ممنون شیدا خانوم که تا اینجا همراهیم کردین
نمیدونم واسه چی قرار داشت ولی فکر نمیکنم کار مهمی داشته باشه
فقط یه پیام داد گفت که احتمالا اخر هفته میام صحبت کنیم همین....
نمایش نسخه قابل چاپ
ممنون شیدا خانوم که تا اینجا همراهیم کردین
نمیدونم واسه چی قرار داشت ولی فکر نمیکنم کار مهمی داشته باشه
فقط یه پیام داد گفت که احتمالا اخر هفته میام صحبت کنیم همین....
منتظر نشو که خودش تماس بگیره.
به نظرم منتظر شدن و کاری نکردن حالت انفعال داره.
زنگ بزنی غر و داد و بیداد ... هم حالت امر و نهی داره که همسرت را ناراحت می کنه.
زنگ بزن ( اگه نمی تونی گریه ات را کنترل کنی با تکست پیامت را بگو) سعی کن در یک متن مطمئن و محکم هم ناراحتیت را ابراز کنی و هم ازش بخواهی که زمانی را مشخص کنه برای این که با هم صحبت کنید. دقت کن که نه حالت ملتمسانه داشته باشه، نه امری.
خودت به چه نتیجه ای رسیدی؟ از نظر احساسی و منطقی هر دوش، نظرت به جداییه یا ادامه دادن؟
سلام
ممنون شیدا جون
جواب سوالتون رو هنوزم خودم نمیدونم با همسرم صحبت کردم ایشون به من گفت من نمیذارم تو زندگی سختت باشه ولی تحت هر شرایطی اگه من اونطوری که باید باشم نبودم نباید بری به خانوادت بگی حتی اگه چند سال هم به خاطر موضوعی ناراحت باشی گفت که من باید همه جوره مطیعش باشم و حرفشو گوش کنم و با این شرط گفت که ادامه بدیم
منم گفتم برای اینکه من مطیعت باشم باید اعتماد منو جلب کنی اون موقع میتونم بهت بگم مطیعت هستم یا نه؟
ولی بازم گفت تا این شرطو قبول نکنی نمیشه ادامه داد
در مورد مشاوره هم گفت خودت اگه میخوای برو من نمیام
دوستان خواهش میکنم اگه این پستو میخونید اگه تجربه ای دارید بگید ممنون میشم
سلام چرا هیچ جواب نمیده:54:
اینکه همسرم میگه تو باید مطیع من باشی درسته یا نه ایا امروزه هم باید مثل قدیما همه جوره تابع همسرمون باشیم تا بتونیم خوشبخت زندگی کنیم تا شوهرمون از دستمون راضی باشه یا اینکه باید با همدلی و همفکری هم دیگه مشکلاتو حل کنیم و کلا زندگی کنیم من قبول دارم و به این رسیدم که مردا وقتی ببینن زنشون بهشون میگه چشم چقدر خوشحال میشن ولی به نظرم اینکه بخواد این موضوع یه شرط برای ادامه زندگی باشه میشه حالت دیکتاتور
من درست میگم یا شوهرم؟
اگه اینجا اقایون هم نظر بدن ممنون میشم
یه سوال دیگه هم هست اونم اینه که چطوری میتونم به همسرم کمک کنم که این اتفاقات اخیر رو فراموش کنه چون میگه واقعا بدجوری به غرورش بر خورده وظیفه ی من چیه ؟اطرافیان میگن که همسرم زیادی داره روش زوم میکنه و اگه بخواد واقعا زندگی کنه نباید اینقدر حساس باشه رو گذشته
کسی جواب نمیده؟؟؟؟؟
اطرافیان درست میگن دیگه حالا نباید بهانه گیری کنه
ولی در کل اگه آدمه با شعور و با انصاف و مهربونیه و احساس میکنی براش ارزش داری و دوستت داره خب چه عیبی داره مطیعش باشی تازه خوبم هست
دوست خوبم به نظر میرسه شما هنوز هم در قید خواسته های خودتون هستید . حالا قول و قرار قبلی رو ول کردید و به دنبال این هستید که خواسته هاتون رو طور به ایشون بگید و احیانا دوباره ازش قول بگیرید .
دوست خوبم زندگی مشترک باید خیلی فرا تر از قول و قرار و خواسته باشه . زندگی مشترک اگر براساس عشق متقابل نباشه . نمیشه اینده ای رو براش متصور شد . و اگر عشق باشه دیگه خواسته ای در بین نیست . خواسته عاشق فقط جلب خواسته معشوقه و بالعکس .
همسر شما مرد خوب و زحمت کشیه . و پیداست به شما علاقمنده ولی شما با بی مهارتی موجب دوری ایشون میشید .
ایشون به من گفت من نمیذارم تو زندگی سختت باشه ولی تحت هر شرایطی اگه من اونطوری که باید باشم نبودم نباید بری به خانوادت بگی حتی اگه چند سال هم به خاطر موضوعی ناراحت باشی گفت که من باید همه جوره مطیعش باشم و حرفشو گوش کنم و با این شرط گفت که ادامه بدیم
حرفی که همسرت به شما زده یعنی عین دوست داشتن . یعنی احترام به استقلال زندگیتون . یعنی اگه میخوای دوستت داشته باشم باید دوستم داشته باشی . ما هیچوقت طرف کسی رو که دوست داریم به دیگران نمیدیم . اگر اشتباهی کرد ابروش رو نمیبریم . غرورش رو نمیشکنیم . حمایتش میکنیم . اینها معنی مطیع بودنه .
مگه ممکنه یه عاشق مطیع معشوقش نباشه ؟
سلام
ازاینکه نظرتون رو میگید ممنونم
baitollah_abbaspurعزیز نمیگم همسرم ادم خیلی بدیه شما درست میگید مهربونه و خودش میگه دوستم داره ولی وقتی حرفاشو بهم میزنه و مثلا همین شرط مطیع بودنو قبول نمیکنم اصرار نمیکنه و میگه مجبور نیستی با من زندگی کنی در صورتی که خودش میدونه منم چقدر دوسش دارم در اصل بود و نبود من براش فرقی نمیکنه اون بدون منم میتونه زندگی کنه
واحد عزیز از شما هم ممنونم قبلا بیشتر برام نظر میذاشتید مرسی
درسته اینکه همسرم میخواد من مطیعش باشم اونقدرا هم بد نیست اما وقتی بهش میگم منم میخوام مثل خودت که برام شرط گذاشتی منم شرط بزارم گفت تو حق نداری واسه من شرط بزاری منم گفتم ما نمیتونیم باهم زندگی کنیم و ایشونم به راحتیییییییییییییییی قبول کرد نمیدونم انگار هنوز تو شوکم باورم نمیشه همه چیز تمومه
1- وقتی داره بهت می گه و اجازه می ده بری مشاوره، برو.
تنهایی برو. شاید با باز کردن موضوع به کمک مشاور به نتیجه بهتری برسی.
2- در حالت کلی و عمومی شرط همسر شما اشکالی نداره.
3- این که می گه از شما شرطی قبول نمی کنه، شاید بخاطر این باشه که زمان خواستگاری یه سری قولها داده بود که به خاطر اونها دعوا و جنجال راه انداختی و آبروش را بردی و الان موضع گرفته. منم اگه یه بار بخاطر پذیرش شرطهای کسی اینقدر آبروم بره و اذیت بشم، دیگه زیر بار شرط نمی رم.
واضح نگفتی اون شرطها چی بوده و تا چه حد عادی و انجام دادنی بوده
چرا همسرتون کوتاهی کرد
چرا رسید به اختلاف بین خانواده ها و دعوا
و ...
نمی شه فهمید چقدر همسرتون را می شه در این مورد بهش حق داد.
مشاوره حضوری برو.
همسرت،با زبون بی زبونی داره ت میگه غرور،منو حفظ کن
وقتی ما،خانمها به خاستمون نمیرسیم از راه گریه و غر زدن وا میشیم
هممردان از راه لجبازی و زورگویی دنبال گرفتن حقشون میگردن
من نمیگم شما مقصری یا همسرت فعلا هم فکر دوست داشته شدن یا نشدن هم نکن
غروری که ازش گرفتی و برگردون
همسر شما مثل خیلی مردهای دیگه مشکلات اخلاقی حادی نداره
فقط رو دنده لج افتاده و میخاد هرجور شده شمارو سرجات بشونه و حرف خودشو ب کرسی بشونه
در مقابل آقایون گاهی فقط باید بگی باشه ولی کار. خودت رو اهسته آهسته در پیش بگیری.
دوست عزیز خودت رو نباز مشاوره حضوری برو راجب جدای با همسرت حرف نزن و اگر خودش گفت بگو من شما و زندگیمو دوس دارم اگر خیلی تمایل به جدایی داری خودت کاراشو انجام بده.کمی مظلوم نمایی کن
موفق باشی