RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
ظاهراتوي تاپيكم بامشكل مواجه شدم و براي بعضي از دوستان اين ابهام ايجاد شده كه من دارم براشون داستاني رو سر هم ميكنم و .. ولي من فقط گفتم من يه نويسنده ام واين قصه زندگي خودم بوده كه با مشكل مواجه شده /
در هر صورت هر كدام از ما ها تو زندگيمون يه قصه اي داريم ومن حتي اگه مثل جودي يه نويسنده به حساب بيام تا حالا فقط قصه زندگي خودمو به يه نوعي نوشتم واين آخريشو ديگه حتي نمي دونستم و تصورش رو هم نمي كردم كه يه كابوس اينقدر واقعي بشه!
باور كنيد هر چي به صورتش نگاه ميكنم تا نشاني از مهربوني گذشته توش پيدا كنم/هيچي نمي بينم . همه دوستام مارو با همديگه ديدن /همه فروشگاههائي كه ما باهم ميرفتيم اگه بگم براي مامانم دارم خريد ميكنم يا اگه پيش دكتري كه باهم پيشش ميرفتيم يه بار باهم نريم ميدونن ما با هميم و ميپرسن/چي شده اينبار باهم نيومدين!
الان بيشتر از8 ماهه كه ديگه هيچگونه رابطه اي از نوع مادر و دختري نداريم و من اول سال كه اينو فهميدم چه موقع عصبانيت چه تو خلوت خودم اين حس دارم كه اون نيست و ديگه هيچگونه رابطه اي با هم نداريم
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
دنیا را نگه دارید؟
میخواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم گفتند دروغ است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم.....(زنده یاد دکتر علی شریعتی )
--------------------------------------------------------------------------------
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
>>ظاهراتوي تاپيكم بامشكل مواجه شدم و براي بعضي از دوستان اين ابهام ايجاد شده كه من دارم براشون داستاني رو سر هم ميكنم و .. ولي من فقط گفتم من يه نويسنده ام واين قصه زندگي خودم بوده كه با مشكل مواجه شده /
دوست عزیزم سلام.خوبی؟
دوست خوبم این حرفی رو که زدی دیگه نگو من ناراحت میشم.و هیچ کس هم اینطوری که گفتی فکر نمیکنه که داری داستانی رو سر هم میکنی.خودت رو ناراحت نکن.حتما بعضی از افراد تاپیکتو کامل نمیخونن.
نیلوفر نبینم ناراحت باشی ،ناراحت بشی دلم میشکنه.
دوست من حرف دلتو بزن میشنویم.
همه منتظریم.
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر 25 عزیز :46::72::43:
معلومه که فشار زیادی را تحمل می کنی.همه ما لااقل در این تالار افراد زیادی را دیدیم که شرایط مشابه شما را داشته اند .یعنی خانواده برای ازدواج با شخص مورد نظرشون مخالفت می کردند. اما شما زندگی راخیلی سیاه کرده اید. شما گفتید که خدا می خواهد شما دو نفر به هم برسید اما مادرتان نمی خواهد. اگر واقعا این طور است یعنی مادرتان مانع امر حتمی خداست
آیا چنین چیزی امکان دارد؟:81:
گویی شما روابطتان با مادرتان پیش از این خوب بوده. پس مادرتان ذاتا آدم خوبیست . کمی از بالا به این موضوع نگاه کنید جوری که خودتان نقش اول این داستان نباشید. حالا داستان را از زبان سوم شخص از اول بنویسید. به جای نیلوفر فکر کنید به جای مادرش فکر کنید. مادری که پیش از این همراه و همدم او بوده. چه اتفاقی افتاده؟ آیا حرف های یک نفر می تواند رابطه عمیق مادر و فرزندی را از بین ببرد. اختلاف نظر با خانواده در امر ازدواج برای هر کسی ممکن است پیش بیاید .آیا همه باید اینگونه به ستوه آمده و دست از خانواده خود بشویند؟:160:
حرف های من به معنی طرفداری از مادرتان نیست بلکه برای این است که تنها به قاضی رفته اید و او را در محکمه احساسات مجرم شناخته اید. باور کن خیلی خیلی دوستت دارم :72::228::72::43:
اگر چه کلامم تلخ است اما روش فکر کن:72:
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
از هم دوستانی که توی این تاپیک نظر دادین ممنونم و اجناب سنگتراش هم یه گلایه ااسی دارم چون تو موقع نیاز به سوالم بی توجهی کردن!
در جواب سوالم یه تفعل هم به حافظ زده بودم جواب جالبی دادن!
بامدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
.
.
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
باکافران چه کارت گر بت نمی پرستی
.
موفق باشید!
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام!
گفته بودین اگه از مشکلم خبری یا راه حلی پیدا شد خبرتون کنم .چشم به دیده منت!
مشکل مادر من بیماری به نام پرتوقعی که هفته پیش پنج شنبه آقای قرائتی به طور مفصل در اینباره توضیح دادن !جالبه که خودشم پای تلویزیون بود و گوش میدادو نمی شنید.آخرشم انگار نه انگار. من خودبزرگ بینی رو هم به این قافیه اضافه میکنم .نوعی خود بزرگ بینی کاذب و مجازی ک فقط با بالاتر رفتن سن و موقیت مالی بهش پناه آورده و عقل کل دونستن خودش به دلیل هیچ کار عملی و یا فکر تجربه شد ای تو زندگی نیست!
بازم از اینکه تو تاپیکای من نظر میدادین ممنوم و من همیشه از کمکهای شما ایده عملی میگرفتم.راه حل مشکلم رو هم این میدونم که راه خودمو برم وتو تصمیماتی که میگرم خلی دخالتش ندام تا علاوه برمشکلاتی که برام بوجود میآورده با مشکلی دیگه به نام از دست دادن موفقیتای زندگیم وسرخوردگی مواجه نشم!جرم گناه های کرده و اندیشه های بد و پریشونی هم که بهم تلقین میکنن به عهده خودشون/
به قول جناب مدیر:دنبال خوشبختی جائی بیرون از خودمون نگردیم!
موفق باشید!
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
سلام
نیلوفر جان بعد از هر سختی،آسانی هست
موفق باشی
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر جان
دختر منطقی و صبور ....
الان تاپیکتو دیدم و سعی کردم درک کنم مشکلت چیه
و اینو احساس کردم که دوست داری کشف بشی و مطمئناً جواهر ارزشمندی هستی درکالبد جسم.
نیلوفر مادر شما در بدنیا آوردن شما و به ثمر رساندن شما زحمت خودش را کشیده است ....
مادر شما اینقدر در وجود شما ارث به جا گذاشته که شما با توانایی فراوان میتوانی موقعیت زندگیت را با داستانی زیبا بیان کنی .
نیلوفر مادررا با همه بدیها و خوبیهایش موقتا در نظرت کمرنگ کن و فقط به این بیاندیش که از جانب تو آزاری به او نرسد ....
او هرگز تو را مانند یک دشمن نمیداند و هرگز احساس نفرتی که تواز او پیدا کرده ای ندارد ...همه مادران و دختران با هم درگیری فکری دارند ....
همه پدران با پسران خود اینگونه درگیریها را دارند ...
کم و بیش همه آدمها که در جوار هم زندگی میکنند این گرفتاری ها را دارند ولی دوست من... عزیز من.. اگر از من میشنوی این حالات زودگذر است و در عرض چند سال مادر شما به بهترین دوست شما تبدیل میشود کسی که جان و روحش را هم میخواهد به شما ببخشد ...
تو باید یاد بگیری و بدانی که عشق فقط در مرد غریبه ای که از دور به تو ابراز میکند نیست گاهی درون قالب غبار گرفته و زنگ زده خانمی که دست بر قضا مادر شما هم شده وجود دارد .....تو ان را کشف کن ...
تو به زیبایی ها نگاه کن
یک روز او تو را بدنیا آورد
حالا تو با کشف او ....سعی کن او را بدنیا بیاوری ....
و اگر احساس ضعف میکنی .....کمی به خودت فرصت بده و از خدا هم دوری نکن
یادت باشه که خدا همان کسی است که میتواند از زبان مادرت با تو صحبت کند
سعی کن به خوبی های او فکر کنی و بزرگوارانه از بدی های او گذشت کنی
هر روز با روی باز و شاد با اعتماد به نفس فراوان برای کسب دنیایی بهتر از خواب بیدار شو ....
و دنیا را سخت نگیر که به تو سخت میگیرد .....
به امید داشتن پیشرفت به سوی آرزوها و رسیدن به آرامش .. برای تو و همه مردم دنیا
بازم دردل کن....:228:
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
مشکل من توی این تاپیک همینه آرزو عزیز/مادر من خدای واقعی را فراموش کرده و خدای عقده های قدیمی را باور داره :خدائی که نگذاشت اون به جائی برسه و اونم نباید بگذاره این اتفاق بیفته!(که این فکرش هم اشتباهه)
ظاهرا این فکر ایجاد شده من به خاطر کسی که دوستش دارم از مادری دل بریدم که دوستم داره ولی این باور اشتباهی که تحت تاثیر ذهن خسته من و واقعیتهای مگوئی که در اون ایجاد شده بوجود آمده!عشق من منزوی وبیگناه گوشه ای دور از منه ومن بانهایت بیرحمی به فراموشی اون محکومم چون مادرم و خیلیای دیگه به عشق دوره جوانیشون نرسین یا از همونی هم که داشتن نتونستن استفاده کنن ؟!
نه این ظلم آرزو جان و من از حقی که خدا بهم داده نمیگذرم و با اعتقادات کفرگونه اون هم که تحت تاثیر غرور خانوادگی و نادیده گرفتن و انکار چیزائی که نمیتونه یا نمی خواهد ببینه هم کاری ندارم!
از شما مریم عزیز و امیدواری که دادین هم ممنون !
بازم منتظرم دوستان و شما آرزوی عزیز که اگه مطلبی دارین بگین /ممنون!
RE: اگه بگم كيه باورنميكنيد!
نیلوفر جان اگر درست فهمیده باشم مادرت یک خانم خشکی مذهب است و به چیزهایی باور دارد که بیشتر مربوط به باورها و اعتقادات سختگیرانه خودش است تا آنچه خداوند میگوید.و البته با رعایت این اعنقادات قصد خورد کردن شما را ندارد بلکه فقط به دستوارت و عقاید خود عمل میکند وتنها این راه را درست میداند.
هر چقدر عاشقی باعث شور و شادی درزندگی میشود ...فقدان آن باعث تیره گی و افسردگی روحی وخستگی جسم است ( البته منظورم عشق واقعیست نه هر رفتار نمایشی و بازی گرانه است )
اما آیا فکر میکنی همه آنها یی که مادرانی موافق با فرد مورد علاقه خود دارند... پدری مخالف ندارندکه میان عاشقیشان فاصله بیندازد ؟؟
یا... کسانی که پدر و مادر موافق دارند باز کسی نیست که از جانب پسرمیان عشق آنان فاصله بیندازد ؟
فکر میکنی همه زوجها بدون کوچکترین مخالفتی به هم رسیدند و با هیچ مشکلی در زندگیشان روبرو نبوده اند ؟!
اصلا عاشقی بدون مشکل و دردسر میشود؟؟...
دوست نازنین من شاید سخترین مرحله برای هر انسانی انتخاب همسر و یا رسیدن به کسی باشد که صمیمانه دوستش داری ...و همیشه این راه پر از مانع است،این دست روزگار است که میخواهد میان شما فاصله اندازد و مادر شما فقط عاملی برای این جدایی است.
... در حال حاضر از مادرت چه میخواهی ؟ دوست داشتی مادرت چگونه با تو برخورد کند ؟
آیا آن آقا از شما خواستگاری کرده است ؟
اگر نکرده عشق تنها چه فایده دارد ؟ او باید بتواند با تمام توانایی بیاید و شما را از خانواده خواستگاری کند ...
اگر حرفی زده و جلو آمده است من هم به تو سفارش میکنم با مادرت صحبت کنی هر قدمی از بی قدمی و خودخوری بهتر است ...
تو گذر خواهی کرد همانطور که همه انسانها از این مرحله گذر کردند ...و خوشبخت خواهی شد همانطور که همه خوشبخت میشوند ....
غمگین نباش.... نا امید هم نباش ...
اجازه بده آن انسان دلسوز و دوست داشتنی که شما را دورا دور دوست دارد و به شما عشق میورزد با این شرایط سخت در عشق شما محکمتر شود
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
:72: