RE: مرحبا ای عشق خوش سودای ما
زیر گنبد کبود
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار رو به راه بود
هیچ چیز
نه سفید و نه سیاه بود
با وجود این
مثل اینکه چیزی اشتباه بود
*
زیر گنبد کبود
بازی خدا
نیمه کاره مانده بود
واژه ای نبود و هیچ کس
شعری از خدا نخوانده یود
*
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت :
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد
*
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد
سال هاست
اسم بازی من و خدا
زندگیست
هیچ چیز
مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازیی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
*
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گلی ست...
RE: مرحبا ای عشق خوش سودای ما
با درود فراوان خدمت همه دوستان
موضوع مطرح شده موضوع بسیار جالب و متعالی است و حيف شد كه اين موضوع را دير ديدم.(البته این مطالب را با پیش فرض وجود اعتفادات اسلامی در خواننده مطرح می کنم)
به نظر من بهترین جواب را عرفان ایرانی اسلامی به این قضیه می دهد كه در اشعار و متون گذشتگان و بزرگان ايران به وفور به آن پرداخته شده و بنده مختصری که درک کردم مطرح می کنم بر طبق متون اسلامی میدانیم که روح خداوند در وجود انسان دمیده شده است به همین دلیل خداوند در همه حال ناظر بر تمام اعمال انسان بوده و در فران اشاره شده که از رگ گردن به انسان نزدیک تر است چون در وجود انسان قرار دارد بنابراین انسان توانایی کسب تمامی صفاتی که در خداوند وجود دارد را به صورت بالقوه دارد اما هر انسانی نمی تواند این صفات را بالفعل کند مگر آنهایی که در زندگی اعمالی که در راستای کسب این صفات است انجام دهند و به عبارت ديگر با انجام اين اعمال می تواند به خدا نزدیک تر شوند.
به خدا نزدیک شدن اصطلاحی که زیاد استفاده می شود همان قربتا الی الله که در اول هر نماز و هر کار خیر که با قصد قربت انجام می شود می گوییم ولی به معنی آن زیاد توجه نمی شود آخه مگه خدا جسم داره که ما بهش نزدیک بشیم؟؟ من دوست دارم بجای این اصطلاح از شبیه شدن به خدا استفاده کنم که قابل درک تر هست یعنی صفات ما شبیه خداوند بشود مثلا مهربان، بخشنده، پوشاننده عیبها، عالم و... شویم حالا اگر در زندگی این هدف ما باشد باید در ابتدا صفات خداوند را بهتر بشناسيم كه با توجه به وجود روح خداوند در وجود خودمان يكي از راههاي مناسب مراجعه به فطرت مان است و در مرحله بعدي بايد در خیلی از اعمالمان تجدید نظر کنیم. اما مسئله که باعث می شود این هدف دور از دسترس و ایده آل به نظر برسد غافل شدن ما از مسیر است که این مسیر همان عشق به خداوند است.
حالا می خوام عشق را از دید گاه خودم تعریف کنم تعریفی که شاید جایی نشنیده باشید و فقط نظر منه و ممکنه از نظر شما مفهومی نداشته باشد. میدانیم انسان در لحظه (چند دهم ثانیه) فقط توانایی فکر کردن به یک موضوع را دارد و نمی تواند در لحظه به چند موضوع به طور همزمان فکر کند بنابراین زمان و موضوعاتی که انسان به آنها فکر می کند در طول عمر انسان محدود است. حالا میخواهم مقهومی را بیان کنم که بهتره با مثال مطرح کنم، حتما تابحال شخصی را دیده اید که به کررات راجع به موضوعی مثلا سینما با لذت و هیجانی خاصی صحبت میکنند و همین مسئله باعث میشود که هر وقت شما آن شخص را در ذهن می آورید این مسئله در ذهن شما تداعی می شود که "فلانی عاشق سینما است" یا مثلا به شخصی که با بی توجهی به چیزی برخورد میکند و خسارت به بار می آورد میگوییم "حواست کجاست مگه عاشفی" اگر به این مثال ها خصوصا مثال اول توجه کنیم توجه کنیم متوجه می شویم ویژگی عاشق مشغولیت فکری به موضوعی که باعث لذت بردنش می شود تعریف شده است.
اگر میزان اختصاص زمان برای فکر کردن درباره موضعی كه باعث لذت بردن ما می شود را بر اساس زمان اختصاص یافته، مثلا به موضوعات مورد توجه، موضوعات مورد علاقه، موضوعات دوست داشتنی و... طبقه بندی کنیم حتما اخرین طبفه عشق خواهد بود و هرچه شدت اين لذت بيشتر باشه شما چيزهاي بيشتري رو حاضري بخاطرش از دست بدي چون موضوع مورد نظرت فكرت رو مشغول كرده و به چيز ديگه اي نميتوني فكر كني و زمان بيشتري به اون موضوع فكر ميكني برای واضحترشدن مطلب مثلا اگر شخصی به طور مستمر روزی ده ساعت به فوتبال فکر کند و از آن لذت ببرد می توان گفت این فرد عاشق فوتبال است (البته شرط لذت بردن از اهمیت ویژه ای برخوردار است) ولی اگر شخصی زمان اندکی در روز به اخبار فوتبال گوش دهد می توان گفت این شخص به فوتبال علاقه مند است که البته مرزهاي این طبقه بندي در بین انسانها متقاوت و سلیقه ای است و علت اینکه مثالها از عشق رو در مورد چیزهایی غیر از انسان يا خداوند زدم می خواستم بگم عشق فقط محدود بین انسانها نمی شه البته با توجه به مرز بندي برخي از انسانها و همونطور كه گفتم ما از كجا به بعد رو عشق بگيريم كاملا سليقه اي است امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم چون واقعا توضیحش سخته اين تعريف هم مثل خيلي تعاريفي كه از عشق شده نقص هايي داره ولي حداقل يك شاخص براش موجوده و اون اختصاص مدت زمان فكرهمراه با لذت انسان به اون موضوع هستش هرچند مرزهاي اين طبقه بندي و چيزهايي رو كه حاضره به خاطر اون موضوع از دست بده رو هر انساني خودش مشخص مي كنه به همين دليله كه هر كس يه تعريفي از عشق بر اساس مرزهاي كه خودش تعيين كرده ارائه مي كنه.
حالا با توجه به تعریف بالا کسی عاشق خداونده که در تمام لحظات زندگی فقط به خداوند یا به عبارت بهتر صفات او فکر کنه (چون خداوند فقط با صفاتش تعریف میشه چون جسم مادی نداره) و در مسیر کسب اون صفات (صراط المستقیم) حرکت کنه و قطعا لذت شبیه شدن به خداوند رو که بهترین لذت هست رو خواهد برد لازم بگم قرار نیست همه ما بتوانیم به حد اعلای این مسیر برسیم بلکه قرار داشتن در این مسیر خودش لذت بخشه (اهدنا صراط المستقیم) و اگه به زندگی خودمان نگاه کنیم مثلا زمانی که به کسی مهربانی کردیم لذتی از جنسی متفاوت نصیبمان شده است که شاید وقتی الان هم به آن موضوع فکر می کنیم لذت می بریم حتي اگه صد تا گناه هم بعدش كرده باشيم چون بیشتر به خدا شبیه شدیم و این لذتها کهنه شدنی نیستند و هر انسانی در هر شرایطی(فقیر، غنی و...) می تواند این لذت را تجربه کند ولی مثلا لذتی که از خوردن یک غذا می بریم مربوط به همان موقع خوردن است. حتما شعر بابا طاهر شنيديد كه ميگه "خوشا آنان كه دائم در نمازند" مدانيم كه معني ديگر نماز يعني ياد خدا بودن خلاصه كل كلام اينكه اگه مي خواهيم عاشق خدا باشيم بايد در همه لحظات زندگي به صفت هاي او فكر كنيم و ببينيم كه آيا در جهت افزايش آنها قدم بر مي داريم يا خير و اين به مرور زمان حاصل مي شود و كلي و دور از از دسترس نيست و حتي اگر فقط در اين مسير هم فرار گيريم بسيار ارزشمند خواهد بود و فقط انتهاي راه هدف نيست و خداوند نيز از هيچ كمكي براي هدايت ما دريغ نخواهد كرد(منظور خدايي كه در درون ما است يا همان فطرت ما).
بهترین مثالی که در این باره به ذهنم میرسه که هم عصر ما هم بودن موسس آسايشگاه كهريزك که تفکرش رو تو امضام گذاشتم فکرش رو بکنید که رئیس یک بیمارستان وقتی وضعیت اسف بار سالمندانی رو که جلوی بیمارستانش رهاشده بودند تا بمیرند رو می بینه خودش تو شوره زار کهریزک خشت میزده تا سر پناهی برای اونها بسازه و هزارتا کار دیگه که حتی فکرشم برای ما سخته و وقتی نزدیکانش متوجه میشن و میگن که می خوان کمک کنن میگه "کسی اینجا نیاز به کمک نداره و فقط یه فرصت هست برای کسایی که میخوان به خودشون کمک کنن تا خدا بیشتر دوستشون داشته باشه و بیشتر به خدا شبیه بشن و لذت بیشتری از زندگشون ببرن" واقعا اینکه یک انسان اونم تواین عصر چقدر میتونه بزرگ باشه و به خدا شبیه شده باشه باور نکردنیه. به امید روزی که همه بتونیم با تمام وجود این تفکر و درک کنیم.
وقتي شما كسي رو دوست داريد اگر ويژگي هايي كه باعث دوست داشتن شما شده همون صفات خداوند باشه كه در وجود اون شخص متجلي شده اينم ميتونه يه جور عشق به خداوند باشه مثل ائمه و دقت كنيد كه با اين تعريف شما ميتوند عاشق يك صفت از آدمي كه فقط يكي از صفات خدا رو هم داره بشيد حتي اگه آدم منفي تلقي بشه.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
این شعر از زبان روح خداونده که در وجود انسان دمیده شده و نیازه که ما با بالفعل کردن صفات این روح در زندگی به هدف اصلی حیات برسیم و از قفس دنیای مادی و فکرهای مادی آزاد بشیم نه که مادیات ارزش نداره بلکه ارزش این امانتی که در وجود ماست خیلی بیشتره و ما نباید خیلی از این صفات رو فدای مادیات کنیم و الان چون ارزش این صفات رو در ک نکردیم این کار رو می کنیم. کسب صفات خداوند که به نظر من بهترین هدف زندگی میتونه باشه ناگهانی اتفاق نمی افتد بلکه به مرور زمان و با تمرین فابل حصول است و اينكه آدم در زندگي سعي كنه فقط اين صفات رو ببينه و تشخيص بده و به خودش جذب كنه.
نزديك شدن به خدا = شبيه شدن به خدا با كسب صفاتش
ببخشید مطلب طولانی شد لطفا نظر بدین و به امید تعاملات سازنده