ماندگار خوبم کاش متوجه شی داری اشتباه می کنی. تو اولین کسی نیستی که این مشکل براش پیش اومده. آخری هم نخواهی بود . پس چرا ما از گذشتگان عبرت نگیریم ؟؟؟
عزیزم با خانوادت موضوع رو مطرح کن.
این حرف منو یادت باشه گلم کی بهت گفتم.
نمایش نسخه قابل چاپ
ماندگار خوبم کاش متوجه شی داری اشتباه می کنی. تو اولین کسی نیستی که این مشکل براش پیش اومده. آخری هم نخواهی بود . پس چرا ما از گذشتگان عبرت نگیریم ؟؟؟
عزیزم با خانوادت موضوع رو مطرح کن.
این حرف منو یادت باشه گلم کی بهت گفتم.
آره عزیزم
اصلا" طرفش نرو اون اشتباه کرده نه تو اون باید متوجه اشتباهش باشه
سلام دوست عزيز
اگه طاقت مياري و منت كشي نمي كني فعلا سراغش نرو بذار بفهمه كه داره اشتباه مي كنه
سلام. ماندگار جان خوبی ؟ اوضاع احوالت چه طوره خانمی ؟ چه خبر ؟
سلام نازنين جان
خوبم عزيزم ، ديشب بعد اونكه واسه دو روز اونهم بدليل نرفتن خونه مامانشون قهر بوديم ، اومد خونمون و آشتي كرد مثلآ...
الان هم منتظره كه من بگم بريم خونه مامانت اينا ، اما خودم فكر ميكنم واسه چند روزه ديگه هم كه نرم اونجا شايد بهتر باشه ... مامانم حرفه خوبي زد گفتش كه : زن و شوهر دعوا كنن ، ابلهان باور كنن ،
اينا شيرينيه زندگيتونه ، كوتاه بيا و اينقدر با شوهرت لج و لجبازي نكن ! برو خونه مادر شوهرت حالا هر وقت كه صلاح دونستي ، اما برو و شوهرت رو كه اينقدر دوستت داره و بهت علاقه داره رو اذيت نكن !
آخه اين طفلك گناه داره به خدا
نمي دونم ايشون مامانه منن يا همسرم ؟؟؟؟ موندم به خدا !!!!!!
سلام نازنين جان
خوبم عزيزم ، ديشب بعد اونكه واسه دو روز اونهم بدليل نرفتن خونه مامانشون قهر بوديم ، اومد خونمون و آشتي كرد مثلآ...
الان هم منتظره كه من بگم بريم خونه مامانت اينا ، اما خودم فكر ميكنم واسه چند روزه ديگه هم كه نرم اونجا شايد بهتر باشه ... مامانم حرفه خوبي زد گفتش كه : زن و شوهر دعوا كنن ، ابلهان باور كنن ، ( اينكه يه روز قهريد و يه روز آشتي )
اينا شيرينيه زندگيتونه ، كوتاه بيا و اينقدر با شوهرت لج و لجبازي نكن ! برو خونه مادر شوهرت حالا هر وقت كه صلاح دونستي ، اما برو و شوهرت رو كه اينقدر دوستت داره و بهت علاقه داره رو اذيت نكن !
آخه اين طفلك گناه داره به خدا
نمي دونم ايشون مامانه منن يا همسرم ؟؟؟؟ موندم به خدا !!!!!!
ماندگار مادرت در جریان کامل این اتفاقات اخیر هست ؟؟؟
در مورد كتك زدانش نه ، ولي بقيه چيزارو ميدونه !
مامانم با اينكه دو تا داماده ديگه هم داره ولي همسر بنده رو فوق العاده دوست داره ! حالا نميدونم وقتي كه بفهمه دست رو دخترش بلند كرده چه فكري ميكنه !
اينقدر كه خودشو تو دله مامانم جا كرده كه مامانم از همسرم هميشه بعنوان يك انسان كامل ، دوست داشتني و فهميده ياد ميكنه ،!
هميشه به من ميگه تو شوهر به اين خوبي ، زيبايي و با كمالاتي داري ، قدرشو بايد بهتر از اينا بدوني ،
نازنين جون
باور كن خودمم از اينكه دست روم بلند كرد متعجبم ! چون شوهر من فوق العاده آدم منطقييه . نميدونم
شايد به قوله مادر شوهرم : عصبي اش كردم كه اينكارو باهام كرد ...
چی بگم ...
سلام دوستاي عزيز
من امروز عصر بعد از دو هفته دعوا و قهر و كشمكش و با اصرار همسرم دارم ميرم خونه مادر شوهرم ، اما از زماني كه تصميم به رفتن گرفتم ، انگار كه بار اولمه دچار يك دلشوره خاص شدم كه هر چي سعي كردم نتونستم از خودم دورش كنم ، كه تصميم گرفتم با شما درميان بذارم
نمي دونم وقتي كه وارد خونه شون شدم ؛ چه طور برخورد كنم و ايا لازم هست كه چيزي هم بخرم و باخودم ببرم ؛ يا نه ؟ ! اگه كسي هست كه سابقه اين لحظه ها رو داشته ومي تونه كمكي بهم بكنه ، ممنون ميشم