-
دختر جوان بی نهایت ازت ممنونم.....ذره ذره کارایی رو که میگی میخوام انجام بدم...از کلاسای ورزشی شروع میکنم....از دوستای گلم نازی و دنیا هم ممنونم....من از گذشته شوهرم هیچی نمیخوام...بچه ها شوهرم از مجردیاش خیلی برام گفته..اقتضای سنش بوده..خوب دوست دختر هم داشته..از همشون به من گفته....خوب پس چرا من الان به اون ادما گیر نمیدم..در صورتی که شوهرم بر خلاف این خانم که حتی صداشو هم نشنیده..با اونا رابطه تلفنی داشته...خوب چرا اونا منو اذیت نمیکنن..بچه ها من مشکلات زیادی توی زندگیم دارم...که غرورم اجازه نمیده بهشون بپردازم....قصدم این نیست کهشوهرم گذشتشو فراموش کنه..من میخوام اون بزرگ بشه...اون توی 15 سالگیش مونده.....توی همون سن مونده و دوست نداره بزرگ شه...همیشه بهش گفتم که اگه میدونستم یکی دیگه توی دلشه..هرگز باهاش ازدواج نمیکردم...خیلی دلم میگیره...واسه تمام همکاراش نشسته ماجرای عشقش رو تعریف کرده....داغون میکنه منو..وقتی همه و همه...میدونن...شوهر ماندگار...دلش جای دیگه است...
از قدیم گفتن خوشا چاهی که از خود اورد اب...عشق و محبتی که بخوام با التماس کردن ازش بخوام...دیگه ارزشی نداره..بخدا دیگه سرد شدم ازش..خواستم کاری کنم که منم ببینه....باید تمام چیزایی رو که دختر جوان گفت...ذره به ذره عملی کنم.
ممنون که به حرفام گوش دادین.......
خدایا شکرت
-
هورااااا افرین به ماندگار خانم اره همین خوبه فعلا با ورزش شروع کن اونجا بخند دوست پیدا کن قرار نیست به التماس ازش مهر ومحبت بگیری قراره بدرخشی قراره کامل شی الان پول زیردستته وقتش داری واز همه مهمتر بهش نیاز داری نمیخوای کاری کنی بخاطر شرهرت بلکه میخوای کاری کنی واسه خودت واسه ماندگار واسه خانومی که جوونه زندست سالمه پس خوشیخته میخوای اعتمادبه نفست بره بالا میخوای عالی بشی کلاس هنری هم خیلی خوبه بری تو کار نقاشی موسیقی یا کارای تزیینی که سرت گرم کنه شوهرت تو بچگی مونده چرا چون زن نگرفته هم خونه گرفته چون براش زنیت نکردی مادری کردی چون اجازه دادی توی اون دنیای خیالیش غرق شه ومقاومتی از تو ندید چون تو خودت مادر بچش میدونی نه زنش شوهرت هرجا میشینه میگه اره من کسیو میخوام ولی واقعی اینطور نیست شوهرت خیال میکنه که اینطوره مطمین باش چون اگه واقعا بهش احساس عشق میکرد مطمینا جلوی خودش میگرفت چون فکرکردن به زن شوهردار خیلی ایراد داره اون داره وصف اونو پیش همه میگه تا همه رو باخودش همنظرکنه تا همه خوبیه اون زنو قبول کنن تا کسی به تو که زنشی فکرنکنه انقدر اینوجلوی مادرش میگه تا مادرشم عادت کنه ودیگه جلوت بگه چون ازتو نمیترسه ببخشید عزیزم ولی سیب زمینی بودی چون نمیگه وای الان اینو گفتم ناراحت میشه اره ناراحت میشی ولی بروزش نمیدی قدم اول خودت بالا ببری تا به همه ثابت کنی شوهر ماندگار خودش ذهنش خرابه شوهرت باید بزرگشه باید بفهمه زندگی شوخی نیست عزیزم خانومی باید بفهمه ماندگار همیشه براش ماندگارنیست زن باش زن تو بهش تکیه کن نه اون به تو ببینه که زنش عوض شده دیگه اون دختر ساده قبل نیست که هرچی بگی ناراحت نشه بازم محبتای زیادیش رو بهش برسونه حالاکه داری میری کلاس قشنگ قبل از رفتن به خودت برس لباس شیک خوب خندون وباکلاس خودتو جوون کن رفتارای تو مال یه زن ۴۵سالست داری میری کلاس دخترتو بوس کن وبه شوهرت بگو بابای وبیا بیرون میگم جوون وبا انرژی باش نکه یه کیف بزرگ بگیری دستت یواش وبی حوصله بری کلی سفارش کنی که غذابخورین خونه رو مرتب نگه دارین به شوهرت بگی مواظب خودت باش فلان کن بسارکن نه نیازی نیست چون مادرش نیستییییییی!ووزشی برو که لاغرت کنه وهیکلت بسازه برو بدنسازی یا رقص هم خوبه شادت میکنه وهمچی توی خودش داره توی خونه لباست خیلی مهمه ولی میگم باید یهو عوض شی یروزی پاشو تنها واسه خودت برو خرید لباس بخردقت کن نری تاپ وشلوارک ورزشی یا ساده بخری لباست باید شیک باشه مثلا یه تاپ قشنگ ونازک قرمز بخر بندی وظریف باشه نه که بری یه تاپ با بندای پهن وساده بخری خیلی دقت کن با یه شلوارک تا وسط ساق پات تا زانو نه مشکی بخر چسبون نباشه وعین دامن گشاد هم نباشه اسپرت باشه ودخترونه خطای ورزشی روش نباشه ویه کف روفرشی قرمز وشیک بخر خودت دیگه بلدی لباس خواب های رنگ وارنگ بخر بانجونی مشکی قرمز اینا خوبه یه دکتر پوست برو تا برات لوسیون وکرم واینا تجویز کنه کلا برق بیفتی روشن تر بشی اینارو برای شوهرت نمیکنی پس انتظار حرکتی ازش نداشته باش واسه خودت میکنی فرض کنیم شوهرت تغییر هم نکنه ماندگار با این شرایط بهتره یا اون شرایط؟با خانواده شوهرت بهتر شو اما نزار بهت توهین کنن اصلا یکی از خواهرشوهرات بچسب بهش بگو وای چقدر خوشگل شدی وفلان وبیسار کم کم باهاش صمیمی شو غذاهای جدید یاد بگیر نزار بوی غذا بدی اگه شوهرت خونه بود کارهارو ازش بخوا مثلا بگو دراین بطری باز نمیشه تو زور داری تو برام باز کن لطفا با زیبایی سفره بچین بگو به به چی درست کردم اینا همه ظاهریه ولی ماندگارجون باید ازدرون عوض شی ارزشت بفهمی باید بدونی چی میخوای وانتظاراتت چیه باید بفهمی تو حق داری نخوای اون بهش فکرکنه دنبال محبتش نباش بلکه دوری اون زنو بخوا ولی اگه تو پستات دقت کنی تو نمیخوای اون رو ول کنه فقط میخوای تورو هم دوست باشه این هم خیلی بده ها فرض کنیم تو مثبتی میخوای شوهرتم مثبت کنی اما الان شوهرت منفیه اول باید خنثی اش کنی بعدش مثبتش کنی پس اول اون زن بره تا تو بتونی بری تو دلش من برات دعا میکنم
دنیا جونم من تاپیکت رو خوندم اما تو نیاز به کمک نداری نیاز به شکرکردن داری شکرکردن بابت شوهرت وزندگیت مادرشوهرت اجازه داره به اون پسرش هرچی میخواد بده تو مواظب روح خودت باش دنیای شوهرتی دنیاش غمگین نکن
-
سلام.....دختر جوان چی بگم....واقعا قشنگ حرف میزنی..بخدا بهم روحیه میدی...ببخش من دیر جواب میدم..دسترسی به نت ندارم...!!
عزیز دلم دارم حرفات رو عملی میکنم.....این چند روز با یکی از دوستام صحبت کردم که با هم بریم کلاس...باشگاه ..استخر...و کلاس رقص رو هماهنگ کردم...اما بهش نمیگم میرم کلاس رقص..چون اگه بدونه..نمیزاره برم...اخلاقش خاصه...مخالفت نمیکنه..اما توی بحثامون اشاره میکنه که مثلا چرا نماز نمیخونی ولی کلاس رقص رو پایه ای...خخخخخ
هی واسه خودم نشستم برنامه ریختم...اما دیروز همه چی ریخت بهم....
از سر کار که اومد...خیلی خسته بود....ناهار براش اماده کردم...رفت دستاشو بشوره...میدونم اینجا رو اشتباه کردم...اما بخدا دست خودم نبود.....یه لحظه چشمم افتاد به گوشیش..تپش قلب گرفتم..دستام میلرزید....خودمم تعجب کردم.....گفتم حس یه زن هیچوقت دروغ نمیگه...رفتم توی لیست گزارش تماساش....وااااای خدای من شماره اون خانم بود...تماس بی پاسخ..و بلافاصله با یه شماره دیگه انگار زنگ زده بود..شماره برام غریب بود...اما دقیقا یک دقیقه بعد از اون تماس بی پاسخ بود.....وای دیگه نفهمیدم چی شد...بهش گفتم....اونم دیوونه شده بود...قسم میخورد که من متوجه نشدم کی تماس گرفته....اما میدونم دروغ میگفت...همیشه اینجور مواقع مغلطه میکنه.....خلاصه انقده مغلطه بازی در اورد..که گفت میخواستم ناهار کوفت کنم...منم روی این چیزا حساسم...دوست نداشتم ناهارش کوفتش بشه...بهش گفتم معذرت میخوام....عذرخواهی که کردم خیلی توی دلم به خودم فحش دادم....که هر کی جای من بود بخدا قسم فتنه میکرد.....اما دیدم دختدم ترسیده...با عذرخواهی تمومش کردم.....الکی گوشیش رو برداشت و ....وانمود کرد که داره به اون شماره زنگ میزنه...که مثلا بد و بیراه بهش بگه...اما کسی جواب نداد...قشنگ معلوم بود یه شماره رو الکی گرفته....خلاصه که از دیروز حالم خیلی بده.......چکار کنم خدایا؟؟؟؟؟ ده ساله دارم صبوری میکنم....اما شوهرم فکر منو نمیکنه....تازه طلبکار هم هست......حدس میزنم گه گداری با این شماره صحبت میکنه و پیام میده......اما نمیتونم ثابت کنم....
-
سلام عزیزم
دومین پسته که واست می زارم گفتی وقتی گوشی شو میبینی تپش قلب می گیری ودستات شروع میکنه به لرزیدن دقیقا مثه من ولی دختر خوب من الان خیلی از رفتار گذشته واون همه استرسی که به خودم وارد میکردم پشيمونم الان وقتی به خودم نگاه میکنم بایه صورت پژمرده و غمگین با سفیدی موهام که تو اوج جوونی اتفاق افتاده بدتر حرصمو مياره بالا
ازاینکه وقتی مطمئنی که شوهرت، عزیزترین کست که حاضری بخاطرش ازجونتم بگذری خیلی راحت بهت خیانت میکنه وباوجود اینکه توهمه چیزو میدونی اون حق به جانب میشه وتازه بایدم ازش عذرخواهیم بکنی که به حریم خصوصیش دست زدي و بهش تهمت زدي بدتر ديونه م میکنه امروز بازم یاد کاراش افتادم ویه سر به گوشیم زدم وبرنامه هاشو چک کردم که تمام وقت آنلاينه بازم اون حس لعنتی سراغم اومد و تپش قلب گرفتم ودست چپم بی حس شد ولی یاد سفیدی موهام افتادم که مطمئنم از استرس بوده آروم شدم وبه خودم قول دادم دیگه خودمو اذیت نکنم همونجوری که اونا هرکاری که دوستدارن انجام ميدن و ما فقط حرص وجوش واعصاب خورديش می مونه برامون میدونی واسه چی اینا رو به تو میگم که
میخوام بهت بگم و ازت خواهش کنم که با بدن خودت و این سلامتی که خدا بهت داده اینجوری بازی نکن تا دیر نشده تو هم مثه من نشدی بجنب به صحبتهای دختر جوان گوش بده و همون کارا رو انجام بده
الان هرکاری بکنی وباشوهرت دعوا کنی واسش توضیح بدی التماسش کنی هیچ فایده ای نداره تاوقتی که سرش به سنگ بخوره وخودش به اشتباهش پی ببره پس بیخودی خودتو عذاب نده تو میتونی خودتو عوض کنی ولی همسر تو نه پس این وقتی که واسه شوهرت وچک کردنش ميزاري واسه خودت بزار
خواهری من از خدا می خوام که هرچه زودتر مشکلت حل بشه
-
اولا افرین به ارادت که بالاخره کلاسارو هماهنگ کردی کاری به حرفای شوهرت راجب رقص نداشته باش بزار ببینه به خودت میرسی وبدبخت وبیچاره نیستی زنی کاملی مستقلی خانوم خانوما
بزنمت؟اخه واسه چی رفتی سر گوشیش توکه میدونی داره کاری میکنه مطمینی میدونیم که یهو شب نمیخوابه صبح پاشه اون از چشمش بیفته تو باید بری تو چشمش تا جای اون بگیری دوست داری بری زجر بکشی؟مگه نگفتم اول بگو خودم مهمم بگو گوربابای اون زن اره نمیشه عزیزم زجر خیلی خوب نتونستی جلوی خودت بگیری رفتی دیدی چرا بهش گفتی چرا اینجوری گفتی؟چرا جو رو متشنج کردی فکرکردی میاد میگه غلط کردم اره راست میگی معلومه منکر میشه عزیزم گفته بودم موقع حرف زدن حتما دخترتو بخوابون ارامشتو حفظ کن وبا جدیت نه با درموندگی باهاش حرف بزن با گفتنت اونم اینجوری فقط قبح کاررو براش ریختی دوست داری روابطش بکشه جلوی چشمت همین که منکرمیشه بازم خوبه تو هم بروش نیار اگر فقط فکرکنه خودش میدونه راحتتر ازش دور میشه بهتر به سمتت جذب میشه وازهمه بدتر عذاب وجدان میگیره ولی اگه هی بگی میگه اره خوب کردم اینو میخوای؟اینو میخوای ماندگار؟باید براش غذا میکشیدی خودتم باهاش میخوری با خنده وبا طنازی نه اینکه سعی کنی جو رو گرم کنی فقط یه غرور وشادی داشته باشه حالا رفتی گوشیش دیدی جهنم باهاشم دعوا گرفتی وکارو خراب کردی جهنم چرا دیگه عذر خواهی کردی واسه یه ناهارش واسه اینکه حساسی کوفتش نشه ماندگار بزنمتا شوخی میکنم اخه نمیگی اون میگی ماندگار احمق غذا خوردن من براش مهمتر از خیانت بهشه مگه قرار نبود تو دست وپاش نباشی منفعل نباشی اضافه نباشی مگه قرار نبود مادرش نباشی عین یه بچه باهاش رفتار کردی که غذا خوردنش ضرروریه اخه چرا بابا انقدر انفعال نداشته باش دیگه اصلا کاری بهش نداشته باش باهاش غذا بخور یبار صداش کن برای غذا فقط به غذای خودت توجه کن موقع بحث قبلش بچتو بخوابون روحیشو داری نابود میکنی خیلی کارات روش اثر داره اثر مخرب و البته متاسفم برای اون هرزه که انقدر داره گند میزنه به زندگی دوتا خانواده خودتو اذیت کن عزیزم
-
سلام دوستای خوبم.....اخ از این روزگار....انگار با همه سر جنگ داره....شوهرم دوباره گوشیشو رمز داده...به حساب خودش داره منو تنبیه میکنه...منم دارم وانمود میکنم که عین خیالم نیست....اما در واقع ناراحتم...دختر جوان دارم حرفاتو عملی میکنم...نکته به نکته حرفاتو..امیدوارم نتیجه بده...دیروز بهش گفتم که دیگه مثل سابق برام مهم نیست..این همه زجرم داده....
خدا کنه راهکارهایی که دختر جوان گفته نتیجه بخش باشه...خدایا کمکم کن...
-
عزیزم خانومی اره ناراحتی ولی بخدا ناراحتی چیزیو حل نمیکنه این راهکارا بیشتر واسه تو واسه اینکه ماندگار خانوم خودش از زندگیش لذت ببره اما به شرطی که کاراش واقعی باشه وخودش باورش کنه اینکه به ظاهره واینا خوب نیستا باید واقعا به این باور برسی که اول خودم واسه خودم برم کلاس واسه هیکلم واسه روحیم بهش بی توجه باشم واسه خودم نه طوری بهش بی اهمیت بشی که اون کاراشو جلوت بکشونه وفکرکنه برات مهم نیست نه اصلا طوری رفتار کن که شخصیتت حفظ بشه واون بیشتر جریت نکنه حتی جلوت بهش فکرکنه اونقدر واسه خودت احترام بخری که جلوی مادرش چیزی راجب اون نگه بدونه ناراحت میشی اولش باید ظاهرت به کمال برسه مثلا روحیت اعتماد به نفست زیباییت اینا که رشد کنه خودبه خود به شخصیت خودت احترام میزاری نه با پرخاش بلکه با جریتمندی نشونش میدی که حق همچین کاری رو مداره تو خونه به پر وپاش نپیچ نگو بهش کمتر برام مهمی بلکه بزار با رفتارت حس کنه سرت شلوغه وخوش وخرمی نکنه توخونه هیچی بهش نگی ویجورایی قهر باشی بلکه مهربونتر از قبل شادتر شادتر شادتر از قبل رقتی میاد خونه اینجوری نباشه که بخوای بهش بیتفاوت باشی بگی سلام وبری یا بگی ناهار ودیگه حرفی نزنی نه ماندگار اینجوری نه ها برعکس بفهمه رفتارش روت اثر نداره وشادیت رو نمیگره اومد خونه قبلش یه لباس قشنگ بپوشی وبه خودت برسی لباسای روشن وقشنگ نه که تیشرت وشلوارک واینا با لبخند زیاد وانرژی بری در باز کنی بگی سلاااام شوهر عزیزم بفرمایید داخل یه لیوان شربت خنک با تزیین زیاد مثلا قالب یخ های زیبا لیوان های خوشگل بدی بهش وبعدش بری تو اشپزخونه حتما هم یه غذای خوش عطر ویجورایی مجلسی درست کرده باشی جلوش بیای سفره رو بچینی باانرژی!با لبخند بزرگ وبپر بپر سفره رو بچین برو دستش بگیر بشنونش سر غذا بگو بفرمایین واسه شوهرم اماده کردم وپیشش بشین وبخور دیگه نیاز نیست حرفی بزنی اگه مثلا گفت چرا خوشحالی بگو مثلا عصر کلاس ثبت نام کردم ذوق دارم ماندگار تو هنوز خیلیییییی جوونی خیلی یذره از زیباییت استفاده کن
رابطه جنسیتون چطوره؟
وضع کارش چطوره سعی میکنه پول بیشتری جمع کنه یا مثلا میگه فلان چیز بخریم یا فعلا صبر کنیم بعد اون یکی چیزو بخریم؟
بعد از غذا واینجور خدمات ازت تشکر میکنه؟
راجب رابطش با اون خانوم چیزی میدونی الان به اون خانوم اس میده یا زن دایی اون؟چه چیزایی میگن تقریبا؟
کار شوهرت چجوریه منظورم ازاده دولتیه چی؟
کلید مرد رو حتما گوش کن شاید کمی کمکت کنه البته روحیتم عوض میکنه تو خونه اهنگ بزار موهاتو باز بزار رابطتو با خانواده شوهرت بهتر کن وبعضی موقع ها بهش بگو بریم خونه مامانت اینا برو به مادرشوهرت کمک کن وخودشیرینی کن اشپزیتو توسعه ببخش وغذاهای جدید یاد بگیر مخصوصا دوره های شیرینی پزی هم عالیه ماندگار حداقل برای خودت این چیزارو گوش کن چون حیفی با این اسم به این قشنگی یادت نره شادی رو باور کن
-
سلام دوستان خوبم...بازم ازت ممنونم دختر جوان...ولله عزیزم بخوام از خودم و زندگیم و مشکلاتم بگم میشه مثنوی هفتاد من کاغذ....من چون هیچ کسی رو ندارم...ترس از دست دادن شوهرم رو دارم....در مورد سوالایی که ازم پرسیدی...در مورد روابط جنسیمون..خدارو شکر مشکل خاصی نداریم..معذرت میخوام اما در کل خودم خیلی گرم هستم..و بیشتر اوقات خودم پا پیش میزارم...اونم توی این زمینه سعی میکنه کم نزاره..و واسه راضی نگه داشتنم مطالعه هم توی این زمینه داشته...هیچ وقت واسش کم نگذاشتم....دختر جوان از نظر احساسات هیچ چیز واسش کم نگذاشتم...گاهی تازه زیاده روی هم میکردم...بر خلاف اون.....اون حتی یکبار هم بهم ابراز علاقه نکرده..همیشه کاسه گدایی محبت دستم بوده...اما میگه اینو از من نخواه...اما بارها توی پیامایی که ازش دیدم..دیدم که به اون شماره ابراز احساسات کرده....نمیدونم حالا همون خانم بوده...یا دختر داییش...اما من اون پیاما رو دیدم....پس حس داره..اما نمیخواد واسه من خرج کنه...!
در مورد حقوقش..خدا رو شکر حقوقش خوبه..اما خیلی ولخرجه....هر چی خواستم واسم تهیه کرده...واسه هر چیزی کافیه لب تر کنم...اما خودش خوب پول خرج میکنه ولی اگه من بخوام مثل خودش باشم ایراد میگیره...تمام وسایلم رو خودش تهیه میکنه..مثلا میره بیرون و میاد میبینم واسم کفش..مانتو..لباس ...یا هر چیزی که به چشمش زیبا باشه خریده...اخه خیلی خوش سلیقه است...من توی این 11 سال هیچوقت نشده خودم واسه خودم خرید کنم...یه بار فقط یه کفش گرفتم....گفت خیلی بد سلیقه ای...انداختش سطل زباله...گفت هیچ وقت از این جنس مزخرفا نگیر.....میدونم باورتون نمیشه...اما بغیر از لوازم ارایشی که اونم ازش سر در نمیاره..هیچوقت..هیچوقت هیچ خریدی واسه خودم نکردم....خودش میخره..کمد لباسام...کفشام گیپه گیپه....اما من نخریدم..خودش خریده...دوست داره بیرون خیلی خوش لباس باشم...باورتون نمیشه یه بار منو مثل عروسک خیمه شب بازی کرد...گفت حسابی شیک کن میخوام ببرمت جایی....منم گوش کردم..بعد بردم از کنار خونه این خانوم رد شدیم...و برگشتیم....انگار میخواست منو نشون یه نفر بده....یا این خانم..یا دختر داییش....!!!
خلاصه هیچ وقت کم و کسر برام نزاشته...اما من اینا رو نمیخوام..من محبتش رو میخوام....در مورد ارتباط با اون خانوما......بخدا نمیدونم چی بگم...شوهر من پاکه...چشم پاکه...وقتی توی یه جو مذهبی قرار میگیره...خیلی سریع جذب اون حال و هوا میشه....اما خوب مطمئن هستم که با دختر داییش رابطه تلفنی داشته...خودش اعتراف کرد برام....و گفت من این رابطه رو داشتم که فقط بتونم امار اون خانم ( عشقش )رو بگیرم...خودش میگه من محبتم رو عمل نشون میدم....کارش دولتیه....خیلی زیاد توی محیط کار شوخه....میگه میخنده...بمب خنده دوستاشه...اما توی خونه با من حرف نمیزنه اصلا.....پنهانکار هم خیلی زیاد هست....از کارش هیچی نمیگه..خبرای کارش رو از خانم همکارش میگیرم...خلاصه که خیلی در مونده ام....دختر جوان بارها شده وسایلی رو کادو کرده توی ماشینش دیدم...وقتی شاکی شدم گفته اره واسه تو خریدم...یا نه اگه بعدش ازش میپرسیدم ربطش میداد به دوستاش..که مال فلانیه..توی ماشینم جا مونده.....در کل ادم خوبیه.....کاراش خداییه...اما اینجا یه تناقض وجود داره....که خودم موندم کدوم رو باور کنم.....خیلی منو میپیچونه...منم روز به روز دارم از غضه خوردن از قیافه میفتم.....همش میگه چرا لاغر شدی..نمیدونه فکرم مشغوله...خدا خودش کمکم کنه...حقیقت رو برام روشن کن خدایا...اگه اون خانم رو نمیتونست فراموش کنه..چرا زن گرفت...دختر جوان ...در مورد نوع رابطه تلفنیشون و حرفایی که زده شده...نهایتش ابراز علاقه..و استفاده از کلماتی مثل عشقم..بانویم...دورت بگردم...یا گزارش کارهاشون و امار گرفتن بوده...همیشه هم واسه توجیه من میگه.....ماندگار یه کم فکر کن...زن شوهر داره...دختر مجرد نیست من هر غلطی بخوام بکنم...واسه همین خودمم موندم....چی رو باور کنم..فکر کنم اون پیاما مال دختر داییش بوده که مجرده......شایدم مال خود خانومه....خدایا همه چی رو برام روشن کن...مدرکی ندارم بخوام خودم ثابت کنم.
-
سلام عزیزم
وقتی تاپيکاتو ميخونم انگار دارم داستان زندگی خودمو ميخونم کاشکی یه راه حلی واسه این سؤال های ما باشه از وقتی مشکلات تو رو خوندم تصمیم گرفتم منم تاپيک بزارم شاید یه فرجی بشه ولی ماندگار جون من همه ی این راهها و رفتم ولی بیفایده بوده امیدوارم درمورد تو اینجوری نباشه و یه نتیجه ای بگیری خیلی برات ناراحتم و واقعا درکت میکنم تمام حرفات عین مشکلات و حرفای منه ولی من دیگه کم آوردم فقط میخوام رو خودم کار کنم میخوام قوی باشم و هیچ چیزی نتونه افسرده م کنه بهت پیشنهاد میکنم اول رو خودت کار کن و مهارتهای لازم رو یاد بگیر بزار اولويتت واسه زندگی خودت باشی بعد ار اون همه چيو میتونی درست کنی هرچند که خیلی سخته ومن که هنوز نتونستم موفق بشم ولی از خدا ميخوام که تنهام نزاره و کمکم کنه وهم چنینم واسه تو حتما حتما حتما دعا میکنم و درکت میکنم خواهر گلم
-
میدونی استاد حبشی توی یه کلیپشون که نمیدونم اسمش به سمت بهشت بود چی بود گفتن مردی که زنش رو دوست داشته باشه چهارتا ویژگی داره که اگه اینارو داشت تا اخرعمرتونم یبارم نگفت دوست دارم بدونید دوستون داره به زندگیت امیدوار شدم خیلیم امیدوار شدم اولین ویژگی این بود:با شما رابطه جنسی داشته باشه مردی که زنش رو نخواد اصلا نمیتونه باهاش رابطه داشته باشه
دوم:مردی که داره برات خرید میکنه ومیخواد راضیت کنه واسه توسعه زندگی تلاش میکنه ومعلومه میخواد عالی باشی اگه یبار بهت گفته سلیقه نداری فقط خواسته محسنات خودشوببر بالا پیشت عزیزتر شه نگفتی واسه خرید زمین وخونه واینا تلاش میکنه؟بعد از پذیرایی ها ازت تشکر میکنه؟
البته ببخشید اخری یادم نیست میبینم بهت میگم خب مشخصه میخوادت همون حرفای اولم راجبش صادقه
اون میخواد تو عالی باشی میخواد از اون سر باشی ولی تو تلاش نمیکنی اون ناراحته چون حس میکنه از اون زن جامونده توی ازدواج اون شوهر کرده اینم زن گرفته اما شوهر کردن اون واسه شوهرت مهم بوده حرص خورده میخواد باعالی نشون دادن تو اونم حرص بده بگه که چیزی کم نداره از طرفی اینقدر فکرکردن بهش این توهم توش ایجاد کرده که اونو میخواد طرز رفتارت هم بهش فهمونده که ازه چیز مهمیه توهم که مدام گدایی محبت ویا رابطه جنسی میکنی میشه بگی چجوری ازش درخواست رابطه میکنی؟
نباید بهش بگی بلکه باید با خودارایی تحریکش کنی باید با شوخی های خاصی جذبش کنی این کارایی رو که گفتم واقعی بکن کاری به کار شوهرت نداشته باش بزار بهت افتخار کنه تا علاقه رو نسبت بهت حس کنه بفهمه چیزی کم نداری واونی که توخونشه جواهره دم دستش نباش گدایی محبت نکن تا خودش بهت فکرکنه قوی باش زندگیت خیلیم بدنیست دختر ماندگار شوهرت یه شوک میخواد تاتورو ببینه بهت عادت کرده اما ندیدت میدونی همین توجهش
که لاغر شدی چقدر نشونه دوست داشتنه؟اره میخواد بهت عملی نشون بده چون تو که زنشی پیشش نیاز نیست بهت حرف بزنه این اشتباهه خیلی از مرداست نه فقط شوهرت اما توی اون پیاما اون میخواد باحرف زدن اونو جذب کنه اما تو فکرتو درگیر اون زن نکن گورباباش ماکه اصل قضیه اشون رو نمیدونیم خانم خانما از ریخت وقیافه نیفت وگرنه میزنمت تو میخوای بخاطر ترحم بهت محبت کنه؟ببینه ضعیفی؟نه نمیخوای ماندگار دوتا پیشنهاد برات دارم نظرت راجب بچه دوم چیه؟شاید این زندگی تغییر بده البته فقط یه پیشنهاده وتو خودت باید با توجه به شرایطط راجبش تصمیم بگیری اما شاید یه شور دوباره توی زندگیتون بیاره نمیدونم خودت فکرکن وپیشنهاد دوم:به شوهرت بگو میخوای تنهایی یه سفر بری مشهد دوروزه بچتم بزرگه ومیتونه دوروز بیتو سرکنه یه تور بگیر وبرو اگه شوهرتم حاظرشد بیاد که عالیه الان هواهم خیلی خوبه روحیت عوض میکنه وارامش به دلت میاره بازم بسته به شرایطته ولی پیشنهاد خوبیه