رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهــرو آنست کــه آهــســته و پیــوسـته رود
نمایش نسخه قابل چاپ
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهــرو آنست کــه آهــســته و پیــوسـته رود
این شاید تنها پستی باشه که به سبک همیشگی پستهام نیست بدون ذکر ابتدایی و انتهایی همیشگیم ! کمی فکر کنید شاید دلیلش رو بفهمید!
در عجبم برای تنافر نیت این تاپیک و ....این پست امشبتون : ( http://www.hamdardi.net/thread37082-2.html#post368460 ) و باید به تندی عرض کنم که مشکل شما بسیار جدیست!
دریغ از خویشتنداری و حفظ حریمها !!!!!
پست قبلیم رو توی همین تاپیک یادتونه ؟؟؟؟؟؟ دریغ از عمل به یکی از توصیه های دوستان !!!!!!! برادر من شما باید اورژانسی پیگیری حل مشکلاتت بشی همین و دیگر هیچ!
برادر گرامی سلام
باور کن بیش از ده بار اون پست خوندم بعد ارسال کردم . تا تونستم حریمشو حفظ کردم . براش کمک خوبی بودم . به نظرم شما زود قضاوت کردی . من احساساتی نشدم . یه چیز دیگه من با این مورد از نزدیک برخورد داشتم. ولی بدون بیان مطالب پزشکی به مطالب روانی این قضیه پرداختم . تا تصمیم درستی بگیره .
من هر روز پستهای این تاپیک مرور میکنم . خیلی بهتر شدم حتی تو خونه هم تغییر کردم . ولی یه حقیقت و یه مشکل دارم که نمیتونم انکار کنم . راستش تنهام . خیلی تنهااااااا
غیر از پرهیز از احساسات موارد دیگه ای هم هست .. که مربوط به همین مسیر میشه که توسط دوستانی از همین تالار پیگیر وضعیت من هستند در حال پیشرفت که راضیم شکر .
از شما میخوام پیرو پست قبلیتون والبته توجه بیشتر خودم به نکات گفته شده منو همراهی کنید و از مهارتهای پیشنهادی خودتون منو محروم نکنید ممنون .
یعنی شما فکر میکنید که علت رفتاراتون تنهاییه؟
شما کلا زیاد صحبت میکنید؟ از وقتی که تنها شدید زیاد صحبت میکنید یا کلا این جوری بودید؟
به نام خدا
سلام
به نکته مهمی اشاره کردی و اون " تنهایی " شماست.
بعنوان یک مرد درکت میکنم که تنهایی یعنی چی!
چند روزی هست که دوستان توی سایت ، فایل صوتی سخنان آقای دکتر حبشی رو به اسم "کلید مرد" به همدیگه معرفی میکنند. نمیدونم این فایل رو گوش کردی یا نه ؟ اگه گوش کردی یا گوش کنی ، میدونم که دردت تازه میشه! میدونی برای چی ؟ ...... برای اینکه این انرژی درونیت رو که دوست داری با دیگرون در ارتباط باشی و مورد تایید قرار بگیری و بتونی زنی رو تحت حمایتت قراربدی ، الان محبوس شده و داری له له میزنی تا بتونی در هر فرصت ، اون رو تخلیه کنی و از این راه در واقع به رضایت درونی برسی. ....... این یک نیاز طبیعی هست که خدا در وجود ما مردها قرار داده و نباید احساس ضعف کنی و فکر کنی که یک کمبودی داری. ......... همانطور که یک زن با دیدن یک بچه ، حس مادرانه رو در درونش مرور میکنه و بعضا اون رو با ابراز احساساتش بروز میده ، مردها هم دوست دارند روحیه کمک رسانی و تحت پوشش قرار دادن رو که از ساختار ذاتیشون نشات میگیره ، به ظهور برسونند.
به همین خاطره که تقریبا در تمام تاپیکهای مربوط به خانم ها یک احساس وظیفه میکنی که حتما شرکت داشته باشی!
وجود نیروی تامین کنندگی در درون یک مرد انکار ناپذیره ، امـــــــــــــــا اگر با افسار عقل و دین کنترل نشه ، ممکنه به بیراهه بره!
تایید شدن برای یک مرد همانقدر حیاتی هست که مورد محبت و عشق قرار گرفتن برای یک زن. اگر زنانی با تفکر فمینیستی بگویند که این مردها لابد کمبود دارند که باید همش تایید بشوند ! در مقابل مردان بی روح و حسی هم هستند که بگویند که زن اگر عقل داشته باشه خودش باید بفهمه که دوسش دارم و نیازی به ابراز هر از چند گاهی اون نیست مگه زنان کمبود محبت دارند که اینقدر به دنبال محبتند!
اما واقعیت همینه ، یعنی مرد و زن رو خدا با همین نواقص آفریده تا مکمل همدیگه باشند. اگر قرار بود که هر کدام کامل باشند که دیگه چه نیاز به دیگری بود!؟!
.
.
آقا پارسا درکت میکنم که در چه شرایطی هستی. در دوران برزخ قرار داری! هم زن داری و هم نداریش!!
قطعا نیازهات در ابعاد مختلف داره اذیتت میکنه ، گاهی به خودت میگی اون زنمه و گاهی بهش لقب زن قبلی اتلاق میکنی! در حالت یک جزر و مدی قرار داری!
اما
و
اما
این رو بدون که یک هوش هیجانی متعادل به آدم این رو یادآوری میکنه که : " باید واقعیتهایی رو که در بیرون ما هست پذیرفت و با صلابت و نه انفعال با آنها مواجه شد! "
.
این روزها خواهد گذشت و به ساحل آرامش خواهی رسید ، ولی مراقب باش که در این مدت خودت رو و شخصیتت رو آسیب نزنی. و تنها راهش هم صبر هستش.
.
یکی از صفات خداوند جبّاریت خداست. خدا جبّار هست یعنی جبران کننده هست برای تمام مخلوقات.
قرار نیست وقتی مردی امکان سرپرستی یک خانواده رو نداره این نیروی ذاتیش رو در هرجا رها کنه !؟!! باید به اون جهت درست بده ، اون هم به دور از احساسات گذرا و گذر از حریمها. به وقتش هم خدا امکان تخلیه درست و کامل اون توانش رو براش فراهم میکنه و جبران خواهد کرد.
ابن دوران ، دوران امتحان شماست. پاداشی که به شما خواهند داد به چگونه گذراندن این امتحانات از طرف شما بستگی داره.
.
.
.
و اما ...
شما گفتی که : " اون پست رو ده بار خوندی بعد ارسال کردی "!
به نظر من نیاز به خوندن پست خودت نبود ، بلکه اگر فقط یکبار تاپیک رو مرور میکردی ، باید متوجه میشدی که فضای اون تاپیک مختص خانم هاست ، و یک مرد غیرتمند ، به خودش این اجازه رو نمیده که وارد این چنین فضاهایی بشه. مثل این میمونه که بری وسط مجلس زنانه و یک ابراز فضلی هم بکنی ، شاید چند نفری هم برات کف بزنند و خوشت بیاد نمیدونم ، ولی بعدا که به روحیه مردونت مراجعه کنی ، احساس سبک رفتاری بهت دست خواهد داد.
دوست من ! خودت رو در معرض این شرایط قرار نده! که بعدا هم خودت و هم دیگران حس خوبی رو تجربه نخواهند کرد.
.
.
.
بعنوان یک همجنس که شرایط شما رو کاملا درک میکنم ، پیشنهاد میدم که خودت رو با کارهایی مشغول کنی که جنسیت افراد دخیل در موضوع برات بالسویه باشه ، یعنی اگر دیدی داری وارد کاری میشی که اگر طرف به جای اینکه زن باشه ، مرد بود ، باز هم همون کار با همون اشتیاق ادامه میدادی که بسیار عالی ، و الا بدان که داره اون شیشه خورده های ذهنیت بهت جهت میده! .... پس از اون کار صرفه نظر کن.
.
و در پایان...
باز هم پست آقای " مدیر همدردی " رو که برات در این تاپیک گذاشتند رو به دور از سرخوردگی و جبهه گیری بخون و مهمتر اینکه اجــــــــــــــرا کــــــــــــــن. یعنی یک خط که یاد گرفتی ، شش ماه اجرا کن و روی خودت زوم کن نه دیگران.
.
.
.
ببخشید که زیاد حرف زدم.
آرزومند ثبات در دل و جانتان هستم.
.
در پناه حق.
با سلام
در آنچه جناب آرام فرمودند ، موضوع احساسات نیست ، موضوع آداب و معیارهای رفتاری و تعامل هست ....
کلاً شما در آن پست و آن تاپیک ورود کردید ، به جزییاتی از مسائل جسمی خانمها که مدیر همدردی به عنوان متخصص این تالار هم ورود نمی کند چه رسد به بقیه ، پرداختید و بسط دادید .... این یعنی اینکه شما بسیار بسیار در این زمینه ها ریز بین و جستجوگر هستید .... در حالیکه حریم حکم می کند چشم پوشی داشته باشید .... از نزدیک با اینگونه مسائل از چه کسانی مواجه بوده اید ؟ مادرتان ؟ خواهر یا همسرتان ؟ اگر اینها هم باشد باز هم حریم خصوصی محارم شما هست و نه باید آنقدر ریز شده باشید که اینجا بروز دادید و نه آنکه اگر موضوع به همسرتان هم مربوط بوده که مطمئنم نبوده غیرت و حریم و حیاء اجازه دهد ورود می کردید و آن توضیحات و ....
یکی از دوستان پستی از مدیر همدردی در آنجا نقل قول آورد که همه مشکل پو همان بود نه محتوای پست شما ......
شما تصورتان این است که ما می گوییم احساسات خود را کنترل کنید و اگر در قالبی جدی و غیر احساسی ورود کردید به مسائل ریز مربوط به غیر همجنس اشکال ندارد ..... نه برادر این نیست .... احساسات بخشی از مسائل شماست ..... اینکه جناب آرام هشدار دادند که موضوع شما جدیست بر می گردد به همین ریز بینی و تمرکز شما روی مسائل غیر همجنس که برای شما آسیب زا هست و احساسات شما را هم تحت تأثیر قرار می دهد .
دیدید که ما برای حفظ حریمها در کلیت ، اصل موضوع را قابل طرح در فضای عمومی ندیدیم و تاپیک بسته شد و به انجمن خصوصی منتقل می شود . پو هم اشتباه کرد و در واقع حریم خود را نادیده گرفت که در فضای عمومی مطرح کرد ... حال شما ببینید نوع حرفها و توضیحات و حتی اعلام نارضایتی شخصی از کاری که ایشان بخواهد انجام دهد تا چه حد در حریم است ؟
سلام
از فرشته مهربان ممنون هم بابت نکته ای که اینجا فرمودند هم بابت پستهای مشاوره ای که به در خواست خودم خصوصی برام زحمت کشیدن و دلسوزانه منو راهنمایی کردند که بسیار تاثیر گذار بود . حق الزحمه شما دستان گره زده من :203:
اما جواب پست جناب آرام
جناب آرام سلام صادقانه بگم این پست شما نزدیک ترین پست و نزدیک ترین درک از وجود من بود در کل این مدتی که در تالار همدردی بودم بود .
یه جورایی زدی تو خال . وقتی فرشته مهربان بهم گفت تو در نیت های پاک فریب حربه شیطان خوردی متوقف شدم .
اما چند نکته من تا تونستم با کمک دین و عقل از روزیکه دچار برزخ شدم خودم در تمام جوانب حفظ کنم در بحث صبوری و صبر بارها توسط فرشته و مدیر و خانم شیدا خانم مینوش بهم گفته شده و دارم میگذرونم به همین منوال .
در مقابل مردانی که در واقعیت برخورد دارم بخصوص کسانیکه مشکل دارن واقعا با همون دلسوزی که اینجا منو میشناسن بهشون نزدیک میشم و کمکشون میکنم. خوشحالم که تونستم با آموزه ها و تجارب همین تالار چند زندگی از طرف همنشینی با مرد شکست خورده برگردونم . البته نه اینکه که فکر کنید بیکارم و دنبال دردسر میگردم نه خودشون به لحاظ آشنایی و یا همنشینی در پله های برزخ با من برخورد داشتن و استفاده بردن و عقلانی فکر کردن . وبرگشتن . همین .
در کل منظورم این بود که در مواجهه با آقایون هم همینطور هستم . حالا چرا اینجا کمتر دیده شده . برمیگرده به آمار مراجعین خود تالار . البته اخیرا من با مراجعین جدید برخوردی نداشتم فقط به کسانیکه بودن و شناخت داشتم سری زدم و سراغ مراجع کننده جدیدی نرفتم . چون در همین راستا احساس میکردم . معایب هنوز وجود داره در من .
شاید از آخرین باریکه "خورده شیشه های" ذهنمو جارو کشیدم 20 سالی میگذره . کاش 4 سال پیش در انتخاب همسر ذهنمو یه جارو میکشیدم کاش . کاش دسته جارو بدنمو کبود میکرد تا خورده شیشه های ذهنم به قلبم نرسن کاش. کاش امروز قدر جاروی رومان زده شمارو بدونم و با تکمه توربو بتونم این شیشه خورده هارو از ذهنم پاک کنم کاش .
جبار . جبران کننده . ای خدا اگر چنینی که هستی لطفا به بهترین نحو باشه به بهترین نحویکه تو خود صلاحم دانی بس . :72:
الان یک سال که هر شب تا سحر بیدارم تو خود شاهدی . صبرمو از وعدهای تو گرفتم . این یه سال برا من ده سال گذشت
آرام گرامی من در مقابل پست مدیر شما و دیگر دوستانم مثل شکوه مثل لاو لس جبهه گیری نکردم .بارها پستهاشون خوندم و نکاتشونو برسی کردم . مدیر و یکی دیگه از آقایون راهنمایی های خوب و سازنده ای برا من داشتند که برام خیلی موثر بوده . و من خوشحالم که تو تالار همدردی به دنبال رفع معایب هستم . اینجا وظیفه اش جز این نیست پس جبهه گیری اشتباه است .
پست مدیر و دیگر پستهارو مرور میکنم .
.................................................. ...........
شکوه . سلام
نه علتش تنهایی نیست . سو تفاهم نشه . شاید جهت غریزه طبیعی من در مسیر اشتباه بوده . طبق پست برادرم آرام .
تنهایی . قسمتی از این عذاب برزخی که توشم . که این نیز بگذرد و من درکشو دارم. شاید صبرمو جاهای از دست میدم ولی مطمعا باش یه قدم اشتباه دوباره تکرار نمیکنم . چون فرصتی نیست برای جبران . الانشم دیره برای اونچه که آرزوشو داشتم
نه من پرحرف نبودم . الان بدتر شدم . چرا نمیدونم . شاید از عوارض تنهاییه . ولی اگه با کسی چه مرد چه زن همصحبت بشم کل صحبتم به دو خط هم نرسه .
یه علت دیگه هم داره . تحصیلات کم من . ناتوانی من در استفاده از کمترین لغات و بیشترین و پر محتوا ترین برداشت و القا مناسب افکار . به خدا از روش های مهارتی حذفی هم زیاد استفاده کردم . شاید اعتماد به نفسمم پایینه تو این ضمینه .نمیدونم.
در کل ممنون نکات برسی و عمل خواهد شد .
نقل قول:
امروز وقت رسیدگی به یکی از خواسته های همسرم بود در حضور خودش در دادگاه .:311::311::311::311:
یکی از خوبی های دادگاه اینکه فقط زن و شوهر راه میدن و دیگه هیچکس
یکی از بدی های دادگاه آسانسوراشه . نمیشه طعم پله هارو چشید . بخصوص همسر خودم . البته خودم همیشه از پله میرم .
طبق معمول دادگاه بردم . اونم بعد یه هفته تلاش در حفظ کردن لغات سخت حقوقی . بگذریم
تو راهرو کلی با همسرم گفتیمو خندیدیم همه مونده بودن که ما چه جور زن و شوهری هستیم اومدیم دادگاه .
در آخر بهش گفتم حاضری بریم مشاوره و تصمیم بگیریم . گفت من تصمیممو گرفتم جداشیم . گفتم علتش . چند دلیل از اختلافات خانوادگی آورد و خودم و کلا اشتباهات خودشو فراموش کرده بود . یطرفه . که هیچ کدوم مستند و عدله خوبی برای جدایی نبود دلایل از یه دعوای دوران ابتدایی کوچکتر و مسخره تر بود .
نشستم کنارش. دست کشید تو موهام گفت کد رنگش چند گفتم آرایشگرش تو بودی از خودت بپرس گریش گرفت . مبلغی که درخواست کرد رو پذیرفتم بدون چونه زدن گفت کم گفتم . گفتم آره و باخنده اشکامونو پاک کردیم . گفتم برو خونه شنبه بیا برا در خواست طلاق توافقی گفت نه همین الان گفت تو بری خونه پشیمون میشی . رفتیم در خواست نوشتیم و ثبت کردیم ..............
بخندم یا گریه کنم ؟؟ .................................................. .................................................. .....................................
متاسفم.................................................. .................................................. ...............
سلام پارسای گرامینقل قول:
راستش همونطور که گفتم برا طلاق توافقی درخواست دادیم اینکه هفته بعد بیاد قبول کنه راه زیاده .
درخواست به منزله طلاق کامل نیست.
روزهای سختی درسته دارم از برزخ رها میشم و تکلیفم مشخص میشه ولی هرچی به لحظه طلاق نزدیکتر میشم انگار به اعماق تاریکی ها بیشتر فرو میرم و فشار بیشتری رو در سینم حس میکنم .
بی عیب نبودم ولی معایب دلیل بر جدایی نبود . تمام تلاشمو کردم حتی گفتم بچه نمیخوام اونم با تعهد . هرچند اگه بیاد بریم دکتر همه چی درست میشه . ولی خب انگار کور شده . مثل لحظه ازدواج من که کور شدم چی بگم . همه میدونن که من راضی به مطعلقه شدن یه بچه یتیم نیستم ولی ادامه این روند داره به من آسیب میزنه و راهی باقی نمونده .
فقط منو این روزا دعا کنید سر نمازاتون یادم کنید .
تا امروز هر چی از خدا خواستم گرفتم من شاکرم . حکمت تو شکر خدا خودمو به خودت میسپرم صلاحمو تو میدونی بس
دیدم حالتان خوب نیست گفتم برایتان بنویسم به این امید که حالتان بهتر شود ( البته اگر بدتر نکنم :stupid:)
فرمودید گریه کنید یا بخندید. به نظر من بهتر است این روزها خیلی فکر نکنید و فقط شاهد رفا و امد احساساتتان باشید. خیلی سعی نکنید قضاوت کنید. الان هوا باید خیلی مه آلود باشد
اولا که مقام ما مجردها انقدر ها هم هولناک نیست شما از ان می ترسید :wink-new: کمپین حمایت از مجردهای به قول اقای کیوان "پوست کلفت "( در یکی از پستهایشان گفتند خطاب به بی دل عزیز و خدایشان انچه می خاهد بهشان بدهد انقدر که ما خندیدیم از این پست کلی انرژی گرفتیم )
دوست گرامی از فحوای دو پست آخرتان مشخص است که هنوووووز نتوانسته اید با این قضیه کنار بیایید
دیگر خ مهم نیست که همسرتان در ابراز حسش به شما صداقت نداشته . نظرش عوض شده و صرفا یک غلیان احساس بوده و یا..... چیزی که الان واقعیت دارد این است که ایشان ترجیح می دهد با شما زندگی نکند !!
از اینکه به روز طلاق نزدیک می شوید هراس دارید در حالیکه شما خ وقت است که از هم جدا شدید
همان روزها که پیام بازی میکرد و مجددا این قضیه تکرار می شد.
پس نگران چیزی که قبلا رخ داده نباش.
خیلی از خیانتها به این دلیل انجام نمی شود که شریک زندگی انسان مشکل حادی داشته باشد.
شاید در این مواقع ادم به خودش به شایستگیهاش خ شک کند ( هر چند ممکن است مشکل از خود ادم باشد ) اما به هرحال خیلی مواقع شریک ادم نمیتواند ادم را دوست داشته باشد به همین سادگی و تلخی!! ( البته می دانم این می شود بازی با زندگی ادم می توانست از اول بگوید نه !!! من نمی خواهم ایشان را توجیه کنم اما چیزی که هست متاسفانه . چون متاسفانه اشتباه خ از ما ادمهاست که غوطه ور در احساساتی می شویم که اصلا نمیدانیم واقعیت دارد یا یک توهم است و بدتر از اینکه فریبشان را نیز می خوریم .)
انسانهای خ عاشق معمولا به خاطر خ احساساتی بودنشان نوساناتشان زیاد است گاهی خ شاد گاهی خ غمگین گاهی خ عاشق گاهی خ فارغ
پس این خ خوب است که شما در حال بررسی خودتان به جهت افزایش خوداگاهیتان و مهارتهای لازم هستید اما خ وسواس هم به خرج ندهید . خ دنبال علت رفتارش نباشید ..
.
از طرف دیگر متاسفانه در اینجور مواقع وقتی یک طرف خ محبت میکند طرف دیگر دورتر می شود دورتر و دورتر..
با توجه به این که شما با فرصتهایی که به ایشان داده اید باز ایشان تمایل به رفتن دارند تنها نتیجه ای که من می توانم بگیرم این است
ایشان برای شما احترام قایل است اما نمی تواند عمیقا دوستتان بدارد. برای همین در تعارض است. از اینکه نمی تواند قلبا شما را دوست بدارد ناراحت است از انطرف نمی تواند بر خویش غلبه کند و وارد روابط غلط نشود. از انطرف ممکن است اصلا ایشان مواردی را انتخاب کند که حتی قابل مقایسه با شما هم نباشند !! نه اینکه ایشان بخواهد خیانت کند بلکه مسولیت پدیر نیست. خویشتن دار نیست. توانایی حل مشکلاتش را ندارد و به این ترتیب راحت ترین و درعین حال درناک ترین و اسیب زننده ترین راه را انتخاب میکند . و زودتر از همه بخودش آسیب می زند.
به انتخاب ایشان احترام بگدارید . تنها کاری که از دست شما بر میاد . با تمام احترامی که به این حس شما دارم و اینکه می دانم عشق چیست اما اگر من بودم اصلا راهی برای بازگشت باز نمی کردم. و امیدی به این ارتباط نداشتم.( اخر حسم در مورد شما این است که اگر ایشان تمایل داشته باشد شما باز ..)
می دانید یک عده را فقط می توان از راه دور دوست داشت. فقط از راه دور. نمی شود با آنها زندگی کرد. دوست داشتن و زندگی کردن با هم خیلی متفاوت هستند
اینها همه یک طرف. آن چیز که ریشه آدم را می سوزاند " وابستگی" است. چیزی که ممکن است با عشق اشتباهش بگیریم. مسلم است. چند سال زندگی در کنار هم مساله ساده ای نیست
اما بقول ارنستو چه گوارا( شاید )
لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:
تو را انتخاب میکند نه امتحان...
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند...
تو را حس کند نه اینکه لمست کند...
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند...
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد...
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند...
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد.
ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ !
ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
“ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ"
آری دوست من از دست دادن مشکل است ولی نه کشنده !!!
باور کن یه زمانهایی آدم حس میکند دیگر می میرد بعدش می بیند نخیر نه تنها زنده ماند بلکه قویتر هم شد (:227:)
خاطرم هست در کتاب انسان در جستجوی معنا نویسنده میگفت که ما در زندان اثبات کردیم که خیلی مواردی که پزشکان میگویند صحیح نیست. انسان میتواند در شرایط خ سخت زنده بماند .
چه چیزی لذت بخش تر از اینکه ببینی بدون آنهایی که نمیتوانستی نبودشان را حتی تصور کنی براحتی و شادی زندگی کنی.
در هر صورت امیدوارم عبور از این روزها برایتان راحت تر باشد. خیلی مراقب خودتان باشید . سلامتی روح و جسمتان را در نظر بگیرید( البته می دانم که سخت است)اگر حرفهایم تکراری بودند و یا اشتباه بر من ببخشایید
================================================== ======
روزهای خوب شما هم می رسند :72:
چنار
-
بی مقدمه .
بعد اونهمه تلاش و ناراحتی و صدمات نابجا . تموم شد . و الان 15 روز گذشته .
میخوام اهدافی که در این تاپیک آغاز شده به سر انجام برسه . از مدیر همدردی و آرام عزیز و دیگر دوستانم میخوام در روند بهبود احساسات من مهرات های لازم به من معرفی کنند .
اگه لازم تستی بدم یا از همین لحظه رفتاری تغییر بدم . راهنمایی کنید تا برسی و عمل کنم . حقیقتش نمیخوام دیگه از این ناحیه ضربه بخورم .
مشکل تنهای هم کمی برام حاد شده . ولی بیشتر حول خاطرات و افسردگی بعد شکستمه که به گفته چندی از دوستان برطرف خواهد شد . ولی اگه راهنمایی و یا مسکنی هست با کمال میل شنوام .
پیشاپیش از دوستانم .خانم کیت کت . مدیر همدردی . فرشته مهربان . آرام گرامی . حامد عزیز . برادرم مهرداد . لاولس . بانو شکوه . مینوش گرامی خواهرم سوده و بانو میشل . وچند تن از دیگر دوستانم تشکر میکنم .
شاید روند التیام در این مسیر طولانی باشه . چون قبول دارم که نمیشه یه هفته ای رفتار تغییر داد . ولی از دوستانم میخوام با راهکار ها و نصیحت هاشون منو همراهی کنند .
من کل تاپیک دوباره خوندم . ودر بعضی موارد به ادامه روند اصلاح پرداختم . و در حال ادامه مسیرم ..............................
منتظرم ......................
به نام خدا
سلام آقای پارسا..........من در بیشتر تاپیک ها نظرات شما رو خوندم و از نظراتتون حس کردم میتونید به من کمک کنید.............خواهش میکنم هر چه سریعتر یک سری هم به تاپیک من بزنید..............فقط لطفا تاپیکم رو کامل بخونید..........مخصوصا اگه توصیه ی حقوقی دارید بفرمایید.
راستی دعا فراموشتون نشه...........دل شکستتون رو خدا خیلی خریداره