نوشته اصلی توسط
یک قربانی
تبریک میگم:72:
از همون اول هم مشخص بود که این زندگی دوباره وصال میشه ، نه اختلاف فرهنگی دارید هنوز همو دوست دارید ، سالها خوش و خرم باهم زندگی کردید و هر دو بالغ هستید ، چراغ سبزم خانمتون زیاد نشون میداد ولی شما نمیدید که دیگه دیروز همه چیز واستون مشخص شد.
فقط وقتی عصبانی میشید همه چیزو فراموش میکنید بد قضاوت میکنید یکمم پرت و پلا میگید:163: :101:
شمانمیخوای به ایشون التماس کنی دلیلی نداره بگی منم نمیخوام التماست کنم فقط کافیه التماس نکنی ، بعدشم این یه زنو اذیت میکنه که واسه بودنش توی زندگی اصراری نیست ، خوبه آدم بدونه یکی بهش احتیاج داره منظورم وابستگی نیست مهم بودنه
نباید اینو القا کنید که بود و نبودش مهم نیست، اصراری نیست، اگه خودش بخواد برگده نخواستم خیالی نیست، (شبیه این ترانه های رپ شد :311:)
بازم میگم جراتمندی انفعال و پرخاشگری همشون با هم فرق دارن ضمن اینکه توی تمام قوانینشون استثناهایی وجود داره که توی کارگاه جراتمندی بهشون اشاره شده بود یعنی گاهی جراتمندی در برخورد با خانواده با جراتمندی در برخورد با همسایه متفاوتن حواستون باشه.
دیگه ام هیچ حرفی حتی دوستت دارم یا ازت متنفرمو با پیغامو واسطه نگید ،فقط حضوری فقطم به شخص مخاطب،با تلفن اس ام اس شبکه های اجتماعی ایمیل چت روما و غیره یه ملاقات حضوری ترتیب بدید ، اینهمه تکنولوژی واسه این نیست که ما بازم یه واسطه بیاریم وسط .
موفق باشید.
************************************************** ************************************************** ************************************************** ********************************************
اینم یه مطلب که ما امروزه خیلی درگیر این موضوعیم (دیگران رو از بالا میبینیم حتی خانوادمونو ، فکر میکنیم الان خیلی میدونیم و متمدنیم و داریم به مخاطبمون لطف میکنیم داریم گذشت بزرگی میکنیم یا خیلی درست رفتار میکنیم در صورتی که شاید اتفاقا برعکس باشه)
: :red_circle:در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپایک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند،
و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند،
و ظرف غذایش را که دستنخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!!!!
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانشآموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد .