سلام اقای ترولث و باشه من سعی میکنم به ذهنم نظم بدم و بتونم به سوال های شما روشن جواب بدم تا لا اقل خودم هم بفهمم چند چندم، مرسی از سوال های خوبتون
مشخص کنید چه ویژگیهای شخصی، خانوادگی، قومی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی،...دارید ؟
دختری علاقه مند به یادگیری هستم و اهل مطالعه، از یادگیری خیلی لذت میبرم و همه جور کتابی هم خوندم ، گرایشات مذهبی هم دارم یعنی چند سال پیش عمیقا و قلبا از طریق قران به وحود خدا ایمان اوردم و دیگه لااقل در این مورد سرگردون نیستم و هیچ تردیدی برام باقی نمونده(کاملا تکلیف ام با خالق معلومه).. اما به شدت همچنان هر جا بحثی در مورد خدا و یا مسایل مربوط به اون پیش بیاد با اشتیاق دنبال میکنم و یادگیری بیشتر استقبال میکنم اما خیلی اتفاقات الان جامعه امون و سواستفاده های به نام دین رو اصلا نمیپسندم و متاسف هستم در مورد پوشش ام مانتویی هست و محرم و نامحرم رو رعایت میکنم، از نظره چهره و اندام به گفته دوستام خوب هستم و حتی برای اولین بار که جایی برم کاملا متوجه توجه هات میشم، یعنی اکثرا تا میفهممن من مجردم تعجب میکنند و جتی یکی بهم گفت شما دیگه چرا، منظورم اینه بنا به بازخورد های اطرافیان من از نظر ظاهری انگار جذاب هم باشم.. چون مجرد موندنم و دونستن این که کسی توی زندگیم نیست (دوست پسر).. براشون باور کردنی نیست ، پس دلیل خواستگار نداشتنم رو باید سوای از ظاهر برسی کنم. "خانوادگی" .. خوب خانواده سالم و با اخلاقی هستیم و ازارمون به کسی نرسیده و خواهر و برادرهای موفق و سالمی هم دارم به لطف خدای مهربون، پدرم و مادرم ادم های ساده و باصفا و بی ازاری هستن و تا حالا هیچ کسی ازشون بدی ندیده، "قومی"... ما فارس هستیم و هیچ قومیتی نداریم.. از" نظر فرهنگی و اجتماعی ".. خوب همین قدر بگم که خانواده زن داداش های من همه پزشک هستن و با این که خانواده ما از نطر تحصیلات پدر و مادر ها با هم فرق داشتن ولی خداروشکر هیچ مشکلی نه در مرحله تحقیقات و نه در مرحله برگزاری مراسم و نه حتی بعدش هیچ وقت به وجود نیومده، و این یعنی از نطر سطح فرهنگی و اجتماعی هم انعطاف پذیریم و حتی اگه تفاوت هایی هم بوده مشکل افرین نشده .
چقدر مصمم به باقی ماندن در چارچوب آنها و یا تغببر و اصلاح و یا کنار گذاشتنشان هستید؟
خوشحال میشم در جواب این سوال به من کمک بشه... چارچوب و یا خط قرمز من تا این سن دوست پسر نداشتن بوده ، این که پنهان کار نباشم و این که پاک بمونم تا روزی که ازدواج کنم و این که با این که بارها و بارها موقعیت دوستی و ارتباط فراهم بوده ولی همیشه به نوعی فرار کردم و تن ندادم ایا این اشتباه هست و من باید نگاهم رو به دوست پسر داشتن یا نداشتن عوض کنم؟ .. ایا من طبیعی ام یا غیر طبیعی؟... چرا شرایط من این جوریه که نه خواستگار دارم و نه دوست پسر قبول میکنم؟ ... من اگه با خودم کنار بیام ، دوست پسر گرفتن عین اب خوردنه.... چرا هر چی دعا میکنم تا از راهش یه جوری که خودش میدونه شرایط ازدواجم جور بشه ... این دعای من اجابت نشده؟... خودم فکر میکنم شاید باید من اینجوری امتحان بشم
من فکر میکنم شما باید بگردید پیدا کنید کجا در زندگی خود تصمیم اشتباهی گرفته اید که با بقیه اجزا همخوانی ندارد، اینکه مستأصل ا ید و به درستی نمی دانید به چه بچسبید و چه را رها کنید نشان می دهد شاید شما به دلایلی یا با محاسباتی مقطعی تصمیماتی برای زندگیتان گرفته اید که شما را هر چه بیشتراز اصل خود دور کرده است....
این ها رو که خوندم گریه ام گرفت ولی خیلی خیلی سوال خوبیه ... متشکرم باید فکر کنم و جواب ای اگه یافتم بنویسمش
اقای ترولث عزیز، متشکرم برای سوال های خوبتون ، پست های شما خیلی به من کمک میکنه تا بتونم به قول خودتون به ذهنم اوج بدم .. شاید اولین قدم همینه که نوشتین باید اول این خلاء های ذهنی زیادم روکشف و ترمیم کنم ، من هرگز دوست ندارم به خاطر ازدواج عزت نفس ام و غرور دخترانه ام له کنم.. و به شدت از حس ترحم هم بی زارم و نه برای خودم که برای هیچ کس هم نمیپسندم