RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
من تصمیم گرفتم کلیدی روی این قضیه پیش برم یعنی موضوع به موضوع
می خوام مشکلاتم رو یکی یکی حل کنم توی این سایت توی یکی از تایپیک ها خوندم که برای حل مشکلام باید صبور باشم و یکی یکی مشکلاتم رو حل کنم به همین خاطر هم از شما عزیزانی که بیرون از ماجرا هستید و می تونید بدون غرض و حساسیت صحبت کنید خواهش می کنم راه حلهای کلیدی به من ارائه کنید و من روی تک تکشون کار کنم تا انشاء الله مشکل من هم حل بشه
و یه خواهش دیگه شما رو به خدا من رو تنها نذارید من از تنهایی خسته شدم بذارید شما رو کنار خودم داشته باشم تا بتونم با مشکلاتم کنار بیام و انگیزه خودم رو از دست ندم دلم می خواد من رو به عنوان یه خواهر بپزیرید به کمکتون و همدلیتون خیلی نیاز دارم
کنارم باشید تنهایی خیلی بده خیلی
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیز
شما خیلی بهم ریخته ای خانومی اولین کاری که باید بکنی اینه که اعتماد به نفستو پیدا کنی بتونی ذهنتو متمرکز کنی و این که فکر نکنی مشکلت بزرگترین مشکل دنیاست و همسرت بدترین شوهر دنیا
این اشتباه هر مردی یه سری حسن داره یه سری بدی عزیزم اول اون محبتی که بینتون از بین رفته باید برگرده اینکه می گی همسرت هیچ هیجانی نداره شاید آرامش لازمو نداره شاید این مشکلات برای اون ذوق و شوری باقی نذاشته شاید توجه بیشتری از شما می خواد اینا همه حدسه باید ببینی کدومش تو همسرت پیدا می شه
ببین چی باعث می شه همسرت شورو هیجانش برگرده اگه آرایشه خوب آرایش کن به پدر مادرش چی کار داری اون چیزی که همسرت دوست داره باش نه اطرافیانش
اون کاری که می دونی عصبانیش می کنه انجام نده بزار اروم بشه تا زمانی که آروم نشه و لجو جبازی کنه نمی تونه ذهنیتشو تو رابطتون عوض کنی
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
یعنی الان من چیکار کنم؟نامزدم از ابتدای رابطمون این حالت رو داشته و چیزی نیست که تغییر کرده باشه و این موضوع رو قبل عقد به من نگفته بود و الان هر بار که ازشون میپرسم که چرا اینقدر خونسرد و بیتفاوتی میگه من مشغله ام زیاده درگیرهای فکریم خیلیه نمی تونم وقتی برای این کار ها بذارم من فقط یه کم ازشون شور شعف می خوام همین آیا چیز زیادی می خوام؟
من هم با حرف شما موافقم شوهر من اونه نه پدر و مادرش ولی وقتی چیزی رو به دلخواه نامزدم انجام بدم که خانواده اش نپسندن چند وقت بعد از دهن نامزدم میشنوم که میگه پیش خانواده من این رفتار رو انجام نده
مثال ساده این موضوع یه مانتو کیف و کفش و شالی بود که امسال با ایشون رفتم خرید خب رنگ امسال زرد بود من خودم زیاد علاقه به پوشیدن چیزهای مد ندارم فقط دنبال راحت پوشی و شیک پوشی هستم که اینها هم ربطی به مد نداره موقع خرید خودش ازم خواست که مانتو زرد رنگ و مدل جلو بسته بخرم و حتی مدل کفش و کیفم و شالم رو هم ایشون انتخاب کردن بعد از خرید قرار شد بریم خونه پدرشون ازش پرسدم پوشیدن این ست توی محله شما برامون دردسر ساز نشه بالاخره هر جایی که رسم و یه تقاضایی داره گفت نه مشکلی نیست حتی ازم خواست که موهام رو به یه شکل خاصی بیرون بذارم و فلان جور آرایش بکنم من در حضور مادرم بهشون گفتم بذار یه مقدار آرایشم رو کمرنگ تر بکنم و موهام رو هم بیرون نذارم توی هر محلی الاف و بیکار هست یه موقع یه تیکه ای میندازن توهم که نمی تونی ساکت بنشینی جوابشون رو میدی میشه دعوا ولی بهم گفت نه مشکلی نیست من شوهر تو هستم دلم می خواد اینجوری بپوشی قبول کردم رفتیم خونشون دو روز بعد مادرش زنگ زد به مادرم که دخترت چرا اینجوری میپوشه میخواد سر پسرم رو بده به باد ما توی محل آبرو داریم شوهرم (منظورش پدر شوهر من بود) خیلی ناراحت شد میگه داره آبروی ما رو توی محل می بره وقتی از نامزدم بابت این برخورد توضیح خواستم به در حضور مادرم گفت خب راست میگن چرا اینجوری می پوشی شهر ما یه جای کوچیکیه ما رو هم همه میشناسن مگه توی تهرانیم که اینجوری می پوشی ..... و در نهایت به کل فراموش کرد که خودش بهم گفته بود که اینجوری بپوشم و من مجبور شدم که از خانواده اش عذر خواهی کنم
حالا به من بگید چیکار کنم که از کرده ام پشیمون نشم و مجبور به عذر خواهی نشم؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام وهم عزيز. شوهرت اصلاً نمي دونه داره چه كار مي كنه. لازمه يه موقع هايي شما بهشون گوشزد كنيد. لازم بود وقتي عذرخواهي كرديد دليل اين رفتار رو نيز مي گفتي.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
دقيقاً من حرف harfedel رو قبول دارم همسر شما بايد تاوان افكارش رو بده در ضمن بهتر نيست گاهي اوقات خودتون در مورد پوشش .و گفتارتون (به تنهايي) تصميم بگيريد.
هنوز هم دير نشده بهتره توي يه موقع مناسب به خانواده همسرتان واقعيت رو بگيد كه اونها شما رو خانمي سبكسر نخوانن
عزيزم حيطه شخصي ات رو مشخص كن . از همين امروز
موفق باشي
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
برای اینکه یه مقدار آروم بشم به همراه خانواده ام رفته بودم مسافرت الان حالم بهتره
حرف دل عزیز فکر می کنید من اینکار رو نکردم؟ دقیقا چند بار این کار رو انجام دادم ولی نتیجه اش چیزی نبود جز یه بهانه دیگه برای دعوا و بی احترامی کردن ایشون به من. نامزدم خیلی مواقع میدونه که داره کار اشتباهی انجام میده و یا حداقل اگه اون موقع ندونه بعدش می فهمه ولی نمی خواد از من عذر خواهی کنه و نمی دونم با خودش چی فکر می کنه که حتی وقتی اشتباهی میکنه که به ضرر خودشم هست باز هم تغییر رویه نمیده
یکی از مشکلات عمده من اینکه نامزدم دقیقا نقطه مقابل خانواده اش هست و هوادار خانواده اش
من اگه خانوادم اشتباهی بکنن خیلی راحت بهش می گم اشتباه کردن ولی رویه زندگیشون اینه بهشون میگم که در مورد شما این اشتباه رو انجام ندن ولی ایشون به این شکل عمل نمیکنه خانواداش اگه اشتباهی بکنن یا سوئ تفاهمی شده یا درستش همینه و من اشتباه فکر می کنم
من چه به خواسته های نامزدم عمل کنم چه به خواسته های خانوادش عمل کنم یکی ناراضی میشه و نتیجه اش دعوا و بحث نامزدم با منه که چرا این کار رو کردم
و خوانده خودمم زیاد اهل دخالت توی زندگی همدیگه نیستن و هر کسی زندگی خاص خودش رو داره ولی حتی من در مواردی هم باید حتی از جارم اجازه انجام کاری رو بگیرم
و بد قضیه اینجاست که من تا بحال در مورد مشکلاتم با نامزدم به صورت جدی با خانواده ام صحبت نکردم که اگه این کار رو بکنم می دونم پدرم از اونجاییکه توی تربیت من کم نذاشته و برای آرامش من تا اونجاییکه در توانش بوده انجام داده و کوتاهی نکرده طلاقم رو میگیره و من نمی خوام چنین اتفاقی بیفته
توی این چند روز که رفته بودم مسافرت گوشیم رو خاموش کردم چون روز اول نامزدم زنگ زد که چرا رفتی نباید می رفتی با اجازه کی رفتی و هزار چیز دیگه من هم به ناچار گوشیم رو خاموش کردم از یه طرف دلتنگش بودم دوست داشتم می تونستم باهاش حرف بزنم از طرفی هم نمی خواستم اعصابم رو بیشتر از این خرد کنه
در حال حاضر مشکل من اینجاست که نمی تونم و نمی دونم چی جوری این مشکلات رو برای خودم هضم و قابل قبول کنم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
با يقين نظرم اينه كه با خانواده ات مشورت كن اما نه اونطوري كه احترام ها از بين بره . بد نيست نامزدت حساب كار دستش بياد اون هم بي تجربه و خامه شايد حضور خانوادهات اونو و خانواده اش رو به خودشون بيارن من جاي تو بودم دليلي براي لگد مال شدن شخصيتم نميديدم و درست و نطقي برخورد ميكردم نذار كدورت ها زياد بشه نذار احترامه از بين بره نذار شيريني با هم بودن به جبر و تحمل تغيير نام بده دوست عزيز.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
دوست عزیزم به نظر می اید نامزد شما دچار یک غرور زیاد می باشد چون گفتی میگه من همه رو مشاوره میدم حالا خودم بیام پیش مشاور و همین طور چون استاد دانشگاهست پس احتمالا چاره ای نداری مگر اینکه زیاد از خصوصیات خوبش تعریف کنی
اما به نظرم نامزدت در واقع اعتماد به نفس بالایی ندارد
اما در مورد وضع فرهنگی خانواده اش چطور؟تحصیلات پدر و مادر و بقیه شان؟
علاقه او به شما در چه اندازه ای هست؟
ایا به خاطر موقعیت خانوادتان امد جلو؟یا به شما علاقه پیدا کرده بود؟
شما الان با هم زندگی میکنین یا جدا؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلامم خانومی
از مسافرت برگشتی همسرت رو ندیدی؟؟؟
اصلا با هم حرف زدین یا نه؟