سلام دوست عزیز ، درکت میکنم بلاتکلیفی خیلی سخته ، من خودم چهار روز تجربه قهر با شوهرم داشتم که تو این چهار روز خیلی سختی کشیدم چون از شوهرم خبری نبود و منم کاری بهش نداشتم و فکر کردم دیگه منو نمیخواد و همه چی بینمون دیگه تمومه ، اما حالا هر دومون فهمیدیم اوقات خوشمون رو خراب کردیم و حتی اگه از هم خیلی دلخور باشیم باهم حرف میزنیم .من هم مثل تو خانواده اش بهم کاری بهم نداشتن ، خانواده شوهرت هم شاید تو شک هستن و دلیل این نخواستن رو نمیدونن ولی خوب زندگی بچه بازی که نیست امروز بخواد فردا نخواد ... باید موقعی که میومد خواستگاری فکر اینجاهاش رو میکرد ... متاسفانه بعضی آدمها دمدمی مزاج هستن یهو قضاوت میکنن و یهو کات ...
یه خواستگار داشتم که خیلی برای ازدواج با من هم خودش هم خانواده اش مصر بودن و خواهان بودن یهو بعد دوجلسه خواستگاری و تحقیقات همه چیو کنسل کردن و کشیدن کنار و ادعا کردن که استخاره گرفتیم بد اومده بعدها از طریق دوستم فهمیدم دلیل کنسلشون این بوده که چون ما برای آشنایی بیشتر گفتیم بریم کوهسنگی گفتن اینا آدمهای مومنی نیستن چون نگفتن بریم حرم امام رضا ... خوب خیلی با دید مسخره ای همه چیو خراب کردن و خداروشکر که قبل ازدواج فهمیدم اینجوری هستن چون پسرشون هم شدیدا دهن بین بود و تابع جمع و خداروشکر بعد اون یه خواستگار بهتر برام اومد و ازدواج کردم والان از شوهرم و خانواده اش راضی هستم ....
تنها راه حلش صبره همه چیو بسپر به خود خدا ... تا تکلیفش رو با خودش و چند تا زندگی دیگه که درگیر کرده مشخص کنه ولی ادامه دادن با این شخص کمی مشکله عزیزم چون الان این رابطه پایه هاش با این حرکت نامزدتون سست شده و حتی اگه برگرده اعتماد کردن برای شما کمی سخت میشه چون هر لحظه نگرانی که نکنه دوباره نخوادت ... نکنه دوباره بزنه زیر همه چی ... نکنه با این حرفم بگه نمیخوامت ... و هزار ترس دیگه که تو دلت خواهد موند ...
بی صبرانه منتظرم تا بیای بگی مشکلت حل شده ...