-
سعی کنید در حین اقتدار محبت و عاطفتون رو به همسرتون ابراز کنید. لام نیست محبت فقط از طریق بوسیدن باشه. می تونید با محبت کم کم دلش رو به خودتون نزدیک کنید. ببینید چه خواسته هایی داری به خواسته های منطقیش احترام بذارید و کمکش کنید به اهدافش (منطقی) برسه. به معنای واقعی همراهش و شریک زندگیش باشید. عواطفش که برگرده میلش هم بر می گرده. ولی اینکارها کمی زمانبره و توقع نداشته باشید یکی دو ماه شرایط به حالت اول برگرده.
-
سلام دوستان عزیزم
این تاپیک رو چهار ماه پیش ایجاد کردم,همسرم حدود یک ماهه منزل پدرشون هستند,علت رفتن ایشون این بود که بعد از یه دعوای ساده نا خود آگاه به سمت ایشون رفتم که بغلشون کنم عذز خواهی کنم ,من و پس زد و پیرو صحبت های قبلی گفت بهم دست نزن,من هم عصبانی شدم و یه سیلی به ایشون زدم,بعد از این جریان برای اولین بار طی این پانزده سال با گریه به پدرشون زنگ زدن و گفتن که بیان منزل ما,پدرش و مادرش امدن و همه صحبت هامون و شنیدن و ایشون و بچه ها رو منزل خودشون بردن,توی این یک ماه هنوز هیچ اقدامی نکردن و مرددن و من برای دیدن بچه ها به منزل پدرشون میرم,پدر و مادر و همه خانوادشون با جدایی مخالفن و تقصیر ها رو پنجاه پنجاه میدونن و مشاورشون هم 4 ماهه قطع کردن,به مشاورشون مراجعه کردم گفتن دلیلاشون برای جدایی موجه نبود و گفتن سعی کنید تشویقشون کنید بیان ولی ایشون قبول نکردن,الان شرایط و وضعیت اسف باری دارم ,تنهایی ,دوری از بچه ها , در برزخ بودن,با خانوادشون رابطه خیلی خوبی داریم,پدر و مادرشون به شدت با جدایی مخالفن ولی میگن چند بار بهش گفتیم جبهه گرفته و گفته اگه ناراحتین میرم جایی دیگه,خودش هم توی تلگرام میگه منتظرم یه مدت دیگه بگذره رسمی اقدام کنم,با این شرایط نا به سامان روحی خودم و این برزخ چه کنم؟
به شدت اشتهام کم شده و حدود 5 کیلو وزن کم کردم,بحران روحی خیلی بدی و تجربه میکنم,الان بیشتر از یکساله رابطه جنسی نداشتیم,شدیدا به سرنوشت دو تا پسرم بعد از جدایی فکر میکنم ,کسی از دوستان تجربه ای داره که چجوری عزت نفسم و حفظ کنم و کمک کنم علاقش به من و زندگیش برگرده؟
ضمن اینکه این مدت طبق توصیه روانشناس اصرار والتماس به برگشت و کنار گذاشتم و چند بار فقط براشون کادو بردم,به خواهرشون گفتن که خیلی خسته ام توان قبول مسیولیت و شروع زندگی مشترک و ندارم
-
اولا به هيج كدزم از اعضا خانوادش دردل نكن
دومندش برا جدايي به خانوادش بكو
بزار با خلات روبرو شه
داره زمان ميخره ديكران رو سرد كنه و موافق
تو بايد تو ذهنت به اين نكته فكر كني
كه جه راهي بيدا كني به فكر بركشت بندازيش
با محبت و دوستانه هر كاري خواستي تو اين راه انجام بده
تو اينترت
متناي بازكشت از جدايي و متاركه رو بخون
-
ممنون دوست عزیز
من هم همین احساس و دارم که داره زمان میخره, دیروز منزل پدرش برای دیدن بچه ها رفته بودم میگفت که اینجا راحت نیستم ,زندگی با خانواده خیلی سخته,کاش میتونستم یه خونه ارزون قیمت اجاره کنم, از طرفی میگفت که من هنوز تصمیم قطعی برای اقدام رسمی نگرفتم,گفت اگه بخوام باهات شروع کنم باید از اول شروع به صحبت کنیم ,و خواسته های هم و از زندگی مشترک بگیم,شاید این موضوع و برگشت من اگه بخواد اتفاق بیفته چندین ماه طول بکشه