به نظر من برو دنبال یه دختر دیگه.والا!!!! شاید به آرامش رسیدی!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من برو دنبال یه دختر دیگه.والا!!!! شاید به آرامش رسیدی!!!
اینی که بکارتش قبل عقد از دست داده که حقت بوده و واقعا هم نباید ناراحت باشی چون خودت میدونی با آبرو و عزت دختر قبلی چیکارکردی، پاکتر از این گیرت می اومد عجیب بود، و اوندختر قبلی هم دیگه زندگیش به این راحتی ها زندگی نمیشه، من خودم بعد ازطلاقم موضوعی که مدتها عذابم میداد ،خاطراتی بود که از من تو ذهن شوهر سابقم مونده بود ، و خب این ناراحتم میکرد که اون الان یک نامحرمه ولی تو مغزش هستم اما خب اوضاع من بهتر بود چون ما محرم بودیم و من گناهی مرتکب نشده بودم با اینحال فکرش ناراحتم میکرد ، این دختری که بکارتش رو از دست داده زن توئه و عقد بچه بازی نیست!اونی هم که وابسته اش کردی یه مدت بحال خودش وابگذار،خط تلفنت رو عوض کن و امکان دیدن حتی از دور رو حذف کن، اگر بعد از یکی دوسال دیدی نرفت سر زندگیش مردونگی حکم میکنه بری به عنوان زن دوم بگیریش، امیدوارم بتونه فراموشت کنه
واقعا متاثر شدم. اینقدری که نمیدونم چی باید بهتون بگم. البته شماتت کردن شما الان چیزی رو درست نمیکنه.شما با زندگی دو نفر بازی کردین. در تایید حرفای دوستان که گفتن شما بلوغ کافی برای ازدواج رو ندارین عذاب وجدانی که دارین و از دست دادن دختری که عاشقش بودین براتون کفایت میکنه.
یاد یه جمله ای افتادم ینکه طوری زندگی کنید که گرفتن شما از کسی بیشترین عذابش باشه. شما عذابی که از پاشیدن زندگی اون دختر میتونستین بکشین رو تا اخر عمر خواهید کشید. بهش هم دبگه ب عنوان همسر فکر نکنید چون امکان نداره خانوادش اجازه این ازدواج رو بدن.بنابر این اگه کمی وجدان دارین به نظر من خط تلفنتنو رو عوض کنید و براش بمیرین که بتونه با مرگتئن کنار بیاد و بعد مدتی زندگی جدیدی رو شروع کنه.
و در رابطه با همسر فعلیتون.بعد از مدتی که رابططتو رو با اون دختر کلا از بین بردین و روی خودتون و سلامت رفتاری و روحیتون کار کردین ببینید میتونید دوستش داشته باشین یا نه.
معیاراتونو درست در نظر بگیرید و اگه دیدین نمیتونید در صورتی که رضایت داشتن ازشون جدا شین.
به نظر من اون دختر از شما جدا نمیشه چون شما الان شوهرشین و فکر میکنه چون شما کس دیگه ای رو دوست دارین و نامردی کردین میخواین جدا شین
اگه بدونه شما خود اون بنده خودارو دوست ندارین و مبلی بهش ندارین و ممکنه بعدا دوباره خیانت کنید بعیده بخواد با شما زندگی کنه.
سلام
پیاماتونو خوندم ممنون
گفته بودید معیارامو بگم... من قبل از نامزد قبلی با کسی نبودم... شاید بخاطر اینکه معیارایی که میخواستم تو اطرافیانم نمیدیدم.
دختری که نامزد قبلیم بود 90 درصدشونو دلشت.
1. محجوب
2. سر به زیر
3. مهربون (خیلی زیاد)
4. حرف گوش کن
5. بی شیله پیله
6. آروم... حتی تن صداشم آروم بود
7. معیارای ظاهریمو داشت و تو درس و دانشگاه موفق
8. خصلت بدش زودباوری و سادگی زیادش و اعتقادات بسته
خانمم این خصاءلو داره
1. شیطون
2. راحت و آزاد و عدم اعتقاد به پوشیدگی جلوی مردای غریبه...بهش گوش زد نمیکنم چون برام اهمیتی نداره در صورتی که اگه نامزد قبلیم بود خیلی بهش ممکن بود گیر بدم
3. حرف گوش کن
4. معیارای ظاهریمو حتی 1 درصد نداره و اختلاف قد زیاد ... ایشون 150 من 186. از لحاظ ظاهری بهم نمیایم اصلا
اینم یادم رفت بگم نامزد قبلیم الان 29 سالشه...خانمم 33
دلم نمیاد بهش بگم دوسش ندارم چون دلش میشکنه از طرفی اگر واقع بین باشم تو خونوادش و کنار خودش آرامش دارم چون حس میکنم از خودم پایین ترن( میددنم حرفم درست نیست ولی موثره) و اینکه هیچی ازم نخواستن و از خداشون بود من دامادشون بشم.
ولی نمیدونم حتی اگه اینو بفهمه که دوسش ندارم چیکار میکنه...
نامزد قبلیم تو اون پیامش به خانمم گفته مهم اینه اون مرد تورو انتخاب کرده و مطمءن باش خیلی دوست داره...
من نمیتونم خطمو عوض کنم چون سالیان ساله که دارم با این خط کار مسکنم... اپا مطمءنم اون دختر دیگه بهم پیام نمیده اگرم بده من جوابشو نمیدم. ولی واقعا نمیدونم میتونم با این زندگی کنار بیام یا نه.
خانمم جدا از موضوع نامزد قبلیم مطابق معیارام نیست... و حتی اگر نامزد قبلیم هیچوقت تو زندگیم نبود باز فکر میکنم به نقطه ای که الان هستم میرسیدم.
اما فکر کنم باید سعی کنم این فاکتورو نادیده بگیرم. چاره ای نیست. و به همینکه آرامش دارم کنارشون بسنده کنم. از خانمم بدم نمیاد اصلا ولی خوب گاهی بخاطر اینکه چرا نمیتونم نزدیکش بشم باهام دعوا میکنه
راه اشتباهی در پیش گرفتید و برآن پافشاری دارید به سرانجام خوشی نخواهید رسید به جای هیجانی تصمیم گرفتن و توجیهات غیر منطقی و انسانی ، عاقلانه ترین راه این است که نزد یک روانشناس بالینی بروید تا در حل مشکلات لایه های درونی شخصیتتان و کمبود توجه و محبت و اعتماد به نفس پایین کمکتان کند
بنظرم به طورمنطقي ازخانمت جدا شو وبا نامزد قبليت ازدواج كن...سادگي درعشق واسه ادم جهنم ميسازه تواين دنيا
شماحماقت كردين
حالا جدااز حسرت دوست داشتن دوباره نامزد قبليت تودلتون ميمونه تااخر عمرممكنه اون معيارها تودلتون ميمونه كه دوست داشتين خانمت داشته باشه بنظرم هيچ وقت ازعشقت دست نكش شما هيچ وقت عاشق همسرتون نميونيد بشيد حتي اگه بهش علاقه پيدا كنيد يه علاقه تق ولق
اينو طبق تجربيات ديگران ميگم
نامزدم اوایل ازم خواهش کرد که لااقل بعنوان زن دوم بگیرمش اما خانمم قبول نکرد. خونواده خانمم هم همینطور.
وگرنه ای کاش میشد مثل زمانای قدیم 2 تا زن میگرفتم.
ای کاش علاوه بر کاربرای عزیز، کارشناسیای سایت هم بیان راجع به شرایط من نظر بدن و راهنماییم کنن. من الان در حدی هستم که اگه بفهمم نامزدم ازدواج کرده افسرده میشم. البته اگه ازش بیخبر بمونم شابد نفهمم هیچوقت.
یادمه یه بار قبل از عقدم نامزدم با گریه و التماس بهم زنگ زد که نامردی نکنم اما من بهش گفتم اگه نرم خواستگاری خانمم احساس این دختر نابود میشه، گریه میزد و داد میزد این خانم 2 هفته است شما رو میشناسه چجوری اون نابود میشه ولی من 4 سال احساس به پای تو ریختم نابود نمیشم؟
من خیلی آزارش دادم. اما الان منظورم این نیست که براش دل بسوزونم و برگردم. اصلا. همونطور که گفتم حتی اگه برگردم خونوادش منو قبول نمیکنن. من فقط دنبال راهی برای آرامشم.
فکر نمیکنم دیگه بهم برگرده آرامش واقعی. نمیددنم راه درست چیه کار درست کدومه.
نمیدونم زنمو نگه دارم و تا آخر عمر براش دل بسوزونم و زندگی کنم یا هرطور هست ازش جدا بشم؟ من مشکل زیادی با اخلاق خانومم ندارم چون بیش از اندازه بهم علاقه نشون میده و سعی میکنه منو آروم کنه اما مشکل چیزای دیگست. مشکل اینه که نمیتونم از صمیم قلب دوسش داشته باشم...
و بارها به خاطر اینکه نتونستم بهش دست بزنم دعوا کرده.
اما برای احساسش ارزش قاءلم. همین.
روانشناس بالینی خوب کسیو سراغ دارین؟ اگر حکم تبلیغ نداره لطفا راهنمایی کنید.
کارشناسای سایتم اگه تونستن راهنماییم کنن. من مطمءنم میل جنسیم به خانمم بهبود پیدا نمیکنه. خودمو میشناسم.
واقعا جالبه
ارزو میکنید که مثل قدیم میتونستی دوتا زن بگیری درحالی که خیلی از دوستان شمارو فاقد شرایط ازدواج و تشکیل خونواده و پذیرش مسوولیتش میدونن
این حرف نشون دهنده خیلی چیزاست
شما واقعا به اون حد بلوغ نرسیدید برادر من که بتونید یه زن رو خوشبخت کنید
جالبتر اینکه پیشنهاد پذیرش ازدواج مجددم به همسرتون دادید
واقعا دست خوش....
دوستان محترم
اولا در جواب خانمی که گفته بودن عادلانه اینه که بعد 2 سال اگه نامزدم نتونست به زندگی برگرده به عنوان زن دوم بگیرمشون این حرفو زدم. بعدم خانم من از همون روز اول میدونست من به دختری ظلم کردم و در جواب فرمودن به جهنم! همه چیز اتفاقا به نفع همسرم تموم شده. ایشون از اون مدل دخترا بودن که میفهمن تو هنوز نتونستی عشقتو فراموش کنی ولی براشون مهم نیست. در واقع اگر رک بخوام بگم اینه... میخواست جواب مثبت نده! چون من روز اول بهش گفتم.
بعدم اینکه من که گفتم در شرایطی اسنکارو کردم که در حد جنون روانی شده بودم. بنده اعتراف گردم برخلاف ظاهرم بسیار بسیار احساسی هستم و وقتی عاشق اون خانم شدم به همه چیزش حساس شدم.
نمیتونستم قبول کنم اسم مرد دیگه ای رو بیاره ضمن اینکه من به نامزد قبلیمم گفتم شاید میزان احساس من از یه خانوم بیشتر باشه و این باعث شده به کسی که هیچ علاقه ای ندارم بهش دست هم نزنم.
اصلا من داغون. نابود. الان میخوام بدونم چیکار کنم که به آرامش برسم. همین!
از تمامی دوستانی که زحمت کشیدن و به مراجع این تاپیک پاسخ دادن از طرف خودم تشکر میکنم. هر پاسخ از وجه خودش ارزشمند خواهد بود. ولی تصور میکنم ایشون به پاسخهای دیگهای نیازمند هستن.
متاسفانه هر پستی که ارسال میکنید، آدم رو مأیوستر میکنید. خامی و ناپختگی، عدم بلوغ، خودخواهی، عدم تمایل به کسب آگاهی، عدم تمایل به حل درست و معقول مشکل، تناقضهای عمیق، دلیلهای غیرمنطقی، توجیههای غیر عقلانی و نامتناسب با مشخصاتی که از خودتون ارائه دادید و..... و خیلی چیزهای دیگه از پستهای ارسالیتون قابل دریافت هست.
شاید خودتون متوجه نشید و این برداشت من و دوستانم رو تهاجم تلقی کنید. ولی باور کنید که هر کدوم از ما، با خوندن هر پست از شما، از وجه و نگاهی به ستوه میایم؛ و هر کس قالبی رو برای بیان خشم و یا حس بد درونیش انتخاب میکنه که گاها درست یا نادرسته.
رفتار شما متناسب با سن و ادعای شما نیست، تناقضهای زیادی هست که با خوندن حرفهاتون دیده میشه. هر پست شما جای تحلیل و ریشهیابی دقیق و تخصصی داره که از یه کارشناس آگاه و خبره ساختهست. شما باید در انحمن آزاد یه تاپیک بزنید و با دقت بیشتری موضوعتون رو بررسی کنید.
خیلی متاسف شدم وقتی متوجه شدم که بارزترین نکتهی مدنظر شما **خودتون** هستید. فقط دنبال آرامش خودتون هستید. خب حتما میقرمایید که حقتونه آرامش داشته باشید؛ ما هم این حق رو به شما میدیدم؛ ولی اینکه بارزترین نکته آرامش خودتون باشه، خودخواهانه به نظر ما میرسه.
ممکنه بفرمایید که از خانم قبلی و همسرتون یاد کردید و خودخواه نیستید، ما هم میگیم یاد کردید؛ ولی اونها جزئی از این داستان هستن که یاد کردن از اونها بهگونهای موجه کردن بخشی از خصوصیات نامثبت خودتون هست.
متاسفانه شناختی خاصی به خودتون ندارید، مثلا برای ما معیارهاتون رو ردیف کردید تا بدونیم برای خودتون معیار دارید. من از خودتون میپرسم: آیا موارد یاد شده مهیار تلقی میشن؟ مهربون، حرفگوش کن، موفق در درس و دانشگاه و .... اینها معیار نیستن، در تعریف معیار از نظر اجتماعی و تخصصی؛ این موارد معیار محسوب نمیشن. چهطور معیاری هست که برای فردی محجوب بودن و برای دیگری منتهای سمت مخالف بودن رو پذیرایید. هیچ متوجه این جهش اعتقاد و دید در خودتون هستید؟ و به راحتی اون رو عادی جلوه میدید با گفتن جمله ** برام اهمیتی نداره***و حرفهای شما مدام این مطلب رو پررنگتر میکنه که چقدر غافلید از خودتون.
به حدی حرفهای شما پراکنده و صدالبته قابل پیگیری هستن، که متعاقبا ذهن برای دادن یک پاسخ مناسب پراکنده میشه. و تنها یک متخصص میتونه یه شما کمک کنه.
هیچ زمانی برای شروع دیر نیست، منتها باید بدونید مشکلتون چیه تا شروع کنید.