگی نکنید؟
دوم اینکه شما بیش از حد خودتون رو وابسته همسرتون کردین، خیلی ببخشید اما شما بهش اجازه نمی دین که به سمت شما بیاد و برای همین راحت به شما توهین و بی احترامی می کنه، در واقع خیلی در موضع ضعف قرار گرفتین، احترام گذاشتن و ابراز علاقه کردن با دنبال کسی راه افتادن فرق می کنه. وقتی می بینید همسرتون عصبانیه و علت عصبانیتش رو هم از شما میبینه (حالا منطقی یا غیر منطقی) برای چی اصرار دارید که درست همون لحظه باهاش صحبت کنید؟ این جور مواقع باید بهش فرصت بدید، ازش دور بشید، بهش فضا بدید تا با خودش کنار بیاد. اجازه بدید هر وقت تونست مشکلش رو توی خودش حل کنه خودش میاد به سمتتون، اینجور مواقع آقایون به تنهایی نیاز دارن که اگه فراهم نشه حالشون بدتر و بدتر و بدتر میشه. نگران کار هم نباشید، از روی عصبانیت و ناراحتی بوده، در این شرایط تنها کاری که از دست شما بر میاد اینه که روحیه خوبی داشته باشین و به همسرتون انرژی بدین، البته لازم نیست جلوش بشینید و بخندید، همین که احساس کنه شما درکش می کنید و بهش اعتماد دارید کافیه.