-
عزیزم خانم خوب من درکت میکنم شرایط تورو تاحالا نداشتم اما احساست ورفتار شوهرت تجربه کردم خیلی سخته تو خودت حس میکنه زن خوب اروم وبسازی بودی فکرمیکنی در حد خوب راضیش کردی وزن نسبتا عالی براش بودی واین شوهرت هست که داره بدی میکنه ویهو میبینی پای حرف دل شوهرت نشستی اون اصلا تورو خوب ویه زن رویایی ندیده اون چقدر ازت گله داره واصلا خوبیاتو وکمکاتو ندیده بلکه یه کار کوچیکتو بزرگ کرده واحساس دیگت اینکه الان میبینی کم اوردی قفل کردی میبینی خودت نیاز داری که یه مدت شوهرت کمکت کنه یمدت اون دمبال نیازات باشه وبهت انرژی بده ولی حالا تو مجبوری رو این حس پا بزاری وخودت منبع انرژی شوهرت بشی وقتی میبینیش کاراش وحرفاش یادت میاد دوست داری ناراحت باشی محلش نزاری واون بفهمه ناراحتی سمتت بیاد ولی حالا میشنوی که باید توروش بخندی بغلش کنی و...
اینارو گفتم که بهت بگم خیلی خوب درکت میکنم وقبول دارم واقعا سخته اما میدونی گاهی اوقات ما فقط یه راه داریم باید قبول کنی گزینه دیگری برای خوشبخت شدن نداری اگر میخوای واقعا بهت خیانت بشه طلاق بگیری با هر کار اسیبی که میشه به این زندگی زد راه زیاده اما اگر میخوای شوهرت برگردونی وکمی طعم خوشبختی بچشی وگرما توی زندگی حس کنی بچت حضورپدرشو حس کنه یه راه داری واونم راهیه که اقای سوشیانت وخانم رنگین عزیز بهت گفتن این راه سخته وتمام کسایی که میخوان بهت راهکار بدن میفهمن این راه بدجور سخته اما تنهاترین راهه باید انتخابش کنی ولی خانومی یه قولی بهت بدم مدت این تلاشت کمه تا اخر تابستون قبوله؟بیا این سه ماه باهم قرار بزاریم که هرچقدر سخت بود تحمل کنیم باشه؟
اینو بدون مهمترین چیزی که کمکت میکنه تلقین نکردنه همین تلقین نکردن! رنگین عزیز درست گفت عزیزم تو داری از کاینات خیانت شوهرت میطلبی وواقعا تاثیر این خیانت هات رو روی زندگیت نمیبینی از امروز دیگه به خودت تلقین نکن که اره الان با صدنفر داره حرف میزنه به خودت نگو شوهرم الان دمبال خانم بازیه وداره اونارو لایک میکنه قبول دارم که اگه ما زنا داریم روزبه روز بدبخت تر میشیم وبدترخیانت میبینیم تقصیر همجنسای بی وجدان خودمونه اینکه شوهرت اومده گفته دوست دارم وبعدش گفته بهم گفتن که بهت بگم دوست دارم نشونه بدی نیست بلکه خوبه چون نشون میده شوهرتم
مثل تو دنبال راهکاره واسه بهتر شدن زندگیتون شیدا توی یه تاپیک دیگه حرفی زد که خلاصش این بود که جسمت روی روح وروانت تاثیر مستقیم داره ورزش کردن لباس زیبا پوشیدن وخندیدن تاثیر زیادی روی روانت داره حتی ادای اینکارو دراوردن فوق العاده است مطمین باش عطر روی شوهرت اثر داره ببین تو باید نقطه جذابی رو کنی تا توجهش متوجه خودت کنی ووقتی تونست ببینتت اونوقت دردها ورنجاتم میفهمه والتیامت میشه ولی اون الان تورو نمیبینه یه زن غرغرو میبینه وقتی میخوای حرف بزنی میگه ایناها این باز میخواد مخم بخوره اهنگ دوست داری؟اهنگای هیجانی میخوای اشپزی کنه یه اهنگم بزار یه لباسیم که دامن داره رنگ خوشگل وروشن وبراق بپوش واسه خودت
چرخ بزن انقدر حال میده یه دستور غذا جدید یاد بگیر ودرست کن ببر سر کار شوهرت البته اگه کارش اداره ای نیست خیلی کارا میتونی بکنی فقط اگه موقع تلقین کردن به خودت فش بدی تا دیگه تلقین بد نکنی
-
سلام عزیزم
کتاب هنر زن بودن را دانلود کنوبخونش خیلی کمکت ميکنه
راستی این برنامه هائی که میتونی پستهای شوهرتو ببینی حذف کن یه مدت بیخیال باش و به اصطلاح فقط زن باش ببین چی میشه انتظار نداشته باش تو یکی دو ماه همه چی درست شه
عزیزم اگه وضع ماليت خوبه چرا ميري سر کار اگه تو خونه باشی میتونی زندگی بهتری و ازدواج محکم تری داشته باشي
-
دختر جوان و آبی آسمان عزیزم از شما ممنونم
فکر نمیکنم زن بودن من اونو از موبایلشو دوستای مجازیش دور کنه
شاید از نظر بقیه کم اهمیت باشه اما قلب منو به درد آورده خستم. به ظاهر همه چی خوبه حتی دیشب که اومد خونه دید غذای مورد علاقشو پختم گفت وااای زنم چه خوب شده.
اما دل من خیلی گرفته سرشو از تو گوشی در نمیاره. مطمینم گروهی یا خصوصی داره با کسی چت میکنه. آخه چرتا به من نمیگه مگه من غریبه
بچه ها راهنمایی کنید. دیشب تصمیم داشتم آخر شب بهش بگم مهدی جان لطفا زودتر بیا خونه و وقتی میای خونه دیگه گوشی و کنار بزار. ما تو خونه دو سه جمله بیشتر حرفی نداریم حتی با بچه ها
اما گفتم اول از شما مشورت بخوام.
به نظرتون در مورد چیزهایی که میدونم باهاش صحبت کنم.؟ چطوری بگم. بگم که مهمترین فرد زندگیت کیه که براش شعر فرستادی؟
من نمیخوااام سربار زندگی کسی باشم.
صبخ که میومدم سر کار خواب بود آومدم تو ماشین دیدم شارژرمو جا گذاشتم دو دقیقه هم نشد رفتم بردارم دیدم بیدار شده اومده تو حال با صدای در رفت سمت دستشویی ولی جای گوشیش عوض شده بود چی کار میکنه که میترسه؟ الانم از غصه اشکم بیخودی میاد.
دلم خیییییلی گرفته
-
ودوستان راهنمايي مي خوام :54::54::54:
دلم خيلي گرفته . يعني ممکنه همسرم دست از اين کارش برداره .
وقتي توي سايت ميخونم که آقايون به خانمها خيانت کردند يا اينکه مثلا الان خوندم يکي خيانت کرده و تازه طرف باردار هم هست خيلي ناراحت مي شم.
همسرم به من مي گه به من اعتماد داشته باش اما مگه مي شه . اعتماد رو بايد به دست آورد.
حداقل به من بگه داره چي کار مي کنه
-
سلام عزیزم اون هیچوقت بهت نميگه چکارميکنه یا هرچیزی که تو میخوای ازش بشنوي فقط اگه بهش چیزی بگی قبح اينکارش ميشکنه راحت تر به کاراش ادامه میده
ببین عزیزم تو اگه میخوای شوهرت به خودت برگرده باید صبر زیادی داشته باشی وهم چنین خیلی هم قوی باشی من واقعا درک میکنم و با تمام وجودم حرفاتو ميفهمم چون شوهر منم اينجوريه البته الان خیلی بهتر شده یا شایدم منم که عوض شدم نمیدونم!!!!!!
من میدونم چه دردی داره وقتی یه پستی که هیچ معنی نداره ولی شوهرت براش وقت گذاشته و لايکش کرده و حتی چند خط در موردش نظر داده چون که فقط یه خانوم اونو گذاشته درصورتی که تو خونه حاضر نیست حتی............... عزیزم نمیخوام ناراحتت کنم فقط میخوام بگم خودتو عوض کن تا هرچه زودتر به آرامش برسی
ولی با تمام این حرفا هرچه که هست به نظر من اگه زن خوب وباسياست رفتار کنه وهم چنین قوی باشه و هیچ وابستگی به شوهرش نداشته باشه یعنی در کل آويزوون نباشه میتونه با یه کم تلاش و وقت گذاشتن قلب مردشو تصاحب کنه ولی متأسفانه اکثر ما زنا خودخواهيم و همه چيو واسه خودمون میخوایم
راستی عزیزم اون کتابيو که گفتم حتما حتما حتما بخونش خیلی تاثیر گذاره
-
عزیزم من نه مشاورم و نه روانشناس یکی هستم مثل شما که انگار تو چند سال بعد شما قرار داره.منم یک سال سرکار نرفتم و گفتم تو دوست نداری نمیرم و آخرش هم خودش گفت برو .الانم سعی میکنم تو خونه از هیچی کم نگذارم:47:.کلید مرد رو تونستی گوش کنی شاید مشکلت تو همین موضوع تعمیین مرد باشه.کاش میشد بفهمی که همسرتون دوست دارند شما چطور باشید یا اینکه از چه چیزهایی ناراحت میشن و چیزی نمیگن.فکر میکنم زندگی تون به شور و هیجان نیاز داره و یکنواخت شده.کاش بزرگوارانی چون خاله قزی به تایپیک شما سر میزند. واقعا چطور میشه علایق مردی رو که کم حرف میزنه و گله هاش رو کمتر بیان میکنه فهمید.چطور میشه روابط و رفتار رو اصلاح کرد، وقتی که با برداشت شخصی فقط میشه تصمیم گرفت.برامنم خیلی مشکله که بدونم همسرم دقیقا چی میخواد و از چی ناراحت میشه.و اون قسمتی رو هم که دیگه الان میدونم و رعایت میکنم تاوان سنگینی برای فهمیدنش دادم.:302:
- - - Updated - - -
عزیزم من نه مشاورم و نه روانشناس.کلید مرد رو تونستی گوش کنی شاید مشکلت تو همین موضوع تعمیین مرد یکی هستم با مشکلات شبیه به خودت.منم یک سال سرکار نرفتم و بعد با موافقت خودش به کار برگشتم. کاش میشد بفهمی که همسرتون دوست دارند شما چطور باشید یا اینکه از چه چیزهایی ناراحت میشن و چیزی نمیگن.فکر میکنم زندگی تون به شور و هیجان نیاز داره و یکنواخت شده.کاش بزرگوارانی چون خاله قزی به تایپیک شما سر میزند. واقعا چطور میشه علایق مردی رو که کم حرف میزنه و گله هاش رو کمتر بیان میکنه فهمید.چطور میشه اصلاح کرد روابط و رفتار رو وقتی که با برداشت شخصی فقط میشه تصمیم گرفت.برامنم خیلی مشکله که بدونم همسرم دقیقا چی میخواد و از چی ناراحت میشه.و اون قسمتی رو هم که دیگه الان میدونم و رعایت میکنم تاوان سنگینی برای فهمیدنش دادم.:302:
-
ممنون دوستان نمي دونيد چقدر خوشحال مي شم که همراهميد
آبي آسمان عزيزم اين همه رو خودم کار کردم اما باز انگار داره همه چي خراب مي شه جيگرم داره آتيش مي گيره . سرکارم اما بي خودي اشکام مياد.
هي با خودم مرور مي کنم
کاري بهش نداشته باش
ارام باش
صبر داشته باش
به خدا توکل کن
به خودت برس
زنانه رفتار کن
اينا چيزايي هست که از شما بزرگواران دريافت کردم . اما باز ناراحتم. اصلا توي روز بهش زنگ نمي زنم که ناراحت نشه اما مي دونم داره چي کار مي کنه. فقط اميدم خداست . خدا خودش کمکم کنه من دختري بودم که حتي دو زمان مجرديم با پسري حرف نزدم چه بخوام دوست بشم الان هم همينطور . اما انصاف نيست که همسرم اينطوريه
رنگين عزيزم من براي شما و آسمان آبي مهربانم هم دعا مي کنم بياييد در حق هم دعا کنيم. خواهش مي کنم برام دعا کنيد.
من هم از آقاي خاله قزي گله مندم که به من سر نمي زند شايد از من قطع اميد کرده شايد هم ديده ديگه اين زندگي درست بشو نيست. بي خيال شده .
من کتابي رو که آسمان آبي گفتند رو دانلود نکردم يعني نتونستم بايد برم بخرم
اما کليد مرد رو گوش دادم .
بازم ازتون سپاسگزارم
ممنون دوستان
-
دانلود کتاب هنر زن بودن دانلود هنر زن بودن:43:
-
خداشاهده نه بحث سرزنش کردنه نه دعوا کردن! شاید لحن حرفام تند بود, اما نیتم فقط کمک کردنه.
یه سوال
دقیقا چند وقته وارد دنیای مجازی و گوشی بازی شده?
-
سلام
برادر گرامي
من اصلا ناراحت نمي شم حاضرم براي اينکه حالم خوب شه شلاق هم بخورم حرف که هيچي . حاضرم دعوا شم که زندگيم خوب شه. اشکال نداره
در باره سوالتون بايد عرض کنم تقريبا نه ماهه که گوشي اندرويد داره . اما به نرم افزارها همه وارده و من مي دونستم وايبر و تانگو و لاين داره ولي اوايل اشکال از من بود مي ديدم تو تانگو عکس مي زاره مي گفتم چرا عکس بچه ها رو نمي زاري . يا همش مي گفتم جرا من و لايک نمي کني چرا برام چيزي نمي نويسي، چرا خانمه رو لايک کردي چون توي تانگو يه جايي هست مي گه افرادي که ممکن است بشناسيد اگر کسي که شما شمارش رو داشته باشي کسي رو لايک کرده باشه آن شخص هم در ليست افرادي که ممکن است بشناسيد مي ياد. و تانگو رو پاک کرد. من فکر نمي کردم به خاطر حرفاي من باشه البته خيلي اشتباه کردم خيلي خيلي خيلي.
لاين و وايبر و واتس آپ داشت اما من اهميت نمي دادم تا اينکه اواسط دي ماه چند شب ديدم زير پتو گوشي دستشه يه شب بيدار شدم گفتم چي کار مي کني که خنديد و گوشيشو قايم کرد و از اون شب بدبختي من شروع شد . اشتباهي گوشيشو برد روي يه صفحه ديگه که اونجا براي يکي از دوستاش نوشته بود چه خبر از اون
دوستش هم براش نوشته بود سراغتو مي گيره . من رو اين زوم کردم . اما چيزي نگفت همش مي گفت زنگ بزن از دوستم از اون بپرس
من مي گفتم مي خوام خودت بگي اما هيچي نگفت.
چند شب بعد گفت که تو محل کار ، کارم رو مديريت کردم سرم خلوت تر شده منم گفتم تو هم راحت بشين وايبر بازي کن. اومد با پررويي گوشيشو شکست و با هم دعوا کرديم.
اما من فرداش معذرت خواهي کردم و کمي آروم شد . و شب بعدش مهدي با من حرف زد گفت که تو دوازده سال پيش که رفتيم عروسي مختلط نيومدي و آبروي من رفت. حرفهايي زد که تا حالا نشنيده بودم . منم معذرت خواهي کردم گفتم که بچه بودم و بعد من رو وارد گروهش کرد و گفت اگه نخواهي بموني با هم بيرون ميايم.
من رو تو گروه وارد کرد ديدم که اينا دو سه ماهه با هم رفيق شدن انقدر با هم راحت حرف مي زدن آتيش گرفتم. گفتم تمام روزهايي که من مي ترسيدم بهت زنگ بزنم که مي گفتي کار داري داشتي با اونا حرف مي زدي . مثلا همسر من تو اون گروه معاون بود وظيفش اين بود که همش به گروه سر بزنه تا گروه از هم نپاشه. به من گفت قبلا عضو يک گروه جک بودم ديدم که خيلي بد بود خوبا رو گلچين کردم باهاشون گروه جديد زدم. اينا خيلي خوب هستن.
اما دوباره من طاقت نياوردم و ديوانه شدم وقتي مي ديدم جمعه است مي گه مي رم سر کار ولي همش تو گروه داشت با اونا و من حرف مي زد . من ياد جمعه هاي قبل افتادم که تنهايي داشتم دق مي کردم و ايشون در حال خوشگذراني با اونا بوده همونجا تو گروه ناراحتي مو اعلام کردم وقتي فهميدم خانمه گفت مهدي خيلي پفک دوست داره گفتم من که تا حالا نگفته . بعد خانمه گفت خودش مي گه هرشب پفک ميخورم منم گفتم با ما که نمي خوره و همسرم ناراحت شد همون موقع از گروه بيرون اومد و شب هم که اومد خونه با هم حرف زديم من رو هم از گروه بيرون اورد و قول داد که ديگه هيچ وقت وارد اين گروه ها نشه. ولي من همچنين غمگين بودم و دلم مي خواست همش باهاش دعوا کنم و اون هم مي گفت کارم اشتباه نيست
مي گفت برو تو اون گروه با هر کي مي خواي برو خصوصي صحبت کن ببين که من چقدر خوب بودم و جاي خطا داشتم وخطا نکردم . و هر کس که بد بوده من از گروه اخراجش کردم . اما فکرش هم منو ديوانه مي کرد شنبه تا جمعه خونه نبود اما داشت با اونا حرف مي زدو مي گفت و مي خنديد
با هم براي تمديد اجاره خونه صاحبخونمون که خانم شصت و پنج ساله و تنها و متشخصي هست رفتيم گفت اصلا همينجا بپرس و ببين که اين خانم هم مي گن کارم اشتباه نبوده من هم همه چي رو گفتم و همسايمون گفت (با اينکه خودش خانم راحتي هست و به قول خودش اين اسلام جديد و قبول نداره اما کاملا سنتي هست) که شما که مي دونستي خانمت به اين چيزا حساسه نبايد مي کردي و همسرم هم به ايشون گفت من مي دونم که کاري که بخواي مخفيانه انجام بدي اشتباهه اما اين منو خيلي کنترل مي کنه حتي با خواهرم راحت نيستم . و حتي براي اينکه راي اون خانم رو به نفع خودش بخره گفت که تازه ما اوايل که اومده بوديم اينجا همش به من غر مي زد که اين خانم چرا روسري سرش نمي کنه (آبروم رفت).
وقتي اومديم خونه من واقعا سبک شده بودم و گفتم که ديگه اين ماجرا براي من تمام شده . و من وارد همدردي شدم و کتاب خوندم تا آروم شم و زن خوبي باشم . بهتر شده بودم تا اينکه دوباره توي عيد ديدم برنامه جديد نصب کرده من هم از قبول توي گوشيم بود من هم نصبش کردم و اين چيزهايي رو که براي شما گفتم ديدم و يه بار هم به روش آوردم دوباره همه رو پاک کرد اما الان دوباره نصب کرده . تازه ديدم که به خانمه گفت بيا pv بعد گفت الان بهت مي تکم . از اون شب هم دارم مي بينم با گوشي بدون اندرويدش که دوربين هم نداره داره اس مي ده فک کنم با همون خانمه . حتي امروز صبح هم ديدم. وقتي رفت دستشويي رفتم گوشيشو چک کنم اما دستام داشت مي لريزد اصلا گوشيشو نمي ديدم. قلبم اومد تو دهنم. اما همه چيز رو پاک کرده بود. خواستم بهش بکم مي تونم بهت اعتماد کنم؟ خواستم يه چور باهاش حرف بزنم اما نمي تونم مي ترسم چقدر بده که آدم بخواد خوب باشه؟ قبلا که بد بودم راحت حرف مي زدم خودمو خالي مي کردم اما الان همه حرفها تو قلبم تلمبار شده
راستي من از اول تير مرخصي بدون حقوق گرفتم بهش گفتم و ايشون هم ديشب به من گفت تا تير مي توني با مترو بري سر کار من ماشينو بفروشم .
نمي دونم هدفش چيه . از يه طرف مي گم ماشين نداشته باشم تا نگه همه کار و خودت بکن ماشين که داري
از طرفي مي گم نکنه قصدي نيتي چيزي داره که ماشينو ميخواد بفروشه . شايد ماشينو مي خواد به خانمهاي مجازي گروه بفروشه شايد مي خواد ببينتشون :54::54:
برادر عزيزم واقعا ببخشيد که اينقدر ريز گفتم . احساس مي کنم اين طور که بگم شما مي توني يه نکته ازش در بياري و به من کمک کني . اصلا قاطي کردم ببخشيد
واقعا از همتون ممنونم که کمکم مي کنيد