سلام اقا مبین.
خیلی وقته هی از تاپیکتون رد میشم و می خوام نظر بدم هی قسمت نمی شد....شاید به خاطر تفاوت سنی بینمون بود...به هر حال امیدوارم جسارت بنده رو ببخشید...به عنوان یک دوست کوچیک تر گفتم براتون بنویسم...
خیلی خوشحال شدم از خوندن پست اخرتون از چند بابت !!!!! وقتی توی حرفاتون خوندم دلیل نرسیدن به این خانم محترم مد نظرتون رو پول می دونید خیلی قلبم به درد اومد...من خودم توی زندگیم از خیلی چیز ها به خاطر بی پولی مجبور شدم بگزرم و می دونم چقدر تلخه.... خیلی خوشحال شدم دوباره رابطتتون شروع شده...از خدا می خوام اگه قسمت هم هستید بهم برسید طوری که فکرش رو هم نکنید چی شد ....
اما نکته ی دیگه ای که بسیار خوشحال ترم کرد این که دیدم خود شما اون قدر فهیم هستید که متوجه یک ایراد بزرگ در خودتون شدید.... اونم وسواس در تصمیم گیری....خانم مصباح الهدی مثل خیلی چیزای خوب دیگه ای که ازشون یاد گرفتم تذکر به جایی بهم دادند که خیلی بهم کمک کرد چون منم به نوعی دقیقا همین اخلاق شما رو داشتم و شایدم هنوزم دارم... ایشون گفتند توی جلسات خواستگاری طوری حرف نزنیم که باعث ایجاد استرس در والدین دختر خانم بشه...چیزایی که واقعا وجود خارجی نداره... دقیقا با رعایت همین نکته ی به ظاهر ساده که حاصل تجربه من میگم حداقل دو خانواده و ایشون و... بود رو رعایت کردم نتجیشو دیدم...الانم بنده به شما میگم این قدر وسوال گونه تنش برای اون خانم ایجاد نکنید... به قول معروف میگن پیش از مرگ واویلا !!! یا یک همچین مثلی... چرا با اتفاقی که معلوم نیست ایا در اینده اصلا یک درصد بیفته یا نه ذهن اون خانم رو پریشان می کنید ؟!؟ مثلا می خواید ازشون قول بگرید؟ مثلا می خواید اگه خدایی ناکرده یک درصد اون اتفاق در زندگیتون افتاد بهش بگید بهت گفته بودم ؟ چرا قبول کردی ؟ یا نه می خواید خیال خودتون راحت راحت شه مثلا؟(جواب این سوالا رو نپرسیدم این جا بگید خواستم فقط بگم این سوالا چه خروجی می تونه در نهیات داشته باشه!!!!)
یک مثال عینی دیگش که توی رفتارای شما دیدم شما گفتید که
من بهشون گفتم این کنار اومدنا در آینده ما رو دچار مشکل میکنه و یه موقعی ممکنه به هر دلیلی دیگه نتونید کنار بیاین و اون موقع اگه این مشکل عامل ناراحتی و خدای نکرده جدایی بشه هیچوقت شما رو نمیبخشم. ایشون ناراحت شدن که چرا این صحبت شده و گفتن تا آخرش هستن.
دقیقا ایشون حق داشتند ناراحت بشند...شما دارید اینده رو پیش بینی می کنید؟! واقعا حق داشتند ناراحت بشند... البته ببنید من نمی گم واقع بین نباشید و ... ولی به نظرم بین واقع بین بودن و ایجاد استرس تنش برای خانم مد نظرتون یک مرز خیلی ظریفی هستش که نباید دوباره اشتباه بگیریدش...و این مرزو شما فکر کنم بارها اشتباه گرفته باشید توی حرفاتون..مثلا همون صحبت کردنی که باعث شده بود ایشون فکر کنند شما اعتماد به نفستون کمه یا خوشبین نیستید که گفتید بدش کلی توضیح دادید و...
یک چیز دیگه هستش من واقعا دیدم اقایونی که قلب همسرشون رو تسخیر می کنند...با فرض این که خانمی که همسرشون هست سلامت اخلاقی داشته باشه (سلامت اخلاقی یعنی اون خانم سالم زندگی کرده باشه و متعهد باشه و فردی که همسرش میشه اولین و اخرین مردی باشه که وارد قلبش میشه البته به عنوان همسر) ..مطمئن باشید همه جوره پای همسرشون می مونند... من خودم به عینه دیدم و این افسانه نیست خانمی که خیلی وضع مالی خوبی هم داشتند خیلی خوب...با اقا پسری که اصلا وضع مالیشون به قول شما در برابر اونا صفر مطلق بود نه حدی حتی !!! ولی اون خانم براشون پول مهم نبود...این افراد چون خدا رو شکر هیچ وقت پول مانعی نشده برای رسیدن به بعضی خواسته هاشون ..چجوری بگم مثل من و شما راجب پول و مسایل مادی فکر نمی کنند.... البته بماند اون خانم و اقا بهم نرسیدند البته من اسمشو می ذارم امتحان خدا و اون اقا با تمام انتظاری که ازش می رفت جا زد !!!! باورم نمی شد وقتی دیدم اون خانم نمی خواد عشق فرد دیگه ای رو جز اون اقا در قلبش جا بده...نه اشتباه نکنید نه چون عاشق بود یا نا توان... و... چون دنیا رو خیلی متفاوت می دید اون خانم...
من جای شما بودم به جای این افکار و... بیش تر زوم می کردم اون خانم از چه معیار های من خوشش اومده... می دیدم چقدر تصورش از اون معیاری که من دارم که این قدر شیفتم شده درسته یا نه ... اگه میدیدم اون تصور ایشون درسته دیگه خیالم راحت می شد...اخه خانم مد نظر شما درست مثل این تیپ افراد به دلیل موقعیت هایی که داشتند و... مثلا پسری مثل شما رو توی زندگیشون ندیدند... حالا شما باز بنا به شرایطی که داشتید مسایل مادی ناخوداگاه براتون بولد میشه چون عمری این مسایل برامون بولد بوده... ولی برای اون خانم اتفاقا شاید پسرای زیادی دیده باشند که از نظر مالی از خودشون هم بالاتر باشند ولی خواسته های قلبیشون رو در اون پسر ها هیچ کدوم ندیدند و در شما دیدند ... حالا هی شما بیان بگید نه یک جای کار ایراد داره و... ایشون که سهله...باور کنید هر کی دیگه هم باشه...حتی خود شما هم به چنین فردی در نهایت حس بدی ممکنه پیدا کنید...
یک چیزی هم بگم به نظرم سعی کنید بنا به دلایلی که گفتنش خارج از حوصله هستش ادامه ی روند اشناییتون رو از طریق ایمیل خراب نکنید...همون حضوری...شاید کم تر باشه...مستلزم وقت و هزینه باشه و... ولی ارزششو داره...
به هر حال بازم میگم از حساسیت و وسواسی که دارید کلا سعی کنید توی همه ی ابعاد زنگیتون کمش کنید و گر نه ممکنه باز هم براتون مشکل ساز بشه...
راحب بعضی دغدغه های ذهنیتون هم عرض کنم به نظرم بهتره غیر مستقیم نظرشون رو بپرسید...تا این طوری از ارزش های خودتون کم نکنید..مثلا به جای این که به ایشون مستقیم بگید ما توی مراسم وسعمون در این حده و... ازشون بپرسید از نظر شما ارزش هدیه ادما به چیه؟چقدر قیمتش مهمه؟ مثلا فرض کنید ایشون یک خواهر دارند...بهشون بگید مثلا فرضا توی یک مراسم مشترک قرار باشه همسر خانم مد نظر شما و شوهر خواهرشون به همسراشون هدیه بدند.. کار نداریم ارزش هدیه چقدر باشه ولی اگه تفاوتش زیاد باشه ایشون چه احساس و فکری بهشون دست میده در دو حالتشو بپرسید ارزش هدیه خانم مد نظر شما هم خیلی بالاتر باشه و هم خیلی پایین تر... حتی من میگم جواب ایشون در حالتی که ارزش هدیه خودشون بالاتر باشه خیلی مهم تره برای شما...از این جهت که ایشون چه فکری راجب خواهر و شوهر خواهرشون می کنند... این طوری بهتر میشه به حرف دلشون فارغ از احساساتشون پی برد... مثلا ایشون می تونند بگند دلم به حال خواهرم می سوزه و تحقیر شاید بشه و ... خب این یعنی شما باید حواستون جمع باشه اگه هدیه شما کم تر از هدیه شوهر خواهر ایشون باشه ...قطعا حال ایشون بد میشه چون ایشون این طور قضاوت می کنند که الان خواهرشون داره دلشون به حال ایشون می سوزه و بهش حس ترحم دارند و... حال خانم مد نظر شما بد میشه... یا نه ایشون می تونه بگه به نظرم قیمت مهم نیست...مهم مثلا این هستش که همسر ایشون نهایت تلاش و توانشو با عشق کرده باشه..این طوری خب یعنی شما هدیتون کمتر باشه این خانم این قدر باز فکر می کنند که بخوان واسه این چیزا ناراحت نشند...البته این مثال من خیلی دو حالت ایده ال رو نشون داد شاید...چون به هر حال خانم ها خانم هستند دیگه و هر چقد هم براشون مهم نباشه و.. ولی شده لحظه ای یک حس هایی بهشون دست خواهد داد که حالا بگزریم.
ببخشید حرفام زیاد شد و در محضر دوستان و شما بی ادبی کردم...می دونم شاید خیلی چیزایی که گفتم رو خود شما بهتر می دونید..ولی خب حتی اگه بخشی از حرفام هم باعث بشه شما به مورد یا مواردی بیش تر توجه داشته باشید برام جای خوشحال داره و گفتم بگم.
امیدوارم هر چه خیر شما هست بشه و خبرای خوبی ازتون بشنویم.