نوشته اصلی توسط
توانا
Somebody عزیز خوبی؟؟؟
میدونم دفه ی پیش حرفام ناراحتت کرد. قصدم فقط کمک به خودت بود گلم...مشکلی که توضیح دادی اینه که میخواستی زن اول زندگی شوهرت باشی...واسه همین گفتی من اصلا نمیخوام مادرشو رها کنه....درسته عزیزم...این حس فوق العاده ایه که زن اول همسرت باشی....فقط یادت نره که الانم همینطوری...الانم تو ذهن شوهرت تو ملکه ی خونشی....ملکه ی عشقشی....اون به هیچ زن دیگه ای فکر نمیکنه.....قبلا گفتم دوباره هم بخاطر روی گلت میگم....اون مادرشو به چشم یه زن نمیبینه .... عشقی که به مادرش داره درست مثل عشقیه که به خودش داره....وقتی تو بخوای کمش کنه اون در واقع اینکار رو نمیکنه ...این مثل رفیق بازیش نیست دیگه که ترک کنه....ولی دور از چشم تو انجام میده ....یا برای رهایی از غرغرهات یا بخاطر روی گلت.....اما کم نمیکنه.....
اما بیا درباره ی خودت و احساست حرف بزنیم...نترس دختر ... تو براش فرق داری...عشقش به تو از یه جنس دیگست....لذت زندگیتو ببر ... اون مرد زندگیته....اصلا تمرکزت رو زندگیت باشه ....بازم میگم اون مادرشو یه زن نمیبینه....مادرش براش فرازمینیه....شاید تو احساست به مادرت اینقدر قوی نباشه....خب اون حسش قویه ...و به همین شدت به زنش هم حس قویی داره...و به همین شدت عاشق بچش میشه .... اصلا بعدا که دختر دار شدین و دیدی چقدر عاشقشه بازم میگی نفر اول زندگیش من نیستم؟؟؟؟ نمیگی....چون میدونی نگاهش به دخترش با نگاهش به زنش یه دنیا فرق داره.....درمورد مامانشم همینه.....
و یه توصیه جدی....هیچوقت نگو حس میکنم هوو دارم...این کلمه رو بکار نبر ...خدای نکرده از بس استفاده میکنی این کلمه رو تو زندگیت جذب میشه....اینقد نگو جدایی.....اگه تنها مشکلت با همسرت همینه باید بهت بگم تو خیلی خوشبختی..
عزیزم....ترست از یه کمبودی ناشی میشه....بزار دنیا رو به پای مادرش بریزه ...مگه حق مادرش این نیست...اون مرد زندگیه مادر خودشم هست....داره دنیا رو به پای تو هم میریزه.... به رابطه ی خودتون تمرکز کن و اصلا حرفی از رابطش با مادرش نزن بخصوص وقتی باهمین....الان درسته یخورده باهم بهم زدین و حرفایی رد و بدل شده وه دل هردوتون شکسته ولی در کل بنظرم مستعد یه زندگی فوق العاده این....امیدوارم موفق باشی عزیزم