نوشته اصلی توسط
شیدا.
سلام
شما شاید خیلی ساده هستید که یه بار اونطوری همکارهاتون سرتون را کلاه گذاشتن ...
راستش این مسائل یه کم عجیبه که کسی بخاطر پیشرفت کاری با همکارش بره مکان نامناسب و ... بعد بخاطر عدم ادامه همکاری، همه چیز را به شوهرتون بگن!
همکاری مذکور چی بود که اونها زندگی زناشویی شما را بخاطرش خراب کردند؟
چون دیگه با اون خانم نرفتی قلیون بکشی زندگی شما را خراب کرد؟ اینقدر براش همراهی شما در قلیون کشیدن مهم بود؟
بعد هم که همسرتون می فهمه به شما می گه جدا بشیم باز ازدواج کنیم؟خب برای چی؟
باز شما در کمال سادگی قبول می کنی توافقی و بدون مهریه جدا بشی و دوباره ازدواج کنی !!
خب اصلا چرا جدا شدید؟ مهریه را می بخشیدی و زندگیتون را می کردید.
الان هم منتظری همسرت برگرده باز ازدواج کنید ؟!
به قول برادرش ایشون دوست دختر داره و داره خوش می گذرونه ... شما می گی کی برمی گرده؟
شاید باز هم داری سادگی می کنی
احساساتی داری به موضوع نگاه می کنی.
زندگی دوباره؟
خانواده ات چی می گن؟ واسه طلاقت چی گفتن؟
با کی زندگی می کنید؟ گفتید پیش اقوام همسرت هستید ؟
به نظر من که بهتره بری دنبال زندگی خودت و دیگه فکرش را هم نکن.
ایشون نمی خواد برگرده.
ولی اگه خیلی هم اصرار داری زودتر ازش بپرس.
مرگ یه بار، شیون یه بار
زودتر خیالت راحت بشه، کمتر از انتظار و یاس بعدش ضربه می خوری.
شاید بهتر باشه بهشون بگی اگر قصد برگشت نداری، من می خوام به خواستگارهام فکر کنم
اینطوری اگر حس کنه رفتنت حتمی هست، نظر واقعیش را می گه.