-
سلام گلم
به نظر من اگه یه کم بیشتر صبر کنی وبادرايت همه چیز و مدیریت کنی اگه بعدا خدایی نکرده تصمیم به جدایی گرفتی دیگه حداقلش اينه که حسرت گذشته و کارایی روکه نکردی نمی خوری شوهرت الان مشکل داره باپدرشم بحثش شده انتظار داری چه رفتاری باهات داشته باشه یه کم منطقی باش واسه جدایی وقت زیاد هست یه ذره به خاطر شوهرت خودتو اذیت کن وزحمت بکش(ازخودگذشتگی کن)ببین ارزششو داره باهاش زندگی کنی اینقدر نگو من ضعفای زیادی داشتم چون خيليا هستن وضعیت شون ازتو خييییییلی بدتره پس نگو تومجردي بدبخت بیچاره بودم چون اون گذشته اته به فکر الانت باش و تا اونجایی که میتونی همسرتو راضی نگه دار وازباهم بودن لذت ببر وواسش دلبری کن ازهر راهی که میتونی به شوهرت کمک کن من یه بار دیگه م بهت گفتم فکر کن تو فرشته نجات شوهرت هستی که خدا تورو مأمور کرده که بهش کمک کنی پس تا اونجایی که میتونی خوبی کن البته بدون انتظار چشم داشت
که اگه بعدا تصمیم به طلاق گرفتی دیگه به خاطر گذشته خودتو سرزنش نکنی
من منتظر خبراي خوبت هستم عزيزم
-
سلام بابت مشکلاتتون و اتفاقایی که افتاد ناراحت شدم و باهاتون همدردی میکنم
نمیدونم چی بگم فقط میتونم این دعارو براتون بزارم شاید یکم آروم بشید
اى كه اندوه را مى برى و غم را بر مى دارى، اى بخشنده دنيا و آخرت و مهربان در اين دو. درود بر محمد و آل محمد فرست، و اندوه مرا بردار، و غم مرا برطرف كن.
اى يكتاى يگانه،اى بى نياز كه فرزند نياورده و فرزند ديگرى نبوده اى و كسى همتاى تو نيست، مرا نگاهدار و پاك كن، و رنج مرا زائل كن. پس آية الكرسى و معوّذتين و قل هو الله را بخوان و بگو:
اى خداى من! از تو سؤ ال مى كنم مانند كسى كه نيازمندى او به غايت شدت رسيده و نيروى او سست گشته و گناهانش بسيار شده، مانند كسى كه براى نيازمندى خود فريادرسى نمى يابد و براى ناتوانى خود نيرودهنده نمى شناسد و براى گناهش آمرزنده نمى داند، جز تو اى صاحب بزرگى و كرم، از تو سؤ ال مى كنم مرا به عمل توفيق دهى كه چون كسى آن عمل را به جاى آرد، او را بدان سبب دوست دارى، و يقينى عنايت كنى كه مؤمنان حقيقى به نفاذ فرمان تو را سود بخشد.
خدايا! درود بر محمد و آل او فرست، و جان مرا آن دم بازستان كه در ايمان استوار و راست باشم و رشته نياز مرا از اين جهان بگسل و مرا سوى آن كرامات كه نزد تو است راغب گردان تا پيوسته آرزوى ديدار تو كنم و به راستى بر تو توكل نمايم.
بهترين مقدرات كه در ازل نگاشتى، براى خويشتن ميخواهم و از سرنوشت بد كه پيش مقرر فرموده اى پناه به تو مى برم، مرا ترس در بندگى و عبادت با فروتنى و يقين با توكل و توكل با ايمان نصيب فرما.
خداوندا! رغبت مرا در سؤ ال خويش مانند رغبت دوستان خود گردان و بيم مرا هم مانند بيم آنان قرار ده و مرا در تحصيل خشنودى خود بر گمار چنان كه هيچ عملى دين تو را از ترس كسى فرو نگذارم.
خداوندا، حاجت من اين است، رغبت مرا در آن بسيار گردان و عذر مرا آشكار كن، و حجت مرا بر زبانم نه، و تن مرا براى انجام آن سلامت دار.
خداوندا، هر كس اعتماد بر كسى دارد يا اميد به جايى غير تو، اينك اعتماد بر تو دارم و اميدم در همه كار تويى، پس براى من آن را مقدر فرما، كه فرجام آن نيكوتر بود و از فتنه ها گمراه كننده مرا رهايى ده.
و صلى الله على سيدنا محمد رسول الله المصطفى و على آله الطاهرين.
<<صحیفه سجادیه >>
-
ممنونم آب آسمان مهربان و صاف و آقای علیرضا محترم و گرامی
سلام ممنونم از همدردی بی دریغتون
حالم بهتره ولی هنوز به فکر جدایی هستم
ولی فعلن تصمیات زیر گرفتم
1- امروز تصمیم گرفتم برم خونه مادر جاریم و کادوی تولد جاریم بدم و معذرت بخوام که نرفتم برای تولدش
2- مشاوره امروز نمیریم چون تا همسرم نیاد فایده ای نداره
3- وقت روانپزشک بگیرم برای تهران که همسرم اصرار داره بره روانپزشک ببینم تاثیری داره یانه
4- تصمیم دارم اگر استخاره مون خوب بیاد از خونه پدر شوهرم بلند بشم و به جای دیگه نقل مکان کنیم چون فکر میکنم از فضای خونه پدرش هر چه دور باشه بهتره چون از پدرش الگوی رفتاری گرفته همسرم .....
-
با سلام خواهر عزیزم
بنده میخواستم پیشنهاد کنم که روانپزشک بهتره چون خود من هم مشکل افسردگی داشتم وخیلی خیلی پرخاشگر زود از کوره در میرفتم وکلا با پدر مادر و برادرم الکی دعوا میکردم
همیشه هم فکر میکردم تنهام و کسی منو دوست نداره رفتم روانپزشک چند تا دارو نوشت بعد یه ماه اخلاقم به طرز غیر قابل باور کردنی تغییر کرد قبل رفتن به روانپزشک امید به زندگی هم نداشتم و الکی تو تنهایی گریه میکردم.در ضمن تا میتونید به همسرتون مهربونی کنید و استقامت رو فعلا ترجیح بدین همین که هسرتون قبول داره بره روانپزشک خیلی گام بزرگی تو درمان شدنشه من خودم تجربه داشتم .محبت کردن صبر میتونه داروی خیلی خوبی برای بهبودی زندگی مشترکتون باشه
-
tvchn عزیزم ممنونم اگر امکان داره نام دکترتون اعلام نمایید
-
پزشکای تهران خوبن من شهر بوشهر زندگی میکنم و بوشهر رفتم روانپزشک.
-
سلام بچه ها همسرم فعلن برای روانپزشک فقط حرفشو میزنه و فعلن اقدام نمیکنه
منم تقریبا حس و علاقه ام نسبت بهش از دست دارم میدم یعنی الان دو روز قهرم وقتی زنگ نزده خیلی راحت تونستم کنار بیام
و دارم یکم پول و پله جمع میکنم که شریط جرایی رو بتونم راحت کنار بیام یعنی در فکر رهن خونه هستم برای تنها زندگی کردن . به همسرم هم زیاد گیز نمیدم و حرف هم زیاد نمیزنم اونم همینطور شب میاد خونه یک سلام و بعدش مشغول تماشای تلویزیون منم شام میارم میخوریم البته من زیاد نمیخورم چون دارم رژیم میگیرم اونم خورده نخورده سفره رو جمع میکنه
البته الان هم برای خواهر کوچکترم خواستگار داره میاد یکم استرس و نگرانی روبرو شدن با اونا رو هم دارم فعلن کار به کار همسرم ندارم ..... متاسفانه خواستگار از همکارای خودمه نگران برخورد با پدرم هستم
البته همسرم هم تصمیم گرفته دیگه ادامه تحصیل نده چون شرکتشون حقوق نمیده (دو ترم مونده فوق دیپلم بگیره )
دلم تنگ شده بود براتون اومدم هم یکسری بهتون بزنم و هم روندی که فعلن جاریه توی زندگیم بگم
اینو هم بگم با پدر شوهرم هم حرف نمیزنم و الان یک هفته ای است که نرفتم خونشون با اینکه طبقه بالای ما زندگی میکنن. و خیلی هم حس بد ندارم به این موضوع. چون اصلن از قبل هم علاقه ایی به ایشون نداشتم جاریم هم در رفت و آمده ولی نه من رفتم بالا ببینمش و نه ایشون اومده به ما سر بزنه همه چیز در سکون به سر میره .
-
سلام عزیزم
پست جدید تو دیدم خیلی خوشحال شدم گفتم شاید خبراي خوبی بهمون میدی ولی......
بخاطر خواهر تم خیلی خوشحال شدم امیدوارم همه چیز اون جوری که خودتون ميخواين پیش بره
آخه عزیزم چرا بی تفاوت شدي داری بازم ميري توفازنااميدي پس اون فرشته نجات کو
یه کم عاقلانه فکر کن وهيچوقت عجله نکن امیدوارم که خدا خودش هرجور که صلاحته واست رقم بزنه ولی عزیزم بیچاره شوهرت اونقدرام مشکلش حادنيست تو همین سایت مشکلات بقیه بچهها را بخون که با چه کسایی زندگی میکنن هرجور که ميتونن تلاش میکنن که زندگيشونو حفظ کنند تا حداقل یه کم به آرامش برسیو با آرامش بیشتری واسه آینده ات تصمیم گیری کنی
منتظر خبراي خوبت هستیم.........
-
قبول داری که مشکلات خودت میفهمی ولی بهشون عمل نمیکنی؟قبول داری نسبت به شوهرت غرور داری نسبت به همه غرور داری تا کوچکترین اتفاقی میفته به حدمرگ خودتو حرص میدی واز شوهرت زده میشی میدونی من هیچ مردی رو تو این تالار ندیدم که زنشوبیشتر از شوهرت که تورو دوست داره دوست داشته باشه مینا تو نمیخوای عوض بشی یچیزی اون تو درون تو خرابه واون ذهنته تو درونت عوض نمیکنی بلکه فقط سعی میکنی چندروز تحملش کنی وبا یه چیز کوچیک برمیگردی سرجای قبلت قبول کن نصف احساست تلقینه تلقین تلقین تلقین!من که از بیرون دارم میبینم میفهمم تو اینو توی مغزت جا انداختی که من از این متنفرم عوض نمیشه ازرفتارش متنفرم حالم بهم میزنه بعد چندروز میای خوب میشی رفتارت یکم یکم اصلاح میکنی ولی بزار بهت بگم هدفت از اصلاح رفتارت رسیدن به زندگی خوب نیست میخوای به خودت ثابت کنی که اها دیدی راست گفتم این مرده بدیه حتی وقتی مینا خانوم خوبی باشه واقعا به موقع سر سفره حاظر شدن ورسمی بودن پیش برادر وزن برادر انقدر مهمه مینا؟نه تو فقط میخوای اونو بگیری زیر سلطت داری براش مادری میکنی ولی نه حتی یه مادر مهربون یه مادر جدی وخشک ومنظبط که وقتی میگه سرسفره باش یعنی همین الان سرسفره حاظر شی یکم دیر اومدن ابرو ریزی چرا انقدر دهن بین شدی مطینم مینا خانوم قبلا انقدر دهن بین نبوده واقعا یه شام نیومدن نشونه اینه که اووووه شخصیت مینا خورد شد ریخت نه خانوم خوب مینا شخصیتش بایه همچین چیزی نمیریزه پس کسی که شب عروسیش داماد نمیاد چی بگه؟مسایل سخت میبینی سخت و طاقت فرسا اما این مشکلات نیستن که بزرگ شدن توان تو کم شده این با گوشی کار کردن ویلحظه دیر کردن اونقدری که برای تو بزرگه برای شوهرت کوچیکه وبی ارزشه ووقتی میبینه تو سر مسیله به این کوچیکی داری غر میزنی این حس بهش القا میشه که من خیلی بدم دیوونم نمیفهمم چقدر اذیتش میکنم تحقیرش میکنی مینا این غرورو بشکون حداقل جلوی شوهرت اینکه روزی ده بار بگی وای تو برای من با ارزشی واز اون طرف بگی میخوام وکیل بگیرم از زندگی باهات خستم چه فایده ای داره میدونی اینا فیل کش چه برسه به مرد تو فقط حس میکنی که نمیتونی بهش محبت کنی اره حرفاش بده افتضاحه واونم پر مشکله ولی تو جای اینکه پروبالش بدی بالش قیچی کردی عین پدرش تحقیرش کردی وخواستی ریاست کنی اون از خودش خسته است میخواد رضایتت بدست بیاره اما حس میکنه نمیتونه جلوت شکسته وتو با کارات بدتر بروش میاری و اون وقتی میبینه شکست سعی میکنه با فش دادن تورو بکشونه پایین من خودم خیلی وقتا شده کسی یه حرفی بهم زده بدجور برخورده یلحظه سریع دوتا راه جلوی خودم میبینم یکی اینکه سرش داد بزنم وبگم غلط کردی اینو گفتی اصلا قهرم یا بهش لبخند بزنم تو هم اینجوری کن شوهرت داره میاد خونه بشین فکرکن الان میتونم دررو باز کنم و سلام ودنبال کارم برم یا بخندم بگم سلااااام شوهر گل دنیا سادست مینا خیلی ساده اونقدر که میشه با یه کلمه به اندازه تمام جهان احساس خوشبختی کرد فکرمیکنی بعدطلاقه چی در انتظارته؟برای طلاق همیشه وقت هست همیشه همیشه اما واسه درست کردن فقط یه فرصت هست یبار مینا بیدار شو التماست میکنم از خواب بپر بیرون از یه کابوس بد بعد از اینکه از خواب پریدی اره سخته تو مدتی باید صبر کنی حالت جا بیاد ولی تو صبر کن مینا کمکش کن باهم سریعتر برین روانپزشک وتو اونجا فقط بخند فقط ارامش بده اینجوری بهت بگم خودتو له کن پا بزار روی خودت تا شوهرت خوب شه بزن تو دهن تمام فکرا واحساسای بدی که دم گوشت ویز ویز میکنن وبعد یاد بگیر یه خانوم باشی نه یه دیکتاتور تو خواسته هات با دستور یا با غر میگی میخوای بگی بیا سر غذا نگو بیا دیگه چرا نمیای داری چیکار میکنی اه غذا از دهن افتاد حتما بیام دنبالت بیارمت چرا نمیای چرا دیر میکنی وای ازت خسته شدم یه غذارو کوفتم میکنی یا موقع خواب اما اینم نباشه که خودت بگیر بخوابی سفره رو پهن کن بشین سرسفره یبار صداش کن نگو بیا بگو(مثلا رضا) بگو رضا شام رو کشیدم صبر میکنم تا بیای وصبر کن حتی یدونه نخر شب پیشش بشین فیلم ببین واز فیلم تعریف کن که وای تو چه فیلمایی میبینی نامرد خوب منم صدا کن ببینم واین چیزا مینا طلاق ساده نگیر میدونی چقدر برای خواهرات بد میشه دوست داری اوناهم سرکوفت بخورن که خواهرت طلاق گرفتست میخوای تنها تویه خونه بمونی همین شوهرت یروز پیشت نباشه بدونی که از در نمیاد تو دیوونه میشی تووشوهرت دوتا ادم خسته این که هر کدوم یه زمانایی خسته تر میشه دعوا میکنه اونیکی یمدت زندگی رو میکشونه جلو وقتی خسته شد جیغ جیغ میکنه اونیکی تحمل میکنه واین هست تا همیشه ولی تمومش نکن عوضش کن جدیدش کن خواهش میکنم ازت چون حق خوشبختی داری از خودت میگیری مدام تو قهرین تو دعوا وگریه سایر مواقع هم وقت شام وناهرتونه به تاپیکت نگاه من مدام این مسیله رو تکرار کردی مگه زندگی فقط شام وناهار خوردنه چرا بقیه زندگیت نمیگی میدانی که اذیتت کرد ناراحتت کرد خواستی گریه کنی جلوش گریه نکن بلکه برو تو بغلش گریه کن اینو استاد حبشی گفته برو تو بغلش بگو منکه جز تو کسیو ندارم شوهرم تویی همه کسم تویی گریه هامم پیش تو میکنم فقط ازنیازت بهش بگو نه از بدیاش مینا خدا همیشه مواظبته
-
دختر جوان عزیز چندین بار تاپیکتو خوندم
اره تلقینه اما این تلقین از کجا اومده همسرم به من این تلقینو داده . بشینم هر چی از دهنش در میاد پیش پدرش بهم بگه یازده ساله دارم کار میکنم با شرافت رفتم و اومدم .توی دعوایی که سر چیز دیگه است میگه میری شرکت لاس میزنی و فلان چیز مردا هوس کردی....
واقعان اینا درد نداره نمیخوام از گذشته برات بنویسم چون خسته شدم از گفتنش و از تکرارش.
اما الان از واقعیت برات مینویسم
واقعیت اینه شورع من و خود من توی فضای بدی بزرگ شدیم .اون با پدری مستبد بد اخلاق و بد دهن من با پدری ساکت ولی معتاد به مواد مخدر که هر لحظه از یک نفر پول برای اعتیادش میگرفت و مادر مجبور به پرداخت بدهی ها بوده
چطور این دو نفر میتونن کنار هم باشن لان چهار ساله و نیمه از زندگیم میگذره محبت کردم نتیجه اشو دیدم وو محبت هم نرکدم یک جور بوده
فرصت چقدر فرصت دادم و دارم ....
چه تضمینی هست که فرصت بدم آیا جوونی هم همونطور میمونه .... نه به خدا .... چرا باید طلاق به خواهرام تاثیر بذاره فردی بخواد با طلاق من سرکوفت بزنه آیا من طالق نگیرم دیگه سرکوفت نمیزنه عزیزم معلومه میزنه سرکوفت پدرم...
مگه من خواهر طلاق گرفته دارم که شوهرم سرکوفت نمیزنه.. حتی برای خواهرم خواستگار میاد توی دعوا میگه بهتر از این میخواستید بیاد ....
میگی ذهنم درست کنم باشه ذهنم درست وقتی همسرم میبینه برادرش و همسرم توی حیاط خوابیدن میره کنترل میکنه وقتی از در میریم تو میگم درست نیست زن و شوهرم خوابیدن میری حیاط چک میکنی میگه اونا نفهمن خوابیدن توی حیاط اگر دزد بیاد چی میخوان چه کار کنن ... یک بلایی سرشون بیاره ..... چرا درها رو باز میزارن ما هم اینجا زندگی میکنیم ....
کولر درست نمیکنه چون پدرش حیاط بنایی کرده آشغال ریخته میگه میاد خونه گرد و خاک
من تلقین میکنم اما نباید یکم عاقلانه فکر کنم .وقتی با این جور مسایل اینطوری میکنه با بقیه مسایل چطور میخواد بکنه اینا تلقینه عزیزم نه یک حساب دو دو تا چهار تاست
شما میگی نگو بیا وقتی چای میزیم میگم بیا علی برات چای ریختم اینقدر لفت میده چای سرد میشه و پرخاشگری میکنه میگه هیچ وقت نشده یک چای داغ بخوریم ...... وقتی دیر از بیرون میاد همه چیز آماده میگه هیچ وقت نشد یک بار به موقع شام بخورم هنوز از دهن من جمله بیرون نیامده
وقتی با ذوق میری به استقبالش از در میاد تو ولی با سستی و اخم و غر جواب ذوقت میده ..... اونم نه یکبار چندین بار
عزیزم به نظر من برای طلاق وقت نیست وقتی دیگه با این وضع عادت کنی . دیگه نمیتونی