سلام طاعات و عبادات شماهم قبول, ممنون مدت زیادیه بی خیالش شدم و کاری بهش ندارم زن داداششم دیگ هرچی زنگ و پیام میده جوابشاندادم. نمیخام دیگ واسطه ای در کار باشه. ولی داداشم چند بار دیدتش ک به گشت وتفریح بوده و انگار نه انگار که داداشم ا میشناخته داداشم میگه رفیقام گفتن چرا دامادتون به همه دست داد و سلام علیک کرد ولی به تو دست نداد .دقیقن کارش چقدر بچه گانه و زشت بوده والا داداش من که بیست سالشه فهمیده تر و عاقلتره. اون دیگه واقعن از من متنفره اون مال متاهل شدن نبود در واقع از من فرار نکرد از متاهل بودن فرار کرد چون حتی یک درصد هم نمیتونست متاهل باشه از هیچ لحاظی نمیتونه متاهل باشه اون فقط میخاد ازاد باسه و هیچ مسولیتی نداشته باشه الان ۳۷روز گذشته و عین خیالش نیست خونه ای داره بره حداقل یه سربزنع به خونه .خونه ۳۷روزه خالیه امنیت هم نداره منم تحت هیچ عنوان نمیخام برم تو اون خونهک برم سربزنم .باور کنید هم اب هم برق هم گاز را قطع کردن از عید تاحالا قبضا را پرداخت نکرده حالا گاز و اب اشکال نداره برق اگ قط شده باشه تمام چیزا داخل فریزر و یخچال خراب شدن و..... کرایه خونه هم ک دوماهه نداده.اون خونه زندگی از همه طرف ویرون و داغونه اینقدر پیش همه فامیلش مظلوم نمایی کرده و از من بد گفته اگ زندگی هم باز شرو کنیم با چه رویی میخاییم تو خونوادش و فامیلش ک من این چندسال با ابرو داری جوری رفتار کردم ک همه میگفتن اینا خوشبخترین زوج هستند جوری رفتار کردم ک مادر بزرگش میگفت سارا توزو خدا هفته ای یک بارا بیا به من سر بزن وقتی میبینمتدلم باز میشه همیشه لبخند از رو صورتم برداشته نمیشد هرکمکی ازم بر میومد در حق همشونمیکردم یه بار عروس داییش گفت چیکار کردی ک پدرشوهرم میگه مثل سارا دیگ پیدا نمیشه من دوست نداشتم مشکلات زندگیما کسی بفهمه حالا ایشون با بی ابروگی تمام رفتن برا همه همه مشکلاتا تعریف کردن به این میشع گفت مرد؟؟؟من همه چیزا سپردم بخدا و نشستم ببینم خدا چه سرنوشتی برام در نظر داره دیگ هیچ دخالتی در سرنوشتم نمیکنم به زندگی و تفریح و کارم ادامه میدم ببینم چی میشه فقط شاهد میشم و تسلیم فرمان خدا
چقدر یه ادم میتونه قدر نشناس و نمک نشناس و بی ابرو باشه مشکل تو همه زندگیا هست ولی زن و مرو باید محرم هم باشن منم کاش مثل ایشون بودم ک همون سه سال پیش ک ازش مواد و حشبش دیدمابروشا میبردم و ...ولی من ابرو داری کردم ریختم تو خودم و سوختم و هنه تلاشما کردم شوهرما نجات بدم هرکاری بگید کردم جواب نداد کم کم عصبی شدم و کار به اینجا رسید وگرنه من از سه سال پیش باید طلاقما گرفته باشم نه اینک الان ایشون دست پیشا بگیرن و بگه طلاقش میدم و شش طلاقش میکنم مگه من چیکار کردم کجا پاما کج گذاشتم؟جز اینکه سوختم و ساختم .....