RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
سلام دوستای عزیز من ایدیمو عوض کردم از شب تاریک شدم روز روشن .خوشبختانه همسرم درمانشو شروع کرده و داره ادامه میده و دو هفته ای میشه که اومدیم سر خونه زندگیمون البته فعلاعروسی نمیگیریم تا من و اون ببینیم واقعا میتونیم یه عمر در کنار هم باشیم یا نه یه مشکلی داشتم و اون اینه که خانوادم دارن از شهرستان میان و با اون اتفاقاتی که برام افتاده همسرم از دست پدرم دلخور میگه چرا اون شبی که ما با هم دعوا می کردیم پدرت بهم گفت تو زندگی دخترمو سیاه کردی و باید اون از من عذر خواهی کنه چه پرتوقع؟ اخه یکی نیست بهش بگه مامانتواومد وسایلتو جمع کرد برد یه تیکه طلایی هم که به من داده بود ورداشت بردو سکه هایی که پدرم بهمون دادو عطری که همسرم برام خریده بود همونجا گم شد و مادرش هزارتا دری وری به من و خانوادم گفت تنها چیزی که خانواده من بهش گفت این بود که روزگار دختر مونو سیاه کردی و جالب اینکه که قبلا میگفت توشهامت نداری اما اون اگر شهامت داشت اعتیادشو به خانوادش می گفت و اونها میفهمیدن که من بی تقصیر بودم و بجای اینکه اون از خونوادم دلجویی کنه انتظار داره پدر من اینکارو بکنه بهنظر شما من چه جوری میتونم راه درستو در پیش بگیرم من خانوادمو خیلی دوسشون دارم و میدونم خانوادم از خیلی چیزا بخاطر دوس داشتن من گذشتن و انتظار همسرم کاملا بیجا اما نمی دونم چه جوری بهش این نکته رو یاداور شم که جبهه نگیره
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
شماها قرار نیست یه من کمک کنید
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
به نظر من بهتره شما با سیاست برخورد کنید، مثلا یه روز که حالش خوبه بگین خوشحالید که با هم هستین و هر دو تون به خاطر زندگیتون از حرفهایی که شنیدین می گذرید فقط به خاطر اینکه همدیگه رو دوست دارید. بگین من به تو افتخار می کنم که به من درس گذشت رو دادی اگه تو نبودی من نمی تونستم حرفهایی که تا الان شنیدم رو فراموش کنم و ببخشم..
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
روزن عزیز من بخاطر اون از خیلی چیزا گذشتم از دیپلم نداشتنش از بیکاریش از اعتیادش اما از خانوادم نمیگذرم چون کارایی کردن برام که من شرمنده اونام در صورتی که خانواده ایشون تنها کاری که کردن بجای اینکه نگران بچشون باشن سروصدا راه انداختن و هزارتا بدوبیراه گفتن من از خودم بخاطرش گذشتم اما از خانوادم نمیتونم حالا نوبت اونه من تا کی در برابر خانوادش و بلاهایی که سرم اوردن سکوت کنم اون باید یه تکونی بخودش بده نه اینکه پرتوقع تر شه
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
سلام بچه ها امیدوارم عیدبهتون خوش گذشته باشه برا من که بخصوص روزای اول خیلی بدبود حتی تصورشم برام سخت بود اخرین پنجشنبه من بازم کتک خوردم نمیگم اصلا بی تقصیر بودم اما اصلا من بد توجیهی برای عمل زشت کتک زدنش نبود من خانوادم از شهرستان اومده بودن واز همسرم می خواستم که بیاد ببینتشون که اون هم میگفت چون پدرت به من گفته روزگار دخترشو سیاه کردم ازش دلخورم و نمیام خلاصه من خیلی ناراخت بودم که پنجشنبه که از چهارشنبش باهم حرف نمیزدیم خواست بره بیرون که من گفتم کجا میری منو تنها میزاری که دعوامون شد و کتک کاری کردیم و منم بهش گفتم که خانواده تو هستن که روزگار منو سیاه کردن و خلاصه ایندفعه منم زدمش گفت اره زنگ بزن به پدرت بگو منو نمی خوایو از این حرفا منم زنگ زدم و پدر و مادرم اومدن خونمون پدرم که خیلی از دستش دلخور بود گفت این بود خوشبخت کردن دختر من مگه من غیر این چی ازت خواستمو ........و مامانم به مادرش زنگ زد گفت این پسر دسته گلتونو بیاین تحویل بگیرید و اینکه پسرتون اعتیاد داره و مادرش به مامانم گفته بود خودتون دخترتونو ببیرد ازمایش ببینید ....تا اینکه پدرم گفت برو از خونه بیرون که نرفتو ما زدیم بیرون اولین عیدیمو از دست عزیزترین کسم گرفتم اونم چه عیدی که تا دو روز نمیتونستم از جام تکون بخورم و تمام بدنم درد می کرد و کبود شده بود خلاصه این از عیدمون من بهش اس ام زدم که چهارشنبه5 فروردین بیا دادگاه من دیگه نمی خوام باهات زندگی کنم که بازم گفت نه نمیام خلاسه باهم اشتی کردیم و بعد از چندروز اونم مادرم ازش خواست که بیاد و با پدرم آشتی کنه اونم اومد و رابطش با خانوادم بهتر شده اما من خودم انگیزمواز دست دادم همیشه پر توقع و تو هر دعوایی منو مقصر می دونه منم بهش میگم اگه منو نمی خوای خوب منو طلاق بده اما اینکارم نمیکنه نه اعتیادشو قبولداره نه رفتارشو میگه تو همش دنبال بهانه ای و میخوای با من بجنگی اما اصلا اینطور نیست نا شکری نمیکنم رابطمون در حال حاضر خوبه اما انگیزه زندگی کردنو ازم گرفته اصلا نمیدونم منی که این همه خواستگار داشتم چطور با این مرد ازدواج کردم البته زمان آشنایی خوب میگفتم اگه مهندس نیست خوب پاک و مهربونه که معتادو دست بزن از آب در اومد خلاصهاین از تعطیلات عیدم به نظر شما با چنین آدمی چطور باید برخورد کرد
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
دوست خوبم سلام به نظر من تو باید با درایت و سیاست بیشتری با همسرت رفتار کنی؟
ببین تو اول باید این موضوع رو در نظر بگیری که چقدر همسرت و زندگیت رو دوست داری؟ ببین همسرت چه ویژگی های مثبتی داره و اون ویژگی های چقدر برای تو ارزش دارن، تو باید حالا تصمیمت رو بگیری و اگر واقعا قصد داری که با همچین مردی زندگی کنی باید روش برخوردت رو باهاش عوض کنی؟ باید خودت و رفتارت و نگاهت رو نسبت به زندگیت و روش ها و کارهایی که در قبال ایشون و در قبال این زندگی انجام می دی رو سنجیده تر کنی؟
حتما حتما با یک مشاوره خوب صحبت کن؟ با همین شماره 148 تماس بگیر، و کد 49 صحبت کن و مشکلت رو عنوان کن!
چون به نظر من مردی که توی دوران عقد بخواد و به خودش اجازه بده که دست روی همسرش بلند کنه باید یه کم با دقت و درایت بیشتری روش فکر کرد
زود تصمیم نگیر و بیشتر فکر کن
امیدوارم موفق باشی!
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
سلام بچه ها امیدوارم عیدبهتون خوش گذشته باشه برا من که بخصوص روزای اول خیلی بدبود حتی تصورشم برام سخت بود اخرین پنجشنبه من بازم کتک خوردم نمیگم اصلا بی تقصیر بودم اما اصلا من بد توجیهی برای عمل زشت کتک زدنش نبود من خانوادم از شهرستان اومده بودن واز همسرم می خواستم که بیاد ببینتشون که اون هم میگفت چون پدرت به من گفته روزگار دخترشو سیاه کردم ازش دلخورم و نمیام خلاصه من خیلی ناراخت بودم که پنجشنبه که از چهارشنبش باهم حرف نمیزدیم خواست بره بیرون که من گفتم کجا میری منو تنها میزاری که دعوامون شد و کتک کاری کردیم و منم بهش گفتم که خانواده تو هستن که روزگار منو سیاه کردن و خلاصه ایندفعه منم زدمش گفت اره زنگ بزن به پدرت بگو منو نمی خوایو از این حرفا منم زنگ زدم و پدر و مادرم اومدن خونمون پدرم که خیلی از دستش دلخور بود گفت این بود خوشبخت کردن دختر من مگه من غیر این چی ازت خواستمو ........و مامانم به مادرش زنگ زد گفت این پسر دسته گلتونو بیاین تحویل بگیرید و اینکه پسرتون اعتیاد داره و مادرش به مامانم گفته بود خودتون دخترتونو ببیرد ازمایش ببینید ....تا اینکه پدرم گفت برو از خونه بیرون که نرفتو ما زدیم بیرون اولین عیدیمو از دست عزیزترین کسم گرفتم اونم چه عیدی که تا دو روز نمیتونستم از جام تکون بخورم و تمام بدنم درد می کرد و کبود شده بود خلاصه این از عیدمون من بهش اس ام زدم که چهارشنبه5 فروردین بیا دادگاه من دیگه نمی خوام باهات زندگی کنم که بازم گفت نه نمیام خلاسه باهم اشتی کردیم و بعد از چندروز اونم مادرم ازش خواست که بیاد و با پدرم آشتی کنه اونم اومد و رابطش با خانوادم بهتر شده اما من خودم انگیزمواز دست دادم همیشه پر توقع و تو هر دعوایی منو مقصر می دونه منم بهش میگم اگه منو نمی خوای خوب منو طلاق بده اما اینکارم نمیکنه نه اعتیادشو قبولداره نه رفتارشو میگه تو همش دنبال بهانه ای و میخوای با من بجنگی اما اصلا اینطور نیست نا شکری نمیکنم رابطمون در حال حاضر خوبه اما انگیزه زندگی کردنو ازم گرفته اصلا نمیدونم منی که این همه خواستگار داشتم چطور با این مرد ازدواج کردم البته زمان آشنایی خوب میگفتم اگه مهندس نیست خوب پاک و مهربونه که معتادو دست بزن از آب در اومد خلاصهاین از تعطیلات عیدم به نظر شما با چنین آدمی چطور باید برخورد کرد
RE: اخر فهمیدم حشیش میکشه باورم نمیشه حالا چه کنم؟
شب تاریک عزیز به نظر من خونسردیت را حفظ کن چون نیازی نیست با27 سال سن خودتو داغون کنی تو تازه اول راهی .با شوهرت پیش یه دکتر خوب وحاذق برو در ضمن از مشاوره هم غافل نشین . امیدوارم نتیجه بگیرین . هیچ وقت نا امید نشو و از یاد خدا هم غافل نشو امیدوارم شب تاریکت طلوعی زیبا داشته باشد