-
اشتباهات بارز شما:
*قهر کردن و رفتن خونه پدر اون هم مکررا ، ازون بدتر برگشتن با پای خودتون که همین یه اشتباه صدتا اتفاق رو رقم میزنه و چند جور برداشت مثلا:
1: خانوادت متوجه درگیری شما شدن پس حتی اگر آدمهای خوب و منطقی باشن بازم نمیتونن به روی خودشون اصلا نیارن و خورده میگیرن چون دیدشون نسبت به دامادشون عوض شده و این خودش باز بی احترامی میاره
2: وقتی هی قهر میکنی و خودتم برمیگردی یعنی مقصر تو هستی و این بار عذاب وجدان شوهرتو کم میکنه تازه برمیگشتی به قول خودت از سرو کولشم بالا میرفتی
3: شوهرت میدونه که خانوادت میدونن اون چی کارها با دخترشون کرده پس یه نوع حس حقارت توی وجودشه وقتی با اونا روبرو میشه و این حقارت توی هر آدمی یه جور بروز میکنه یکی مسخره کردن و توهین کردن یکی پرخاش و..
* 9 میلیون به شوهرت دادی که با توجه به این اخلاقهای شوهرت نباید میدادی شاید مثلا بهتر بود واسه خودت یه ماشین بخری یا طلاو..
*حالا شما این پولو دادی چرا دعوا رو کشوندین به 110؟ حالا چرا وسط یه دعوای دیگه حرف از این 9 م زدی که هییچ ربطی نداشته؟؟!!
بازم شوهرت مقابل خانواده تو قار گرفته با این حس که خاک بر سرت همشون فهمیدن با پول زنم دارم خونه اجاره میکنن ببین الان درمورد من چه فکرهایی میکنن و.. بازم حقارت بازم...
*اولین بار ، این اولین بار به نظرم خیلی مهمه اولین باری که تو رو زد اولین باری که قهر کردی اولین باری که بهش گفتی چرا خانوادت کمکت نمیکنن چرا اونا بی تفاوتن اصلا تو واسه خانوادت مهم نیستی ، حالا هر دوی شما توی این اولین
بار چه واکنشی نشون دادی؟ تو کتک خوردی قهر کردی باز برگشتی چرا؟ چهطوری؟ تو غر زدی خانوادشو به رخش کشیدی اونم اقدامی نکرد که تو دیگه ازین حرفا نزنی چرا؟
* روی خانواده ها به هم باز شد ، کی باعث شد؟ چرا؟
تو اذیت شدی تحقیر شدی کتک خوردی حق داری قبول اما یه متهم به قتل رو اعدام میکنن یه متهم به زنای.. سنگسار یه متهم دیگه شلاق بعضی هام فقط مضنون هستن، تو حق خودتو چهطور گرفتی؟ با زنانگی ؟ زیرکی؟ شایدم
آبروریزی
اگه ایشان دوستت داره میتونی شرط بزاری همچنان که پرونده طلاقت بازه ، برید پیش مشاور و از همون اول واسه حداقل 10 جلسه آینده یا هر 2 ماه یکبار ازش قول بگیری و باهم برید یا جدا
میتونی شرط بزاری اگر کتک زد .. ولی بعد از ادامه زندگیت دیگه هیچوقت کارو به کتک نکشونی
اجازه حتی اظهار نظر به خانواده هاتون ندین
شرط بزاری واسه این فحاشی های خواهراش
اونم شرطاشو بزاره
در عین حال مشاوره هم برید مرتب همیشه حداقل تا 2 یا 3 سال و گذشته رو بریزید دور همه رو بیخیال فقط خودتونو در یایین
اگرم تصمیمت تا این حد جدیه و فکر میکنی نظرت عوض نمیشه هیچ
-
خانم قربانی ممنون از نظراتتون.ببینید من پولمو دادم ولی بعداز اینکه پولو ازم گرفت ظرف یک هفته 3 بار کتکم زد برای همین من پشیمون شدم که چرا من باید خونه اجاره کنم کتکم بخورم تو اون دعوا که کتکم زده بود و صاحبخونه به پدرم زنگ زد و 110 اومد من مجبور شدم بگم پولامم ازم گرفته چون داشت میرفت پولو از بنگاه بگیره.شما میگید من مقصرم چون قهر میکردم دوباره خودم بر میگشتم منو کتک میزد خفه ام میکرد بخدا روم نمیشه بگم چقدر تحقیرم میکرد دمپایی بر میداشت منو با دمپایی میزد منو میزد میگفت فردا صبح یه جنازه از این خونه میفرستم بیرون.من هر 10باری که کتک میخوردم یک دفعه شو میرفتم خونه بابام اونم همسایمون زنگ میزد مادرم میومد منو تو اون اوضاع میدید با مادرم میرفتم چون تحمل نمی تونستم بکنم هر بار رفتم نمیومد دنبالم خودم مجبور میشدم دلم تنگ میشد برمیگشتم .خوب چطوری الان دوباره بر گردم دوباره همون میشه که .اونم که نمیاد دنبالم .بسه دیگه هر چقدر خودمو خانوادمو بی ارزش کردم و برگشتم که زندگیمو حفظ کنم. اگه واقعا مرده و زندگیشو دوست داره چرا خودش نمیاد دوبار برگردم بگم بیا من بریم مشاوره که بگه خودش دوباره برگشت.این زندگیو که فقط من دارم نگه میدارم پس اون چیکارست این وسط ؟
-
مينا جانمي تونم بپرسم علت كتك زدنشان چي بود؟ ايا سر موضوعات كوچم اينطور ميشد يا ؟ اشتباه شما از اول اين بوده كه وقتي شما را مي زده در نهايت هر بار اين شما بوديد كه كوتاه اومديد و تازه رفتيد پيشش و ازش دلجويي كرديد و اون هم هيچوقت متوجه رفتار اشتباهش نمي شده شايد اگر همون اوايل يه برخورد محكم داشتيد قبح اين كار براشون نمي ريخت كه بخواد اين همه دست روتون بلند كنه من نمي فهمم هدف شما از قهر كردن و رفتن به خونه ي مادرتون چي بوده وقتي كه مي دونستين اخرش به كجا ختم ميشه در هر حال گذشته و شما بايد فكري به حال الانتون بكنيد به هر حال بايد بپذيريد شما هم اشتباه داشتيد اگر اون شما رو با زدن تحقير مي كنه شما هم با حرفهاتون خوردش مي كنين راستش نمي دونم ايا با همين لحني كه اينجا درمورد همسرت صحبت مي كني رو در روش هم صحبت مي كني يا الان به خاطر اينكه عصبي هستي اينطور كلمات رو به زبون مياري متن هايي كه شما مي نويسيد اينطور به من القا مي كنه كه شوهر شما بي عرضه اس و به خاطر شما و خانوادتونه الان به جايي رسيده حالا تصور كنيد شوهر شما كه هميشه كنار شماست با چه شدتي اين پالس هاي منفي رو از شما دريافت مي كنه وقتي چيزي رو مي بخشي بي منت ببخش اگر نه اصلا بخشش نكن چون اون منتي كه بر سرش مي زاري كار شما رو بي ارزش مي كنه اگر شما همين حرف هايي كه اينجا مي زنيد رو دائما رو در روي خودش به زبون مياريد يعني شما هم مدام داريد اونو تحقير مي كنيد يعني اگر شما قهر كنيد و بريد دنبال شما نمياد چون نمي خواد غرورش بيش از پيش خدشه دار بشه يعني اگر برگرديد بايد كلي منت كشي كنيد چون اون مي خواد غرورش دوباره تامين بشه احترام متقابله اگر احترام بزاري احترام مي بيني راستش اگر تصميمت براي طلاق قطعيه دوستان نمي تونن كمك زيادي به شما بكنن اما اگر هنوز به فكر بازگشت هستي اينجا مي تونه برات خيلي مفيد باشه يكي از مهم ترين توانايي ها كه توي خيلي از ماها وجود نداره پذيرش اشتباهاتمون هستلحن شما خيلي حق به جانبه نمي گم هيچ حقي نداري اما فكر مي كني شوهرت ١٠٠ درصد مقصره و تو صفر خب طبيعيه ادم وقتي عصبانيه فقط اشتباهات طرف مقابلو ميبينه اما سعي كن كمي هم روي خودت و رفتار هات تمركز كني تا بتوني ضعف هات رو شناسايي كني
هر بار كه هر يك از دوستان اشتباهات شما رو بهتون متذكر ميشه شما دوباره از همسرتون و اشتباهاتش صحبت مي كنيد عزيزم الان موضوع همسرت نيست موضوع شمايي و اشتباهاتت شمايي كه الان داري مشاوره مي گيري ايا اينكه ما بيايم بگيم شوهرت بده دردي از شما دوا ميشه؟ اگر همسر شما اومده بودن اينجا و تايپيك زده بودن مسلما بقيه هم بيشتر روي اشتباهات همسرتون تمركز مي كردن تا شما
-
با سلام
شما از ابتدا با عدم تناسب همدیگر را انتخاب کرده اید . اما وقتی انتخاب کردید می باسیت با مهارت به زندگی ادامه می دادید . شوهر شضما مشکل ضعف اعتماد به نفس و عدم کنترل خشم را دارد و شما هم با روشهای اشتباه بخصوص ساپورتهای بیجا این وضعیت را تشدید کرده اید . مداخله در مسئولیت هایی که به مرد مربوط است اگر چه در ظاهر خوش بحال مرد می شود اما در باطن چون در مردانگی و نیاز به قدرت در او خلل ایجاد می کند باعث اختلا رفتار هم می شود . شما با انفعال و ساپورت غلط وضعیت و خطاها و ضعف های وی را تشدید کرده اید .
از همان ابتدا در مسئولیت هایی که برای برگزاری عروسی به عهده وی بوده شما نباید وارد می شدید و باید اجازه می دادید ایشان بتواند خود روی پای خود بایستد و لزومی هم نداشته شما انتظار از خانواد هاش را به رخ او می کشیدید و وقتی هم حرکت کافی از او نمی دیدید به عنوان یک سرنخ در خصوص مسئولیت پذیری باید بررسی و در جهت حل گام بر می داشتید نه اینکه ساپورت کنید . در هر اینها اینها گذشته .اکنون و در این وضعیت چه باید بکنید .
به همسرتون پیام بدهید که من ترا دوست دارم اما شرایطی که دز رندگیمون بوده دیگه از ظرفیت و توان من بیشتر بود و نمی توانم ادامه دهم مگر اینکه تغییر ایجاد شود برای همین هم حاضرم یک فرصت دیگر به زندگیمون بدهم اما شرط دارد و اون هم این است که هردو نزد مشاور برویم و اشتباهات و جایگاهمون را در زندگی مشخص کنیم و اشتباهاتمان را اصلاح کنیم . هر وقت مشاور اعلام کرد اکنون آماده ایم برای ادامه زندگی و ادامه زندگی ما بدون مشکلات حاد خواهد بود من حاضر به ادامه زندگی هستم . دقت داشته باشید به کمک مشاور جایگاه خود را به عنوان زن روشن کنید و در مسئولیتهای مالی و هر چیز دیگر همسرتان وارد نشوید .
-
ممنون از فرشته مهربان که برایم نظرتون رو گذاشتین چشم حتما اینکارو میکنم .واقعا درست گفتین شوهر من مشکل کمبود اعتماد بنفس داره باورتون نمیشه اون فقط زورش بمن میرسید حتی به یک بچه تو خیابون نمی تونست حرف بزنه اگه مثلا مدیر ساختمون در رو میزد و مثلا شارژ ساختمون رو میخواست نمی تونست در رو باز کنه و باهاش حرف بزنه یا باید من باز میکردم در رو یا باید انقدر در میزد کسی باز نمی کرد میرفت یا حتی تلفن هاشو جلوی من مثلا صاحبکارش زنگ میزد جواب نمی داد نمی تونست باهاش حرف بزنه ولی برای من شیش متر زبون داشت تا صبح میزاشتی داد و بیداد میکرد و بد و بیراه میگفت و خونوادمو مقصر جلوه میداد ولی با یک نفر نمی تونست درست و حسابی حرف بزنه اگه باهم میرفتیم بیرون نباید جلوی مردم تو مترو یا خیابون باهاش حرف میزد بدش میومد باید لال میرفتم و لال میومدم .همونور که گفتین خشمشو نمی تونست کنترل کنه کتکم زده بود میدونست یکبار رفتم پزشکی قانونی برگه گرفتم چند دفعه میخواست جلوی خودشو مثلا بگیره قاطی میکرد و داد میزد دستاشو از پشت میگرفت محکم که مثلا منو نزنه ولی داد میزد بعد که طاقت نمیاورد دوباره میزد میگفت میزنمت حالا برو پزشکی قانونی نامه بگیر ببینم چه غلطی میتونی بکنی.یا بیرون که نباید باهاش حرف میزدم پارسال عید یک هفته خونه پدر مادرش بودیم سال تحویلنم اونجا رفتیم کلی به خواهرش و مادرش عیدی داد بعد یک هفته میخواستیم بریم عید دیدنیخونه پدر من تو راه بهش گفتم به خواهر و برادر منم عیدی میدی ؟ گفتم ندارمو قسط دارمو این حرفا بعد من خیلی با نرمی بهش گفتیم چرا پس به خواهرات دادی گفتم خوب بیا من پولشو بدم تو بهشون بده ناراحت میشن البته برای مادرم خودم عیدی گرفته بودم یواشکی داده بودم چون میدونستم نمیخره .خواهر و برادرم آخه از من عیدی نمی گرفتن فکر میکردن شوهرم راضی نیست منم گفتم تو بهشون بده بخدا خیلی با آرامش تازه خودمو براش لوسم کردم نمیدونید اینو که گفتم تو مترو چطوری کتکم زد با مشت و لگد کل مترو و مسافر داشتن نگاهمون میکردن حتی یکی از کارمندای مترو سرش دادم با اون حال و وضع عید منو برد خونه پدر و مادرم.موقع سال تحویل که داشتیم میرفتیم پیش پدر و مادرش میگفت خونه خیلی مرتبه ولش کن فقط حاضر شو وسایلو بردار بریم خیلی مهربون شده بود اما بعد از یک هفته که داشتیم میرفتیم خونه پدر و مادر من از صبحش غر میزد خونه بهم ریخته است و هیچ کاری نکردی و این حرفا دور از جون مثل ...... شده بود در حالیکه همون خونه ای بود که گذاشتیم رفتیم اون موقع میگفت تمیزه .توراهم که گفتم چیکار کرد و چطوری منو برد آخرشم عیدی نداد به خواهر و برادرم.منم فکر میکنم که مشکل داره و تا درمان نشه نمیشه با همچین آدمی زندگی کرد .