-
به نظر من این آدمها پشتوانه مادرت نیستند. کسی که برای توجه و محبت به مادرت از او باج بخواهد قابل اعتماد نیست .دیر یا زود ، بعد از اینکه خوب استفاده هایش را کرد ، می گذارد و می رود . می رود و دیگر پشت سرش را هم نگاه نمی کند.
آدمی که به خاطر دیدار و خوشحال کردن کسی به خانه اش می رود هیچ وقت اینطوری رفتار نمی کند.
مائده اگر ماهواره ، امکان قلیان کشیدن و دیدار با دوست پسر و.... نبود ، این فامیل ها باز هم به خانه شما می آمدند ؟
به نظرم حداقل کاری که می توانی بکنی برداشتن ماهواره است. این ماهواره را بردار ، بگذار یک کمی از خوشی و عیش اینها کم شود. بعد ببین چه اتفاقی می افتد. دوباره مثل قبل می آیند یا نه؟
اینطوری حداقل یک مدرک عینی داری که حرفت را به مادرت ثابت کنی. اگر کسی پشتوانه آدم باشه ، اگر آدم را دوست داشته باشه ، به خاطر نبودن ماهواره رهایش نمی کند.
به نظر من می ارزه . حتی اگر خودت مدتی از نبودن ماهواره ناراحت باشی. هیچ مشکلی پیش نمی یاد اگر مدتی ماهواره نبینی . هزارتا سرگرمی دیگر هست. به هر حال هر کاری بخواهی بکنی کمی سختی دارد.
-
خب عزیزم برای همین گفتم اول باید به مامانت ثابت کنی که میتونند بهت اعتماد کنند، دختر ی هم نیستی که فقط بفکر خودش باشه و اگه این حرفا و میزنی بخاطر هردوتونه!
حرف شما هرچیم درست باشه ولی با دعوا و داد و بیداد و غر زدن گفته بشه تاثیرش به مراتب خیلی کمتره نسبت به اینکه با عطوفت بیشتر گفته بشه.
انسان وقتی مجبورش کنند کاری و انجام بده اونم با دعوا طوری که انگار قدرت اختیار از خودش نداره بدتر لج میکنه و طوری تحریک میشه که میخواد ثابت کنه طرفی که محکومش کرده ، اشتباه کرده! و حتی ممکنه راهی و انتخاب کنه معکوس راهی که شما بهش میگید انجام بده و درستره!
مادرتون بزرگتر از شما هستن ایشون سرپرست شما هستند پس باید اعتبار و احترامی که لازمه یک بزرگتر هست و بهشون بدید.
نباید طوری برخورد کنید که ایشون فکر کنند شما دارید از بالا بهشون نگاه میکنید و به بزرگتری قبولشون ندارید.
همین جمله که بهتون گفتن * مگه شوهرم هستی؟ *
همین یعنی، شما طوری با ایشون برخورد کردید که انگار شما سرپرست خانواده قرار دارید و ایشون فرزندتون!
خب غرورشون میشکنه، معلومه که حرفتون و قبول نخواهند کرد حتی اگه قلبا قبول داشته باشند.
شما باید اول به ایشون اعتبار بدید بعد حرفتون بزنید اونم نه با حالت تحکم با حالتی باید بگید که انگار تصمیم نهایی و به ایشون واگزار میکنید.
***** **** ***** ****** **** ***
مثلا به مثال هایی که من در پست قبل زدم دقت کن!
مثلا آخریش، من گفتم اول بهشون اعتبار میدید،مثلا میگید * شما همیشه برایم هم پدر بودید هم مادر! *
یا این جمله * ازتون میخواهم همانگونه که تا حالا کمبود پدر و تو زندگیم حس نکردم.الانم میخوام این مسله و مثله باقی مسایل زندگیمون حل کنید *
اینا یعنی مادرتون تا حالا تو تمام مسایل سرپرست خوبی بودند و چیزی برای شما کم نذاشتن و تقششون و تاحالا عالی ایفا کردند.
یا مثلا مثال قبلش گفتم آخرش میگید که * اینها همه درد و دل بود، دردو دل یک دختر با مادرش! *
یعنی ایشون مجبور نیستند، شما مجبورشون نکردید مطابق با نظر شما پیش برند، شما میگید اگه صلاح میدونند این مسله و حل کنند.
*** **** **** *** **** *** ****
یا مثلا همین که گفتم با مادرتون مهربونتر بشید، ببرینشون تفریح، بیرون، یعنی بهشون ثابت کنید بفکرشون هستید
لازم نیست بگید مادرم اهل ییرون رفتن نیستن من هم میرم پیش دوستام.
شما یروز بلیط سینما بگیرید ببرینشون سینما.
یا اصلا یکم وسایل آماده کن، بگو هوس کردم بریم طبیعت یا کوه و.....
خودت شرایطش جور کن!
حتی برنامه مسافرت بچین.
اینا یعنی به مامانت اهمیت میدی، تنهاشون نمیذاری و لازم نیست که بکسی باج بدند،تا تنهاشون نذارند.
ببین شما غر میزنید، اما خواهرشون و بقیه اینطور نیستن، دعوا نیمکنند غر نمیزنند!
**** *** **** *** **** ***
بعدشم شما بهشون میگید پولشون برای شما خرج کنند؟ یا میگید برای خودشون سرمایه گذاری کنند؟
چون این دوتا فرق داره اگه بگید برای خانوادشون خرج نکنند برای شما بذارند خب با خودشون میگند پس فرق دخترم با بقیه چه فرقی داره اگه بقیه از مهربونی من سواستفاده میکنند دخترمم برای خودش داره میگه دیگه! چه فرقی داره! ؟
ولی اگه بهشون بگید بیشتر بخودشون برسند، اگه بقیه که پول میگیرند لازم ندارن جهت ولخرجی و سواستفاده است .
میتونید بهشون بگید اگه اطرافیانشون و واقعا دوست دارند نباید بهشون ماهی بدند باید ماهی گیری یاد بدند.
یک نفر تا سختی نکشه به خودش سختی نمیده و دنبال راه حل نمیره بدتر تنبل میشه.
از طرفی هم بیشتر بخودتون برسید، برای خودتون خرج کنید.
زحمت میکشید که بهتر زندگی کنید نه اینکه کار کنید برای بهتر زندگی کردن بقیه شما بخودتون زحمت بدید و بقیه و تنبل کنید.
**** *** **** *** ***
ببین وقتی اینطوری صحبت کنید ایشون متوجه میشند دخترشون بفکر ایشون هم هست نه فقط بفکر خودش.
نحوه ی حرف زدن خیلی فرق داره باید خیلی دقت کنی.
با دعوا کردن نمیتونی ثابت کنی که دلسوزشون هستی.
-
مائده جون مشکل شما خاله ات نیست...شما با خاله ات مشکل نداری...اون داره زندگی خودش را میکنه.اون این متد را برای زندگیش انتخاب کرده که بند خواهرش باشه.لوس و متوقع و بی ملاحظه است.اینها انتخابهای او هستند.به شما ربطی نداره.
مشکل شما درون خودته.مشکل شما ترسی هست که ریشه در افکار و عقایدی داره که میگه دلسوزی کن>رحم داشته باش>حرمت نگه دار>مهمان حبیب خداست و ....
مشکلت را ترست حل کن خواهر گلم.
-
دختر بیخیال جان قبلا پولاشو خرج خانوادش میکرد که باهاشون زندگی میکردیم الان خودشم پشیمون میگفت اگه پس انداز کرده بودم تا حالا خونه خریده بودم ...
الان هرچی در میاره میده کرایه خونه و هزینه های جاری منزل ...من اصلا از مامانم پول نمیگیرم ....
من هر چقدرم با مامانم صحبت کنم اون به خواهرش نمیگه نیا چند شب پیش به خالم گفت هفته ای دو سه شب بیا ... اما خالم از این گوش میشنوه از اون گوش در میکنه ...
فرنوش جان منظورت رو متوجه نشدم ... ترس از چی؟؟
-
خب اگه موافق هستن ازشون بخواهید قاطعانه تر رفتار کنند.
مثلا کلید و ازشون بگیرند یا بهشون بگند زمانهایی میتونند از کلید استفاده کنند که واقعا لازم باشه!
یعنی کلید برای مواقع ضروریست، مثلا اگه نگران شما باشند و شما خونه باشید بخواهند از نگرانی در بیایند چون شما جواب تلفنشون و نمیدید.
یا اینکه مسافرت رفتید خونه خالیست میخواهند گاهی سر بزنید.
بهرحال باید قاطع صحبت کنند، اگه جواب نداد کلید خونه عوض کنند هردفعه بهانه ای بیارند برای ندادن. یعنی منظورم اینکه شما اینکارو نکنید مادرتون اگه موافقند انجام بدهند ( این در صورتیست که واقعا حرف شمارو قبول دارند)
چون وقتی میگید قبول دارند اون هم زبونا اما در عمل قاطع برخورد نمیکنند،
یعنی
1. یا حرف شمارو قلبا قبول ندارند فقط یک حرفی بخاله تان میزنند تا شما دیگه کوتاه بیایید.
2. حرفتون و قبول دارند ولی تنها هستن شما هم تنهاییشون و پر نمیکنید یعنی به مادر کمت توجه میکنید ایشون هم ترغیب به خانوادشون میشند.
3. حرفتون و قبول دارند ولی راه قاطع بودن و بلد نیستند و میترسند بقیه ناراحت بشوند
شما راه باسیاست و بهشون یاد بدید که ناراحت هم نشوند.
یعنی همین موارد و بصورت سیاست مندانه پیش ببرید.دیگه بخودی خود خودشون بیخیال میشوند.
اگه دیگه خاله تان برای گرفتن کلید خیلی اصرار کردن مادرتون خیلی آروم بگند خب اینطوری چند روزی که تنها بودن خیلی رابطه اشون با دخترشون خوب شده بود، یکم دوست دارند مستقل باشند. از درک ایشون هم کمال تشکر و دارند.
یعنی آروم و بامتانت و بدون دعوا حرفشون و زدند.
-
دختر بیخیال جان دقیقا گزینه سوم که گفتی هستش ...
دیشب صحبت کردیم گفت فعلا مامانت امتحان داره من نمیام اما هر وقت تنها بودی میام ... منم حرفی نزدم گفت تو که نمیای خونه ما منم تعارفت نمیکنم گفتم میام جمعه میام گفت قدمت رو چشم .... یکی دو روز میرم خونشون ببینم چطور میشه ...
-
سلام به همتون ... فایده نداره اون میدونه ک من دوست ندارم خونمون باشه اما میاد ...
دیشب بهم زنگ زد گفت فردا بعدازظهر دوستم میاد خونتون برا اون خاله یکیم ناخن بکاره منم گفتم الان واسه چی میگی من فردا امتحان دارم کسی قراره بیاد اینجا باهام درس کار کنه نمیشه برید خونه خاله ...
بعد شب اس دادن منم خیر سرم مثل همه مردم میخواستم برم عروسی ناخن بکارم یه شب هزار شب نمیشد حیف ک تو نذاشتی من وقت ندارم برم بیرون ناخن بزارم حالا یه سره با شوهرش تو خریدناااااا منم گفتم درس دارم اون خاله با مامان من فرقی نداره برید اونجا خونشون بزرگتره بغد گفت نه نمیخوام کنسلش میکنم منم گفتم هر طور راحتی شب خوش ...
بعد اس داد من از 2 رو زقبل با مامانت هماهنگ کرده بودم که بیان اما الان تو داری برنامه رو بهم میریزی ...
من با مامانم کلی دعوام شد اونم سرم داد زد میبینه من دارم درس میخونم صدای تی وی رو زیاد میکنه دیشب اصلا نتونستم درس بخونم فقط گریه کردم حالا فهمیدم اصلا مشکل خالم نیست مامانم
-
فعلا که تا حدودی موفق شدی عزیزم. همین که خاله ات کمی ، حتی یک کوچولو به حرف تو گوش کرده و علی رغم اینکه از دو روز قبل به مامانت گفته بوده ، برنامه اش را به خاطر حرف تو کنسل کرده موفقیت است. اتفاقا باید خوشحال باشی.
-
واسه چی کاربری من رو مسدود کردید؟؟؟:97:؟؟؟؟یه دفعه ای؟؟؟؟یه خبر میدادید؟؟؟؟دلیل این کارها چیه آخه؟؟؟؟اخطار یا تذکر میداد؟؟؟؟4 روز هنگ کرده بودم:54:..... لطفا اگر میشه منو از محرومیت سایت در بیارید دیگه به کسی نظر نمیدم:161:
-