-
سلام دختر بدشانس عزیز
اسمت رو عوض کن لطفا!
من تازه از نامزدم جدا شدم و هیچوقت دلیلشو واسه جدایی نفهمیدم. اما خیلی ناگهانی بدون هیچ دعوایی ازم خواست جدا بشیم. البته یه بار گفت مشکل من اینه به تو حس جنسی ندارم که صد البته دروغ بود.
خدا میدونه که چی شد فقط
اما یه سری کوارد هست که انجامش کمکت میکنه
تو باید سرگرمی ها و دوستای خودتو داشته باشی. باید بدونه حتی وقتی اونم نیست تو داری خوش میگذرونی. یه سری تغییرات تو خودت بده. هروقت که تو رو دید یه لباس جدید پوشیده باشی.
رنگ موهاتو عوض کن. آرایشتو عوض کن. برو دکتر تغذیه واسه چاقی. که البته اگر استرس ونگرانی داشته باشی جواب نمیده و باید بری متخصص غدد. خیلی زود چاق میشی.
موهات اگر فر دار هست میتونی بری صاف کنی و اگر صاف هست و دوس داشتی فر کن خلاصه باید تغییر کنی.
لباساتو از رو و زیر همه رو برو جدید بخر. هر ماه هم برو اپیلاسیون.
همه ی مردا زنایی که به خودشون میرسن رو دوس دارن.
حتی رنگ ابروهاتو عوض کن. اگر پوستت خوبه که هیچ اما اگر جوش داری حتما دکتر پوست هم برو.
-
والا من همه این کارهارو میکنم...از رنگ مو گرفته تا لباسای جدید و....واسه همین اطرافبان بهم میگن تو خوش قیافه و خوش تیپی
..اما اصلا یکیش به چشم شوهرم نمیاد.تا بحال با لباس تکراری نرفتم پیشش.همیشه مرتب و خوشبو با ظاهر جذاب میرم.پوستم صافه.جوش ندارم.خودش میگه صورتتو دوس دارم.اما چون سبزه ای اصلا علاقه ندارم و خوشم نمیاد.اندامم متناسبه.لاغر استخونی نیستم.اون توقع داره مثل اندامای خانومای اونکاره باشم.بعدم هرچقدرم تواین زمینه ها بخام بش حق لبدم میگم مگه میشه آدم زنشو همه چیشو دوست داشته باشه اما فقط بخاطر سبزه بودن نخوادش.؟؟؟؟!!!
ب نظرم چون قبلا تجربه کرده الان بامن بهش نمیچسبه.منم نمیتونم کاری کنم.یبار تاحالا نشده از لباسم یا ارایشم تعریف کنه.درصورتیکه من همیشه با بهترین وشع رفتم پیشش.اصلا خودشم نمیدونه خواستش چیه.کم کم این ترس بهم افتاده که نکنه دچار بیماریهای روحیه...هرچی میگم بیا یه روانشناس بریم نمیاد.حتی مامانمم که چیزی نمیدونه میگه من حس میکنم شوهرت یکم افسردگی داره از حالاتش مشخصه.نمیدونم چیکار کنم دیگه.از ظاهر چیزی کم نذاشتم.اصلا توجهی نداره.دیگه میخام ب حرف دوستان باشم و دو سه ماهیی اصلا من طرفش نرم.اگر خودش اومد و بالاخرا چشماشو باز کرد که چه بهتر...اگر نه ناچارم ب خانوادم بگم و جدا بشم...هرچند سخته و اون روز ک گبت طلاق من مردم و زنده شدم...اما یه عمر زندگی با مردی که دوست نداشته باسه سخته......ش
-
پس تنها کاری که مونده اینه که سمتش نری
چی بگم والا
-
مگه سبزه بودن بده؟....منم سبزه ام...نکنه واقن همه مردا اینجوری باشن....
-
والا منم ب تنها چیزی که فکر نمیکردم باعث مشکلم بشه همین بود.....
اما ب نظرم بهانه ست..وقتی آدم یکیو دوست داشته باشه حتی عیبهاش واسش دلنشینه..خودم چنین حسی دارم.مثلا شوهرم بینیش یکم بزرگه...اما واسه من بد به چشم نمیاد....
وقتی یکیو از ته دل نخای همش دنبال عیب و ایرادهاشی.....حکایت الان منه....
-
سلام دوستان
من از وقتی با شماها درد دل کردم روزی نیست که نیام تو این سایت....ممنون که حتی مجازی ب فکر بقیه هستین...
اومدم که بگم چی شد...
راستش از اون شب به بعد من کمر همت بستم ک دیگه چیزی به رو نیارم و فقط محبت کنم و خوب باشم تا بهانه دستش ندم.... چندبار اومد رفتیم بیرون اما عین دوتا مجسمه ...یتی کوچکترین حسی رد و بدل نمیشه....ی شب ک بیرون بودیم و کلا بعد از سلام فقط سکوت بش گفتم حرف بزنیم؟ گفت آره. گفتم خودت این زندگی ایده آلت بود؟ انقد سرد و بیروح؟ گفت نه...و بهتره جدا بشیم.... وایروه من چقد داغون شدم...گفتم تو که گفتی گیر ندی و اینا میخامت...گفت اینا بهانست..اصلا من زن نمیخام و میخام واسه خودم باشم..اخلاق خاصی هم داره نمیاد مشلوره و حرف هیچ کس رو قبول نداره...خلاصه من کلا انرژی مثبت دادم و شعار واسه زندگی و اینکه سخت نگیر و شاد باش و ...... تهش گفتم بالاخره مسئولیت منو به عهده گرفتی... پدر مادرم منو به تو سپردن.... اونم گفت باشه ادامه میدیم...
من واقعا کم نمیذارم اما اون خیلی سرده
نمیدونم بخاطر حالشه یا پای یکی دیگه وسطه...چون هنوز به گوشیش مشکوکم...
بخدا قسم از اون شب حتی یک بارم دست منو نگرفته و من چقد ناراحتم.....دیشب رفتم خونشون اصلا انگار نه انگار من اونجا بودن.... هرچی واسش میوه پوست کندم و چای بردم و ... بی فایده....که حای مادرشوهرم منو میبوسید میگفت ناراحت نباش... درست میشه... خیلی خودمو نگه داشام گریه نکنم.... خونوادم هنوز نمیدونن...اما مادرم از رو حالتهام میفهمه مشکل دارم....
الان نمیدونم بگم مشکلم چیه...
اما میدونم شوهرم نمیخادم.... اونقد ک حاضر نیست دستمو بگیره...
تصمیمی ک گرفتم اینه... تا روز تولدش که 27 فروردین هست نهایت محبت و خوبی و آرامش رو بذارم... اگه دیدم ک به راه اومد و بهتر سد که هیج...اگر نه ی شب بگم دیگه نمیتونم و واسه یه مدت زش دور باشم...اینکه میگم تا تولدش بخاطر اینکه خودمو میشناسم میدونم بیشتر نمیتونم... الانشم هرروز دعا میکنم خدایا بهم صبر بده نق نزنم ...کلا خیلی کم تحملم دوست دارم زود همه چی مشخص شه.به نظرتون تصمیمم درسته؟؟؟.
-
سلام عزیزم
من درکت میکنم که تو چه شرایطی هستی،فقط برات دعا میکنم که این روزهای سخت خیلی زود تموم بشه و به آرامش برسی
ان شاالله هرچی که به صلاحته اتفاق بیفته ،اصلا خودتو نباز اگر همسرت با شما سرد برخورد میکنه دلیل نمیشه که عیب از شماست
خیلی از مشکلات امروز جامعه برمیگرده به بی تقوایی،البته نمیخوام برچسب به همسر تون بزنم خدا خودش میدونه کی چکاره است،آدم اگه تقوا داشته باشه حداقلش اینه که اینطوری با زندگی یه دختر بازی نمیکنه،اگه ترس از خدا باشه خیلی از مشکلات جامعه حل میشه
خیلی از جوان های امروز مسئله نماز نخواندن طرفو خیلی ساده میگیرن در صورتی که مجوز ورودبه بهشت نماز هست البته صرفا نماز خواندن تنها باعث نمیشه که فرد به بهشت بره
دختر خوش شانس عزیز وقتی پست اخرتو خوندم و توشته بودی که میخوای تا27ام خوب باشی یادم به این نوشته اومد که منم توی شرایط شما که بودم همش اینو تو ذهنم مرور میکردم تا روی اعصابم مسلط باشم و زود کم نیارم از طرفیم تلاشمو ولسه حفظ زندگیم کرده باشم،هرچند تموم شدن زندگیم خیلی واسم سخت بود و هنوزم ناراحتم،اما خب متاسفانه قسمت منم این بوده
اینم همون متنی که گفتم
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ !!!
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ ....
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ ....
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ ....
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ !
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ !
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ ....
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ...
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ !
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ .............!!!
♡♥♥♡♥♥♡♥♥♡♥♥♡♥♥♡� �♥♡
-
عزيزم روشي كه در پيش گرفتي بدترين راهه. متاسفانه شما همچنان داري التماس مي كني. اينكه ميگي يه مدت حرف نزدي و بعد در نهايت. به همسرت ميگي "تو كه گفتي گير ندي و اينا ميخوامت" يعني من فقط واسه اين حرفي نزدم كه داشته باشمت. يعني من دارم هزاران راه رو مي رم فقط براي اينكه منو ول نكني. يعني من به خاطر از دست ندادنت حتي رو ويژگي هاي اخلاقي خودم خط ميكشم. حاضرم برم تو پستو حاضرم خفه خون بگيرم و حاضرم افسردگي رو به جون بخرم ولي تو فقط باش!!!
متاسفانه همسر شما با روش بسيار بدي كه در پيش گرفته، باعث تضعيف شديد اعتماد به نفست شده و الان تصور مي كني بايد هرجور شده خودت رو ثابت كني. در صورتي كه داري با دست و پا زدن خودت رو تو باتلاق فرو مي بري. من واقعا نگران خود شمام. نمي دونم توي ذهن همسرت چي ميگذره و آيا راهي براي ادامه اين زندگي هست يا نه. ولي اين رو خوب مي دونم كه اثرات مخرب اين اتفاقا تا سال ها شما رو رها نخواهد كرد. لطفا كمي خودت رو دوست داشته باش، كمي مغرور باش، كمي خودخواه باش. مطمئن باش كششي كه روز به روز بيشتر ميشه همش كاذبه و يه روز به خودت مياي و ميگي " چرا براي فردي كه ارزشش واقعا انقدر نبود، خودم رو نابود كردم؟"
يه توصيه و خواهش هم دارم. به هيچ عنوان سمت گوشي همسرت نرو. شما اگه هم بفهمي با كسي در ارتباطه، با توجه به روحياتي كه الان درش قرار داري، التماست براي موندن بيشتر ميشه. و اين يعني هر غلطي ميخواي بكن ولي فقط باش!
كمي فاصله بگير نه براي موندن تو اين زندگي. براي اينكه به خودت ثابت كني دوست داشتني تر از حرفاي همسرت هستي.
-
Dooo و setare عزیزم...ممنون که انقد دلسوزانه ج میدین
راستش من خیلی حال روحیم بده.چون تا قبل از تاهلم همیشه تو خانواده و همه جا دوست داشته شدم و اعتماد به نفس داشتم ..چه از ظاهرم چه ملاک های دیگه...ولی بعد از عقدم همه چیزم صفرشده....اگه به روحیات و خواسته های خودم باشه که حاضرم طلاق بگیرم...تنهایی بهتر از نخواسته شدن هست....اما خب هم بخاطر خانواده هم ابنکه نمیخام بعدا حسرت بخورم چرا تلاش نکردم الان وایسادم....
قبلا اگه بحثم میکردیم بعدش بازم محبتی بود...اما الان فقط رابطمون در حد سلام و علیک و اگه بیرون بریم عین دوتا غریبه...که بعدش من ساعتها گریه میکنم....
اینطور که من دارم میفهمم شوهرم یه مقدار خفیفی افسردگی داره ...مبدونم شدتش زیاد نیست که اگه بود نمیتونست تو بانک باشه....کلا انقد ازشون تست و اینا میگیرن ک سالم باشن...اما ی حدودی افسردگی داره....دوست داره تنها باشه... یجور خاصیه....
من الانم خودمو محکم نشون میدم...اینکه میگم بش منبت کنم ن بخاطر التمس...که بخاطر اینکه اگر ی روز تصمیم به جدایی گرفتیم نگه آخی راحت شدم...حداقل بگه یه مهربون رو از دست دادم....من کلا دختری هستم که اگه فقط یذره محبتشو ببینم کلی انرژی میگیرم و جبران میکنم....
از این بابت که خانواش حمایتم میکنن خوشحالم...چون به عینه ارن میبینن که من مشکلی ندارم و پسرشونه ک انقد داره بازی در میاره...البته الانم بگم شوهرم بهم کوچکترین بی احترامی نمیکنه....اما کاملا سرده...فقط صبحها پیام میده سلام صب بخیر گلم....ظهر خودم بش زنگ میزنم در حد دو سه دقیقه ....شاید تا شب سه چهار تا پیام...اونم سرد... و هفته ای یک یا نهایتا دوبار بیرون یا خونمون...ک اونم مثل دوتا غرببه...ن محبت نه احساس.....حتی دستمو نمیگیره....
مامانم میگه اگه مشکلی داری بگو تا من باش حرف بزنم.اما من نمیخام.... میخام خودم مشکل زندگیمو حل کنم....
فقط دیگه نمیدونم چه کنم ک محبتشو جلب کنم.... ازا واقعا مستقیم ازش بخام خوبه؟ زا سکوت کنم تا خودش شروع کنه..و یا جدایی!!!!
چ کارایی باید بکنم که بشه سیاست زنانه...؟؟؟
مثلا میخوام برم پیشش و مثلابغل و بوسه و این چیزا...اما میترسم بگه چقد خودشو به من میچسبونه....
بگین چبکار کنم ؟؟؟
- - - Updated - - -
Dooo و setare عزیزم...ممنون که انقد دلسوزانه ج میدین
راستش من خیلی حال روحیم بده.چون تا قبل از تاهلم همیشه تو خانواده و همه جا دوست داشته شدم و اعتماد به نفس داشتم ..چه از ظاهرم چه ملاک های دیگه...ولی بعد از عقدم همه چیزم صفرشده....اگه به روحیات و خواسته های خودم باشه که حاضرم طلاق بگیرم...تنهایی بهتر از نخواسته شدن هست....اما خب هم بخاطر خانواده هم ابنکه نمیخام بعدا حسرت بخورم چرا تلاش نکردم الان وایسادم....
قبلا اگه بحثم میکردیم بعدش بازم محبتی بود...اما الان فقط رابطمون در حد سلام و علیک و اگه بیرون بریم عین دوتا غریبه...که بعدش من ساعتها گریه میکنم....
اینطور که من دارم میفهمم شوهرم یه مقدار خفیفی افسردگی داره ...مبدونم شدتش زیاد نیست که اگه بود نمیتونست تو بانک باشه....کلا انقد ازشون تست و اینا میگیرن ک سالم باشن...اما ی حدودی افسردگی داره....دوست داره تنها باشه... یجور خاصیه....
من الانم خودمو محکم نشون میدم...اینکه میگم بش منبت کنم ن بخاطر التمس...که بخاطر اینکه اگر ی روز تصمیم به جدایی گرفتیم نگه آخی راحت شدم...حداقل بگه یه مهربون رو از دست دادم....من کلا دختری هستم که اگه فقط یذره محبتشو ببینم کلی انرژی میگیرم و جبران میکنم....
از این بابت که خانواش حمایتم میکنن خوشحالم...چون به عینه ارن میبینن که من مشکلی ندارم و پسرشونه ک انقد داره بازی در میاره...البته الانم بگم شوهرم بهم کوچکترین بی احترامی نمیکنه....اما کاملا سرده...فقط صبحها پیام میده سلام صب بخیر گلم....ظهر خودم بش زنگ میزنم در حد دو سه دقیقه ....شاید تا شب سه چهار تا پیام...اونم سرد... و هفته ای یک یا نهایتا دوبار بیرون یا خونمون...ک اونم مثل دوتا غرببه...ن محبت نه احساس.....حتی دستمو نمیگیره....
مامانم میگه اگه مشکلی داری بگو تا من باش حرف بزنم.اما من نمیخام.... میخام خودم مشکل زندگیمو حل کنم....
فقط دیگه نمیدونم چه کنم ک محبتشو جلب کنم.... ازا واقعا مستقیم ازش بخام خوبه؟ زا سکوت کنم تا خودش شروع کنه..و یا جدایی!!!!
چ کارایی باید بکنم که بشه سیاست زنانه...؟؟؟
مثلا میخوام برم پیشش و مثلابغل و بوسه و این چیزا...اما میترسم بگه چقد خودشو به من میچسبونه....
بگین چبکار کنم ؟؟؟
-
هر روز صبح اس ام اس ميده؟!!!!! اين كه خيلي عاليه. والا من كه يادمه شوهرم اون اوايل دوستي عادت به هميچين رفتارايي نداشت! من ازش مي خواستم. بعضي روزا مي داد بعضي روزا هم نه. اگه هم اسي مي داد خيلي سرد بود. معمولا تا آخر شب هم به سختي از هم خبر ميگرفتيم و من معمولا نمي دونستم ساعت چند از سركارش رفته خونه! خودم هم كه ٩ شب مي رفتم خونه و سركار به سختي مي تونستم جوابشو بدم. كلا يه همچين وضعي تا تقريبا ٥-٦ ماه جريان داشت. و تازه من داشتم سياست هام رو هم به خرج مي دادم نه كه به دور شدنش كمك كنم! خدا مردم چه قدر نشناس شدن :311:
جداي از شوخي من اونطور كه از حرفات برداشت كردم انگار شما قبل از اينكه به همسرت ميدون بدي تا عاشقت بشه يهويي ازش انتظار رفتار عاشق معشوقايي كه براي هم مي ميرن رو داري. و عجله عجيب و زيادي كه نشون دادي باعث رونده شدن همسرت شده. اگه اشتباه مي كنم، بهم بگو.
به هر حال چون امكان ارسال پست محدوده من با همين فرض ادامه ميدم.
خب راستش براي هر خانمي سخته كه بخواد از سياست هاي زنونه ش به صورت ريز صحبت كنه و اين يعني زندگي خصوصي خودش رو براي ديگران به نمايش بذاره. اما به هر حال شايد برات كمك كننده باشه و باعث شه زندگي بهتري داشته باشي. پس به تك تك نكاتي كه ميگم گوش كن و بارها توي خلوت خودت تمرين كن.
١) چسبيدن به همسر ممنوع. اين قانون كاملا جامعه و منحصر به شرايط شما نميشه. يك زن به هييييييچ عنوان نبايد وابستگي شديد به همسر داشته باشه. زن مستقل و آزاد بسيار دوست داشتني تر از زنيه كه احساس مي كنه بدون همسرش مي ميره!
از اونجا كه ما زنها بسيار عاطفي هستيم و فكر كردن زياد به همسرمون باعث عطش بيشتر ميشه، بنابراين بايد شرايطي رو به وجود بياريم كه وقت فكر كردن نداشته باشيم اصلا! يعني خودمون رو سرگرم كار، كلاس هاي ورزشي و هنري، دوستان و ... مي كنيم.
٢) دو بار در هفته بيرون رفتن خيلي هم عاليه. پس مي خواي ديگه چقدر بهم بچسبين؟! يكم فاصله داشته باش. انقدر شوهرت رو با حضورت خفه مي كني كه بهش وقت نمي دي حتي دلتنگت بشه! خب مردي كه دلش تنگ نشه، بعدشم بهت فكر نكنه، رويا پردازي نكنه، چجوري ميخواد عاشقت بشه؟!
٣) براي بيرون رفتن التماس نكن. گاهي كه اون ميخواد ببينتت حتي بهونه بيار كه كار داري! يعني اين طوري نيست كه من هميشه در دسترس باشما آقا!
٤) براي اينكه بخواد ببينتت عطش ايجاد كن. فكرش رو سوق بده سمت لحظه هايي كه ميخواد كنارت باشه. مثلا چجوري؟
اين سري كه ديدمت يه سورپرايز ويژه برات دارم.
واي نمي دوني آدرس يه جايي رو گرفتم خيلي عاليه دفعه بعد براش برنامه دارم.
اگه پسر خوبي بودي اين سري كه دارم ميام همون غذايي كه دوست داري رو ميگم مامان بذاره.
ديگه يكم خلاقيت به خرج بده با توجه به شرايطي كه بينتونه.
٥) براي بيرون رفتن هاتون برنامه داشته باش. گردش به جاهاي خاص، گروه هاي گردشگردي، سفراي يه روزه، با تمام امكاناتي كه نياز داره و از قبل برنامه ش رو ريختي مثلا ناهارش رو درست كردي و حتما هم همسرت رو به مشاركت وادار مي كني؛ عزيزم شما زيرانداز بيار، بطري آب بيار يا هرچي.
٦) توي درخواستت از مرد به هيچ عنوان از كلمه "مي توني" استفاده نكن!
مي توني زير انداز رو بياري؟ كاملا غلطه و احتمال منفي بودن جواب زياده. بايد بگي "شما زير انداز رو بيار" يا "زير انداز با شماست"
٧) يك زن بايد شاد باشه. روحيه شاداب يك زن، زندگي رو زير و رو ميكنه. تو تمام لحظاتي كه كنار همسرتي پر از انرژي مثبت، شادي، انگيزه براي زندگي باش. مسخره بازي دربيار، صداهاي بچه گونه، ناز كردن، خجالت كشيدناي به موقع، شوخي هاي جذاب، كادوهاي كوچولو، چسبوندن برچسب هاي عاشقونه به در و ديوار ماشينش، يا كارايي مثل اين كه وقتي حواسش نيست يه شكلات يا يه تيكه كاغذي كه روش نوشتي دوست دارم، بذاري تو داشبورد و وقتي ازش جدا شدي، زنگ بزن بگو راستي يه چيزي مي خواستم بگم روم نشد، بعد كه ميپرسه چي بگي تو داشبوردو نگاه كن.
كلا هنر يك زن اينه كه شرايطي رو به وجود بياره كه زماني كه همسرش پيشش نيست، بهونه اي براي فكر كردن بهش داشته باشه.
٨) براي هر بار بيرون رفتن بهونه اي داشته باش. حتي يه بهونه كوچيك مثل خريد روسري.
٩) همسرت رو براي خريد كردن واسه خودت ترقيب كن. نه اينكه مجبورش كني ها! جوري كه با علاقه برات بخره. مردا هر چقدر كه براي زني بيشتر خرج مي كنن بيشتر دوسش دارن!!! ولي ميگم اين بايد با سياست و از سر علاقه باشه. به محض اينكه حس اجبار يا خرج بيجا داشته باشه، باعث رونده شدن ميشه. اينجا سياست ظريفي مي خواد.
يه روش اينه كه مثلا يه چيزي پشت ويترين ديدي، بگي خدايا كاش يكي بود دوسمون داشت از اينا برامون ميخريد (با حالت لوس البته). اگه چيزي رو اين طوري به همسرت محول كردي ديگه به هيچ عنوان بعدا اون رو با پول خودت نمي خري!
١٠) بعد از هر كار كوچيك همسرت حتما ذوق و شوق زيادي نشون بده و ازش تشكر كن. طوري كه اون اشتياق تا توي چشمات هم خونده بشه. اين حالت رو بايد تمرين كني.
١١) از چشمات غافل نباش. نگاه هاي عاشقانه. اين نگاه ها توي نورهاي كمتر كه مردمك چشم گشادتره، راحت تر به دست ميان! اينم تمرين ميخواد. به خصوص براي شما كه بايد سعي كني شرايط روحيت اول تغيير كنه.
١٢) لطفا، خواهشا، التماسا ( ديگه نمي دونم چقدر بنويسم كه تاكيدم رو بيان كنم) راجع به آينده اين ازدواج بحثي نكن. از همسرت نپرس از اين شرايط راضي هستي؟ ميخواي چيكار كنيم؟ منو نمي خواي؟ يا از اين دست جملات. اگه همسرت حرفش رو پيش كشيد بگو راجع بهش حرف زياده سر فرصت صحبت مي كنيم. و كلا از اين بحثا دوري كنين.
اجازه بده چند ماهي به همين روش بگذره. به موقعش باهم صحبت مي كنيم كه چه حرفايي رد و بدل شه.
فعلا ديگه چيزي به ذهنم نميرسه ولي لطفا خلاق باش. براي سورپرايز ها، براي تمام جملاتي كه ميخواي با اشتياق پشت تلفن به زبون بياري، وقت بذار و فكر كن. بايد اصل فكرت اين باشه كه چطور مي توني طوري صحبت كني كه همسرت از حرف زدن با تو، از كنارت بودن، لذت ببره. اس ام اس هاي روزانه ت رو فارغ از شمردن تعداد اس ام اساي همسرت، براش بفرست. منظورم اين نيست كه زياد باشه. منظورم اينه كه نگاه نكن اگه اون اس نداده تو هم نبايد بدي. اگه همسرت تا ظهر زنگ نميزنه تو هم نزن ولي در عوضش يه اس ام اس عالي بده.مثل اينا:
بوووووووووووووس خستگي در كن وسط كاري
فداي همسر مهربونم بشم كه انقدر مشغول كاره (كه وقت نميكنه به من اس بده)
آخ اگه بدوني چقدر دلم براي صدات تنگ شده (اين راغبش مي كنه به زنگ زدن)
كلا خلاق باش. اين طوري هم نباشه كه همه هنرت رو تو يك روز رو كني و سه روز آينده ديگه هيچي نداشته باشي.
-