چطورى اين زندگى رو تموم كنم؟

به نقل از یک روانشناس:
مراجعی داشتم که سه بار ازدواج کرده بود و در هر سه ازدواج از همسرانش کتک خورده بود.
پس از جلسات فراوان فهمیدیم در کودکی مادر ایشون از پدرشون کتک میخورده و چون بعدش پدرش کلی میومده منت کشی و در این راستا اینا رو با مادرشون میبرده تفریح و بهشون خیلی خوش میگذشته کلا تو ناخوادگاهش رفته که کتک خوردن همچین چیز بدی هم نیست و شایدم نشونه دوست داشتنه.
حنا جان بنظر من گیرنده های احساسی شما هم دست کاری شده. شوهرت اصصصصصلا هم دوستت نداره. اصلا و ابدا. شما یا خنگی که تحصیلاتت میگه نیستی یا مشکل حاد روحی داری که داشتی براش میرفتی مشاوره که نمیدونم با خودت چه فکری کردی و ولش کردی.
اینحا هیچی ننویس چون به حرف هیچ کسی گوش نمیدی. اینجور مشاوره ها هم به دردت نمیخورن چون درست و غلط رو خودت میدونی. شما به مدت خیلی طولانی به روانکاو٬ تاکید میکنم روانکاو و نه روانشناس احتیاج داری کسی که خیلی از نزدیک باهات کار کنه.
خدا کمکت کنه عزیزم

شما باید پروسه طلاق رو شروع کنی تا راه بیفتی و مصمم بشی! اگه چندسال همه بهت گفتن این زندگی به درد نمیخوره و هنوز آماده نشدی بازم هرچی بهت بگن فایده ای نداره. باید دست به کار بشی!!
مریم خانم گفتن برو پزشکی قانونی. برو حتما اینکارو بکن تا جای کتک ها هست نشین منتظر کتک بعدی! نمیترسی دفعه دیگه جای اینکه سرت باد کنه راهی بیمارستان بشی؟ جونتو دوست نداری؟ مراحل طلاقتو شروع کن خودت راه می افتی. میری پزشکی قانونی میری دادگاه اولش ترس داره ممکنه دچار تردید بشی بارها ولی جا می افته برات و عزمت بالاخره جزم میشه. نگو اول باید از نظر روحی آماده بشم شما از نظر روحی به مرور هی داری تحلیل میری برای چیزی آماده نمیشی! کتک و خیانت و این تحقیرهای روحی آدم رو ضعیف میکنه به مرور نه قوی!
یکی مریض میشه و بهش میگن باید حتما این داروی تلخ رو بخوری نمیگه بذارین اول از نظر روحی آمادگیشو پیدا کنم بعد میخورمش!! اینجا و خانواده ت و همه دارن برات یه دارو رو تجویز میکنن و شما هی داری مقاوت میکنی. بالاخره باید این داروی تلخ رو بخوری چه الان چه پنج سال دیگه با تن و روح داغون تر از الان.
مشکل شما تکنیکی و یادگیری مهارت خاصی نیست که بتونی از تو فضای مجازی به نتیجه برسی باید برای دراومدن از این شرایط اول اقدام کنی و اگر همچنان ناراحتی داشتی و نتونستی سرپا بشی به دکتر و متخصص برای درمان مراجعه کنی.

"ترس با شما همان كارى را مى كند
كه قيچى با بال پرنده ها میکند.
گاهی هم بد نیست خطر کنیم.
پیروزی طرف دیگر خطر است"
سلام
حنا جان كاملا ميفهمم چه حسي داري. عزيزم اين راه خيلي سخته من خودم وسطاي راه به غلط كردن افتادم. ولي الان خيلي بهترم. مطمعن باش خدا كمكت ميكنه. مهم اينه قدم اول رو برداري. خيلي راه گنگي هست ولي قطعا بهتر از اين كه حرمت انسانيت ناديده گرفته بشه. عزيزم هدف از ازدواج به آرامش رسيدنه نه اينكه كتك بخوري و فحش بشنوي
شما ده سال هم بشيني اون آقا براي طلاق خودش اقدام نمي كنه و اصلا هم متوجه نيست كه رفتارش درست نيست كه بخاد تغيير كنه به يك تلنگر جدي نياز داره يا خوب ميشه رفتارش يا نه متوجه نيست و شما به جوونيت رحم ميكني

سلام
حنا خانم شوهرت بعد از یه کتک مفصل مطمئنا اندکی عذاب وجدان می گیره و برای اینکه احساس کنه شما خیلی هم اذیت نشدی یه آوانسهایی میده
مطمئنا کار اون خیلی بدتر از حرفهای شما بوده بنابراین ایشون خودش رو بدهکار می بینه و در واقع خرید گوشی و گفتن "دمپایی پات کن" و ... راهکارهایی برای دادن اون بدهی محسوب میشه نه اینکه اطمینان پیدا کنی که از سر علاقه بوده (ضمن اینکه با رفتن شما به احتمال زیاد شاهکارش در معرض دید عموم قرار می گرفت و این هم مسئله ناخوشایند بعدی هست)
اگر بخوای دنبال علاقه بگردی در شرایط عادی بگرد نه در شرایط هیجانی و بعد از دعوا

حالا یک سوال
اگر شوهرت شما رو به شدت دوست داشته باشه و در عین حال زنان دیگه رو هم شدیدا دوست داشته باشه اون موقع نظرت چیه؟
فرض می کنیم شما به شدت مورد علاقه همسرت هستی خوب آیا مشکل حل میشه؟

اگر میتونی تحمل روابط موازی رو داشته باشی به این زندگی ادامه بده ولی زبونت رو تو دهنت نگه دار و طعنه کنایه نزن به روی شوهرت نیار که با فلانی بودی و ...

خودت رو به نشنیدن و ندیدن بزن در رفاه موجود غرق شو و به کارهای شخصیت بپرداز

یعنی یک زندگی ویترینی رو شروع کن

اینجوری حداقل کتک نمی خوری
اگر طعنه نزنی کتک نمی خوری پس اگر میخوای بمونی بدون طعنه کنایه بمون

در هر صورت برو و برگه پزشکی قانونی رو بگیر شکایت محسوب نمیشه یه برگه اس که دستت نگه می داری و در صورت لزوم استفاده می کنی

اگر حضور ظاهری همسرت برات ارزشمنده پس بمون فکر کن یه عضوی از اون خونه است که میره و میاد و ظاهر یه شوهر رو برات داره همین و بس

برو حداقل به اهداف شخصیت برس

اگر واقعا انقدر این حضور ظاهری رو دوست داری پس کنایه نزن

هم کتک رو میخوری هم عذا رو می کشی و هم اونو عذاب میدی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط nasimmng

"ترس با شما همان كارى را مى كند
كه قيچى با بال پرنده ها میکند.
گاهی هم بد نیست خطر کنیم.
پیروزی طرف دیگر خطر است"
سلام
حنا جان كاملا ميفهمم چه حسي داري. عزيزم اين راه خيلي سخته من خودم وسطاي راه به غلط كردن افتادم. ولي الان خيلي بهترم. مطمعن باش خدا كمكت ميكنه. مهم اينه قدم اول رو برداري. خيلي راه گنگي هست ولي قطعا بهتر از اين كه حرمت انسانيت ناديده گرفته بشه. عزيزم هدف از ازدواج به آرامش رسيدنه نه اينكه كتك بخوري و فحش بشنوي
شما ده سال هم بشيني اون آقا براي طلاق خودش اقدام نمي كنه و اصلا هم متوجه نيست كه رفتارش درست نيست كه بخاد تغيير كنه به يك تلنگر جدي نياز داره يا خوب ميشه رفتارش يا نه متوجه نيست و شما به جوونيت رحم ميكني

---

سلام عزیز دلم، باورت میشه هر وقت میام تالار فقط دنبال اینم که ببینم خبری ازت هست و دنبال نوشته هات میکردم، انشاالله مشکلت هر چه زودتر حل بشه، ای کاش این راهی که می‌گی، اینقدر زمان بر نباشه، ای کاش بشه فردا صبح بیدار بشم ببینم اصلا این آدم نبوده توی زندگیم و همش یه کابوس بوده. دلم واسه مامان بابام میسوزه که چقدر دارن عذاب میکشن.
انشالله به زودی خبرهای خوب شما رو بخونم و خودم هم از این زندگی برزخی تموم بشم.
تو خانواده ما، یعنی کل طایفه مامان و بابام تا حالا هیچکس طلاق نگرفته، اصلا همچین موردی وجود نداشته، اگه من طلاق بگیرم تو کل طایفه و فامیلامون نفر اول میشم، خییییلی سخته برام، بخصوص که الان ده ماهه شبانه روز کنارش بودم و هم وابسته آش شدم و هم دوستش دارم. به خدا وقتی میره رو کاناپه دراز میکشه میشینم نگاش می‌کنم، تو دلم همش قربون صدقه اش میرم، اصلا نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم. قبلا ها وقتی میرفتم قهر میگفتم خدا رو شکر دیگه مجبور نیستم قیافه نکبتشو تحمل کنم و به آرامش میرسیدم، ولی الان چند باره که شدید دعوامون شده و من اصلا نتونستم خونه رو ترک کنم برم خونه مامانم اینا. حرفهات رو عملی می‌کنم یعنی چاره ای ندارم ولی منتظرم یه کم زمان بگذره مامانم هر روز زنگ میزان پاشو بیا خونه، میگه موندنت اونجا بی معنیه، زنگ میزنه همش میگه بذار بابات با پدر مادرش حرف بزنه تموم کنیم ولی نمیتونم. بالاخره مجبورم باید بشه ولی یه کم وقت میخوام

با سلام و احترام
بنده این تاپیک را به خاطر اینکه روند مشاوره ای ندارد می بندم.
1 - مراجع تمرکز ، توجه و دقت کافی برای بهره گیری از چنین تاپیکی را ندارد. چون خیلی تحت فشار هست. و بیشتر به بیرون ریزی خودش اقدام می کند.
2 - مراجع هدفش حفظ زندگی هست. و این موضوعی هست که سایر کاربران که قصد کمک دارند به آن دقت کافی ندارند.

3 توصیه ام اینست که این مراجع یا حضوری به یک مشاور مراجعه کند یا عضو انجمن آزاد شود و مشاوره خصوصی و تخصصی بگیرد.
اینکه هر روز شرح حال و خاطره نویسی انجام شود و دیگران هم انتقاد کنند و مراجع هم باز کار خود را بکند نتیجه ای ندارد.
با تشکر