-
2. احساس ترک شدن را در خود کنترل کنید.
از احساساتِ کنونیِ مرتبط با ترک شدن در زندگی خود آگاه شوید. سعی کنید بفهمید که تلۀ شما از کجا سرچشمه می گیرد. شاید در جایی از تلۀ خود متحمل یک فقدان هستید. شاید پدر یا مادر بیماری دارید، همسری دارید که در حال ترک شماست، رابطه ای که رو به پایان است، معشوقی بی ثبات است و مدام شما را بازی می دهد یا شاید به حدی از احتمال وقوع فقدان اجتناب می کنید که کاملاً تنها هستید.
سعی کنید ببینید که آیا می توانید چرخۀ ترک شدن در زندگی خود را پیدا کنید یا خیر؟ اَبی، پاتریک و لیندزی به محض اینکه به جستجوی آن پرداختند، به وضوح چرخۀ خود را دیدند.
پاتریک : « هر بار همین طور هست . ابتدا می فهمم که فرانسیس به خانه نمی آید و خشمگین می شوم . یک لحظه نگران می شوم که مبادا اتفاقی برایش افتاده باشد یا تصادف کرده باشد ؛ لحظه ای بعد ، از اینکه دوباره با من چنین کاری می کند به قدری از او عصبانی می شوم که دلم می خواهد به محض وارد شدنش به خانه او را بکشم
تا ساعت ها به همین حال ادامه می دهم تا زمانی که خسته شوم . سپس دراز می کشم و به شدت احساس افسردگی میکنم. فقط سعی میکنم بخوابم.
اغلب مواقع وقتی که سر انجام به خانه می آید اصلاً اهمیتی نمی دهم، اما گاهی نیز با دیدنش خشمگین می شوم و کتک نزدنش برایم به کاری دشوار تبدیل می شود.»
به خودتان اجازه دهید تا تمام احساساتِ موجود در چرخه را تجربه کنید. هر زمان که حسی را تجربه می کنید، از چرخۀ آن آگاه شوید.
اگر چنین کاری را نمی کنید بهتر است مدتی را به تنهایی بگذرانید. به «انتخاب» خودتان، به جای فرار، زمانی را به تنهایی اختصاص دهید. اَبی یاد گرفت تا چنین کاری را انجام دهد. زمانی که اَبی برای اولین بار سراغ ما آمد، زمان زیادی را صرف فرار از تنها شدن می کرد. او همیشه کسی را برای خودش کنار می گذاشت تا در زمان نیاز به او کمک کند، چه تلفنی و چه حضوری. اَبی بایستی تحمل تنهایی را یاد می گرفت. بعدها او یاد گرفت تا قدر تنهایی را بداند.
اَبی: «این که مدام به دنبال نگه داشتن افراد نزدیکِ خودم نباشم حس خوبی دارد. چنین کاری به زحمت زیادی احتیاج داشت. به خودم می گویم که می توانم به تنهایی زندگی کنم و خودم مراقب خودم باشم و می توانم به تنهایی حال خوبی داشته باشم.»
می توانید از کم شروع کنید. زمانی را به تنهایی اختصاص دهید. آن را به زمانی ویژه تبدیل کنید. کاری را انجام دهید که از آن لذت می برید. ترس هایتان می گذرند. اگر به اندازۀ کافی این کار را انجام دهید، می توانید از ترس هایتان عبور کرده و به فضای آرامش دست پیدا کنید.
3. روابط عاشقانۀ گذشته خود را مرور و الگوهای تکرار شونده را مشخص کنید. فهرستی از خطرهای ترک شدن تهیه کنید.
فهرستی از روابط عاشقانه ای که در زندگی خود داشته اید تهیه کنید. چه اتفاقی برای هرکدام از آنها رخ داد؟ آیا شخص مقابل فردی بیش از حد مراقبت شده بوده و شما نیز به هر قیمتی با او مانده اید؟ آیا او شخصی بی ثبات بود؟ آیا هر کدام از آنها را به این دلیل ترک کرده اید که می ترسیدید شما را ترک کنند؟ آیا همچنان افرادی را انتخاب می کنید که احتمالاً شما را ترک خواهند کرد؟ آیا آن قدر حسادت و احساس مالکیت می کرده اید که شخص را از خود فراری داده اید؟ چه الگویی شکل گرفت؟ از چه خطرهایی دوری می کنید؟
زمانی که لیندزی لیستش را تهیه کرد، فهمید که با یکی پس از دیگری روابطی ناپایدار داشته است.
در حقیقت رابطه اش با ماف، اولین رابطۀ پایداری بوده که شخص قصد ترک او را نداشته و مدام کنار او بوده است. ما نیز احساس کردیم که رابطه مان به لیندزی ثبات و استحکام بخشیده است. این مسئله بار دیگر به ما نشان داد که رابطۀ استوار تا چه اندازه اهمیت دارد و فرد تا چه اندازه می تواند آرامش یابد و توجه خود را هرچه بیشتر بر زندگی اش معطوف کند.
4. از اشخاص بیتعهد، بی ثبات و دمدمی مزاج دوری کنید، حتی اگر جاذبۀ بسیاری ایجاد می کنند.
سعی کنید روابطتان را با افراد باثبات ایجاد کنید. از افرادی که سعی می کنند شما را بر یک ترن هوایی سوار کنند، دوری کنید، «حتی اگر شما بیشتر میزان جذب شدن نسبت به این افراد را دارید.» ما از شما نمی خواهیم تا با افرادی که برایتان جذاب نیستند رابطه داشته باشید، اما یک جاذبۀ شدید جنسی «می تواند» نشان دهد که شریک شما در حال تشدید تلۀ ترک شدن در شماست. اگر چنین چیزی وجود دارد، رابطۀ شما چیزی جز دردسر نیست و باید در مورد ادامۀ آن بیشتر فکر کنید.
لیندزی در اواسط دومین سال از روند درمانش، با مردی رابطه داشت که در محل کارش با او آشنا شده بود؛ نامش ریچارد و معلم هنر در مقطع دبیرستان بود. لیندزی اولین رابطۀ باثباتش را با او تجربه می کرد. ریچارد تعهدی روشن نسبت به رابطه تش با لیندزی داشت. نزدیک به دومین سال از روند درمان لیندزی بود که ریچارد از او درخواست ازدواج کرد. او قبلاً معتاد به مشروبات الکلی بود که مدت دوازده سال از ترکش می گذشت. او مدام از نظر احساسی در کنار لیندزی بود. در حقیقت او فردی آرام بود که به ندرت پیش می آید خلق و خویش تغییر کند یا آرامشش را از دست بدهد. افراد احساسی و افرادی که آرام و منطقی هستند معمولاً با یکدیگر به برقراری ارتباط می پردازند. عشق پایدارِ نسبت به لیندزی، او را در همچون رابطه ای که با ما داشت، از نظر احساسی تأمین کرد.
زمانی که لیندزی رابطه اش با ریچارد را آغاز کرد، تنها تا حد متوسطی نسبت به او احساس جاذبه می کرد، اما توجهش نسبت به او به مرور زمان افزایش پیدا کرد. برخلاف بسیاری از روابط دیگرش با مردان، تا ماه ها دوستی اش با ریچارد را حفظ کرد و پس از آن عاشق یکدیگر شدند. چنین رابطه ای تأثیر مستحکمی داشت. لیندزی کمتر احساس آسیب پذیری می کرد و به ریچارد نمی چسبید و در عین حال اتهام به خیانت هم نمی زد.
پاتریک به ازدواجش با فرانسیس خاتمه داد. او در نهایت متوجه شد که هرچقدر هم تلاش کند همسرش تغییر نخواهد کرد. هرچند که پیش بینی می کرد که هرگز به زن دیگری علاقه مند نخواهد شد، در حال حاضر با زنی در ارتباط است. او اکنون در روابطش در مورد خودش آگاهی به دست می آورد. مهم تر از این، او یاد می گیرد که چگونه خودش را در روابط «حفظ» کند. پاتریک همیشه خودش را چنان تسلیم می کرد که شخص مقابلش در یک رابطه همه چیز داشت و خودش از هر چیزی بی بهره بود. اگر همه چیز را به طرف مقابل ببخشید، از دست دادن شخص یک فاجعه خواهد بود. پاتریک یاد می گیرد تا قدرتش در روابط را حفظ کند.
پاتریک: «همیشه فکر می کردم که تمام نکته در یک رابطه این است که با طرف مقابلت بمانی. برای حفظ او هرکاری می کردم، اما حالا می فهمم که می توانم بدون حضور افراد نیز زندگی کنم. می توانم اجازه دهم افراد از زندگی من بروند و من هم در نهایت به مشکلی بر نخورم.»
5. وقتی به شخصی باثبات و متعهد می رسید، به او اعتماد کنید و باور کنید که برای همیشه با شما می ماند.
پس از تجربۀ ترک شدن، اعتماد کردن امر دشواری است، اما همچنین این تنها راه برای خروج از چرخۀ رسیدن به عشق واقعی است. از ترن هوایی پیاده شوید. عشق نا آرام و بی ثبات را رها کنید و عشقی قوی و باثبات را دریافت کنید.
هر سه مراجع ما بایستی یاد می گرفتند تا اعتماد کنند. اَبی بایستی یاد می گرفت کِرت با او می ماند، حتی زمانی که به سفر می رفت.
اَبی: «خنده دار است، اما احساسی همچون پایان داستان جادوگر شهر اُز را دارم. تمام آنچه که دنبالش می گشتم، همین جا در کنارم بوده است. تمام آنچه را که همیشه می خواستم با کِرت داشتم؛ کسی که همیشه در کنار من است، اما می خواهد که روی پاهای خودم بایستم.»
پاتریک و لیندزی نیز یاد گرفتند تا در روابط سالم و متعهدانه، به طرف مقابل خود اعتماد کنند.
6. به افراد نچسبید، حسادت نکنید و نسبت به جدایی های معمولی واکنش غیر معمول نشان ندهید.
اگر با فردی باثبات و متعهد در رابطه ای سالم هستید، یاد بگیرید تا خود را در برابر نشان دادن واکنش های بیش از حد، کنترل کنید. بهترین راه، کار کردن بر روی خودتان است. استعدادهای خود را کشف کنید و یاد بگیرید که می توانید تنها باشید و شکوفا شوید. برای اینکه هر روز این عمل تکرار شود، فراموش نکنید که می توانید از کارت های یادداشت استفاده کنید. هر زمانی که تلۀ شما فعال می شود، استفاده از کارت نویسی می تواند تله را ضعیف کند و آن را از بین ببرد.
به لیندزی کمک کردیم کارت نویسی کند تا بتواند به شکل بهتری با رابطه اش با ریچارد رو به رو شود. او از این روش استفاده کرد تا از چسبیدن به دیگران و متهم کردن دیگران دوری کند و هر زمان که حس اعتمادش دچار لغزش می شود، به اعتماد و اطمینان خود قوت ببخشد.
نمونهای از کارت نویسی تلۀ ترک شدن
در حال حاضر احساس ویرانی می کنم، چرا که ریچارد در حال دور شدن از من است و من در حال عصبانی شدن هستم و احساس نیاز می کنم.
هر چند که می دانم این احساس همان تلۀ ترک شدن است و تلۀ من با دیدن کوچک ترین نشانه هایی از دور شدن دوباره فعال شده. بایستی به خاطر داشته باشم که که افراد در روابط «سالم» کمی عقب می کشند و این عقب کشیدن بخشی از ریتم احساسیِ یک رابطۀ سالم است.
اگر به شکلی عصبانی و وابسته به دیگران رفتار کنم، ریچارد را از آنچه که هست دورتر خواهم کرد. ریچارد این حق را دارد تا کمی دور شود.
کاری که باید انجام دهم این است که با افکارم کار کنم تا دیدگاه کلی تری نسبت به رابطه ام داشته باشم. می توانم احساساتم را تحمل کنم به خاطر داشته باشم که ریچارد و من همچنان با هم هستیم و رابطۀ ما رابطه ای سالم و خوب است.
برای اینکه به خودم به بهترین نحو کمک کرده باشم، بایستی توجهم را معطوف زندگی و بهبودی خودم کنم. هرچه بهتر به خودم تکیه کنم، بهتر می توانم در رابطه بمانم.
اگر تلۀ شدیدی دارید و نمی توانید رابطۀ سالمی شکل دهید، روند درمان را آغاز کنید. یک رابطۀ درمانی می تواند شما را به جایی برساند که بتوانید روابطی سالم را وارد زندگی خود کنید.
-
پرسشنامۀ تله فقدان عاطفه
پرسشنامۀ زیر میزان شدت تلۀ شما را معین می کند. با استفاده از جملات زیر به پرسشها پاسخ دهید:
ملاک امتیازدهی
1. اصلاً در مورد من صدق نمی کند.
2. تا حد زیادی دربارۀ من صدق نمی کند.
3. تا حد کمی در مورد من صدق می کند.
4. تا حد متوسطی دربارۀ من صدق میکند.
5. تا حد زیادی در مورد من صدق می کند.
6. کاملاً در مورد من صدق می کند.
اگر با جملات 5 یا 6 به پرسشنامه پاسخ داده اید، این تله ممکن است همچنان در مورد شما صدق کند، حتی اگر امتیاز کلی شما پایین باشد.
https://s4.uupload.ir/files/img_۲۰۲۲...۲۷_uayw.jpg
10-19 بسیار کم. این تله احتمالاً در مورد شما صدق نمی کند.
20-29 تا حدی کم. این تله ممکن است گاهی در مورد شما صدق کند.
30-39 متوسط. این تله در زندگی شما نوعی معضل محسوب می شود.
40-49 زیاد. این تله قطعاً تله ای مهم در زندگی شما محسوب می شود.
50-60 خیلی زیاد. این تله قطعاً یکی از تله های اصلی شماست.
تجربۀ فقدان عاطفه
توضیح تجربۀ تلۀ فقدان عاطفه، سخت تر از سایر تله هاست. معمولاً چنین تله ای در اذهان به راحتی شکل نمی گیرد. دلیل این امر این است که این تله خیلی زود و پیش از اینکه زبان به سخن باز کنید آغاز می شود. تجربۀ شما از فقدان عاطفه، بیشتر این «حس» است که شما برای همیشه تنها خواهید بود، این حس که به برخی چیزهای خاص نخواهد رسید، این حس که کسی صدای شما را نخواهد شنید و کسی شما را درک نخواهد کرد.
فقدان عاطفه یعنی جای چیزی خالی است. احساس «تهی بودن» به فرد دست می دهد. تصویری که بهتر از هر چیز می تواند نشان دهندۀ این تله باشد، تصویر کودکی است که «نادیده» گرفته شده است.
کودکی که نادیده گرفته شده، احساس کمبود محبت می کند. این حس یعنی حس تنهایی. احساس سنگین و ناراحت کنندۀ دانستنِ این نکته که سرنوشت شما تنهایی است.
برخی از افراد با چنین تله ای در روابطشان حالتی تواَم با «تمنا» دارند. این تله حالتی «سیری ناپذیر» دارد. فارغ از اینکه دیگران تا چه اندازه به شما می بخشند، باز هم برای شما کافی نیست. از خودتان بپرسید، «آیا دیگران مدام به من می گویند که فردی متمنی هستم؟» یا اینکه «زیادی از دیگران تقاضا دارم؟»
احساس «ناامیدی» مداوم نسبت به دیگران، یکی از نشانه های تلۀ فقدان عاطفه است. دیگران شما را نا امید می کنند. ما درمورد نا امیدی نسبت به یک فرد صحبت نمی کنیم، بلکه بحث بر سر یک الگوی تجربی است که برای مدتی طولانی باقی می ماند. اگر نتیجهای که از تمامی روابط تان می گیرید این است که هیچ کس از نظر احساسی در کنار شما نیست، احتمالاً در این تله گرفتار شده اید.
سرچشمه های تلۀ فقدان عاطفه
1. مادر شخصی سرد و بی عاطفه است. او به اندازۀ کافی کودک را در آغوش نمی گیرد.
2.کودک احساس با ارزش بودن و دوست داشته شدن نمی کند. این احساس را ندارد که فردی عزیز و «ویژه» است.
3. مادر برای فرزندش به اندازۀ کافی زمان و توجه اختصاص نمی دهد.
4. مادر به اندازۀ کافی به نیازهای کودک توجه نمی کند. او با همدردی با دنیای کودک مشکل دارد. او به راستی با کودک «ارتباط» برقرار نمی کند.
5. مادر به اندازۀ کافی کودک را آرام نمی کند، بنابراین کودک یاد نمی گیرد خود را آرام کند یا تسکیندادنِ دیگران را بپذیرد.
6. والدین به اندازۀ کافی کودک را راهنمایی نمی کنند یا او را از حس حمایت اشباع نمی کنند. هیچ شخص باثباتی وجود ندارد تا کودک به او تکیه کند.
گاهی کمی زمان میبرد تا بفهمیم شخصی که به ما مراجعه کرده، گرفتار تلۀ فقدان عاطفه شده است. بر خلاف اغلب تله ها که والدین با «وجود داشتن شان» به فرزند آسیب می رسانند، تلۀ فقدان عاطفه از «عدم وجود» یک سری از رفتارها نشأت می گیرد. رفتارهایی مانند انتقاد که منجر به تشدید تلۀ شکست می شود یا سلطه که منجر به اطاعت می شود، به راحتی قابل رؤیت هستند. پدر یا مادر اعمالی انجام می دهند که کودک آنها را به خاطر می آورد. فقدان عاطفه این گونه نیست. فقدان عاطفه عدم وجود یک چیز است. چیزی که کودک هرگز متوجه آن نخواهد شد.
بنابراین، فقدان عاطفه می تواند تلۀ سختی برای تشخیص باشد. سخت می توان تشخیص داد که آیا کودکی دچار فقدان عاطفه هست یا نه؟ مگر اینکه به دفعات زیادی نادیده گرفته شده باشد. می توانید با پرسیدن سؤالات خاصی از خود، متوجه وجود این تله شوید: «آیا با مادرم احساس نزدیکی می کردم؟ آیا احساس می کردم که او درکم می کند؟ آیا احساس دوست داشته شدن داشتم؟ آیا مادرم را دوست داشتم؟ آیا او گرم و عاطفی بود؟ آیا می توانستم دربارۀ احساسم به او بگویم؟ آیا او می توانست آنچه را نیاز داشتم به من بدهد؟»
افراد بسیاری در روند درمان که دچار تلۀ فقدان عاطفه هستند به ما می گویند: «دوران کودکیِ من عادی بوده است. مادرم همیشه کنارم بود.»
روابط عاشقانه
در فرهنگ ما، روابط عاشقانه نزدیک ترین نوع از روابط هستند. به همین دلیل، برخی از افرادی که گرفتار تلۀ فقدان عاطفه هستند به کلی از چنین رابطه هایی دوری می کنند یا تنها برای مدتی کوتاه در آن می مانند. این عمل نوعی شیوۀ «فرار» است، هر چند که اگر برای فرار از تنهایی مایل به دریافت رابطۀ عاشقانه باشید، احتمالاً در همین روابط است که تلۀ شما بیش از همیشه قابل رؤیت میشود.
شاید شما زمانی که کسی بیش از حد به شما نزدیک می شده، به رابطه خاتمه می دادید. به راحتی برای پایان دادن به یک رابطه دلیل پیدا می کنید. یا اینکه با انتخاب افراد دور از دسترس، از خودتان در برابر نزدیکی مراقبت می کنید. یا اینکه شخصی را انتخاب می کنید که کنار شماست، اما سرد و بی عاطفه است. هر مسیری را که انتخاب کنید، نتیجه یکسان است در نهایت به موقعیتی می رسید که عاری از عاطفه است، بنابراین فقدان عاطفۀ موجود در دوران کودکیِ شما تکرار می شود.
تله های فقدان عاطفه در رابطه
1. نیازهایتان را از طرف مقابل پنهان می کنید و زمانی که نیازهایتان برطرف نمی شوند، احساس ناامیدی می کنید.
2. از احساسات تان سخن نمی گویید، بنابراین زمانی که درکتان نمی کند، نا امید می شوید.
3. شما کمی خود را آسیب پذیر نشان نمی دهید تا شخص مقابل تان بر این اساس بتواند کمی از شما مراقبت و شما را راهنمایی کند.
4. احساس عدم دریافت عاطفه می کنید، اما چیزی نمی گویید. شما به خشم پناه می برید.
5. خشمگین و نیازمند می شوید.
6. مدام شریک خود را به اهمیت ندادن متهم می کنید.
7. دور از دسترس می شوید.
ممکن است با «خرابکاری» کردن در روابط تان، فقدان رابطه را تشدید کنید. ممکن است نسبت به نشانه های نادیده گرفته شدن، بیش از حد حساس شوید. از شریکتان انتظار دارید تا فکر شما را بخواند و به طرز معجزه آسایی نیازهای شما را برطرف سازد. هرچند که در ادامه توضیح می دهیم، برخی از افرادی که از طریق زیاده خواهی در روابط به ضدحمله دست میزنند نیز اغلب حرفی از خواسته هایشان نمی زنند. احتمالاً شما هم از نیازهایتان دم نمی زنید. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که حرفی از خواسته هایتان نزنید و سپس بسیار رنجیده خاطر، منزوی و خشمگین شوید، چرا که نیازهای عاطفی شما ارضا نشده اند.
خواستن و تمنا در روابط
برخی از افرادی که دچار تلۀ فقدان عاطفه هستند اقدام به «ضدحمله» می کنند. آنها از طریق ابراز خشم و تمنا سعی در جبران حس فقدان عاطفه دارند. آنها زیادی می خواهند و از معشوق خود نیز زیاد دریافت می کنند.
-
تغییر تلۀ فقدان عاطفه
1. فقدان کودکی خود را درک کنید. کودکِ محرومِ درون خود را درک کنید.
2. احساس فقدان در روابط کنونی تان را کنترل کنید. با نیازهای خود مبنی بر تربیت و پرورش و هدایت و همدردی ارتباط برقرار کنید.
3. روابط گذشته خود را مرور و الگوهای تکرار شونده را معین کنید. فهرستی از خطرهایی را که از حالا به بعد بایستی از آنها دوری کنید، تهیه کنید.
4. از افراد سردی که جذابیت زیادی به وجود می آورند دوری کنید.
5. زمانی که شخصی با عاطفه را پیدا می کنید، شانسی برای برقراری رابطه قائل شوید. آنچه را که می خواهید به زبان آورید. آسیب پذیری خود را با شخص مقابل تان در میان بگذارید.
6. از سرزنش شخص مقابل و زیاده خواهی برای نیازهایتان دست بردارید.
اکنون هر مرحله را با جزئیات شرح میدهیم.
1. «فقدان کودکی خود را درک کنید. کودک محروم درون خود را درک کنید. همیشه اولین قدم «درککردن» است.
شما باید نسبت به آنچه در کودکی برایتان رخ داده به حقیقت پی ببرید. همان طور که اشاره کردیم، رسیدن به چنین نقطه ای در این تله کمی مشکل است. حتی ممکن است ندانید که دچار چنین تله ای شده اید.
سه نوع مختلف از فقدان عاطفه وجود دارد. نگاه کردن به جزئیات می تواند نشان دهد که دقیقاً در کودکی چه اتفاقی برای شما رخ داده است. ممکن است تنها در یک یا دو مورد از موارد زیر گرفتار شده باشید.
1. محرومیت از تربیت
2. محرومیت از همفکری
3. محرومیت از حمایت و مراقبت
هر نوع از محرومیت، به جنبه ای متفاوت از عشق مرتبط می شود. تربیت به «گرمی»، توجه و توجه فیزیکی مرتبط است. آیا والدینتان شما را در آغوش گرفته اند؟ آیا مایۀ آرامش خاطر شما بوده اند؟ آیا زمان خود را به شما اختصاص داده اند؟ آیا حالا که آنها را می بینید، شما را در آغوش میگیرند و می بوسند؟
«همفکری» به داشتن شخصی مربوط می شود که دنیای شما را «درک» می کند و به احساسات شما «اعتبار» می بخشد. آیا والدین تان شما را درک کرده اند؟ آیا با احساسات شما همگام بوده اند؟ آیا در هنگام بروز مشکلات آنها را محرم خود دانسته اید؟ آیا آنها به شنیدن آنچه می گفتید علاقه نشان می دادند؟ اگر از آنها می خواستید، آیا حاضر بوده اند از احساسات خودشان با شما سخن بگویند؟ آیا می توانستند با شما ارتباط برقرار کنند؟
در نهایت، مراقبت، به فراهم کردن «قدرت»، «راهنمایی» و «هدایت» مربوط می شود. آیا به عنوان یک کودک در زمانی که نیاز به نصیحت داشته اید، کسی بوده که مراقب شما باشد و باعث شود احساس «امنیت» کنید؟ اولین قدم در جهت درک محدودیت کودکی، تصویرسازی ذهنی است. به مکانی ساکت بروید و اجازه دهید تا خاطرات کودکی کاملاً به ذهن شما خطور کنند.
خاطرات را به طور کامل و با تمام احساسی که در آن زمان داشته اید به خاطر آورید. تصور کنید و به بررسی آنها بپردازید. برای پدر و مادر خود به صورت جداگانه تصویرسازی کنید. پدر یا مادر شما نیز می توانند جبران کنندۀ آسیب وارد شده از سوی دیگری باشند. تمام اعضای نزدیک خانواده تان را در تصویر سازی دخیل کنید تا به تصویر بهتری برسید.
2. «احساس فقدان در روابط کنونی تان را کنترل کنید. با نیازهای خود مبنی بر تربیت و پرورش و هدایت و همدردی ارتباط برقرار کنید.»
نسبت به احساس محرومیت در زندگی کنونیِ خود آگاهی بیشتری داشته باشید. به خودتان یاد دهید که هر زمان تلۀ شما در حال تحریک شدن است، هوشیار باشید. این مسئله ممکن است زمانی رخ دهد که شما احساس بی ارزشی، تنهایی یا پوچی می کنید یا هیچ کس احساس شما را درک نمی کند. ممکن است از اینکه شریک شما دور از دسترس، سرد یا بی عاطفه است احساس ناراحتی کنید. ممکن است از اینکه همیشه شمایید که بایستی فردی قوی باشید، از اینکه همیشه شما باید از شریکتان مراقبت کنید و هرگز برعکسِ این موضوع رخ نمی دهد عصبانی شوید. هر حسِ شدیدی مبنی بر محرومیت و فقدان می تواند نشانه ای باشد مبنی بر اینکه تلۀ شما تحریک شده و شما باید توجه بیشتری به آنچه که در حال وقوع است داشته باشید.
اینکه به خود اجازه دهید تا تمام احساساتی را که در کنار تله تان تحریک می شوند حس کنید، مسئله ای حائز اهمیت است. هیچ احساسی را سرکوب نکنید تا جایی که می توانید تمامِ طیفهای احساسی را کشف کنید.
شما می توانید با استفاده از تصویر سازی پیشروی بیشتری با احساسات خود داشته باشید. زمانی که رخدادی خاص در زندگی کنونی شما منجر به احساس شدیدی از محرومیت می شود، خودتان را از طریق تصویر سازی آرام کنید. به احساسات تان اجازۀ بروز دهید. با نیازِ خود مبنی بر پرورش، همفکری و مراقبت ارتباط برقرار کنید. سپس تصویر خود را به تصویری در کودکی ربط دهید که در آن احساسی مشابه را تجربه کرده اید. اگر مدام به گذشته و زمان حال بروید قادر خواهید بود تا آگاهی خود را نسبت به راههای تکرارِ محرومیت در روابط کنونی، بالا ببرید.
3 . «روابط گذشته خود را مرور و الگوهای تکرار شونده را معین کنید. فهرستی از خطرهایی را که از حالا به بعد بایستی از آنها دوری کنید، تهیه نمایید.»
فهرستی از مهم ترین روابط زندگیتان تهیه کنید. ممکن است بخواهید روی روابط عاشقانه، خانوادگی و دوستان نزدیکتان تمرکز کنید. به مشکلی که برای هر رابطه پیش آمده فکر کنید. آیا شخص مقابل در برآوردن نیازهای شما ناتوان بوده یا تمایلی به این کار نشان نمی داده؟ آیا با خواسته های پی در پی خود، شخص مقابل را از خود رانده اید؟ آیا از بودن با کسی که رفتار خوبی با شما داشته خسته شدید؟ آیا در روابطتان بیشتر از آنچه می پذیرفته اید دریافت می کردید؟
4. «از افراد سردی که جذابیت زیادی به وجود می آورند دوری کنید. »
این همان قانون ساده ای است که عمل به آن مشکل است. درگیرِ افرادی که دچار فقدان و محرومیت هستند نشوید. عمل به این قانون بسیار مشکل است، چرا که این افراد «دقیقاً» همان هایی هستند که بیشتر از هر کسی شما را جذب خود می کنند. ما معمولاً به مراجعه کنندگان این قانون عملی را گوشزد می کنیم: اگر شخصی را ملاقات کردید که برایتان جذابیت بسیار زیادی داشت، میزان جذابیت را از 5 تا 10 مشخص کنید. اگر نمره ای که داده اید ۹ یا ۱۰ باشد، بهتر است درمورد نزدیک شدن به این فرد تجدید نظر کنید.
گاهی چنین روابطی پس از حجم زیادی از آشفتگی ها به نتیجه می رسند، اما اغلب مواقع جذابیت زیادی که حس می کنید بر اساس تله ای
است که آنها در شما به وجود می آورند. این جذابیت از ویژگی های مثبت در پایداری روابط نیست
5. «زمانی که شخصی عاطفی را پیدا می کنید، شانسی برای برقراری رابطه قائل شوید. آنچه را که می خواهید به زبان آورید. آسیب پذیری خود را با شخص مقابلتان در میان بگذارید.»
زمانی که وارد یک رابطۀ سالم می شوید، فرصتی به آن بدهید. بسیاری از افرادی که دچار این تله هستند در روابط سالم احساس خستگی و نارضایتی می کنند و قصد ترک میدان را دارند. حتی اگر رابطه تان به نظر بدون هیجان می آید، خیلی سریع و راحت فاصله نگیرید. شاید تنها به این نیاز دارید که به احساس عجیب خود مبنی بر برآوردن نیازهایتان عادت کنید .
یک الگوی رایج در تلۀ فقدان عاطفه است. آنچه را که می خواهید مخفی نگه می دارید و سپس وقتی به آن نمی رسید خشمگین می شوید. مخفی نگه داشتن خواسته هایتان نوعی تسلیم شدن در برابر تله است. شما می بینید که با وجودِ داشتنِ شریکی مهربان، نیازهای شما «همچنان» برآورده نمی شوند. اگر با شخصی دوست داشتنی در ارتباط هستید، از نیازهایتان به او بگویید. به او اجازه دهید تا از شما مراقبت و شما را درک کند.
درک می کنیم که این مسئله می تواند برای شما ترسناک باشد. صحبت کردن با شریکتان به معنای «آسیب پذیر» کردن خود در برابر اوست. شما تا به امروز عکس این عمل را انجام میداده و خود را آسیب پذیر نشان می داده اید تا بتوانید از خود در برابر نا امیدی محافظت کنید. به عنوان یک کودک، دلیل خوبی برای این کار داشته اید. احتمالاً در کودکی دلیل خوبی برای ساخت چنین دیواری در روابطتان وجود داشته است، اما از خودتان بپرسید «آیا این بار فرق می کند؟ آیا می توانم به این شخص اعتماد کنم؟» اگر پاسخ به این سؤالات مثبت است، احتمالاً بایستی شانس خود را امتحان کنید.
6. «از سرزنش شخص مقابل و زیادهخواهی برای نیازهایتان دست بردارید»
به خشم پناه نبرید. نیازهای خود را مستقیماً با شریک خود در میان بگذارید. در هنگام خشم از احساس خود به او بگویید. چنین عملی را با آرامش و بدون سرزنش انجام دهید. در لایۀ زیرینِ خشم، احساس رنج و آسیب پذیری وجود دارد. چنین حسی را با شریک خود در میان بگذارید. اگر فقط خشم خود را بروز دهید، شریکتان را از خود می رانید و احتمال اینکه نیازهایتان برآورده شود را کم می کنید. خشمگین شدن و تمنا کردن، عملی خودشکنانه است و به ندرت به نتیجه می رسد.
تقریباً هیچ وقت احساس بهتری نخواهید داشت و شرایط بد و بدتر میشود.
بیشترِ آنچه ما از آن سخن می گوییم، به برقراری ارتباط باز می گردد. اگر می خواهید رابطه تان عملی شود، بایستی شریک خود را در جریان افکار و احساسات خود قرار دهید. بایستی خود را با او سهیم شوید و خود را به او متصل کنید.
چشم اندازی برای تغییر
تغییر آسان نیست. همان طور که قبلاً گفتیم، همه چیز در دستان شماست. اینکه چه میزان تغییر می کنید تا حد زیادی به میزان سماجت و تلاش شما بستگی دارد. تلۀ فقدان محبت یک شبه از شما جدا نمی شود. بایستی آرام آرام از آن دور شوید و با هر بار تحریک شدندش به مبارزه با آن بپردازید. بایستی تمامِ خود را علیه تله به کار بگیرید.؛ از افکارتان گرفته تا احساس و رفتارتان.
هرچه در کودکی بیشتر آسیب دیده باشید، به تلاش بیشتری نیاز دارید.
-
تله فقدان عاطفه
سرچشمۀ فقدان عاطفه، آن شخصی است که نقش والدین را برای کودک ایفا کرده است؛ شخصی که مسئول پروراندن کودک از نظر عاطفی است. در برخی از خانوادهها، این شخص می تواند یک مرد باشد، اما در فرهنگ ما چنین شخصی معمولاً یک زن است. شخصیت پدر نیز بسیار اهمیت دارد، اما در سالهای ابتدایی زندگی، این مادر است که دنیای یک کودک را میسازد. روابط اولیه، نمونه ای از روابط پیش رو هستند
ابتدایی ترین روابطی که یک فرد داشته، الگویی از روابط آیندۀ این فرد در تمام سال های زندگی اش است. در تلۀ فقدان عاطفه، مقدار تربیتیِ احساسی که دریافت میکند، کمتر از حد استاندارد است.
سرچشمههای تلۀ فقدان عاطفه
1. مادر شخصی سرد و بیعاطفه است. او به اندازۀ کافی کودک را در آغوش نمی گیرد.
2.کودک احساس با ارزش بودن و دوستداشته شدن نمی کند. این احساس را ندارد که فردی عزیز و «ویژه» است.
3. مادر برای فرزندش به اندازۀ کافی زمان و توجه اختصاص نمی دهد.
4. مادر به اندازۀ کافی به نیازهای کودک توجه نمی کند. او با همدردی با دنیای کودک مشکل دارد. او به راستی با کودک «ارتباط» برقرار نمی کند.
5. مادر به اندازۀ کافی کودک را آرام نمیکند، بنابراین کودک یاد نمی گیرد خود را آرام کند یا تسکین دادنِ دیگران را بپذیرد.
6. والدین به اندازۀ کافی کودک را راهنمایی نمی کنند یا او را از حس حمایت اشباع نمی کنند. هیچ شخص با ثباتی وجود ندارد تا کودک به او تکیه کند.
تله های فقدان عاطفه در رابطه
1. نیازهایتان را از طرف مقابل پنهان می کنید و زمانی که نیازهایتان برطرف نمی شوند، احساس نا امیدی می کنید.
2. از احساساتتان سخن نمی گویید، بنابراین زمانی که درکتان نمی کند، نا امید میشوید.
3. شما کمی خود را آسیب پذیر نشان نمی دهید تا شخص مقابلتان بر این اساس بتواند کمی از شما مراقبت و شما را راهنمایی کند.
4. احساس عدم دریافت عاطفه می کنید، اما چیزی نمی گویید. شما به خشم پناه می برید.
5. خشمگین و نیازمند می شوید.
6. مدام شریک خود را به اهمیت ندادن متهم می کنید.
7. دور از دسترس می شوید.
ممکن است با «خرابکاری» کردن در روابطتان، فقدان رابطه را تشدید کنید. ممکن است نسبت به نشانه های نادیده گرفته شدن، بیش از حد حساس شوید. از شریکتان انتظار دارید تا فکر شما را بخواند و به طرز معجزه آسایی نیازهای شما را برطرف سازد.
تغییر تلۀ فقدان عاطفه
1. فقدان کودکی خود را درک کنید. کودکِ محرومِ درون خود را درک کنید
احساس فقدان در روابط کنونی تان را کنترل کنید. با نیازهای خود مبنی بر تربیت و پرورش و هدایت و همدردی ارتباط برقرار کنید.
3. روابط گذشته خود را مرور و الگوهای تکرار شونده را معین کنید. فهرستی از خطرهایی را که از حالا به بعد بایستی از آنها دوری کنید، تهیه کنید.
4. از افراد سردی که جذابیت زیادی به وجود می آورند دوری کنید.
5. زمانی که شخصی با عاطفه را پیدا می کنید، شانسی برای برقراری رابطه قائل شوید. آنچه را که می خواهید به زبان آورید. آسیب پذیری خود را با شخص مقابلتان در میان بگذارید.
6. از سرزنش شخص مقابل و زیاده خواهی برای نیازهایتان دست بردارید
-
تله وابستگی
اگر گرفتار تلۀ وابستگی هستید، زندگی سر درگم کننده به نظر می رسد. احساس می کنید
که نمیتوانید از عهدۀ امور برآیید. باور دارید که نمی توانید در این دنیا از خود مراقبت کنید و به همین دلیل از دیگران کمک می طلبید. تنها با وجود چنین کمکی است که شاید بتوانید به زندگی ادامه دهید. در قلب تلۀ وابستگی حسی مبنی بر تقلای مداوم برای به انجام رساندن مسئولیت های زندگی بزرگسالانه وجود دارد. آنچه را که نیاز است، در اختیار دارید. احساس «فقدان» و «ناکافی» بودن دارید.
تصویری که می توان از ماهیت وابستگی خلق کرد، تصویر کودکی است که ناگهان احساس می کند در دنیایی بیکران قرار گرفته و برای پیداکردن مادرش اشک می ریزد. این حس مانند حسِ حضورِ یک کودک در دنیای بزرگسالان است. بدون حضورِ یک بزرگسال که بتواند از شما مراقبت کند، کودک گم شدهای بیش نیستید. افکار شما بیانگر حس ناکارآمدی شما هستند: «این برایم خیلی سخت است»، «از عهدۀ این کار برنمی آیم»، «دارم از بین می روم»، «نمی توانم از عهدۀ مسئولیت هایم برآیم». سایر افکار شما نشان دهندۀ ترس شما از طرد شدن هستند. این حس که افرادی که به آنها وابستگی دارید را از دست خواهید داد. «بدون او چه باید کنم؟»، «به تنهایی چطور ادامه دهم؟». این افکار معمولاً با حس نا امیدی و ترس همراه هستند.
وابستگی و خشم
هر چند که از تغییر می ترسید و در برابر آن مقاومت میکنید، حتی در زمان امنیت نیز احساس گرفتاری دارید. این جنبۀ منفی تلۀ وابستگی است. این بهایی است که باید بپردازید. افراد وابسته معمولاً برای اینکه وابستگی را حفظ کنند، بدرفتاری، اطاعت و محرومیت را به جان می خرند. تقریباً هر کاری می کنند تا شخص مورد نظر را نزد خود نگه دارند.
نقش های ثانوی را در برابر اعضای خانواده، معشوق و دوستان خود می پذیرید. بدون شک این مقوله شما را خشمگین می کند (هرچند که ممکن است از آن آگاه نباشید). شما امنیت این نوع روابط را دوست دارید، اما از افرادی که این امنیت را فراهم آورده اند خشمگین هستید و معمولاً جرأت ابراز خشم خود را هم ندارید. چنین مسئلهای دیگران را از شما دور می کند و شما نیز نیاز بیش از اندازه ای به آنها خواهید داشت. جنبۀ تاریک این تله اینجاست که شما احساس گرفتاری در وابستگی را دارید
سرچشمه های تلۀ وابستگی
تله وابستگی می تواند هم از والدین بیش از حد مراقبت کننده و هم از خانواده ای که از شما مراقبت نکرده اند نشئت بگیرد.
والدینی که بیش از اندازه از فرزند خود مراقبت می کنند، آنها را وابسته نگه می دارند. آنها رفتارهای ناشی از وابستگی فرزندانشان را تشدید و رفتارهای مستقل آنها را تضعیف می کنند. آنها کودکان خود را سرکوب می کنند و به آنها آزادی و حمایت کافی برای یادگیری خودکفایی را نمیدهند.
والدین بی مسئولیت نیز در مراقبت از فرزندانشان شکست می خورند. از سنین خیلی پایین، فرزندانِ آنها به خودشان واگذار می شوند و بایستی نقشی فراتر از سن و سال خود را بر عهده بگیرند. چنین کودکانی میتوانند توهم استقلال داشته باشند، اما در واقع وابستگی های جدی بسیاری دارند.
تلۀ وابستگی در سنین پایین شکل می گیرد. والدینی که نیازهای ناشی از وابستگی کودکان را برطرف نمی کنند، معمولاً در سنین پایین دست به چنین کاری می زنند (معمولاً در زمانی که کودک راهرفتن را فرا می گیرد). این تله احتمالاً از ابتدا وجود دارد و آنچه که ما بعدها میبینیم، ادامۀ فرآیندی است که از خیلی پیشتر آغاز شده است.
مراقبت بیش از حد
رایج ترین سرچشمۀ وابستگی والدینی هستند که بیش از حد مراقبت میکنند.
سرچشمه های وابستگی در مراقبت بیش از حد
1. والدین تان بیش از حد از شما مراقبت می کنند و به گونه ای با شما رفتار می کنند که گویا کوچک تر از سن واقعی خود هستید.
2. والدینتان برای شما تصمیم می گیرند.
3. والدینتان به تمام جزئیات زندگی شما رسیدگی میکنند، بنابراین خودتان هرگز آنها را یاد نمی گیرید.
4. والدینتان تکالیف مدرسۀ شما را انجام می دهند.
5. مسئولیت خیلی کمی به شما سپرده می شود و اصلاً هیچ مسئولیتی داده نمی شود.
6. به ندرت از والدین خود جدا می شوید و کمتر احساس یک فرد مستقل را دارید.
7. والدینتان از عقاید و میزان صلاحیت شما در انجام امور روزانه انتقاد می کنند.
8. وقتی امور جدیدی به شما واگذار می شود، والدینتان با گفتن توصیه ها و تجویز دستورالعمل های مداوم در کار شما دخالت می کنند.
9. والدین شما به شما چنان احساس امنیت می دهند که هرگز تا زمانی که خانه را ترک نکنید، طرد شدن یا شکست را تجربه نخواهید کرد.
10. والدین شما بسیار نگرانند و مدام به شما نسبت به خطرات اخطار می دهند
مراقبت بیش از اندازه دو جنبه دارد: جنبۀ اول «مداخله گری» نام دارد. پدر یا مادر دخالت میکنند و بیش از اینکه کودک خودش مشغول شود، کار او را برایش انجام میدهند. آنها ممکن است نیت خوبی داشته باشند، شاید تنها می خواهند زندگی را برای فرزند خود ساده تر کنند یا او را از ناراحتی پس از ارتکابِ اشتباه دور کنند، اما زمانی که پدر یا مادر همۀ امور را بر عهده می گیرند، کودک هرگز یاد نمیگیرد تا نقش خود را تمام و کمال و به طریقی کارآمد ایفا کند. زمانی که سعی خود را می کنیم، شکست می خوریم و دوباره امتحان میکنیم و یاد میگیریم تا در جنبه های مختلف زندگی به مهارت دست پیدا کنیم. این فرآیندِ یادگیری است و بدون یک تجربۀ ملموس، یادگیریِ کمی اتفاق میافتد.
تمام آنچه یاد میگیریم این است که بخواهیم والدین ما کنار ما باشند
تلۀ وابستگی میتواند بر کار شما تأثیر بگذارد. این تله میتواند شما را از پذیرش مسئولیتهای جدید برای پیشرفت دور کند.
در ادامه مواردی را میبینیم که در محیط کاری منجر به حفظ تلۀ وابستگی میشوند:
1. همیشه برای راهنمایی گرفتن و توصیه به افراد باهوش تر و قویتر مراجعه می کنید.
2. موفقیت های خودتان را نادیده می گیرید و شکست هایتان را بزرگ جلوه می دهید.
3. از رویارویی با چالش های تازه خودداری می کنید.
4. خودتان تصمیم گیری نمی کنید.
5. خودتان به امور مالی خود رسیدگی نمیکنید.
6. وابسته به شریک یا والدین خود زندگی میکنید.
7. نسبت به سایر همسن و سالان خود، وابستگی بیشتری به والدین خود دارید.
8. از تنهایی و تنها سفرکردن امتناع میکنید.
9. ترسها و فوبیاهایی دارید که با آنها روبه رو نمی شوید.
10. از بسیاری نقش ها و مهارت های عملی بی اطلاع هستید.
11. در هیچ زمان مشخصی بهطور مستقل زندگی نکردهاید
تغییر تلۀ وابستگی
مراحل تغییر این تله بدین شرح است:
1. وابستگی دوران کودکی خود را درک کنید. کودکِ وابستۀ درون خود را احساس کنید.
2. فهرستی از تمام موقعیت ها، کارها، مسئولیت ها و تصمیماتی که برای رسیدن به آنها به دیگران نیاز دارید تهیه کنید.
3. فهرستی از چالشها، تغییرات یا فوبیاهایی که به خاطر ترستان مجبور به فرار از آنها هستید، تهیه کنید.
4. خودتان را به سمت پذیرش امور روزانه و تصمیمات جدید سوق دهید، بدون اینکه از دیگران کمک بخواهید. چالش هایی را بپذیرید
تغییراتی را اعمال کنید که از آنها دوری میکردهاید. ابتدا با امور سادهتر آغاز کنید.
5. وقتی در انجام یک کار موفق بودید، از خودتان رضایت داشته باشید. کارتان را دست کم نگیرید. اگر شکست خوردید، تسلیم نشوید. آنقدر سعی کنید تا به مهارت برسید.
6. روابط گذشته تان را مرور کنید و الگوهای وابستگیِ تکرار شونده را بشناسید. فهرستی از تله هایی را که باید از آنها دوری کنید، تهیه کنید.
7. از افراد قوی و بیش از حد مراقبت کننده که جاذبۀ زیادی ایجاد میکنند دوری کنید.
8. اگر شخصی را یافتید که به شکلی متعادل با شما رفتار می کرد، شانس آغاز رابطه را امتحان کنید. نسبت به سهم خود، سعی در پذیرش مسئولیت و تصمیم گیری داشته باشید.
9. اگر شریک یا رئیس شما کمک به شما را نمی پذیرد، گله و شکایت نکنید. مدام برای راهنمایی و کمک گرفتن سراغ آنها نروید.
10. چالش ها و مسئولیت های جدید بر عهده بگیرید، اما به تدریج و آرام آرام آنها را آغاز کنید.
تله های وابستگی
1. همچون یک بچه رفتار کردن.
2. ماندن با افراد، بدونِ توجه به چگونگیِ رفتارِ آنها با من.
3. رفتاری وابسته داشتن (چسبنده بودن).
4. انتخاب افرادی که تمایل دارند زندگی مرا کنترل و از من مراقبت کنند.
5. زندگی خودم را برای بودن در کنار یک فرد از دست بدهم. آن شکلی که او زندگی می کند زندگی کنم و زندگی خودم را فراموش و قربانی کنم.
6. خودم برای خودم تصمیم نگیرم.
7. خودم برای خودم پول در نیاورم.
8. خودم را در مسیر آنچه که می توانم به دست آورم، سوق ندهم
-
تله آسیب پذیری
اصلی ترین احساسی که با تلۀ آسیب پذیری همراه است، احساس «اضطراب» است. احساس می کنید که مصیبت و بلا در کمین است و شما نمی توانید کاری انجام دهید. این تله دو جهت دارد: از یک جهت میزان خطر را بزرگ و از جهتی دیگر توانایی خود را برای مقابله با آن کوچک می شمارید.
آنچه که از آن وحشت دارید به نوع تلۀ شما بستگی دارد. آسیب پذیری بر چهار نوع است و ممکن است که گرفتار بیش از یک نوع آن باشید
انواع آسیب پذیری:
1. سلامتی و بیماری
2. خطر
3. فقر
4. از دستدادن کنترل
سلامتی و بیماری
اگر به این دسته تعلق دارید، احتمالاً فردی افسرده (مالیخولیایی) هستید. بیش از حد نگران سلامتی خودتان می باشید. با وجود اینکه پزشکان به شما می گویند که هیچ مشکلی ندارید، باز هم معتقدید که مریض هستید، ایدز دارید، به سرطان مبتلا هستید، ام.اس دارید یا به سایر بیماریهای هولناک مبتلا شدهاید.
اغلب افرادی که دچار حملات استرسی هستند به این دسته تعلق دارند. مدام بدن خود را بررسی می کنید، چرا که معتقدید مشکلی وجود دارد. نسبت به اندام خود «حساس» شده اید. هر حس غیر عادی، فارغ از اینکه چقدر می تواند عادی باشد، شما را دچار اضطراب و استرس می کند. هوای سرد، هوای گرم، خشم، هیجان، کافئین، الکل، دارو، رابطۀ جنسی و هر چیز دیگری می تواند موجب حمله عصبی و استرسی شود
خطر
اگر متعلق به این دسته باشید، بیش از حد نگران امنیت خود و عزیزانتان هستید. شما دنیا را محلی مملو از انواع خطرات می بینید
شما در جهانی که آن را بیش از اندازۀ واقعی خطرناک می بینید، احساس نا امنی میکنید. نسبت به هرکسی که به نظر خطرناک یا مشکوک بیاید حساس هستید. احساس می کنید که هرلحظه ممکن است کسی به شما حمله کند.
از حوادثی مانند سوانح رانندگی و سقوط هواپیما نیز می ترسید. ممکن است از بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله وحشت داشته باشید. هر چقدر هم که همه چیز منطقی و عادی باشد، باز هم احساس می کنید برای شما اتفاقی رخ خواهد داد.
فقر
شما همیشه نگران پول هستید. به شکل غیر واقع بینانه ای نگران ورشکست شدن و آوارۀ خیابان ها شدن هستید.
هر چقدر هم که امنیت مالی داشته باشید باز هم احساس می کنید که تنها یک قدم تا بی پولی و خرابی وضعیت فاصله دارید. همیشه به فکر ایجاد امنیت مالی هستید. احساس می کنید که برای در امان ماندن، باید به میزان مشخصی پول داشته باشید. این کار به شما اطمینان می دهد که به پایین تر از آن حد مشخص نخواهید رسید و در نتیجه نابود نخواهید شد. احتمالاً شما مقداری پول ذخیره کرده اید، اما به شدت نگران هستید که اگر پولتان از آن میزان کمتر شود چه اتفاقی رخ خواهد داد.
خرج کردن برای شما مشکل می شود. تا جایی پیش می روید که حتی چند دلار را هم پس انداز می کنید.
مدیریتکردن پول معضل بزرگی برای شماست. اعتقاد دارید که اگر به درستی عمل نکنید، کنترل از دستتان خارج و تمام پول شما خرج خواهد شد. امور مالی شما بسیار محافظه کارانه انجام می شود. دوست ندارید نسیه خرید کنید. حاضر به پذیرش «هیچ گونه» ریسکی در مورد پولتان نیستید، چرا که از تمام شدنِ آن واهمه دارید.
«چنانچه اتفاقی رخ دهد»، به آن پول نیاز خواهید داشت. ممکن است فاجعها ی رخ دهد و همه چیز را از بین ببرد. احساس میکنید که باید برای چنین اتفاقی آمادگی داشته باشید.
از دست دادن کنترل
افرادی که به این دسته تعلق دارند از بلایای ذهنی می ترسند؛ از رفتارهای ذهنی و استرس. از دیوانه شدن و از دست دادن کنترل میترسند. این مورد همچنین شامل حملات عصبی و استرسی نیز میشود.
این احتمال وجود دارد که از دست دادن کنترل جسمانی نیز شما را بترساند؛ این ترس که مبادا بیهوش یا بیمار شوید. ترس از هر چه که داشته باشید، عملکرد حملههای عصبی و استرسی یکسان خواهد بود. شما دچار حساسیتی درونی می شوید و برداشتی مصیبت گرایانه از رخدادها دارید.
تفکر مصیبت گرایانه، ویژگی اصلیِ تمام گونه های تلۀ آسیب پذیری است. فوراً بدترین تفسیر ممکن را دارید و همچون کودکی کوچک در مقابله با آن مصیبت احساس بی قدرتی و ضعف میکنید.
افرادی که از اختلالات عصبی رنج می برند، تفکر مصیبت گرایانه آنهاست که منجر به حملات عصبی و استرسی میشود. یک حملۀ عصبی در حالت عادی تنها یک یا دو دقیقه ماندگاری دارد، اما تفکر شما زمان آن را طولانی تر میکند. «اگر بمیرم چه؟ اگر دیوانه شوم چه؟ اگر کنترلم را از دست دهم چه؟» «هر کسی» که چنین تفکراتی دارد، قطعاً دچار حملات عصبی و استرسی خواهد شد.
فرار از موقعیت یکی از دلایل بسیار مهم در تشدید این تله است. تقریباً تمام کسانی که در تله آسیبپذیری گرفتار هستند، از موقعیت های زیادی دوری می کنند. به احتمال بسیار زیاد، این دوری کردن می تواند شما را از بسیاری از فعالیت های لذت بخش زندگی محروم سازد.
سرچشمه های احتمالیِ این تله به این شرح هستند:
1. احساس آسیب پذیری، از مشاهده و زندگی با پدر و مادری آمده که گرفتار همین تله بوده اند. آنها نسبت به حوزه های خاصی از آسیب پذیری احساس وحشت داشته اند. (حوزه هایی مانند از دست دادن کنترل، بیماری، ورشکستگی و ...)
2. پدر یا مادرتان بیش از حد از شما مراقبت می کرده اند؛ بخصوص در مواردی که احتمال خطر یا بیماری وجود داشته. آنها مدام به شما در مورد خطری خاص هشدار می داده اند. به شما تلقین شده است که برای رویارویی با مسائل روزمره، بسیار ضعیف و بی صلاحیت هستید (این مورد معمولاً با تلۀ وابستگی همراه می شود).
3. والدینتان به قدر کافی از شما مراقبت نکرده اند. محیط کودکی شما از نظر فیزیکی، احساسی یا مالی محیط امنی نبوده است (این مورد معمولاً با تلۀ فقدان عاطفه یا بدگمانی و بدرفتاری همراه می شود).
4. در کودکی بیمار بوده یا حادثۀ غم انگیزی (مانند سانحۀ رانندگی) را تجربه کرده اید که باعث شده احساس آسیب پذیری داشته باشید.
5. پدر یا مادرتان دچار سانحه ای دلخراش شده یا فوت کرده اند و در نتیجه باعث شده اند که شما دنیا را محیطی خطرناک ببینید.
نشانه های خطر در روابط
شما به سوی کسانی که از شما مراقبت می کنند جذب می شوید. با انتخاب شخصی که از شما مراقبت می کند، شما تسلیمِ تلۀ آسیب پذیریِ خود و در نتیجه باعث تشدیدِ آن می شوید. در ادامه نشانه های خطر در روابط را خواهید دید.
1. تمایل به انتخاب افرادی دارید که مایل و مشتاق هستند تا از شما در برابر خطرات و بیماری ها مراقبت کنند. شریکِ شما قوی و شما ضعیف و محتاج هستید.
2. تمام فکر شما این است که شریکی بی باک، از لحاظ جسمانی قدرتمند و از لحاظ مالی توانمند داشته باشید؛ فردی که برای مراقبت از شما در برابر ترس هایتان توانمند باشد.
3. به دنبال افرادی هستید که مایل به شنیدنِ ترس های شما و اطمینان دادن به شما هستند .
4. شما فرد قدرتمندی را میخواهید که مشتاق مشکلات شماست. فردی را میخواهید که ناز شما را بکشد و از شما مراقبت کند. کسی را می خواهید که باعث شود احساس امنیت داشته باشید.
تله های آسیب پذیری
1. به دلیل ترس های مبالغه آمیزی که دارید، در اکثر مواقع از زندگی روزمرۀ خود، احساس اضطراب می کنید. اضطراب شما ممکن است عمومی شده باشد.
2. ممکن است آن قدر نگران سلامتی خود و بیماری های احتمالی باشید که: الف) مورد ارزیابی های غیرضروری پزشکی قرار بگیرید؛
ب) به دلیل نیاز مداومتان به اطمینان خاطر، به باری روی دوش خانوادهتان تبدیل شوید؛ ج)
نتوانید از دیگر جنبههای زندگی لذت ببرید.
3. به خاطر حساسیت های بدنی و بیماری های احتمالی، دچار حملات عصبی و استرسی شوید.
4. به شکل غیر واقع بینانه نگران ورشکستگی هستید. این مسئله شما را نگران پول می کند و مانع ایجاد تغییرات شغلی و مالی می شود. به جایی می رسید که به جای سرمایه گذاری های تازه و پروژه های جدید، به ذخیرۀ آنچه که دارید می پردازید و توانایی خطر کردن نخواهید داشت.
5. به شکل بی رویه نگران خطرات جنایی هستید؛ بهعنوان مثال، از بیرون رفتن هنگام شب، رفتن به شهرهای بزرگ، سفرکردن و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی اجتناب می کنید، بنابراین «زندگی شما بسیار محدود خواهد بود.»
6. از هر موقعیتی که مستلزم میزان کمی از خطر کردن باشد دوری می کنید؛ به عنوان مثال از آسانسور، قطار شهری یا زندگی در شهرهای زلزله خیز اجتناب می کنید.
7. به شریک خود اجازه می دهید تا از شما در برابر ترس هایتان محافظت کند. به اطمینان خاطر احتیاج دارید. شریک شما به شما کمک می کند تا از موقعیت هایی که از آنها می ترسید اجتناب کنید. کاملاً به شریک خود وابسته می شوید و حتی ممکن است از این وابستگی متنفر شوید.
8. اضطراب مداوم شما ممکن است شما را برای ابتلا به بیماری های روان تنی مستعد سازد. ( بیماری هایی مانند: اگزما، آسم، ورم مخاط روده، آنفولانزا یا زخم معده)
9. در نتیجۀ ترس هایتان، نمی توانید بسیاری از کارهایی را که دیگران انجام می دهند، انجام دهید و به همین خاطر زندگی اجتماعی شما محدود خواهد بود.
10. زندگی شریک و خانوادۀ خود را محدود می کنید؛ خانواده ای که مجبورند با ترس های شما سازگار شوند.
11. احتمال دارد که ترس های خود را به فرزندان خود منتقل کنید.
12. ممکن است برای اینکه خطر را از خود دور کنید، از مجموعه ای از روش ها به شکلی افراطی استفاده کنید.
13. ممکن است به گونه ای افراطی به داروی درمانی، الکل، غذا و غیره تکیه کنید تا بتوانید از اضطراب دائمی خود بکاهید.
مراحل تغییر این تله بدین شرح است:
1. سعی کنید سرچشمۀ تلۀ خود را درک کنید.
2. فهرستی از ترس های خود تهیه کنید.
3. سلسله ای از موقعیت هایی که از آنها می ترسید تهیه کنید.
4. با افرادی که دوستشان دارید ملاقات کنید (همسر، معشوق، خانواده و دوستان) و از کمک آنها در جهت رویارویی با ترس هایتان استفاده کنید.
5. احتمال وقوع رخدادهایی را که از آنها می ترسید بررسی کنید.
6. برای هرکدام از ترس هایتان کارت نویسی کنید.
7. با کودک درون خود صحبت کنید. برای فرزند خود پدر یا مادری قوی و شجاع باشید.
8. تکنیک های رسیدن به آرامش را تمرین کنید.
9. سعی کنید تا از طریق «تصویر سازی»، از عهدۀ ترس های خود برآیید.
10. هر قدمی که پشت سر میگذارید به خود پاداش دهید.
-
تله نقص داشتن
احساسی که بیشترین ارتباط با تلۀ نقص داشتن را دارد «شرمساری» است. زمانی که نواقص شما آشکار می شود شرمندگی را احساس خواهید کرد. برای اجتناب از این احساس شرمندگی تقریباً هر کاری خواهید کرد و در نتیجه برای پنهان نگه داشتن نقص تان دست به هر کاری می زنید.
احساس میکنید نقص های شما در «درون» شماست. این نقص به راحتی قابل مشاهده نیست، بلکه احساسی در ماهیت شماست؛ شما کاملاً احساس می کنید که لیاقت عشق را ندارید. در مقایسه با تلۀ طرد اجتماعی که حول محور ویژگی های سطحی و «قابل مشاهده» می چرخد، نقص داشتن، احساسی درونی است. ما به راحتی و به سرعت می فهمیم که آیا فردی به تلۀ طرد اجتماعی دچار هست یا نه؟ اما تلۀ نقص داشتن این طور نیست. قطعاً این تلۀ یکی از رایج ترین تله هاست، اما تشخیصش امری دشوار است. از آنجایی که نقص تصور شدۀ شما درونی و غیرقابل مشاهده است، از رو شدن آنها رنج بیشتری می کشید.
تلۀ اصلیِ نیمی از مراجعهکنندگان ما تلۀ نقص داشتن است. هر چند که این افراد در ظاهر بسیار متفاوت به نظر می رسند. هر کدام از آنها به گونه ای متفاوت با احساس شرمندگی رو به رو می شوند. برخی دچار فقدان اعتماد به نفس می شوند ( تسلیم شدن). برخی عادی به نظر می رسند (فرار). برخی آنچنان خوب به نظر می رسند که باورتان نمی شود دچار این تله باشند (ضد حمله).
سرچشمه های تلۀ نقص داشتن
1. شخصی در خانواده شما به شدت منتقد و حق طلب بوده یا شما را مجازات کرده است. شما همواره برای ظاهرتان، رفتار و گفتارتان مورد انتقاد و مجازات واقع می شدهاید.
2. احساس می کردهاید که باعث نا امیدی پدر یا مادرتان هستید.
3. توسط پدر یا مادر یا هردو طرد شده یا با بی مهری مواجه شدهاید.
4. توسط یکی از اعضای خانواده تان مورد تجاوز جنسی، فیزیکی یا احساسی واقع شده اید.
5. برای هر مشکل که در خانواده تان به وجود آمده سرزنش می شدید .
6. والدین شما همواره به شما گفته اند که بد هستید، بی ارزش هستید یا به هیچ دردی
نمی خورید.
۷. همواره به شکلی نا محدود با خواهر و برادر خود مقایسه میشده اید یا اینکه آنها به شما ترجیح داده می شدند.
۸. پدر یا مادرتان شما را ترک کرده و شما خودتان را سرزنش می کنید.
تلۀ نقص داشتن با احساس «دوست داشته نشدن» یا «مورد احترام واقع نشدن» در کودکی همراه است. شما همواره توسط پدر و مادرتان مورد انتقاد یا طرد شدن واقع شده اید.
نقصداشتن، احساسی عمومی است. این حس احساس بی لیاقتی برای ابراز و دریافت عشق است. آن قدر احساس نقص و ناکار آمدبودن داشته اید که حتی والدین شما نمی توانند شما را دوست داشته باشند یا برای آنچه که هستید به شما احترام بگذارند.
این طور احساس کرده اید که این «حق» والدین شماست که از شما انتقاد کنند، از ارزش شما بکاهند، طردتان کنند و به شما عشق نورزند، احساس کرده اید که لیاقت شما همین است. همۀ اتفاقات به این دلیل رخ می دهد که شما بی ارزش، بی کفایت، دارای نقص و پر از ایراد هستید. به خاطر چنین دلیلی نسبت به رفتاری که با شما شده عصبانی نیستید بلکه احساس غم و شرمساری کردید.
نشانههای خطر در قرارهای ملاقات
1. به کلی از قرار گذاشتن اجتناب می کنید.
2. به داشتنِ مجموعه ای از روابط کوتاه یا بلند گرایش دارید.
3. شما به سوی افرادی گرایش دارید که مدام از شما انتقاد و همواره شما را تحقیر می کنند.
4. شما به سوی افرادی گرایش دارید که نسبت به شما چه از نظر ذهنی و چه از نظر جسمی بد رفتار هستند.
5. به سوی افرادی جذب می شوید که خیلی به شما علاقمند نیستند. شما امیدوار به کسب عشقِ آنها هستید.
6. تنها به سوی افرادی کشیده می شوید که بسیار جذاب و دلنشین هستند، حتی اگر واضح باشد که شما قادر به حفظ آنان نیستید.
7. شما با آشنایی با افرادی راحت هستید که نمی خواهند شما را عمیقاً بشناسند.
8. تنها با افرادی قرار ملاقات می گذارید که پایین تر از شما هستند و شما حقیقتاً آنها را دوست ندارید.
9. به سوی افرادی کشیده می شوید که نمی توانند به شما تعهد دهند یا به طور منظم زمانشان را با شما بگذرانند. آنها ممکن است افراد متأهلی باشند که هم زمان به دیدن افراد دیگر، سفرکردن یا زندگی در شهری دیگر اصرار دارند.
10. وارد روابطی می شوید که در آن شریک خود را تحقیر می کنید، با او بدرفتاری میکنید یا او را نادیده می گیرید.
ممکن است از طریق اجتناب کلی از روابط طولانی مدت، به رویارویی با تلۀ نقص داشتن بپردازید. ممکن است هیچ رابطه ای نداشته باشید، روابط کوتاه مدت داشته باشید یا به طور هم زمان وارد چند رابطه شوید. با اجتناب از تعهدهای طولانی مدت، مطمئن می شوید که کسی به قدر کافی به شما نزدیک نمی شود تا معایب درونی شما را پیدا کند.
یکی دیگر از راه های اجتناب از روابط صمیمانه، وارد شدن در رابطه با شخصی است که خیلی
نزدیک و صمیمی نمی شود. با وجود اینکه قرار ملاقات می گذارید، زندگی را خواهید ساخت که هرگز در آن به یکدیگر نزدیک نمی شوید
بسیاری از افرادی که وارد روابط مازوخیستی (روابطی که فرد در آن بد رفتاری و اذیت شدن را تحمل می کند) می شوند، دچار تلۀ نقص داشتن هستند. اساساً آنها احساس می کنند که تمامِ اینها حق آنهاست
-
تله های نقص داشتن
1. به محض اینکه احساس پذیرفته شدن کنید، نسبت به شریک خود ایرادگیر می شوید و رابطۀ عاشقانۀ شما از بین می رود.
2. خودِ حقیقی تان را پنهان می کنید و در نتیجه هرگز احساس نخواهید کرد که شریکِ شما، شما را می شناسد.
3. شما نسبت به شریک خود حسود هستید و رفتاری مالکانه دارید.
4. همواره به شکل نادرستی خود را با دیگران مقایسه و در نتیجه احساس حسادت و بی کفایتی می کنید.
5. شما همواره به اطمینان خاطر نیاز دارید که شریک شما همچنان برای شما ارزش قائل می شود.
6. در کنار شریکِ خود، خود را کوچک می کنید.
7. به شریک خود اجازه می دهید تا از شما انتقاد کند، شما را کوچک شمارد یا با شما بدرفتاری کند.
8. با پذیرشِ انتقادهای درست مشکل خواهید داشت. حالت دفاعی می گیرید و متخاصم خواهید شد.
9. به شدت از فرزندان خود انتقاد می کنید.
10. در زمان موفقیت، احساس وانمود کردن می کنید. آن قدر احساس اضطراب شدیدی دارید که نمی توانید موفقیت خود را حفظ کنید.
11. با شکست در کار و با طرد شدن در روابطتان، احساس اندوه و دلسردی می کنید.
12. با صحبت کردن در جمع به شدت احساس اضطراب می کنید.حتی اگر با فردی وارد رابطه شوید که شما را دوست دارد و شما نیز او را دوست دارید، باز هم راه های زیادی برای تشویق تلۀ وابستگی شما از درون رابطه وجود دارد.
ایرادگیر بودن شما می تواند مشکلی اساسی باشد. اگر فردی خودپرست باشید، ممکن است با شریکی راحت باشید که او را یک پله پایین تر می ببینید. بنابراین دیگر نگران طردشدن یا قضاوت شدن نیستید
حسادت از ویژگی های همیشگیِ تلۀ نقص داشتن است. شما همواره و به شکلی نادرست خود را با دیگران مقایسه می کنید تحمل انتقاد نیز می تواند برای شما سخت باشد و نسبت به آن حساسیت بیش از حد داشته باشید. یک انتقاد کوچک نیز می تواند باعث احساس شدید شرمساری شود. ممکن است اشتباه خود را به شدت تکذیب کنید یا به تحقیر فردی که شما را نقد کرده بپردازید. دلیل چنین کاری این است که قبولِ هرگونه نقص منجر به تجربۀ میزان زیادی از رنجشِ ناشی از تلۀ نقص داشتن می شود، بنابراین شما از طریق انکار کردن عیب ها، اشتباهات و خطاهایتان به محافظت از خود می پردازید. حالت تدافعیِ شما و عدم انتقاد پذیری می تواند مشکلی جدی باشد.شما نسبت به افرادی که تلۀ نقص داشتن را در شما بر می انگیزند، جاذبۀ شدیدی را احساس می کنید. افرادی که با شما به خوبی رفتار می کنند برای شما خسته کننده هستند. این تناقضِ شماست: شما عشقِ بسیار می خواهید، اما هرچه بیشتر عشق دریافت می کنید، جاذبۀ کمتری احساس می کنید.بسیاری از افرادی که به سرعت به موفقیت می رسند و سپس خود ویرانگر می شوند، دچار تلۀ نقص داشتن هستند. (بهعنوان مثال، از طریق استفاده از مواد و الکل).
این مسئله اغلب در مورد چهره های مشهور، بازیگران و بنیانگذاران شرکت ها رخ میدهد: موفقیت، کاملاً در تضادِ با احساسی است که آنها دارند، بنابراین در حفظ آن نیز ناتوانند. فشاری که آنها برای حفظ موفقیت تحمل می کنند آنها را سردرگم می سازد و در نتیجه به هم می ریزند.اگر در کارتان برای جبرانِ احساس نقصتان از موفقیت استفاده میکنید، پس این احساسِ موقت بسیار شکننده است. تمامِ احساس ارزشی که نسبت به خود دارید بر اساس این موفقیت بنیان شده است. هر نزول قیمت یا شکستی میتواند شما را مضطرب سازد.اگر اتفاق مهمی رخ دهد، مثلاً اخراج شوید، ورشکسته شوید، تغییر شغل داشته باشید یا توسط فردی عالی رتبه با سردی مواجه شوید، این اتفاق شما را به همان احساس شرمساری باز می گرداند. ممکن است تنها دو کار انجام دهید: یا احساس موفقیت و فوق العاده ای خواهید داشت یا شکست می خورید و در احساس بی ارزشی فرو خواهید رفت.مشاغلی که نیاز به صحبت در جمع دارند می توانند برای شما معضل باشند. احساس لو رفتن می کنید. اضطرابِ صحبت در جمع، امری رایج در میان افرادِ گرفتار در تلۀ نقص داشتن است. این حس به شما می گوید که افراد، درون شما را خواهند دید. شاید از طریق نشانه های اضطراب همچون عرق کردن، لرزیدن یا لرزشِ صدایتان بتوانند تلۀ شما را حس کنند.
تغییر تلۀ نقصداشتن
1. احساس شکست و شرمساریِ کودکیِ خود را درک کنید. کودکِ آسیب دیدۀ درون خود را حس کنید.
2. فهرستی از نشانه های مقابلتان با تلۀ شکست از طریق فرار یا ضد حمله زدن را تهیه کنید. (به عنوان مثال، اجتناب کردن یا جبران کردن).
3. سعی کنید رفتارهایی که بر اساس آن فرار می کنید یا دست به ضدحمله میزنید را متوقف سازید.
4. احساس نقص و شرمندگی خود را کنترل کنید.
5. فهرستی از زنان/مردانی تهیه کنید که بیشترین و کمترین جاذبه را در شما ایجاد کرده اند.
6. فهرستی از نواقص و دارایی های خود را در کودکی و نوجوانی تهیه کنید. همین لیست را برای دوران کنونیِ خود نیز بنویسید.
7. به ارزیابیِ میزان جدیت نقص های خود بپردازید.
8. برنامه ای را آغاز کنید تا معایب قابل تغییر را تغییر دهید.
9. نامهای به شریک ایرادگیر خود بنویسید.
10. برای خود کارت نویسی کنید.
11. سعی کنید در روابطِ صمیمانه، خودتان باشید.
12. عشق را از افرادی که به شما نزدیک هستند بپذیرید.
13. به دیگران اجازه ندهید با شما بد رفتاری کنند.
14. اگر در رابطه ای هستید که شما در آن انتقاد می کنید، دست از کوچک شمردن شریک خود بردارید. همین عمل را در سایر روابط خود نیز تکرار کنید.اولین قدم تجربۀ دوبارۀ احساس نقص و شرمساری در گذشته است. تلۀ شما از کجا آمده است؟ چه کسی از شما انتقاد کرده و باعث شرمساری شما شده است؟ چه کسی باعث شده احساس بی اعتباری و بی مهری کنید؟ مادرتان؟ پدرتان؟ برادر یا خواهرتان؟ جواب این سؤال را میتوان در زندگی خانوادگی شما در کودکی یافت.سعی کنید جزئیات اتفاقات مختلف را تا حد امکان به خاطر آورید.
می توانید برای یاد آوری از عکس های قدیمی استفاده کنید. می توانید به مکان هایی که در کودکی در آنها حضور داشته اید وارد شوید و از تصویرسازی استفاده کنید.هر زمان که فرصت داشتید در اتاقی تاریک و روی یک صندلیِ راحت بنشینید. چشمانتان را ببندید و تصویر سازی کنید. به خود فشار نیاورید. اجازه دهید افکار خودشان آرام آرام به ذهن شما خطور کند. اگر به نقطه ای برای شروع احتیاج دارید، با چیزی در زندگی کنونیِ خود شروع کنید که احساس نقص داشتن را در شما بر می انگیزد.از شما می خواهیم تا کودک درونی را که به جای جذب شدن طرد شده، احساس کنید.
خود را کودکی ببینید که چنین خواسته هایی دارد و سپس افرادی را تصور کنید که خواسته هایتان را به شما نمی دهند. به خودتان اجازه دهید تا درد و رنج اصلی را تصور کنید.خودتان را به عنوان یک بزرگسال وارد تصویر کرده و به کودک آرامش دهید. آرام کردن، عشق، تحسین و حمایت می توانند شرمساری را بهبود دهند.
اینکه تا چه اندازه سریع تلۀ نقص داشتن خود را تغییر میدهید تا حدی به میزان مجازات گری والدین شما بستگی دارد. هر چه طرد شدن از سوی والدینتان غم انگیزتر بوده باشد و خشم و نفرت بیشتری هم با آن همراه بوده باشد،تغییر آن دشوارتر خواهد شد. احتمال دارد به کمک یک معالج نیاز داشته باشید. در صورت نیاز کمک بگیرید، کمک گرفتن از دیگران برای حل مشکلتان هیچ خجالتی ندارد.این مسئله را به خاطر بسپارید که همه چیز یک شبه حل نمیشود. بایستی تا سال ها روی آن کار کنید تا نتیجه بگیرید، اما در طول این مدت همیشه پیشرفت خود را خواهید دید. به تدریج به این نتیجه میرسید که تله شما چیزی است که به شما آموزش داده اند نه اینکه معضلی ذاتی در مورد شما باشد. همین که بپذیرید که نقص داشتن شما واقعیت ندارد، فرآیند بهبودی کار خود را آغاز می کند.