-
RE: سردرگم و بلاتکلیفم
ممنون از همه دوستان خوبم که کمک و راهنماییم کردن و مرسی از نازنین و امریم عزیز که پیگیر بودن ، من این چند وقته خیلی درگیر مسائل و مشکلات شخصی بودم (درس و کارو....) و شرمنده که نشد بیام و زودتر پاسخ بدم . الان 2 هفته هست که با اون آقا خیلی قاطع و محکم حرف زدم و همه چیز از طرف من تموم شد ولی ایشون هنوزم اس ام اس میزنن ولی از طرف من دیگه هیچ عکس العملی نبوده .
توی این مدت که قرار بود اون آقا با خانوادش بیان برای اشنائی با خانواده من ، 1 ماه که ایشون نتونستن بیان و 1 ماه هم خانواده من به علت مریضی یکی از اعضای خانوادم امکانش نشد . و 2 هفته پیش که من مطمئن بودم که دیگه آخر هفته میان و خانوادم رو با کلی صحبت راضی کرده بودم و آخر هفته منتظرشون بودیم . 4 شنبه شب اونم بعد از تماس من (یعنی به خودشون زحمت یه خبر رو هم نداده بودن ) گفتن که قضیه اومدنشون کنسل شده و حال مادرش مساعد نیست . اونقدر عصبانی و ناراحت بودم که فقط با صدای بلند حرفامو زدم و گفتم از امشب همه چی بین ما تموم شد .
ولی ایشون فقط میخندید و میگفت : نه شما و نه من نمیتیونیم طاقت بیاریم .( که توی این مدت من طاقت آوردم و اصلاً هم اذیت نشدم ولی ایشون با تماس و اس ام اس اعصاب منو واقعاً به هم میریزه ). خاطرتون هست که توی پست های قبلیم گفته بودم که یا تصمیمی نمیگیرم و به سختی هم تصمیم میگیرم ولی اگه گرفتم امکان برگشت وجود نداره . و من اون شب تصمیم گرفتم که تموم کنم . به نظرم یه رابطه مضحک و بچه گانه میومد . البته توی این مدت کارها و رفتارها و حرفهایی از این آقا دیدم و شنیدم که تقریباً به این نتیجه رسیدم که ما برای هم ساخته نشدیم . حرف آخرشم این بود که مگه من چیز زیادی ازت خواستم ، فقط فرصت میخوام اونم تا اردیبهشت تا بتونم با دست پر بیام جلو و پدرت و خانواده من بهانه ای نداشته باشند. من بچه نیستم . اون فقط سعی داره منو وابسته خودش کنه و بعد من همه جوره کوتاه بیام و هر طور که اون بخواد قضایا پیش بره ولی من این اجازه رو به هیچ کس نمیدم .
الان هم روزهای آروم و بی دغدغه ای رو میگذرونم و خدا رو شکر میکنم که همیشه کنارم بوده و در بدترین شرایط این اون بوده که دستمو گرفته و کمکم کرده . اصلاً اسم این رابطه شکست عاطفی و عشقی و احساسی نیست . من اسمشو میذارم یه تجربه . چون اصلاً همچین حسی رو ندارم و خدا رو شکر که منطقی فکر کردم و عاقلانه تصمیم گرفتم .
منم اون شب به اون آقا گفتم : نه من دیگه ادامه این رابطه رو به این شکل به صلاح نمیدونم . و اگه شما زمانی خواستید اقدام کنید من به شما دقیقاً به شکل یه موقعیت و خواستگار نگاه میکنم و نه بیشتر!
ممنون از تک تک شما دوستان خوبم که بازم مثل همیشه کنارم بودید و کمک و راهنمائیم کردید .
امیدوارم که بهترین های این دنیا و اون دنیا قسمت همه شما عزیزان بشه .
یا حق
-
RE: سردرگم و بلاتکلیفم
سلام ساغی جان. چقدر خوشحالم کردی. عزیزم بهترین کار رو کردی. سعی کن از این اتفاق تجربه خوبی بگیری . خیلی خیلی خوشحال شدم. اون اقا اصلا در سطح تو نبود. خدارو شکر:104: :72:
-
RE: سردرگم و بلاتکلیفم
ساغي جان من تا حالا نظري ندادم اما هميشه پيگير مشكلات بودم اما خدا رو شكر كه تصميم درستي گرفتي.
-
RE: سردرگم و بلاتکلیفم
آفرین که با منطق جلو رفتی و همون اولش تصمیم درست گرفتی آفرین :104::73:
-
RE: سردرگم و بلاتکلیفم
خیلی خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما عزیزان اینجا دارم ، ممنون از همه تون .
و خوشحالم از اینکه این پست با همراهی شما عزیزان خیلی خوب و منطقی به نتیجه رسید .
دوستون دارم و به یادتون هستم.