هفته بعد عروسی برادرم هست و همه فامیل می یان خونمون. نمی دونم چه کار کنم؟ به زور خودمو شاد نگه دارم یا عادی باشم. اگه کسی از جدایی ما حرف زد چی بهش بگم؟
اصلا از این عروسی خوشحال نیستم. کسی نظری داره کمک کنه.
نمایش نسخه قابل چاپ
هفته بعد عروسی برادرم هست و همه فامیل می یان خونمون. نمی دونم چه کار کنم؟ به زور خودمو شاد نگه دارم یا عادی باشم. اگه کسی از جدایی ما حرف زد چی بهش بگم؟
اصلا از این عروسی خوشحال نیستم. کسی نظری داره کمک کنه.
تا حدی احساسات و نگرانی هات طبیعی بود ولی دیگه داری در خاله زنک بازی زیاده روی میکنی . با مساله مثل یک مرد رو راست برخورد کن . مسخره بازی رو سریعاً جمع کن دیگه !!
سلام
کاملا عادی برخورد کنید،شما همش به این فکر کنید که همه تلاشتونو واسه حفظ زندگیتون کردید پس از این مرحله ی سخت زندگیتون با سربلندی عبور کردید،بنابراین محکم باشید ،نه اون قدر شاد باشید که بگن چه قدر بیخیاله،نه ناراحت باشید و یه گوشه زانوی غم بغل بگیرید
اگه کسی هم ازتون پرسید بگید قسمت نشد،
میدونید
راستش اگه واقعیتو بگید که خانومتون خواستن جدا شن هم میتونه به نفعتون باشه،هم میتونه به ضررتون باشه چون هر کسی از یه بعدی به قضیه نگاه میکنه و در موردش قضاوت میکنه
پس
چون شما اقا هستید به مراتب ازدواجتون راحت تر از ازدواج یه خانوم مطلقه است،پس نیازی نیست با باز کردن قضیه این وسط مقصر رو مشخص کنید که انگشت اتهام به سمتش بره،و ...
خانومتون خودش با دست خودش زندگیشو خراب کرد ،دیگه لازم نیست واسه کسی جریانو تعریف کنید،که شاید به گوشش برسه و بیشتر عذاب بکشه
نمیدونم شایدم اینطوری نباشه،اما فکر میکنم این احساس عذاب وجدان واسه همه بعد از طلاق باشه
موفق باشید
دوست دارم مستقل زندگی کنم و سختمه برگشتم خونه پدری, هر چند طبقه مستقلی در اختیار من هستش ولی معذبم. به نظرتون چی کار کنم؟
سلام
اگر برخورد خانواده تون متعادله و مشکل خاصی باهاشون ندارید همون جا بمونید بهتره.
همین که گاهی حتی به اجبار وارد جمع خانواده یا اقوام بشید و ... کمک می کنه زودتر و بهتر از این مرحله رد بشین.
اگر خونه مستقل بگیرید و توش قایم بشین کم کم از زمین و زمان جدا می شین. منزوی و افسرده می شید.
ممکنه حتی دیگه به ازدواج هم فکر نکنید و به جای بهتر شدن، هر روز بدتر بشید.
به جای اینکه هر بار می آیید و یک پست می گذارید فلان شده حالا من چه کار کنم ،
مثل یک مرد رفتار کنید قوی و مستقل
همسرتان چرا خواهان جدایی بود؟
جواب روشن به این سوال تویه تک تک پست هاتون نهفته هست .
تغییر کار سختیه اما شدنیه در این راه می تونید از کمک یک مشاور بهره ببرید.
اما ماندن در وضعیت فعلی از شما برای هر زنی که در آینده بخواد وارد زندگی تون بشه چهره خوبی نشان نخواهد داد.
متاسفانه خانم بی نهایت درست میگه !
اما بر خلاف خانم شیدا من فکر می کنم که بهتره خونه جدا بگیرید . بسیاری از دوستان من که مجرد هستن و بین 28 تا 35 ساله هم بین شون هست ، 80 درصد شون مستقل و جدا زندگی می کنن . برای یک مرد که یه دوره زندگی زناشویی هم داشته ، برگشتن بیخ ریش خانواده ، زجر مطلق هست . . .
ولی با توجه به روحیه شکننده و ضیعف شما ، شاید برای شما خونه مجردی هم خوب نباشه !!!
این حس تو رو من حدود 8 سال پیش داشتم
خیلی سخته و برات آرزوی صبر میکنم
ولی چند تا نکته فوق مهم رو بهت توصیه میکنم :
با دوستان صمیمی برای درد و دل وقت بگذار ولی برای تنهایی خودت بیشتر وقت بگذار. در حال حاضر هیچ کس به اندازه خودت به خودت نمیتونه کمک کنه. تنها کوه برو و موقع بالا رفتن با هر گامت به خودت بگو "دیگه تموم شد" ، هر وقت هم خسته شدی و ایستادی به مسیری که طی کردی فکر کن و صدای وجدان پاکت که هرکاری که لازم بود رو انجام داده.
تفریح (بدون سختی) اگه زیاد بشه روحت رو خراب میکنه به جاش کار کن و هر وقت که از کار خسته شدی کتاب بخون ، تفریح با دوستان صمیمیت به اندازه نمک که توی غذا میکنند و نه بیشتر
اگر اهل دین و تدین هستی به مراسم مذهبی بیشتر برو، در واقع این مراسم همون اثر تفریح رو داره
خودت یک جا گفتی که "اثر طلاق شبیه اثر از مرگ نزدیکان هست"، اگه به گفته خودت اعتقاد داری برای این ماتم عزاداری کن تا آروم بشی
و آخرین نکته
روزی که شاید خیلی هم دور نباشه فرا میرسه که شماره طرف رو روی گوشیت میبینی و یا پشت در خونه تصویرش رو پس خودت رو برای برگشت ایشون آماده کن، تمرین کن که چطور میخواهی بهش بگی که "دیگه تموم شد"
- - - Updated - - -
کاملا به شرایط خانواده بر میگرده
اگر پدر و مادر یک فضای باز و بدور از حساسیت های خاص برای فرزندشان مهیا کنند، آنجا بهتر است. وجود و حضور پدر و مادر گرمی بخش دل داغ دار است.
ممنون از همه دوستانی که صادقانه نظر می دن و کمک می کنن.
من بالاخره متوجه نشدم این سایت واسه همدردی هست یا نه؟ اینکه یک سری از دوستان فقط جواب سربالا می دن و سرزنش می کنن نمی دونم هدفشون چیه ولی من اینجا رو واسه همدردی و درد ودل با دوستانی انتخاب کردم که الان 8-9 ماهه همراه من هستند و ازشون مشورت می گیرم.
من اینجا راحت حرفامو می زنم و درد و دل می کنم تا هم سبک بشم و هم بهترین تصمیم رو بگیرم و نمی دونم چرا یه سری از دوستان عادت کردن سرزنش کنن.
فکر می کنم اگر خونه مستقل بشم به شدت منفعل می شم. خونه پدر و مادرم باز فامیل و آشنا می یان و مجبور می شم باهاشون روبرو بشم و شرایط واسم عادی بشه. ولی واسم سخته که 4-5 سال زندگی متاهلی داشتم و الان بعد از این مدت دوباره برگشتم سر خونه اول. اینکه استقلال خودم رو از دست رفته می بینم. نمی دونم شایدم زود باشه واسه مستقل شدن. البته بنده خدا پدر و مادرم کاری به کارم ندارم و شرایط بدی اونجا ندارم. ولی احساس جالبی ندارم. می دونمم هم که اگه برم جای دیگه شرایط خوبی نخواهم داشت. بخدا کلافه ام چه کار کنم.
آقای محترم ، اینجا سایت مشاوره است یکی از مراحل مشاوره اونم در موارد خاص ابراز همدردی است.
گاهی اوقات همدردی زیاد بیشتر باعث رکود و در جا زدن مراجع می شه و حتی اونو وارد فاز مرثیه سرایی می کنه.
پست های من و امثال من نه از باب سرزنشه فقط از سر خیر خواهیه.
وقتی مراجعی مثل شما رو می بینم که با وجود راهنمایی های مفیدی که گرفت نتونست در خودش تغییرات ایجاد کنه و زندگی متاهلیش را نتونست حفظ کنه غصه می خورم.
شما فقط همدلی ها و همدردی ها را چسبیدید ، از کجا می دونید که تصمیم گیری هاتون درست بوده ؟
اصلا قصد ندارم رنج گذشته را براتون زنده کنم ، چون شما آینده رو در پیش رو دارید اما شما هنوز همون رویه گذشته را در زندگی فعلی تون جاری ساختین.
اگه به دنبال موفقیت و یک زندگی نو هستید لازمه نقطه ضعف هاتون رو شناسایی کرده ودر جهت رفع اونها اقدام کنید.
من کاربر وقتی به یکی از نقاط ضعف شما اشاره می کنم از آن جهت است که امید موفقیت و آن زندگی نو را در پس آن برای شما آرزو می کنم.
لازمه چنین بینشی اینه کمی فراتر رو ببینید .
شما چه در این خانه بمانید چه مستقل شوید تا زمانیکه مشکل اساسی را ریشه یابی نکنید در معرض آسیب هستید .
بهتر نیست فونداسیون رو بتن ریزی کنید.