صحبت های دوستان به شما کمک کرده که به میزانی از خودآگاهی دست پیدا کنید و این زمینه ای است برای برطرف کردن مشکل شما
پیشاپیش اگر حرفهایم منجر به دلخوری تان شد، عذرخواهی می کنم. هدف من دادن آگاهی به شما جهت حل مساله است.
نوشتید که فرض بگیریم ملاک شما زیبایی است. بسیارخوب
نکته جالب این رابطه دقیقا در زیبایی نهفته است.
زیبایی ایشان شما رو شیفته خود کرده
شما به خاطر رسیدن به زیبایی اش و به خاطر اینکه شما را زیبا ببیند، حاضرید:
هر نوع عمل جراحی را انجام دهید.
از او کتک بخورید.
او فقط با شما
ازدواج کند، و با هر کس خواست روابط فرازناشویی برقرار کند.
اگر ایشان با کسی
ازدواج کرد، آرزوی مرگ آن فرد را می کنید.
کنیزی او و
خانواده اش را بکنید.
با او
ازدواج کنید، حتی اگر منجر به طلاق و
افسردگی تان شود.
مدرک تحصیلی تون رو بدید.
از آرزوهاتون چشم پوشی کنید..
همه اینها رو بدید، فقط به شرطی که او رو(شاید فقط زیبایی او رو) داشته باشید.
می دانید چرا؟
چون زیبایی برایتان صرفا معنای زیبایی ظاهری را پیدا کرده و درست به همین دلیل، زشتی های آشکار او و زیبایی های حقیقی خود را نیز نمی توانید ببینید.
او رفتار زشتی دارد، چون به خود اجازه می دهد به هر دختر نامحرمی دست بزند و تماس جنسی با او برقرار کند؛ شما اینها را زشت نمی بینید، چون زیبایی برایتان در این معنا تعریف نشده
او نیّات زشتی دارد، چون می خواهد شما را درگیر رابطه کند، و با دانستن اینکه شیفته او هستید، بین سکس با او و جدایی یکی را انتخاب کنید(اگر شما دختر باحیایی نبودید، اگر خویشتن داری نمی کردید، چه می شد؟)
او در نهایت زشتی و بی شرمی، در نخستین دیدارش با دوست شما، او را لمس می کند، و دیدش به زن همین است و دیدش به زندگی فقط کسب لذت است، اما شما اینها را زشت نمی بینید، چون زیبایی را فقط در قیافه تعریف کرده اید.
دقیقا او هم مشکل شما را دارد.
او با دوست شما یا برخی دختران دیگر تماس جنسی برقرار می کند، چون با دیدن زیبایی شان تحریک می شود.
او به شما پیشنهاد می دهد بین سکس و جدایی یکی را انتخاب کنید؛ اما در واقع انتخاب شما بین جدایی خشک و خالی، و جدایی همراه با سکس است. در هر حال او جدا می شود، و فقط فرقش این است که شما را هم آسیب زده می کند و لذتش را هم می برد، و شما می مانید و ...
او به شما دست نمیزند، چون به لحاظ جنسی او را کمتر تحریک می کنید، و نیز چون می داند ممکن است با این شیوه بتواند به خواسته اش دست یابد و شما رو بیش از پیش شیفته خود کند.
شما نقاط قوتی دارید و نقاط ضعفی
شما دختری محجبه و تحصیلکرده هستید، خویشتن دار و با حیا هستید.
اما در عین حال باید روی برخی دیدگاه های خود کار کنید.
زیبایی را باید گسترده تر از اینها درک کرد.
تصور می کنید زیبایی یوسف صدیق(ع) به چهره اش بود که باعث شد زنان مصری دستان خود را با دیدنش ببُرند؟
نه
زیبایی یوسف(ع) به تقوای کم نظیرش بود که با وجودی که می توانست هر نوع بهره برداری از زیبایی ظاهری اش بکند، حاضر نشد عفت و پاکی و طهارت نفس را به لذتی زودگذر بفروشد. زیبایی یوسف(ع) به این بود که حاضر شد سالهای سال زندان را تحمل کند، اما طهارتش را از دست ندهد. زیبایی یوسف(ع) به این بود که حاضر نشد از زیبایی ظاهری که خدا به او داده بود، ذره ای در حق خود یا حق دیگران جفا کند و سوء استفاده کند.
زیبایی حضرت ابوالفضل(ع) به قد بلند، و اندام رشید، و چهره دلربایش نبود. زیبایی او، به احترام گذاشتنش به امام زمانش(ع) بود. زیبایی او به وفاداری بی نظیرش بود زمانی که لب تشنه حاضر نشد قطره ای آب بخورد، اما امامش و فرزندان منتظر در خیمه گاه را تشنه ببیند. زیبایی او به ولایت پذیری اش بود...
اینهاست که زیباست و می ماند.
این زیبایی است که انسان ساز است. این زیبایی است که ما را به تحسین وا می دارد. این زیبایی است که ارزش دارد...
وگرنه زیبایی ظاهری که فقط وسیله هوسرانی عده ای شود، و باعث شود عده ای به ورطه گناه بیفتند، خیانت به همسرانشان بکنند،
خانواده هایی را از هم بپاشند، و بالاتر از همه نافرمانی خدا را بکنند، عین زشتی و پلیدی است.
ممکن است شما زیبایی های زیادی داشته باشید ولی آنها را ندیده باشید. زیبایی شما به حیای شماست وقتی که کسی که شیفته اش هستید از شما سکس می خواهد، و شما به خاطر خدا تقوا را انتخاب می کنید. زیبایی شما در این است که معتقدید زن و شوهر هستند که جلوی هم بی حیا، ولی جلوی نامحرمان با حیا هستند.
این زیبایی های درونی خود را ببینید و آنها را رشد دهید. اینهاست که می ماند.
شاید ایشان شما را به لحاظ ظاهری زیبا نداند، خب نداند، به درک. کسی که اگر شما را زیبا هم میدید، فقط می خواست لذت جنسی ببرد، همان بهتر که شما را زیبا نمی بیند.
ممکن است خیلی ها پیدا شوند که شما را زیبا ببینند، هم زیبایی ظاهرتان را بپسندند و هم زیبایی درونتان را. آنها ارزشمندتر نیستند؟
اما ایشان حیای زیبای شما را که عین جمال است، زشت می بیند، چون دیدگانش را زشت کرده
عشق را برایتان بد معنا کرده اند.
شما اول خود را دوست بدارید، برای خود ارزش قائل شوید، خود را بشناسید، آنگاه خواهید دانست که ارزش وجودی تان تا کجاست. ارزش وجودی شما به عنوان یک انسان، تا این حد است که مسجود ملائک شوید، نه سجده کننده انسانی که غرق در زشتی و پلیدی شده. ارزش وجودی شما تا این حد است که خدا بگوید من بنی آدم را کرامت بخشیدم. ارزش وجودی شا تا این حد است که جانشینی خدا بر روی زمین را عهده دار شوید.
نوشته بودید که او حق زندگی دارد و شما باید او را آدم کنید. بله او حق زندگی دارد، او حق دارد آدم شود. اما آیا اینکه شما بخواهید به زور او را آدم کنید، ارزشی دارد؟
پس اختیار انسان نقشش در زندگی چیست؟
او یک گام بردارد، شما ده گام بردارید؛ نه اینکه او ده گام پس برود، و شما صد گام دیگر هم همراهش پس بروید!
ایشان به قیمت نابود شدن زندگی شما، و احیانا نابود کردن چندین زندگی دیگر باید آدم شود، چون حق دارد آدم شود؟!
نوشتید که: قانون طبیعته به هرکی زیادی محبت کنی طرفش بری شک میکنه ولی اگه بیمحلش کنی میاد سمتت.
قوانین انسانی انقدر ساده نیستند.
انسان پیچیده ترین موجود خلقت است. تصور نکنید اگر مثلا او را پس میزدید، لزوما مجذوب شما و عاشقتان می شد.
اگر به همین سادگی بود که همه چیز از قبل معلوم بود.
از نظر من، شما یک تغییر نگرش بزرگ را نیاز دارید. نگرشی که بتواند دیدتان را وسیع کند، نگرشی که بتواند حقایق زندگی را برایتان روشن کند، نگرشی که ارزشمندی مقام والای انسان را درک کند.
خدا را شکر کنید که به شما این توان را داد که خود را در برابر کسی که شیفته اش شده بودید، حفظ کنید.
هرگاه احساس کردید برای تغییر آماده اید، دوستان
همیاری تان خواهند کرد، ان شاء الله