نوشته اصلی توسط
نارجیس
سلام مهسا جون.... وای تولد شوهرامونم تو یه روزه.. منم دیشب براش تولد گرفتم.. جند تا از همسایه هامون رو دعوت کردم و شوهرم کلی خوشحال شد.. اخه نمیدونی جند وقت پبش که داشت به عکسا نگاه میکرد یهو گفت تو تا حالا برای من تولد نگرفتیااا.. من اولش ناراحت شدم ولی بعدش دیدم بیچاره راست میگه .. برای همین تمام تلاشمو کردم دیشبو براش سنگ تمام گذاشتم و کلی ازم تشکر کرد و تا میتونستم عکس گرفتم که تو ذهنش بمونه..
خلاصه عزیزم یادت نره این روزهای مهم خیلی خیلی حواستو جمع کنی جون خاظرات این روزها همیشه تو ذهن ادم میمونه.. خود من هر وفت تولدم میشه میشینم فکر میکنم که تولد سال قبلم چه اتفاقی افتاد و مثلا کادو چی بهم داد و از این حرفهااا...
پس نظر من اینه که امروز خیلی خیلی حواست به کارهات باشه.. به هیچ وجه کاری نکنی ناراحت یشه... شرایشو درک کن.. بیچاره گناه داره... دوری تو از یه طرف.. دعوای بابا مامانش از طرف دیگه بهش فشار اورده.. اگر رفتار بدی کردی سعی کن دلخور نشی..
خودت اخلاقشو بهتر میدونی... پس هر کاری که میدونی تو این شرایط انجام بدی و خوشجال میشه را انجام بده.. اگر میدونی دوست داره بهش زنگ نزنی خوب نزن و اگز میدونی دلش میخواد باهاش حرف بزنی بزن... شاید شوهرت دیشب ازت انتظار داشت کمی باهاش همددردی کنی .. مثلا بگی اره میدونم خیلی بده وفتی پدر مادر با هم دعوا کنن .. یا بهش بگی تو خیلی خوبی که میتونی تو این شرایط صبور باشی.. من به تو افتحار میکنمو از این حرفهااا.
خود من همین الان سر یه مساله با شوهرم یکم ناراحتم ...ولی وقتی تاپیکتو خوندم دلم خواست حواب بدم.. سر فرصت از خودم برات مینویسم..
موفق و شاد باشی..
یادت نره کاری کن روز تولدش تو ذهنش از تو تصویر خوبی داشته باشه...