نوشته اصلی توسط
Somebody20
سلام ، بچه ها من خواستم يه جورى پست بذارم ك بهتون بگم چطور شد و يه خبر جديد بيارم.
اول جواب سوالاتونو بدم، بله سه دنگ مغازه به اسم منه، سه دنگ به اسم شوهرم. بعد از فوت پدرشوهرم شوهرم همه چيزرو به اسم مادرش زد، چرن مادرش اصرار داشت به دختر و پسرم ميخوام ارث برابر برسه و اين حرفا... منم واقعا ازين قضيه كه چشمم به دست كسى باشه خوشم نمياد و اصلا حرفى نزدم. همزمان ما و خواهرشوهرم يه معا مله كرديم، مادر شوهرم حاضر نشد كوچكترين كمكى بكنه، هميشه م ميگه اينا همه ش مال پسرمه و اين حرفا... اونحا شوهرم خودش صداش درومد، گفت خب من گير كردم الان ، بيار يكى از چيزاروبفروش يكم كمك من و خواهرم كن، اما نداد. چن روزى شوهرم ناراحت شد و منوجه شد مادرش چقد بين اين و خواهرش فرق ميذاره، اما باز با سياست هاى مامانش و هشق خودش به مامانش فراموش كرد. تازه در جواب منم ك اعتراض كردم گفت، مادره ديگه، هر مادرى يه بچه شو بيشتر دوس داره، چى بگم بهش!!!!!!!!
هميشه م شوهرم ميگه جيب من و مامانم نداره، ديروز مثلا با مامانش رفتيم بيرون، يكسره واسه بچه هاى خواهر شوهرم خريد ميكنه، خب درسته ايشون حقوقشو ببره قسطاى دختره شو بده و از مسافرت ك مياد چمدونارو پر لبريز ميكنه واسه خواهر شوهرم و واسه من و شوهرم يه ي تيكه بياره يا نه، اونقت باز ما جيبموت قاطيه ايشون باشه؟! حالا عيبى نداره. تا اينجا به قول شما خودمم خيلى ضعيف و بى توقع بودم.
ديروز ز زد ك من گوسفد سفارش دادم، ببريم در مغازمممممووون قربونى كنن، خواستى بيا، منم رفتم.
ميدونستم از جيب شوهرمه؟ گفتم لطفا يكم گوشتم بدارين من بدم به چن تا نيازمند ك ميشناسم. باورتون ميشه نداد؟! بعدم به شوهرم گفته بود به الهام بگو من خودم نيازمند ميشناسم پخش ميكنم. اصن نفهميدم گوسفندو كى خورد!!
اما باز من نظرمو دادم.
بعدشم تو يه جمعى بوديم، دوستم پرسيد چه خبر از مغازه و اينا، منم گفتم قرار شده خودم برم پيش شوهرم وايسم، زن و شوهرى مغازمونو اداره كنيم. انقققددد مادرشوهرم رفت تو فكر و جا خىرد، كه حتى دوستم فهميد و بعدش گفت فك كنم اونحا جاى زن ميس، مامانش ناراحت شد، منم گفتم نه ناراحت نشد ك بنده خدا!!!!
اونم شب بعد تلافى كرد و گفت قرار شده سه نفرى بريم تو مغازمون كار كنيم ديگه!!!
الانم هرروز با شهوهرم ميره سر ميزنه و ... اما شوهرم اصلا به من نميگه توام بيا بريم يا چيزى، هرروز از خونه مامانش باهم ميرن،