-
نه عزیزم.منم تا یه زمانی ندیده رد می کردم و همه هم اینو میدونستن.
پدر و مادرت هم خودت باید یه کاری کنی که از بیخیالی در بیان.همه دغدغه هات رو بگو بهشون.منم همینکارو کردم.بگو خیلی نگران این موضوع هستی.
ازشون بخواه غیر مستقیم به معرف های قبلی بگن دخترمون الان آمادگی ازدواج رو پیدا کرده.
-
سلااام. من رو یادتون میاد؟ ببخشین که چند وقت نبودم. درسهام زیاد بود. تو این مدت به حرف هاتونم فکر کردم. راستش الان حس میکنم که ذهنم نسبت به این موضوع بازتره خدا رو شکر. از همتون ممنون.:72:
شما راست میگفتین. ادم تنهایی هم میتونه خوشحال باشه و اروم و موفق. ازدواج همه چیز نیست. مخصوصا این که این جا هم اصن دارم این تنهایی رو تمرین میکنم. زندگیم رو پیش میبرم :18:و دعا هم میکنم :203: نه فقط واسه خودم بلکه واسه ی همه ی دختران مجرد که یک ادم قابل وارد زندگیمون بشه به وقتش :43:حالا شد, شد. نشد هم نشد.
یه اتفاقی هم افتاد که بیش تر بهم تو این زمینه کمک کرد. میشه راجع بهش راهنماییم کنین لطفا؟
من همون موقع که براتون پیام میذاشتم با خانوادم راجع به نگرانیم بیش تر حرف زدم. یکی از فامیل های نزدیک گفت که میخوای کسی رو بهت معرفی کنم که پسر خوبیه؟ با هم صحبت کنین و آشنا شین فعلا تا ببینیم قسمت چیه. منم استقبال کردم. کلی ذوق داشتم و دعا میکردم که مناسب باشیم برای هم و خوشمون بیاد از هم. تازه میخواستم ازتون در مورد این که چطور شناخت اولیه ی صحیح رو از طرفم کسب کنم از راه دور, مشاوره بگیرم. قرار بود به محض این که وقت داشتن تماس بگیرن و من کلی با ذوق منتظر موندم و منتظر موندم . اما هیچی. بعد از اون فکر کردم که, من از وقتی به اهمیت ازدواج پی بردم همه تلاشم رو کردم و ادامه هم میدم. ارزش نداشت ذوقم و ساعت هایی که تلف کردم به فکر کردن این که چطور باید تو انتخابم دقت کنم برای ادمی که حتی زنگ هم نزد. بعد فکر کردم که من خدا رو شکر انگیزه و قابلیت خوشبخت کردن یک نفر رو دارم و این انتظار بیهوده نباید من رو ناامید یا ناراحت کنه. قسمت رو نمیشه به زور گرفت. خودش باید بیاد. واسه همین اصن به روم نیاوردم و اصن هم سراغش رو نگرفتم.
نظرتون چیه؟ دیدم درست شده؟ رفتار و عملکردم درسته؟ هر چیه هر چی که میتونین راهنماییم کنین لطفا. من خیلی ازتون درس میگیرم. راستی اصن در مورد صحیح بودن این شیوه هم راهنماییم کنین چون من از خانوادم خواستم که اگر کسی خواستگار بود و ادم درستی بود بهم بگن تا شناخت اولیه رو از راه دور پیدا کنم با حرف زدن تا بعد که بیام و ببینم. خوبه؟ چطوری باید شناختم صحیح باشه؟ تنها راهه. اما درسته راهم؟
بازم ممنون از همگی:72:
-
سلام شیوا جان.
مثل اینکه ذهنت داره ساختارش رو عوض میکنه
تغییر در افکار ارام ارام شکل میگیره به تبع اون احساسات هم تغییر میکنن مثلا خود من خیلی طول کشید تا از یسری قید و بندهای بیخود رها شم... قید و بندهایی که احساس ارامشم رو محدود به بودن یا نبودن چیزی می کرد.الان ذهنم ازاده و باوجود اینکه دوست دارم ازدواج کنم اما اصلا این باعث نمیشه عجله کنم یا بیقرار بشم حتی وقتی با کسی اشنا میشم اروم روند رو جلو میبرم.. حتی دورو بریام بخاطر این درنگ هام فکر میکنن من اصلا اصراری به ازدواج ندارم در حالی اینطور نیست فقط میخوام سنجیده جلو برم و بهرقیمتی نمیخوام جوابگوی احساسات باشم.
منظورم اینه که نمیشه صرفا بخاطر احساس نیاز یا وجود احساسات تصمیم عجولانه ای گرفت یا بخاطر هر نیازی از زندگی سیر شد و بی تابی کرد فقط باید احساساتت رو تعدیل و بعد مدیریت کنی یسری قالبهای فکری خشکی که از دو رو برت گرفتی رو از فیلترهای منطق رد کنی تفکر همه یا هیچ نداشته باش تلاشت رو بکنی و نتیجه رو بسپاری به خدا تا بهترین رو برات پیش بیاره.
افرین کار خوبی کردی که بخانوادت گفتی اگه موردی بود اون موقع میتونی ازین سایت و مقالات و تاپیک هاش استفاده کنی.نگران نباش
-
درود عزیزم
خیلی خوشحالم که روحیت اینقدر خوب شده.آفرین.
چیزی که من توی32 سالگی بهش رسیدم تو توی این سن درک کردی.این عالیه.
خیلی کار خوبی کردی به پدر و مادرت گفتی.کلا سعی کن در این مورد باهاشون راحت باشی و رودروایسی نداشته باشی.هر چند وقت یه بارم میتونی باز در این رابطه
باهاشون صحبت کنی.
ببین عزیزم،تو وارد مرحله ای از زندگی شدی که سختی های خودش رو داره ولی بالاخره دیر یا زود باید وارد این مرحله می شدی.
این اتفاقی که در مورد اون معرف افتاده میتونه بارها و بارها تکرار بشه.خیلیها ممکنه زنگ نزنن.خیلیها ممکنه بیان ببیننت ولی ادامه ندن.خیلیها رو هم تو ممکنه نخوای ادامه
بدی.
خودت رو نباز. و ادامه بده.ممکنه همسر آیندت رو خیلی زود پیدا کنی ممکنم هست که زمان بیشتری طول بکشه.
چیزی که مهمه و خودت هم بهش رسیدی اینه که در هر صورت تو زندگیت رو بکنی.یه دختر مستقل و شاد و پرانرژی باشی.برنامه هات و آرزوهات رو داشته باشی.
مهم این نیست که ما چه موقعی شریک زندگیمون رو پیدا میکنین یا اصلا پیدا میکنیم یا نه.
مهم اینه که تلاشت رو برای چیزهایی که میخوای رو انجام بدی و در عین حال شادیت رو وابسته به اتفاق خاصی قرار ندی.
هستن دخترهایی که فکر می کردن با ازدواج زندگی براشون بهشت میشه و همه خوشبختیشون رو منوط به ازدواج میدونستن.طبیعتا با همچین طرز فکری وقتی
وارد زندگی مشترک بشن تو ذوقشون میخوره.
تنها کسی که میتونه به زندگیت شادی و نشاط و آرامش بده خودت هستی.
این خواستگاری ها و آشناییها هم تو رو دختر پخته تر و قوی تری تبدیل میکنه که این برای زندگی آیندت بهتره.پس از مشکلات و سرخوردگیهای این راه نترس.
همچنان به تلاشت ادامه بده ولی در عین حال خوب زندگی کن.
موفق باشی عزیزم:72: